مریم جون دختر همسایه

1390/07/08

سلام دوستان
ميخوام از بهترين سكس هامو براتون تعريف كنم
“تمامي اسامي مستعار هستن”
جريان از خيلي سالها پيش شروع ميشه از اون زماني كه من 6 ساله بودم تو محلمون دختري به اسم مريم بود ما از بچگي با هم صميمي بوديم.
تو عالم بچگي عاشق هم بوديم و بعضي اوقات رو هم ميخوابيديم و به هم زل ميزديم.گذشت و گذشت تا اين كه شد 15 سالمون اون زمان ديدمون تغير كرده بود علاقمون از يه علاقه بچگانه بيشتر شده بود هر روز همديگرو ميديديم و و حداقل يك ساعت با هم حرف ميزديم اون روزا ما اصلا به فكر سكس نبوديم و حتي يكم از كاراي بچگيمون خجالت ميكشيديم .ولي روز به روز از اين خجالت كم تر ميشد و بعضي اوقات در مورد ارتباط بدني با هم صحبت ميكرديم و حتي كنجكاو هم شده بوديم كه با هم ارتباط داشته باشيم ولي موقعيتش پيش نيومده بود.
تا اين كه رسيد به 17 سالگيمون من از كلاس رباتيك اومده بودم اعصابم خورد بود چون يكي از قطعات كنار صورتم تركيده بود و دقيق خورده بود يه انگشت بالاتر از فكم.اومدم بهش چسب بزنم كه مريم زنگ زد گفت بيا قرارگاه"همون جايي كه با هم صحبت ميكرديم جاي خاصي هم نبود بالا پشتبون بود"گفتم الان ميام
چسبو زدمو رفتم بالا ديدم كه برخلاف هميشه كه مانتو تنش ميكرد يه تاپ استين كوتاه سياه تنشه البته خيلي تنگ نبود كه سينه هاش خيلي خود نمايي كنن گقتم چه خوشگل شدي امشب گفت يعني ديشب خوشگل نبودم؟گفتم بودي ولي اين مريم يه چيز ديگس خنديدو نشستيم چسب زخمو ديد گفت چي شده گفتي يه قطعه اينجا تركيده گفت حواست باشه از اينا تو چشت نخوره شوهر كور و كر زخمي نميخوام.گفتم حالا ببينم به كنيزي قبولت ميكنم يا نه اونوقت حرف از چش وچال و صورت من بزن گفت ميزنم تو گوشتا گفتم ببخشيد حالا جوش نيار همينطور حرف زديم تا وقت رفتنش شد . گفت زخمت درد داره گفتم كوچيكه چيزي نيس فقط با سرعت خورد صورتشو نزديك كرد به صورتم و بالاي زخمو بوس كرد هميشه اينكارو ميكرد ولي اين دفعه لباش و گرماي نفسش شهوتي تر بود.
يه هفته گذشت تا يه روز صبح بهم زنگ زد و گفت بيام خونشون حالش خيلي بده . حركت كردم سمت خونشون تا رسيدم زنگ زدم درو باز كرد رفتم تو تا منو ديد
دويد طرفموبا گريه بغلم كرد منم محكم فشارش ميدادم و موهاشو نوازش ميكردم فهميدم پدر و مادرش چند ساله كه مريضنو اون خيلي وقته كه تنهاس داداشش اعتياد پيدا كرده بودو ميخواسته اونو بزنه بهم گفت ديشب تا صبح نخوابيده و خستس سرشو گذاشت روپاهامو خوابش برد
بعد چهل و پنج دقيقه خواستم سرشو بزارم رو بالش كه ديدم دستمو گرفت تعجب كردم گفت: پرهام گفتم: جانم گفت: نرو منم گفتم چشم بعد 5 دقيقه دستشو اورد سمت صورتم منم موهاشو نوازش ميكردم چند لحظه گذشت بلند شد و گفت پرهام من خيلي تنهام دلم خيلي گرفته قول بده هميشه با من ميموني گفتم حرفايي ميزنيا طوري كه انگار بغض تو گلوش باشه گقت:من خيلي دوست دارم داشت دوباره گريه ميكرد كه ناخوداگاه لبامو گذاشتم رو لباش يكدفعه اروم شد و شروع كرد به خوردن لبام براي مدت طولاني ادامه داشت تا اين كه از حالت بغل در اومديمو خوابيده لب ميداديم لباي همو مثل ديوونه ها ميخورديم و دستامون دور شونه هم بود كم كم از هم جدا شديم تو چشاي هم نگاه كرديم بعد جند لحظه گفت: كه من خيلي دلم ميخواد مثل بچگيامون رو هم بخوابيم منم گفتم مثل اونموقع كه بعدش رو هم پتو مينداختيم همديگرو له ميكرديم خنديدو گفت اره يه جورايي.
"در واقع هر حرفي رو كه من روم نميشد اون ميزد "
منم بدون حرف بغلش كردمو رفتيم سمت تخت پدرو مادرش من بدون اين كه اون بخواد كاري بگنه لباسشو در اوردم بدنشو كمي لمس كردم بعد نوبت به شلوار رسيد از روي شلوار اروم پاها و كسش رو ميماليدم و بعد شلوارشو در اوردم بعد شروع كردم به خودن بدنش از گردنش تا پاهاشو ميخوردم از لاله گوش، گردن،
گلو،سينه هاش تا پاهاشو ميخوردم واونم يه جوراي خاصي اه ميكشيد بعد ماليدن سينه هاش رو شروع كردم با يه دست ميمالوندم وسينه بعديشو ميخوردم هر دوتامون داشتيم به اوج شهوت ميرسيديم بعد از خوردن حسابي سينه هاش خودم كامل لخت شدم شرت توريشو در اوردم بعد شروع كردم و شروع كردم به بازي كردن با كسش داغ داغ شده بود مخصوصا وقتي داشتم براش ميخوردم نميتونيتم زبونمو مدام تو يه نقطه قراربدم مدتي گذشت رفتم سمتشو دوباره باهم لب داديمو رفتيم زير پتو و تو اون گرما بدنهاي ما شهوتي تر شده بود و بيشتر بدن همو طلب ميكرديم
همديگرو محكم بغل كرده بوديم و مثل ديوونه ها سفت ترو سفت تر ميشد بدن همو ميمالونديمو همه جاي همو ميخورديم هي اينطرف و اونطرف ميشديم و تو اون گرما واقعا احساس سكس عاشقانه تو ما موج ميزد حدودا نيم ساعت تو بغل هم همو لمس ميكرديم تا من احساس كردم دارم ارضا ميشم و خودمو سفت تر بهش چسبودم ازش محكم لب ميگرفتم كه ارضا شدم خيلي داغ گردنشو ميخوردمو باسينه هاش بازي ميكردم و خودمو بهش ميچسبوندم و با دستام كس داغشو ميمالوندم كه ديدم يهو خيلي تند و ريز لرزيد فهميدم ارضا شده خيلي خسته شده بودم بعد ارضا شدنم انر‍ژي زيادي ازم رفته بود كنارهم ولو شده بودم بعد 15 دقيقه ديگه به خودمون اومديم و يه لب گرفتيم و رفتيم حموم و تو وان كلي تو سر و كله ي هم زديم
بعد از حموم رفتم واسه ناهار يه چيزي گرفتم با هم خورديم و حالش بهتر شد
و بعد رفتيم بيمارستان پيش مادر پدرش و اجازه گرفتيم كه اون به خاطر برادرش 2 روز خونه ما بمونه تا عمه باباش بياد
تو اين مدتم باز با هم سكس داشتيم كه اگه خوشتون اومده بازم براتون ميزارم
دوستان اگه كه بد بود به بزرگواري خودتون ببخشيد اولين خاطرمه
ممنون


👍 1
👎 0
59407 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

300926
2011-09-30 12:56:23 +0330 +0330
NA

همديگرو محكم بغل كرده بوديم و مثل ديوونه ها سفت ترو سفت تر ميشد بدن همو ميمالونديمو همه جاي همو ميخورديم هي اينطرف و اونطرف ميشديم و تو اون گرما واقعا احساس سكس عاشقانه تو ما موج ميزد

کیر تو کون بچگیات با این داستان تعریف کردنت.
گه میخوری دیگه داستان تعریف کنی کس مغز

0 ❤️

300927
2011-09-30 13:22:21 +0330 +0330
NA

حرکت کردی سمت خونشون؟!
مگه همسایتون نبود؟!
تاکسی گرفتی بری خونه دیوار به دیوارتون؟!!!

0 ❤️

300928
2011-09-30 14:30:12 +0330 +0330
NA

آقاي خاص ميگه :
منتظر داستان (( آزمايشگاه )) من باشيد دوستان
شك ندارم امتياز 100 خواهد گرفت
با آقاي خاص اين سايت خاص ميشه

0 ❤️

300929
2011-09-30 15:38:58 +0330 +0330
NA

aghaye khas khafe sho kooni

0 ❤️

300930
2011-09-30 15:39:12 +0330 +0330

آقای خاص،امیدوارم همینطور باشه که میگی،
در غیر اینصورت همان گونه که افتد و دانی دودمانتو بعضیا به فنا میدن.

0 ❤️

300931
2011-09-30 15:43:37 +0330 +0330
NA

داستانت كه بچه بازي بودنخونديم
ولي يه بارديگه بگي مريم جون كشتمت

0 ❤️

300932
2011-09-30 17:50:28 +0330 +0330
NA

مريم جون شوما خونتو كثيف نكن!
با عرض ارادت مجدد به سلف كانفيدنس آقاي خاص!
واقعا داستان خيلي محشر بود! من نميدونم اين ننه باباهاي ببوگلابي كجان كه ما نمي بينيم!.. بيمارستان! باهم!
مي تونس واقعي باشه چون شرايط قصه سخت طراحي شده بود واسه دختر داستان اما از لحاظ سبك نوشتن به اختلاط زنهاي همسايه شبيه بود!

0 ❤️

300934
2011-09-30 19:06:31 +0330 +0330
NA

در مورد داستانت که یه سوال دارم. مامان باباش مریض بودن؟ یعنی ویروسی بوده قضیه؟ بعد داداشش اون موقع کجا بود که شما رفتی خونشون؟
در ضمن آقای بی خاصیت شمام نیا کس بنویس هی .من که می دونم داستانت آپ شه قراره فحشو بکشم به جدو آبادت پس زمینه سازی نکن برام

0 ❤️

300935
2011-10-01 01:16:23 +0330 +0330
NA

آخه کسکش تو چجوری ارضا شدی
موقع ارضا شدنت آبتو تو کون خودت ریختی
یا رو تخت پدر مادر اون بدبخت
طرف بهت پا نمیده تو جلق زدنات داستان مینویسی

0 ❤️

300936
2011-10-01 02:35:35 +0330 +0330
NA

بیشتر شبیه خواب بود تا واقعیت بازم خوابهای خوش ببینی

0 ❤️

300937
2011-10-01 05:16:19 +0330 +0330
NA

تاپش استین کوتاه بود؟
رنگش صورتی نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

300938
2011-10-01 05:23:31 +0330 +0330
NA

آره جون مادر جندت اجازه دادن بیاد خونه تو بمونه که تو بکنیش
برو لاشی خودت خری
آخه تخم سگ مجبورت کردن بیای اینجا کس شعر بگی؟
کیر توی کس بابات که تورو پس انداخت=)) =)) =))

0 ❤️

300939
2011-10-01 09:58:16 +0330 +0330
NA

خیلی چرت بود [( [( [(

0 ❤️

300940
2011-10-01 14:30:39 +0330 +0330
NA

hey yani mishe ye nafar ye dastan dorost darmon benevise :? …baz yeki omad benevise riiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiid
X(

0 ❤️

300941
2011-10-01 14:36:46 +0330 +0330
NA

دری وری بیش نبود اصلا تو داستانت چیزی به نام سکس وصجنه هیجان دار که بخواد ذهنت و مشغول کنه نداشت در حد پیش دبستانی بود
موفق باشی ولی جان همون همسایتون دیگه بیش از این وقت ما رو نگیر
ممنون

0 ❤️

300942
2011-10-02 06:26:10 +0330 +0330
NA

:& ریدیییییی.کیر تو همسایتتتتتتتت

0 ❤️