مرگ تدریجی

1397/04/19

هدفم از نوشتن فقط خالی شدنه ولی خواهشن ناسزا نگین

تک دختر شیرین زبون یه خانواده ای که دختراش دو قرون نمی ارزیدن تا ۷ سالگی تو ناز و نعمت و محبت بزرگ شدم که پدر بزرگم مرد همه بهم ریختن و بیخیال من شدن مادرم شوکه شد و فلج شد و پردم به اون میرسید نمیدونست من کجام و چیکار میکنم
یه شب بعد از ختم که کلی از نبود بهترین مرد زندگیم گریه کردم خواب بودم که وجود یه چیزی تو شلوارم حس کردم ترسیدم پاشدم جیغ بزنم که یه دست اومد جلو دهنم دم گوشم گفت حرف بزنی گردنتو میشکنم دایی کوچیکم بود انگشتش سر کُسم بود شاید لذت داشت اگه از وجود داییم راضی بودم ولی نداشت فرداش همه رفتن بیرون من خونه تنها بودم اونم سرکار واسه نهار اومد گفتم اقا امید میرم به مامانم میگم دیشب چ کار بدی کردی گفت بیا تو گوشیمو ببین بعد گوه بخور رفتم دیدم ازم عکس گرفته گفت اینو نشون بابات بدم بو سنگ میزنن میکشنت منم گریه کردم گفتم نکن تورو خدا فت شریط داره هرچی میگم گوش کن به کسی چیزی نگو گفتم باشه قول میدم از اون شب زندگی ننگ بار من شروع شد هر روز خونشون بودم چون کسی نمیتونست به درسام برسه به جز اون اونم درسامو میگفت و برام کارتون میزاشت و میگفت باید بزاری کُستو بخورم بعد میخورد و منم اولش بدم میومد گریه میکردم بعد یه حس عجیبی داشتم زبون میکرد توش اونو میمکید یه روز بعد اون حرکت که نمیدونستن چرا کُسم خیس بود کیرشو دراورد و لپایی زد تا ۱۲ سالگی با عکس و فیلم تهدید میکرد مامانم خوب شده بود اما عصبی بود بدجور منم بخاطر تجربه ی بد جنسی شهوتم بی حد بود تو اون سن و دچار بلوغ زودرس شدم و هیکلم نسبت به هم سن هام رشدش بیشتر بود کمر درد داشتم چون اون اشغال واسه اذیت کردن من منو وسطش ول میکرد ارضا نشم ولی خودش کارشو راحت میکرد تو طول انجام کار چشمامو میبستم اشک میریختم تو سن ۱۷ سالگی یه دختر با قد ۱۶۸ و سینه ۸۵ و کون متوسط و خوش فرم و بد عضله ای و شیکم شیش تیکه قیافم معمولی بود ولی میگفتن به دل میشینم تو خیابون گفت مامانت رفت بیرون بزنگ بیام گفتم گوه خوردی نمیزارم زد تو دهنم افتادم وسط خیابون مردم اومدن اون در رفت یه پسر اون وسط که تو راه مدرسه همیشه تیکه مینداخت اومد پیشم سرم به جدول خورده بود گیج بودم بغلم کرد منو برد تو مغازه گفت چرا زدت اخه حیف تو نیست گفتم ببند دهنتو گفت اخه اون رفیقمه از این کارا نمیکنه گفتم تو هم مثل اون یه هرزه ی اشغالی و رفتم خونه مادرم رفت سر خاک پدرش منو تو خونه موندم و رو کتاب خوابم برد که حس کردم سردمه پاشدم برم پتو بیارم با تعجب دیدم رو به روم نشسته گفت پاشدی بلاخره ترسیدم بیدارت کنم سگ شی گفتم در قفل بود چجوری اومدی گفت کلید قبلیت دست منه گفتم پاشو گمشو بیرو اومد جلو تا میخوردم کتکم زد من تکواندو کار بودم ولی اون خر زور بود دستو پامو بست لباسمو تو تنم جر داد گفت بهت گفته بودم جری بشم به پردت رحم نمیکنم منو از موهام کشید برد تو حموم پاهامو باز کرد یکیشو بست به پکیج تو حمو یکیشو گرفت تو دستش با دست کُسمو میمالید و من گریه میکردم منو کشون زیر شیر اب اروم بازش کرد رو چوچولم میریخت دیوونه میشدم شهوت میوفتاد به جونم بعد کم کم فشارشو بیشتر کرد من اه و ناله میکردم و ناسزا میگفتم یهو داغش کرد سوختم ولی لذت داشت داشتم ارضا میشدم که بست و تو خماری گذاشت افتاد روز بدنمو میلیسید هرچی قسم میخوردم گوش نمیداد برا اولین بار داد زدم خداااایااا کجایی زد تو دهنم دهنمو بست کیرشو دراورد کرد تو کُسم یه دفه من فقط زار میزدم و کم کم اه و ناله وقتی کیرشو کشید بیرون خون نیومد فک کرد من پرده ندارم تا میخوردم منو زد گفت جنده ی هرجایی مال ما خار داره از کون یه دل سر منو کرد دست و پامو باز کرد و رفت شب و روز کارم شده بود گریه اخرش دلو زدم به دریا و رفتم دکتر گفتم که خون نیومده نگاه کرد گفت شانس اوردی ارتجاعی هستی فقط موقع زایمان پاره میشه انگار دنیا رو بهم دادن توبه کردم و حالا هرچی حشری میشم میشینم نماز میخونم دعا کنید برام من گناهی نداشتم نمیخواد زندگیم زهرم شه.

نوشته: دختر سیاه بخت


👍 7
👎 11
15741 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

701180
2018-07-10 21:20:03 +0430 +0430

همچین ادم وحشی ای نباید آزادانه تو جامعه ول بکرده واقعا خطرناکه

0 ❤️

701217
2018-07-10 22:19:46 +0430 +0430

ناموسن برو پیش پلیس بگو البته نه هر پلیسیا تو این کلانتریای زپرتی نرو که چون دنبال دردسر نمیگردن میشینن کلی اول تحقیرت میکنن کسشعر بارت میکنن بعدم رو ی تیکه کاغذ شماره مفاسد اجتماعیو میدن ک پشیمون میشی برو اداره آگاهی قسمت زورگیری ب عنف دقیقا همین داستانو بزار جلو مسئول اونجا بگو قضاوت با خودت اگه میتونی کمکم کنی بسم الله اگه نه من بیصدا برم بیخیال شم.اونوقت میبینی تو اگاهی چجوری از کیر اویزونش میکنن کسکشو.اه تجاوز میبینم حالم بد میشه اخه چه لذتی داره طرفو بکنی ولی اون گریه کنه اصن حسی بهت نداشته باشه حالا قوز بالا قوز دایی طرفم باشی یعنی خاااااک بمیری بهتره

1 ❤️

701246
2018-07-10 23:28:17 +0430 +0430

اگه داستانت واقعی باشه که بنظر میاد واقعیه واقعا و از صمیم قلب متاثر شدم
اون کثافتتو باید به سزای عملش رسوند

1 ❤️

701284
2018-07-11 07:23:32 +0430 +0430

امیدوارم این دروغ راست نباشه

0 ❤️

701285
2018-07-11 07:32:35 +0430 +0430

همه کسشرا بع کنار ولی مادر ج+نده حشری میشی چرا نماز میخونی؟!؟،

3 ❤️

701313
2018-07-11 12:52:34 +0430 +0430

کسشععععععععر

0 ❤️

772982
2019-06-12 00:41:04 +0430 +0430

والا چی بگم عزیزم
اگه واقعیته متاسفم
اما قبول کن تناقضاتی داشت داستانت اگر لذت میبردی دیگر نمیتوانی همزمان با آن عذاب هم بکشی.فحش هم بدی.ناسزاهم بگی.اونوقت انتظار ارضا کردنت رو هم داشته باشی ازش.
ولی اگه پیش خودم بیای همه این تناقضات رو باهم جمع میکنم برات.
و هر جور که بخوای انجام میدم
و به هفده روش بینگ بنگی میکنمت با کیره کلفتم
کوصو کونتو یکی میکنم که به سختی راه بری وای چرا آخرش اینجوری شد.به گا دادم.وای خدا من چقد شیرینم.تازه کیرمو ندیدی چقد شیرینه.منتظره پیامتم سکسیه من

0 ❤️

781742
2020-12-14 17:24:05 +0330 +0330

کس خل تو چرا نماز میخونی همینه دیگه اسکلید تو که مورد تجاوز قرار گرفتی گناهی نکردی اون جاکش گناه کرده اسکل

0 ❤️