مرد تنهای شب (۱)

1400/11/12

بابام همیشه می گفت : باباجون یه کاری کنید اگرم کارگر شدید، لااقل سرکارگر باشید. تو هر کاری بهترین خودتون باشید طوریکه هیچ کی آقا بالاسرتون نباشه. آقای خود و نوکر خود. همین سفارشا و طرز فکرا باعث شده بود من اونقدر تو کار غرق شم که بعد از ۲سال کار کردن ، با اینکه هم رده با من، باسابقه بیشتراز من، زیاد تو سازمان بود ولی بیشتر همکارا ایرادها و اشکالاتشون رو از من می پرسیدند. بعد از طلاقم خیلی بیشتر تو کار غرق شدم. طوریکه بخشنامه های مرتبط، قوانین جدید حسابداری، چیزهایی که خیلیا بیخیالش بودند رو زونکن میکردم و هر هفته دوبار مطالعه میکردم. شده بودم مرد قانون اداره. رییسمون ،هم حرصش میگرفت و دوست داشت که یه جا بمن بفهمونه که چیزی بلد نیستم هم این که هیز بود و دوست داشت به عناوین مختلف من رو بکشونه تو اتاقش. ازش متنفر بودم و تا میشد مشکلات وایراداتم رو خودم رفع ورجوع میکردم و همین بیشتر کفریش می کرد.
زد و از لجش حسابرسی سنگین ترین بخش تولید رو بمن انداخت. فکر کرد میرم التماس که تو روخدا نکن ونمیتونم تا منت بزاره سرم یا قبول کنم و هرروز مجبور شم برم ازش بپرسم وببهانه سوال پرسیدن بتونه اون خوی کثیفش رو تغذیه کنه وبا یه زن بلاسه. کاش مردا یه دوره ای از زندگی زن میشدند ومیفهمیدند هیچ چیز تو دنیا برای یه زن چندش آورتر از این نیس که بخای با زنی که از تو بدش میاد به زور ارتباط بگیری به زور بخای خودت رو بش اثبات کنی وتنها نتیجه اش فقط بیشتر از چشم افتادن مردباشه.
موندم اداره وتو وقت اضافه کارکلی گشتم تا دور از چشم همه سابقه بازرسی پرونده رو پیدا کردم ‌،چون هیچی بلد نبودم. نمره حسابداری صنعتی من تو دانشگاه ،کمترین نمره ام بود وهیچ وقت مفهمومی یاد نگرفتم. فقط حفظ کرده بودم. ماه به ماه با ترازهای پایانی ومقایسه ای جلو اومدم. تنها چیزی که خیلی رواعصابم بود وذهنم رو مشغول کرده بود خرید بالای قطعات با خروجی کمتر تولیدنسبت به سال قبل بود. ۴روز تاغروب خونه نرفتم وهمه زیر وبم کار دستم اومد. واقعا اینکه میگند کار رو دست می کنه ولی چشم میترسه درسته. روز اول فکر میکردم ۲هفته ای دستم بند میشه درحالیکه ۶روزه کار تموم شد. ترازها رو آماده کردم تو سیستم زدم وبا ترازهای سال قبل پیش رییس ارشد رفتم. چند تا باگ دیگه هم از تولید پیدا کرده بودم که بنظرم فقط باید به اون میگفتم.
رییس ارشد خیلی محترمانه اسناد رو گرفت وگفت :چند روزه تو دوربین میبینم شما خیلی پیگیر کار هستید ومنزل نمی رید. ممنونم که انقدر مسیولیت پذیرید. من حتما شخصا پیگیری میکنم.
چون تازه کار بودم ومیدونستم قربانی ( رییس هیزه) بام بد میشه تلفنی موارد رو بش گفتم واونم دعوا که چرا سلسله مراتب رو رعایت نکردی وباید اول بمن میگفتی و اینجا دانشگاه نیست و… با یه معذرت خواهی واینکه شما سرتون شلوغ بود خداحافظی کردم.
۲روز بعد رییس ارشد که هیچ وقت حضوری پیش ما نمیومد ودستور میداد که ما بریم خدمتش وتازه فهمیده بودم فقط با دوربین ما رو میپاد ،اومد بالای سرم وگف : پس فردا بامهندسین ارشد جلسه گذاشته واسناد رو بهم داد تا پاور پوینت مقایسه ای وسایر ایرادات رو بشکل خلاصه ،همونطوری که برای خودش گفتم تو ۱۰دقیقه ازاول جلسه توضیح بدم.
چندین بار تو این ۲روز متن سخنرانیم رو با پاور پوینت هماهنگ کردم وتمرین کردم تا تو جلسه سوتی ندم. طرز فکرم از جلسه ۱۰تا ۱۲ مرد بود با منشی خانم رییس که همیشه به عنوان دبیر جلسه موارد رو ثبت می کرد ولی جالب بود که فقط ۴نفر از بخش تولید اومده بودند. یکیشون یه مرد حدود ۳۷ساله با قدی ۱۸۰ وشونه های عریض موهای مشکی ولختی که از راست به چپ ریخته بود وچشمای درشت ونافذی که خواستنیش میکرد وابهتش رو تو چشم من خیلی زیاد میکرد ،چشمم رو گرفته بود.
زل زده بود بمن وبین توضیحاتم ،سوال میپرسید. قلبم مثل گنجشک میزد. درست نمی فهمیدم چی میگه. ۵ماه بود جداشده بودم واز همه مردا بدم میومد. تو این مدت هیچ مردی من رو حتی بخودش جذب نکرده بود ولی الان انگار شیفته این شده بودم. صدای کلفت ومردونش ،قدرتی که تو صداش بوددستای پرموش که حتی بندهای انگشتش پر موبود. کت وشلوار شیک وسورمه ای رنگش که روی پیرهن کالباسیش ،تضاد قشنگی رو به وجود اورده بود. بااینکه ۱۲سالی از من بزرگتربود وبمن نمیخورد ولی ازش خوشم اومده بود. دلم میخاست فقط اون حرف بزنه ،از من سوال بپرسه ومن بتونم به این بهانه فقط به اون نگاه کنم وتو ذهنم فکر کنم تو دلش نشستم ،دستام دور گردنشه ودارم باش لب بازی میکنم. بااینکه چند بار تو جلسه با کنایه بام حرف زده بود وگفته بود :( خانم شما اصلا مفهوم سرباره رو میدونید واینا که شما میگیدفقط تو کتاباست وتو عمل این نمیشه ) طوریکه رییس ارشد وسط افتاد وگف من هم همین اعتقاد رو دارم وبنظرم درست میگندوباید ایرادات کار برطرف شه. جمع شدیم که مشکل رو حل کنیم. با اینکه اکثر اوقات زبون دراز بودم ،انگار زبونم پیش این کوتاه بود ،انقدر ازش خوشم اومده بود که از توهیناش دلخور نشدم. امان از عشق. امان از وقتی که یکی رو میخای ،تازه با تمام سلولات این جمله امام علی ( ع ) رو میفهمی که : ( حب الشی یعمی ویصم ) دوست داشتن چیزی شما رانابینا وناشنوامی کند.
جلسه بی نتیجه گیری وبا قول به بررسی بیشترواینکه تو تحریمیم وجنسای چینی آشغالند وپارسال متریال از آلمان وارد میشده و… تموم شد. من زودتر از بقیه اومدم بیرون وبقیه ایستاده بودند به بحث کردن با رییس ارشد. با کسب اجازه وخدافظی اومدم پارکینگ ولی راه ماشینم با یه ماشین دیگه بسته شده بود. کلافه از جلوی ماشینش شماره رو برداشتم وتماس گرفتم. همون صدای مردونه وخواستنی. چقدر خوشحال شدم. ناخودآگاه یه لوندی تو صدام گذاشتم وگفتم لطف می کنید زودتر تشریف بیارید. سریع شمارش رو ذخیره کردم وتو واتساپ وتلگرام پیداش کردم تو تلگرام زده بود : من مرد تنهای شبم. پس حلقه داشت توی دستش. تازه بخودم نهیب زدم که آرزو تو رو خدا ول کن طرف زن داره. چرا حاضر میشی بلایی که بقیه زنها سر زندگی تو اوردند ،تو بخای با زندگی زن دیگه ای بکنی ؟؟ مگه مجرد کم هست ؟؟ مگه تو وجدان نداری ؟؟ مگه با خودت نمیگفتی کاش زنهای دیگه یکم بتو فکر میکردند ولی الان حاضر نیستی خودت به زن اون فکر کنی ؟؟ تو این فکرا بودم که صداش دوباره من رو مجذوب خودش کرد : ببخشید خانم. من باخودم گفتم کسی که آخر پارکینگ میزاره حتما نفر آخر میخاد بره. اگه میدونستم ماشین شماست ،عمرا میزاشتم وباخنده ای گف : فردا برامون جلسه نزارید و داستان
-پریدم وسط حرفش وگفتم مشکلی نیست. نشستم پشت فرمون که دیدم اومد سمت ماشین وکنار شیشه ام ایستاد. روشن کردم وشیشه رو دادم پایین
-معذرت میخام قصدم شوخی بود چون حس کردم تو جلسه از حرفهای من دلخور شدید ،خواستم باب صحبت رو باز کنم
-فکر نمی کنید یکم زیاده روی کردیداونم توی جمع ؟درسته رشته من مهندسی نیست ولی رشته شما هم حسابداری نیست ،حتی اگه تفاوت کار نصف رقم الان بود من موظف بودم صورتجلسه کنم وبه اقای امینی اطلاع بدم.
-من معذرت میخام منظورم اون نبود که شما برداشت کردید.
-شما عادت دارید تو جمع توهین کنید وتو تنهایی معذرت خواهی کنید ؟
با عصبانیت دستی تو موهاش کشید وادامه داد :
-جلسه بعدی جلوی جمع معذرت بخام ،سرکار علیه راضی میشند ؟
-خداحافظتون
بر خلاف میلم شیشه رو زدم بالا واونم بعد از مکث کوتاهی رفت سمت ماشینش. هنوز تو پارکینگ بودم که تماس گرفت وگف : من دوست ندارم کسی از دستم دلخور باشه دنیا اصلا ارزشش رو نداره. خیلی کوچیک تر این حرفاست. اگرمتاهل نبودید ناهار دعوتتون میکردم و
-متاهل نیستم ولی دعوت متاهلها رو قبول نمی کنم.
سکوت ۱دقیقه ای حاکم شد. از آینه ماشین پشت سرم رو دیدم که زل زده به آینه ماشین من. پرسید : پس چرا حلقه دست می کنید ؟؟
-تا ۵ماه پیش متاهل بودم. ترحیح میدم همه هنوزم فکر کنند متاهلم
با مکثی طولانی گفت : اگر من هم متاهل نباشم دعوتم رو قبول میکنید ؟
ناخوداگاه خنده روی لبام اومد. از اون عذاب وجدانه راحت شدم. دوباره اومد جلوی چشمم که نشستم روی پاهاش و دارم میبوسمش.
باسرعت از کنارم سبقت گرفت و بدون مهلت برای جواب دادن گف : دنبالم بیایید وبا گفتن میبینمتون ،گوشی رو قطع کرد.
بااینکه دلم میگفت برو واز بودن باش لذت ببر ،عقلم میگف نرو وناز کن. حالا یه تعارف کرد تو که نباید بری. بقول اصفهانیا تا گفتند دنگی. ورندارید لنگی
زنگ زدم که بگم شرمندم خانوادم منتظرم هستند ولی اون جواب نداد فقط تندترش کرد وپیام داد فقط بیا
تازه پریودم تموم شده بود دلم یه سکس توپ میخاست ‌از همین فکرایی که تو ذهنم اومده بود والان بادعوت بناهار به دخول وآه ناله هم رسیده بود ، خیس خیس شده بودم. تو ذهنم تصور میکردم که با اون هیکل عضلانیش بغلم کرده کنار در فشارم میده وبا باز وبسته کردن در ،کیرش رو تو کسم داخل وخارج میکنه. پوزیشنی که این اخرا دوست داشتم باشوهر سابقم تجربش کنم که دعواها وبحثهامون ورو شدن خیانتش نزاشت…
تا رسیدن به رستوران چند تا پوزیشن دیگه رو مرور کردم وبه این نتیجه رسیدم که از هر چی میشه گذشت از داگی نمیشه گذشت. تو اولین پوزیشن حتما وادارش میکنم این رو بره. چقدر عالیه پشت بطرف ،بی اینکه ببینتت کیرش رو تو کست حس کنی واز تقه هاش لذت ببری. اسپنک بزنه رو کونت وتو ناله سکسی کنی و قوس کمرت رو بیشتر کنی تا کیرش رو بیشتر تو کست حس کنی اختیار دست خودت باشه بتونی بری عقب تا بیشتر فروکنه یا بیای جلو تا کمتر حسش کنی اونوقته که دوست داری زمان کش بیاد واون هیچ وقت ارضا نشه وساعتها تو کست تلمبه بزنه تا خسته وسیر کیر شی.
باخودم فکر میکردم این یعنی با اینهمه ابهت وادعا کسم رو میخوره؟ به گروه خونیش کس لیسی نمیاد تو همین فکرا بودم که رسیدیم رستوران.
یه باغ رستوران با کلبه های کوچیکی که درش شیشه ای دودی بود واز وسط باز میشد. چنان به سمت آخرین کلبه ها میرفت که گفتم این حتما تو کلبه چند تا لب از من میگیره. چون قسمت وسط باغ رستوران معمولی بود واطرافش کلبه کلبه بود وخود رستوران گل آرایی قشنگ تر وموزیک زنده تری داشت. یه لحظه ایستاد وگف ببخشید من خیلی وقته با یه خانم بیرون نرفتم شما بفرمایید وانتخاب کنید.
-همین جا خوبه وبه سمت نزدیکترین کلبه رفتم در رو باز کرد وداخل شدیم.
بالای اتاق با۲تا مخته کنار هم وپتویی با روکش ترمه مانند تزیین شده بود.
باتعارف که شما بفرمایید ،با فاصله از من به یکی از مخته ها تکیه کرد وصورتش رو بسمت من چرخوند. الان که بش دقت میکردم اونقدرها هم زیبا نبود بالای گوشش درحال سفید شدن بود. ریشاش نه چندان مرتب اصلاح شده بود ولبهای گوشتیش زیر سیبیل پرپشتش قایم شده بود. ابهت مردونه اش ،هیکل باهیبت ووقارش وبیشتر از همه صدای رگه دار ومحکمش بیشتر از قیافه اش من رو مجذوب خودش کرده بود. درحالیکه اونم اجزای صورت من رو برانداز میکرد گفت : خووووب. من ندیده بودمتون تا امروز. معلومه که تازه کارید. زود پنبه ما رو زدیدا. من اصلا شوک بودم تو جلسه.
نصف مغزم به حرفاش گوش میداد ونصف دیگه دوباره رفته بود رو پوزیشنها. یعنی میشه این وسط پای من بشینه وکسم رو بلیسه. نه آرزو. این اینکاره نیس. فوقش یه بوس بکنه. ۶۹ میشم ومیزارمش تو عمل انجام شده. ارزو یعنی کس بره رو دهن این بشر، چیکار میکنه. تو این فکرا بودم واونم داشت توضیح میداد که کارگرای خط عوض شدند ووارد نیستند که گارسون اومد. تمام مدت معطلی برای سرو غذا و غذا خوردن مثل یه برادر کنار من نشسته بود فقط اخر غذا دست چپم رو گرفت ودرحالیکه انگشتم رو تو ته ظرف ماست فرو میکرد وبسمت دهنش برد گف : شنیده بودم دست چپا باهوشند ولی باور نمیکردم تا این حد. انگشتم که تو دهنش رفت انگار آتیش گرفتم یه زبون داغ رو روی انگشتم حس کردم با یه گاز ریزی که از نوک انگشتم گرفت ولیسید ، شاید برای اون تو همون لحظه تموم شد ولی من رو خیس وشهوتی کرد.
ودوباره تو فکر برد که یعنی این زبون روی کس من میاد یا…
نگفتی چرا حلقه دست میکنی ؟
-خودت چرا
-نیست خیلی جذابم میخام دخترا دست از سرم بردارن
-خداااااا لبخندش به اخم تبدیل شد وگف :
-نه این حلقه من حکایت داغ کردن پشت دسته. درنیوردمش تا یادم بمونه چقدرزنا میتونن چقدر میتونن ظالم وبیرحم باشند تا دیگه هیچ وقت خامشون نشم حس کردم بغض کرده وبرای فرار ازش گف نمیگی چرا؟
-اگه زن باشی ورییست قربانی باشه جرات نمیکنی بگی مجردی. از طرفی خانم علایی رو میشناسید با اینکه زن پاکیه ولی چون مطلقه است هرروز براش یه حرف جدید درمیارند
-جسارت نشه دوست ندارم ازم دلخور شی چون امروز به اندازه کافی اذیتت کردم ولی… ولی اگه خواستی باز هم همدیگه رو ببینیم دوست دارم دفعه دیگه شناسنامت رو ببینم. فقط بش نگاه کردم واون پته پته کنان ادامه داد : شاید یه روزی بت گفتم که چرا وسریع تو ذهن من نقش بست که حتما زنش خیانت کرده چرا فکر میکنه من متاهلم. ببین من
-خیلی ممنونم بابت ناهار. خوش گذشت
-دلخور شدی ؟
-نه. برای چی. حق داری جامعه خیلی فاسد شده.
-ما جامعه رو میسازیم تک تک ماها. اگه هر کدوممون به حق خودمون قانع بودیم
-شرمندم دیرم شده بخونه خبر هم ندادم.
باهزار تا سوال بی جواب که هردفعه یکی دیگه بش اضافه میشد باش خدافظی کردم. یعنی فکر میکنه من متاهلم دست بم نزد. فکر کرد من دلخور میشم. چرا عشوه هام روش اثر نداشت. یاد اولین رستورانی که با علی ( شوهرسابقم ) رفته بودیم وچقدر هر دومون شیطنت کرده بودیم میفتادم ،سوالای بیشتری تو ذهنم میومد. نکنه فقط برای معذرت خواهی من رو برد رستوران. یعنی شناسنامم رو ببینه… چرا گف پشت دست داغ کرده یعنی نمیخاد با زنی رابطه کنه چرا اصلا بمن گف
رسیدم خونه وکلی پیام داده بود وتشکر وخوشحال از اینکه با من آشنا شده وتنهایی داشته دیوونش میکرده ،با خودم گفتم بزار تکلیفم رو یکسره کنم وگفتم شما که پشت دست داغ کردید. پس لطفا تمومش کنید
پیام داد که دلم میگه این اشتباهم تجربه کنم البته از خدامه اشتباه نباشه.
تا شب کلی پیام رد وبدل کردیم اینکه ۳ساله جداشده زن سابقش استرالیاست دو شیفت کارمیکنه تا حواسش پرت بشه تنها زندگی میکنه وداره کلاس ویولون میره…
شب به یادش واینکه لخت تو آغوششم ،با دستام بدنم رو مالیدم ولی خودارضایی برای من مثل آب شوری بود که تشنه ترم میکرد دوروز بعد به یه قهوه عصرونه دعوتم کرد وبااینکه کافه خلوت بود وقسمت زیرزمینش که ما رفته بودیم ،خودمون تنها بودیم. باز هیچ حرکتی نکرد. بااسنکه کلی آرایش کرده بودم ولباسای تنگم حتی کیر پیرمرد رو هم شق میکرد ولی اون خیلی ریلکس از کار وچیزای پیش پا افتاده میگف.
درحال خوردن لاته اش بود که شناسنامم رو درآوردم. باور نمیکردم بگیره وبا دقت بخونه. ولی از صفحه اول چک کرد ووقتی تاریخ طلاق رو دید سرش رو بالا آورد ودرحالیکه تو چشمام زل زده بود گف چرا آرزو ؟؟ تو خواستی یا اون…
۲بار دیگه هم رفتیم ناهار واون همچنان کبریت بی خطر ومن با خودم گفتم شاید تو جمع ملاحظه میکنه
۱۰ روزی گذشته بود از اون جلسه. نزدیک جمعه که شد خودم دعوتش کردم به کوهنوردی تو کوه صفه. با اکراه وبهانه اینکه تو خواب نداری قبول کرد. بااینکه من میخاستم زود برم تا خلوت باشه ولی اون گف دوست داره روز تعطیل خودش بیدار شه واخر رو ساعت ۸بتوافق رسیدیم.
خوب بردمش بالا وبعد از خوردن آش ببهانه اینکه خسته ام ونمیتونم بیام پایین دستش رو بغل کردم وچسبوندم به سینه ام. مکثی کرد وبصورتم نگاه کرد ومن دست دیگم رو دور بازوش حلقه کردم.
-ارزو
بدون اینکه بزارم ادامه بده گفتم احمدرضا هیچی نگوسوال نپرس فقط تو بگو
دستش رو کشیدم وبی تفاوت ببقیه که تو جاده بودند کشوندمش پشت مجسمه دایناسور. دستام رو حلقه کردم دور گردنش وبوسیدمش. سیبیلاش رو تو دهنم کردم واون مثل یه مجسمه فقط ایستاده بود وخودش رو بمن سپرده بود.
-احمد من بت احتیاج دارم. کی میخای من رو ببری تو خلوتت ؟؟ پشت دستت داغه هنوز. برای سکس داغش کردی یا
-ارزو
درحالیکه از پشت دایناسور من رو به سمت جاده میکشوند گف بریم تو ماشین تا بت بگم.
دوباره با هزار ویک جواب برای سوالام که الان تو ماشین بم میگه هر دو با سرعت درحالیکه دست رو گرفته بود وفشار میداد سرازیری جاده پیاده روی صفه رو پایین اومدیم. جاده شلوغ بود وتنها فکری که تو ذهنم نمیومد ،این بود که شاید یکی من رو ببینه.
تو ماشین درحالییکه دوباره من پیش قدم شده بودم ودستاش رو گرفته بودم گف : ارزو من اونطوری که تو میخای نمیتونم تو سکس باشم
-از کجا میدونی من چی میخام ؟؟ چیا نمیتونی ؟
-ببین شاید نفهمی من چی میگم ولی من مثل اکثر مردا نیستم. من دیر خودم رو شناختم.
-چیت فرق داره ؟ مشکلت چیه ؟
-مشکل نیس در حالیکه دوباره دست تو موهاش میکرد ومنو پریشون تر وشهوتی تر میکرد گف ببین من دوست دارم یعنی دوست که نه… یعنی واقعا برده ام دوست دارم مطیع وبرده یه زن باشم.
با خنده گفتم تو. تو رو خدا احمد فیلممون کردی آخه تو
با جدیت گفت مگه بمن نمیاد چرا اینطوری میگی ؟ سکوتی بینمون برقرار شد
تا حالا مرد برده دیدی ؟
-احمد اگر دوست نداری سکس کنیم دلیلی نداره بهانه بیاری خداحافظ
تا اومد دستم رو بگیره از ماشین اومدم بیرون ودر رو باتمام قدرتی که داشتم بهم کوبیدم. بسمت ماشینم رفتم وبه بوغ زدناش توجهی نکردم.
گوشیم زنگ میخورد ومن جواب نمیدادم. پشت سرم چراغ زنان راه افتاده بود وهر از گاهی بوغ ممتد میزد. دوست نداشتم خونمون رو یاد بگیره. مجبور شدم بزنم کنار تا باهم حرف بزنیم.
اومد تو ماشینم. آرزو من با تو شوخی ندارم. میدونستم زود بگم ازم دل میکنی. صبر کردم انقدر شیفته ام شی تا نتونی بهم نه بگی.
-احمد درست فکر کردی. دیگه نمیخام ببینمت. الانم برو خداحافظ
-میرم آرزو ولی نه چون دلم میخاد چون باید بحرف اربابم گوش بدم.
نمیدونستم بخندم یا گریه کنم. نمیدونستم سرکارم گذاشته یا واقعی میگه. از وقتی رسیدم خونه تو اینترنت فقط برده وارباب وقوانینشون و مسترس… سرچ کردم وخوندم. همیشه تو ذهنم فکر میکردم مردای پخمه واونایی که قدرتی ندارند وتو سطح پایین جامعه اند ،تمایل ببردگی ومطیع شدن دارند ولی احمد دید من رو بهمه ببرده ها عوض کرده بود. کم سن ترین مسیول خط تولید که پاسخگوترینشونم بود با اونهمه حس مردونه وقدرت ،وقتی بخاد برای یه زن بردگی کنه ؛ تمام ذهنیت وطرز فکر من رو باطل میکرد
بس که پیاماش رو جواب ندادم تهدید کرد که زنگ میزنه. چون بش گفته بودم وقتی خونه تم بم زنگ نزنه.
ازم خواست بحرفاش فکر کنم. اینکه لذت زیادی بم میده. اینکه اگه قبول کنم پشیمون نمیشم. اینکه شاید بهترین سکسی بشه که تاحالا تجربش کردم…
بخودم که نگاه میکردم دیدم دلم یه مرد قوی میخاست که با قدرت تمام من رو بگاد درحالیکه تو قوانین اونا برده حق گایش اربابش رو نداشت.
تخمک گذاریم بود وشهوتم چندین برابر حالت عادی بود. باشرط اینکه یک بار باید مثل یه مرد نرمال وبدون حالت ارباب وبرده وعاشقانه البته باکاندوم باهم حال کنیم.
قرار بفردا صبح شد وادرس داد تا خودم برم. همین که مثل یه مرد داشتم میرفتم تا سکس کنم حس بدی بم منتقل میکرد. چند بار خواستم نرم ولی خودبخود انقدر بخودم رسیدم وبهترین کاراییکه برای تحریک یه مرد بلد بودم رو انجام دادم تا شاید بتونم اونجور که خودم میخام سکسمون رو پیش ببرم. اما دیشب حرفایی زده بود که مطمین شده بود واقعا بردس. ازم خواسته بود کتکش بزنم بش دستور بدم واون هیچ کاری نمیکنه تا من بگم.
صبح زنگ زد وگف یادش رفته بگه که از فحش دادن هم لذت میبره گفتم مثل چی ؟؟ گف مثل کسکش یا خار کسده ومن بی معطلی گفتم یا مادر جنده واون برخلاف فکر من که باخودم میگفتم عصبی میشه خیلی ریلکس جواب داد : اره اونم خوبه.
چند بار خواستم برگردم وبرم سرکار ولی هم شهوت هم کنجکاوی هم حس خواستن احمد وهم اینکه باخودم نقشه میکشیدم تا احمد رو ببرم ووادارش کنم از اون حالت بردگیش بیاد بیرون. با خودم تمام حالتها رو مرور میکردم تا حداقل ۲بار بتونم وادارش کنم من رو بکنه
وقتی رسیدم خیلی تحویلم گرفت. اومد جلو دستام رو بوسید وقتی رو مبل نشستم ودرحال بازکردن مقنعه ودکمه هام بودم ۴دست وپا اومد جلو وانگشای پام رو تو دهنش کرد. رفتم تو همون حسی که تو رستوران انگشت دستم رو لیسیده بود. جورابم رو دراورد وشروع به لیس زدن کف پام کرد. داشت باورم میشد که مسخرم نمیکرده. چون یه حسی از دیروز بم میگف شاید میخاد دستم بندازه وببینه عکس العملم چیه ولی الان میدیدم کف پاهام رو رو صورتش میزاره ومیبوسه. تاپم رو کندم وگفتم شلوارم رو بکنه.
چشماش روی بادی گیپور مشکیم که روی شورت لامبادا وکرستم پوشیده بودم ،مونده بود وپلک نمیزد. نگاهش که رفت سمت کسم ،ناخوداگاه دستم رفت روی کسم. با خودم درگیر بودم من اینجا چیکار میکردم. چشماش رو بست وگف اربابم چی میخاد ؟ بااینکه دوست داشتم باخوردن سینه هام ولیسیدنشون شروع کنه ولی دلم میخاست زود طاقتش رو طاق کنم. گفتم باچشمای بسته کسم رو بخور. از صندلی خودم رو جلو کشیدم تا کسم بش نزدیکتر شه روی زمین نشست ومن پاهام رو روشونه اش گذاشتم. زبونش چسبید روی شورتم. چون بادیم تو قسمت وسط پا ،لخت بود. شروع کرد با تف زدن وزبون زدن کسم رو بخوره. دماغ عقابیش روی چوچولم بود وتحریکم میکرد. همه حواسم به کیرش بود تا ببینم کی شق میشه. خوشحال بودم که چشماش بستس چون واقعا ازش خجالت میکشیدم. از کیفم چشم بند خوابم رو در اوردم وروی چشماش گذاشتم. این یکی از نقشه هام بود تا بخاطر حریص شدن بدیدنم ،از لاک بردگی بیاد بیرون.
خوب کس میخورد ومن رو حشری تر میکرد اران خیالم راحت بود که اصلا نمیبینه منو. شروع کردم مالیدن سینه هام. نفسام تند شده بودند. دستم رو تو موهاش کردم وبیشتر بکسم فشار دادم. شورتم رو کنار ردم تا مستقیم کسم تو دهنش باشه ولذتم چندین برابر شد.
با ولع تمام وبیشتر از اونکه فکرش رو میکردم ،کسم رو میخورد ولیس میزد انگشت کرد تو کسم با اینکه لذتم بیشتر شده بود ولی دستش رو گرفتم وانگشتاش رو تو دهنش فرو کردم. برخلاف پیش بینی من شروع بخوردن انگشتاش کرد ومن پاشدم تا بادی وشورتم رو دربیارم ودستور دادم تا لخت بشه وروی زمین دراز بکشه. کیرش نیمه شق بود. دوست داشتم تا میتونم تحقیرش کنم تا کوتاه بیاد. نشستم روی دهنش وکسم روی ریشاش کشیدم. ناله ام بلند شده بود. هیچ وقت فکر نمیکردم مالیده شدن کسم به ریشای یه مرد میتونه انقدر لذت بخش باشه.
-زبونت رو بیار بیرون
کسم رو روی زبونش عقب وجلو میکردم وناله میکردم. فانتزی ای بود که با اینکه همیشه تو ذهنم بود هیچ وقت تا اونموقع نتونسته بودم عملیش کنم. شوهر سابقم یه مرد مغرور وخودشیفته بود وطوری بامن رفتار کرده بود که حتی تو ذهنمم بش فکر نکرده بودم. درحالیکه کسم رو به دهنش فشار میدادم موهای جلوی سرش رو مشت کردم وکشیدمش بالا وناله کردم. اونهم صدای نفساش بلند شده بود. دلم خواست ببینم کیرش تو چه وضعیتیه. بلند شدم وبرگشتم وایندفعه کونم رو روی دهنش گذاشتم. کیرش کاملا شق بود یه کیر متوسط که بنظر من به هیکل بزرگ وقد ۱۸۰ نمیومد. خونده بودم که از ازار آلت جنسیشون لذت میبرند. یه ضربه که به تخماش زدم بدون هیچ لمسی از کیرش ، آبش با شدت پاشید وتا سینه هاش رو خیس کرد. بااینکه تو اوج لذت وشهوت بودم ،چندشم شد. دوباره سوالای مختلف که چرا ارضا شد مگه چند وقت بود سکس نداشته ؟ چرا بدون لمس ابش اومد وتمام مقایسه های اون با شوهر سابقم که تا کلی نمیمالیدیش ،ابش نمیومد.
احمد های های میکرد وآبش جلوی چشم من از سر کیرش بیرون میومد از روش بلند شدم ودستور دادم ۲دقیقه دیگه بره حموم وفقط تنش رو بشوره وبعد باچشم بند بیاد تو اتاق.
تازه از بازی خوشم اومده بود تازه نیم ساعتش گذشته بود ومن کلی وقت داشتم تا احمد رو بگام. اصلا یعنی چی که فقط ما گاییده شیم بزار یکمم اون مطیع باشه. کیفم رو برداشتم بسمت اتاق خواب رفتم. زیر روتختی خودم رو پنهون کردم تا اگه با چشمهای باز اومد ،من رونبینه. از کیفم ادکلن قرمز رنگ سکسیم که هر مردی رو دیوونه میکرد ،به دست وموهام اسپری کردم. صدای آب از حموم میومد ومن فکر میکردم چطور بیشتر احمد رو عذاب بدم. احمد چشم بند به دست اومد تو اتاق. الان میدیم چقدر بدنش مودار ومردونه بود. تمام فکرای من غلط بود یا شاید اون داشت برام فیلم بازی میکرد.
همونجا به سمت دیوار دو زانو بشین چشم بندت رو بزن ودستات رو بزار پشت بدنت.
کسم خیس بود ونبض میزد. درحالیکه نوک سینه هام رو فشار میدادم به سمت دیوار رفتم روبه روش ایستادم گفتم بیاد جلوتر ودوباره کاملا کسم رو تو دهنش فروکردم.
-لیس بزن سگ من. ببوسش. آهان افرین مک بزن
دوباره ناله کردم. فهمیده بودم شایدچون چشماش نمیدید باصدای من حشری میشد ومن شروع کروم ناله سکسی کردن. درسته لذت میبردم ولی صدا ونفسام رو بیشتر کردم. نفسای احمد هم بلند شد. باید زجرش میدادم. برگشتم وباعقب دادن باسنم ایندفعه سوراخ کونم رو روی دهنش گذاشتم
-زبون بزن از پایین ببالا بلیسش
یه دستم توی کرستم بود وبا دست دیگم سر احمد رو بکونم فشار میدادم

ادامه...

نوشته: آرزو


👍 5
👎 1
8401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

856932
2022-02-02 03:09:53 +0330 +0330

یه جور نوشته مرد تنهای شب فکر کردم قراره جق بزنه
در کل بی ربط بود

0 ❤️

856957
2022-02-02 09:24:30 +0330 +0330
  • از هرچی میشه گذشت از داگی نمیشه گذشت… 😁😁
    عالی بود خانوم 👍👍
0 ❤️