مرضِ مرضی (۱)

1397/01/18

عید٩٧
طبق معمول مهمونا در حال رفتو امد بودن.این وسط به شهرستانی ها همیشه ظلم شده و همیشه باید منتظر بمونیم فامیلا بیان و سرویس بدیم خدمتشون.بهرحال همه داشتن میومدن و میرفتن.بدون هیچ سرگرمی و تفریحی مجبور به چپیدن ته خونه بودیم یه عیده بدتر از عید قبل درحال گذر بود.عمه میرفت عمو میومد،عمو میرفت خاله میومد،خاله میرفت دایی میومد،وكاش دایی اصلا نمی اومد…!
زیاد علاقه و اشنایی با سكس با محارمو این چیزا رو نداشتم.اصن بهش فك نمیكردم ولی یه جاها و زمانی تو یه شرایطی قرار میگیری كه حس میكنی منتظرش بودی و بهش نیاز داشتی!الان شاید بگین هیچكس از سكس بدش نمیاد ولی خب با هر كسی سكس لذت بخش نیست!با بعضیا اصلا قابل تصور نیس!و با بعضیا كلا حال بهم زنه!
چهارمِ فروردین
از تخت پا شدم و فاز گرفتم ناشتا برم حموم!بی سابقه بود تعطیلات ساعت ۱۰پاشم!همه عادتمو میدونستن کمه کم دیگ دوازده بیدار میشم!خونه خیلی ساكت بود،هرچی نیگا كردم معلوم بود كسی نیس.رفتم اون اتاق دیدم پسرداییم كه سه سالشه رو تخته ولی مامانش كجا بود؟اصن بقیه كجا بودن؟همین الانم نمیدونم كجا بودن!ینی لازم نیس بدونم همین كه راحت بودم كافی بود.
یه بوسش کردم دیدم تکون خورد،ینی بیدار میشد خودمو میكشتم،كی حوصله بچه داری داشت!اروم اروم ا اتاق رفتم بیرون دیدم بله!
بیدار شد :/
بغلش کردم
گریه میکرد
از گریه بچه بدم میاد
خیلیم زیاد
دوسه تا پیام واسه یه گوشی اومد
اشنا نبود صداش
سر اُپن بود رفتم دیدم گوشیم مرضیه س(زنداییم)
باید خونه میبود پس
صداش زدم
-حمومم.بله؟
+محمد بیدار شده همش گریه میكنه
-لباساشو در بیار بفرستش تو
+باشه،الان
-مرسی
+زود میای بیرون مرضی؟میخوام برم حموم،دیر میای تا صبونه بخورم
-نه ده دیقه دیگه اومدم
+باشه.درو باز كن محمدو بفرستم
در باز شد ولی كنار نرفت همونجور با شرت بدون سوتین روبروم بود!
منم خجالت كشیدمو سرمو انداختم پایین
بی سابقه بود
لباس پوشیدنشم پیشم زیاد سنگین نبود
ولی چیزی كه میدیدم اصلا انتظارشو نداشتم
تشكر كردو من مات مبهوت هنوز دمه دره حموم نشسته بودم
به در خیره شده بودم دیدم دوباره باز شد
دس پاچه شدم پاشدم برم گفت:
-ببخشید،شامپو نرم كننده تموم كردین؟
+نمیدونم نیگا نكردی مگه؟
-نیگا كردم نداشت
+برم بگیرم برات؟
-ممنون میشم
+خواهش.الان میام
مسیر دو دیقه ای مغازه واسم یه ساعت شد!
همش تو فكر بودم هدفش چیه از این حركتا
شامپو رو خریدم بر گشتم
شامپو رو بهش دادم باز با همون وضعیت اومد
تشكر كرد و رفت تو گفت پنج دیقه دیگه میام بیرون

هنوز تو كف بودم
از حق نگذریم تحریكم شده بودم
هركسه دیگم بود میشد
در حموم باز شد
دیدم تو حمومِ سرد داره خودشو خشك میكنه
البته حوله تموم قد تو تنش بود
-تو بیا برو تو
+نه شما لباس بپوشین بیاید منم میرم
-نه من باید سشوار بكشم طول میكشه
+باشه منتظر میمونم اشكال نداره
-بیا برو خجالت نكش
+اخه…
-اخه نداره بیا برو
+نمیرم حموم بیخیال،میخوام برم بیرون
-ای بابا گیری اومدیما!بیا برو چشامو میبندم لباساتو درار
+باشه
رفتم پامو كه تو حموم گذاشتم حولشو باز كرد
پشتش بمن بود و منم خیره به این بدن ناز!
سعی كردم كنترل كنم خودمو و رفتم تو حمومِ گرمو درو بستم
مات و مبهوت به این رفتارا فكر میكردم
و شهوتی كه باید سركوبش میكردم
اخه اون زنداییم بود
درسته محارم حساب نمیشد
ولی اگه كاری میكردم
چطور تو روی دایی ای نگا میكردم
كه تا بحال چیزی جز خوبی ازش بهم نرسیده؟
دستام روی هم از پشت رو كمرم بود
از پشت تكیه داده بودم به در
كلمم به در چسبیده بود
توجهم به شرتی جلب شد
كه گوشه ی حموم بود
شرته قرمزی كه جلوش ساده
و یه رنگ بود
ولی پشتش با خط
زرد رنگ و درشت و شكسته
نوشته بود (smile) و
یه لب بالاش لبخند زده بود!
همه چیز دست بدست هم داده بودن كه منو حشری كنن
ینی همش كاره مرضیه ای بود
كه نمیدونم چرا داشت این كارارو میكرد
نگاه به پایین كه كردم
دیدم اصن تو حالت عادی هم نیستم
شرتم اوجا كه سره كیرم هس خیسه
كیرمم تو بزرگترین حالتیه كه تا الان بوده
گفتم با یه جق خالی شم
و حالم از همه چیز بهم بخوره بهتره
از این كه بخوام یوقت كاریو بكنم كه رو عقل نباشه
و یه عمر عذاب وجدان و با خودم اینور اونور بكشم
دستمو دور كیرم حلقه زدم و در حالِ حال با خود بودم
كه دیدم مرضی در میزنه
-ببخشید یه چیز داخل حموم جا گذاشتم
میشه درو باز كنی ورش دارم؟
+چیه تا بدم بهت؟
-نه كثیفه خودم بر میدارمش
میخوام یه ابم داخل حموم بهش بزنم
+باشه صبر كن
درو باز كردم و دیدم بازم لختِ لخت اومد داخل
پشتش بمن شدو خواست شرتو برداره
سر پا خم شد
كه تمومِ كسش نمایان شد
+من میرم تو حموم سرد كارت تموم شد میام
-نه،كاری ندارم یه اب به این بزنم میرم
دسپاچه بودم
بیشتر از دسپاچگی شهوتی شده بود
خیلی سخت بود
كیرم داشت منفجر میشد
یه اب زدن به شرت یه دیقه كار داشت
ولی اون داشت هی طول میداد
با جسارته تمام كیرمو در اوردم
از تو شرتم،لیز كننده هم پیدا نكردم
شامپو بود كه میسوخت
با اب دهنم یكم خیسش كردم
همون جوری كه سر پا خم شده بود
و داشت شرتو میشست
اروم كله ی كیرمو فشار دادم تو كسش
یه اخه كوچولو و اروم گفت
حدود یه دیقه،شایدم كمتر
كه مطمعنا هم كمتر
تو همون حالت
عقب جلو كردم
كشیدم بیرون و همه ی ابه منی كه اومدمو
توحموم خالی كردم
اونم خیلی سریع تا دید خالی شدم
بدون هیچ حرفی رفت بیرون
به حدی حشری بودم و نا اماده
و شكم خالی كه خیلی زود خالی شدم
تو این یه دیقه تنها چیزی كه
بین منو مرضی ردو بدل شد
همون اخ اول بود…

ادامه دارد…

نوشته: Hiroo


👍 14
👎 6
7925 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

680877
2018-04-07 21:54:32 +0430 +0430

میخوای ننویسی مثلا ما الان فهمیدیم زن داییت خرابه خب چیکار کنیم نه واقعا چیکار کنیم زن داییت از فاحشه خونه اومده مگه کلا جلو تو لخته …بعد پسرشو کدوم گوری ول داد اخه انقد دست به شورتین عقل نمونده براتون

0 ❤️

680893
2018-04-08 00:26:46 +0430 +0430

ادامه بنویس

0 ❤️

680913
2018-04-08 05:59:22 +0430 +0430

ادامش و بزار. مام بی خیال پسر بچه میشیم.

0 ❤️

680951
2018-04-08 10:53:50 +0430 +0430

خوب بود ادامه بده/
کلا سکس با فامیل کثیفه ولی فانتزی نوشتنت خوب بود

0 ❤️

680982
2018-04-08 15:32:05 +0430 +0430

منم یه زن داشتم قبلا جندگی کرد. اسمش مرضیه بود. طلاقش دادم عین سگ پرتش کردم بیرون از زندگی. بچه دماوند بود

0 ❤️

681083
2018-04-09 10:49:00 +0430 +0430

لایک ده

0 ❤️