مریم دخترعموی ساده من

1393/07/23

سلام به همه بچه های شهوانی-من اسمم میلاده اینم اولین داستانیه که براتون میزارم تو این داستان من خودم سکس نکردم از چیزایی دیدم که دلم میخاد بهتون بگم خصوصا دخترا که یه وقت گول حرفای هر آشغالی رو که بهتون گفت دوست دارم نخورین من این داستانو از وقتی که داستان(دردناکترین سکس زندگیم)از سوگول رو خوندم تصمیم گرفتم بنویسم چون سرنوشتش دقیقا مثل سرنوشت دختر عموی ساده و بیچاره منه,

خوب من 20 سالمه,پوستم جو گندمیه هیکلم نسبت به سنم درشت تره و قدم بلندتره به قول بعضی از رفیقام ی نردبونم,صورتمم بدنیست خودم عاشق لبای خودمم چون واقعا خوشکلن,من ی دوست دختر دارم اسمش ملیحه اس من وملیحه شهرامون حدودا 200 کیلومتر باهم فاصله داره من درکل آدم آرومیم حتی تو بدترین شرایط خونسردیمو حفظ میکنم همه فامیل قبولم دارن که هر مشکلی پیش بیاد من میتونم باصحبت کردن حلش کنم چون خوب بلدم طرفمو با دلابل منطقی قانع کنم,من و ملیحه واقعا عاشق همیم اینقدر همو دوس داریم که حتی تمام فامیلای هر دوتامون میدونن که ما قراره باهم ازدواج کنیم(محض اطلاع ملیحه قبلا همسایمون بودن ولی به دلیل شغل پدرش که تو این شهر درآمدی نداشت از اینجا رفتن)من بیشتر اوقات (بیشتر اوقات ها نه همیشه)هرهفته یک بار میرم پیشش و میرم خونشون باهم حرف میزنیم باور کنین به جان مادرم قسم تاحالا حتی یک بار بهش به زور دست نزدم هر وقت سکسی داشتیم با رضایت کامل خودش بوده درضمن تاحالا سکسامون فقط عشقبازی و لاپایی و مالوندن بوده به خودشم گفتم دوس ندارم قبل از ازدواج سکس واقعی انجام بدیم چون اومدیم و خدایی نکرده اتفاقی افتاد واسه من شاید مردم شایدم به هر دلیلی نشد باهاش ازدواج کنم من دوس ندارم باخودش فک کنه که میلاد فقط منو واسه سکس میخاست و مدیون شوهر آیندش بشم,اگر هم باهاش لاس میزنم فقط به خاطر اینه که دلش نشکنه و فک نکنه نسبت بهش بی میلم من ی خاصیت دارم اونم اینه ک به خوبی میتونم خودمو کنترل کنم واسه همین اجازه نمیدم شهوتم باهام کاری کنه ک خدایی نکرده بخام نسبت به مادرم و خاهرم و هرکدوم از فامیلامون که مثل ناموس من میمونن فکر بدبکنم همه فامیل قبولم دارن به صداقت و چشم پاکی خوب از اصل قضیه بگم:

حدودا تابستون سال پیش بود که رو تختم دراز کشیده بودم و به ملیحه اس میدام که یه دفه دیدم مریم(دختر عموم)بهم زنگ زد من و دختر عموهامو و دختر خاله هام کلا همه دخترای فامیل منو به چشم داداششون میبینن منم واقعا اونارو به چشم خواهرم مبینیم چون من دلمو دادم به ملیحه و همه چیزم مال اونه واسه همین اجازه نمیدم حتی ی نفر باخودش راجبم فکر بد بکنه,جواب دادم گفتم: به سلام خترعمو جان چطوری؟خوبی شیطون؟عمو و زن عمو چطورن؟مهرداد (داداش 10سالش)چطوره؟که یهو دیدم داره گریه میکنه و نفس نفس میزنه جوری دل میزد که بهش گفتم مریم جان چی شده عزیز؟بهم گف میلاد تورو خدا کمکم کن بیچاره شدم بهش گفتم خوب بگو چی شده دیدم بازم داره گریه میکنه,گفتم خونه ایی؟گفت فقط خودتو برسون اینجا,سریع لباسامو پوشیدم زنگ زدم به یکی از رفیقام گفتم هرجاهستی زودی بیا دنبالم مامانم تعجب کرده بود گفت چته میلاد؟مگه دستشویی داری؟گفتم از اونم بدتر و بعدش پشت سرم در رو بستم و اومدم دم در که دو سه دقیقه ای معطل دوستم شدم دیم وقتی اومد بهش گفتم چرا دیر؟گفت حالت خوشه میلاد؟هنو 3 دقیقه نشده ها!!!جوابشو ندادم گفتم سریع برو جای خونه مادربزرگت تعجب کرد گف تو اونجا چیکار داری؟اخه خونه عموم تو کوچه مادربزرگ مهدی دوستم بود بهش گفتم ببند دهنتو فقط برو طفلک هیچی نگف بعد 5 دقیقه رسیدیم اونجا(شهرما کوچیکه و همه همو میشناسن و مثل تهران ترافیک نداره که توخیابوناش معطل شی)دم در خونه مادربزرگش که رسید گفتم بزن کنار نمیخاستم بفهمه کجا دارم میرم بعد گفت خوب بگو کارت چیه؟گفتم مهدی جان تو رو خدا بیخیال شو الان حالم خوب نیس بعدا همه چی رو برات تعریف میکنم تو فقط برو اونم گف پس مواظب خودت باشی گفتم هستم برو دیگ بعدش رفت.منم سریع رفتم درخونه عموم رو زدم و دیدم در باز شد,رفتم تو از حیاط که گذشتم وقتی رسیدم در اصلی خونه داد زدم یاالله بعد درو باز کردم رفتم تو یهو دیدم دختر عموم اومد جلوم با تاپ و شلوارک بود صورتشو که دیدم جا خوردم آخه گوشه لبش داشت خون میومد رفتم جلو بهش گفتم لبت چی شده؟دیدم داره گریه میکنه خودشو انداخت بغلم گف میلاد توروخدا کمکم کن گفتم مریم جان خوب بگو قضیه چیه تا منم بتونم کمکت کنم بعد گفت سیاوش,(پسرخالش و دوس پسرش)من از سیاوش اصلا خوشم نمیومد به مریمم گفته بودم دور و برش نباش چون با چشمای خودم دیده بودم که بچه بازه,خیلی آدم کثیفی بود ولی میدونستم مریم دوسش داره واسه همین نمیتونستم بهش بفهمونم که این آدم نیس چون عشق چشمای مریمو کور کرده بود,مریمو نشوندم رو مبل رفتم یه لیوان آب قند برش درست کردم آوردم کنارش نشستم گفتم بخور گفت نمیخام از روی میز مبل ی دستمال کاغذی برداشتم و گوشه لبش ک خون میومد رو پاک کردم بعد خودم لیوانو گذاشتم جلو دهنش گفتم به خاطر من بعد دیدم آب قند رو خورد یهو خودشو چسبوند بهم سرشو گذاشت رو سینم من یکم عقب کشیدم قسم خورد گف باور کن من تو رو مثل داداشم میدونم قصدی ندارم فقط میخام آروم شم تو بغلت منم دیدم خیلی حالش بده دستمو گذاشتم رو موهاش و صورتشو نوازش کردم گفتم مگه اون چیکارت کرده مریم جان؟گف امروز مامان و بابا رفته بودن خرید واسه خونه و به مهردادم قول داده بودن به خطر معدلش ک خوب شده ی جایزه بخرن رفتن جایزه هم براش بخرن,بعد ادامه داد:من و سیاوش تا دو روز پیش باهم قهر بودیم که دیروز بهم زنگ زد و با کلی عذر خاهی دوباره آشتی کردیم و سیاوش بهم گف من میخام ببینمت مریم(آخه همش دو سه ماه بیشتر از شروع رابطشون نگذشته بود)دوس دارم تو این یه هفته ایی که باهم قهربودیم و در حقت بدی کردم بجاش ی روز کنارت باشم و با محبت کردن جبران کنم بعدشم باهزار قسم و آیه که فقط دستاتو میگیرم و اصلا بهت دست نمیزنم راضیم کرد که امروز باماشین بیاد دنبالم بریم بیرون منم قبول کردم شب ک شد و فهمیدم که مامان بابام قراره فردا برن واسه مهرداد جایزه بخرن چون میدونستم مهرداد ازشون گوشی خواسته و اینجا گوشی فروشی درست و حسابی نداره و میرن شهر دیگ واسه خرید گوشی,منم دیدم بهترین جا واسه قرار خونه اس چون تو ماشین امکان داره کسی ببینه مارو و آبرومون بره,واسه همین به سیاوش اس دادم که فردا بیا خونه ما,اون یکم بهونه آورد ولی بالاخره راضیش کردم ک خونه از ماشین بهتره,صب شد مامان بابا و مهرداد رفتن منم رفتم حموم و لباسامو پوشیدم و به خودم عطر زدم منتظر سیاوش شدم که دیدم آیفون به صدا در اومد جواب دادم گفتم بله گفتم منم عزیزم منم بهش گفتم زود بیاتو,درو باز کردم و اومدم نشستم رو مبل تا سیاوش اومدتو داد زد گفت عشق من کجاس؟منم گفتم ی نگا دور و برتو بندازی میبینی بعد از پشت دیوار اومد بیرون گفت سلام به بهترینم منم گفتم سلام عزیزم همینکه پاشدم دستشو آورد جلو گفت دست نمیدی؟منم ناچار بهش دست دادم ک یهو دیدم دستمو کشید و یکی زد تو گوشم,ی لحظه خشکم زده بود گف فک کردی من تو رو دوس دارم؟من هیچی نمیتونستم بگم زبونم بند اومده بود گف به خاطر منت کشی ک ازت کردم باید تقاص پس بدی من حرفشو قطع کردم گفتم مریم بگو ببینم چرا باهم قهربودین؟گف آخه ی دختره بهم زنگ زده گفته من نامزد سیاوشم دیگ مزاحمش نشی منم به سیاوش زنگ زدم قضیه رو گفتم گفت اون دختره راست گفته ک از اونجا تا ی هفته باهم قهربودیم بعد خودش اومد جلو و کلی التماس کردم و گف پشیمونم و بدون تو نمیتونم و من احمقم بخشیدمش…بعد مریم ادامه داد:یهو دیدم ی نفر از پشت سیاوش اومد ترسیدم فک کردم خانوادمن بعد دیدم نه یه پسره که سیاوش بهش گف سلام داداشی بیا ببین امروز چه هلویی رو ک نمیخایم بکنیمش,طفلی مریم وقتی داشت اینارو میگفت اشک میرخیت اینقدر اونروز گریه کرد که تمام لباسای هردوتامون خیس خیس شده بود از اشکاش,مریم ادامه داد:من از سیاوش خواهش کردم گفتم سیاوش من دخترخالتم اگ منو نمیخای لااقل به عنوان دختر خالت اینکارو نکن باهام ک دیدم یکی دیگ زد تو گوشم گف خفه شو تو از ی جنده هم ارزشت کمتره واسه من,دهنش بو گند میداد(منم بهش گفته بودم سیاوش مشروب خوره ولی باور نمیکرد)معلوم بود که مشروب خورده بود بعد دوتاییشون افتادن به جون من خاستم جیغ بزنم که دوستش دسشتو گذاش جلوی دهنم و گف اگ خفه نشی خفت میکنم بعد هردوتاشون وقتی لختم کردن شورع کردن هرجای بدنمو که میتونستن گاز گرفتن که خیلی درد داشت ولی جرات داد زدن رو نداشتم,یه مدت همینجوری منوگاز میگرفتن بعد سیاوش چهار تا انگشتشو گذاشت روی کسم با شدتی فشار میداد که دیگ نمیتونستم نفس بکشم دیدم رفیقش کیرشو در آورد و یه شیشه هم از تو جیبش در آورد منو خابوند رو مبل و یکم از مایع اون شیشه ریخت رو باسن من و یکمم ریخت رو کیرخودش بعد کثافت یهو کیرشو فشار داد مثل اینکه یه چیزی جلو نفس کشیدنمو بگیره تا ته رفت تو باسنم,اینقده تند تند تلمبه میزد ک در عرض 3یا4دقیقه آبش اومد و خالی کرد تو باسنم که داشتم میمردم از بس داغ بود میسوخت,من اصلا حال نمیکردم چون واقعا ترسیده بودم نوبت به سیاوش رسید کیر سیاوش کوچیکتر بود از مال اون ولی بازم درد داشت اونم مثل دوستش همینجور تند تلمبه میزدم ولی فک کنم ی ده دقیقه طول کشید تا آبش بیاد اونم آبشو خالی کرد تو من باور کن دیگ احساس میکردم دارم میمیرم و نمیتونم نفس بکشم,بعد به اون دوستش ک رو مبل اونوری دراز کشیده بود و بیحال بود بلند شد گف زود باش بریم نیما پاشو زود بریم تا خاله جندم نیومده خونشون,قبل رفتنش گوشیشو در آورد ازم چنتا عکس و فیلم گرفت و وقت فیلم گرفتن هی با دستش منو میمالوند,الانم همش ی ساعت از اون ماجرا میگزره ک قبل از اینک تو بیای بهم زنگ زد گف اگ کسی چیزی بفهه فیلمات و عکسات تو شهر پخش میشه درضمن هردفه خاستیم باید بهمون بدی منم از ترس آبروم گفتم باشه ولی ی کار خوب کردم اونم این بود که صداشو ضبط کردم .مریم خیلی حالش خراب بود منم داشتم گریه میکردم آخه آدم چرا اینقدر پست؟؟؟؟بهش گفتم عزیزم مریم خانوم؟گفت بله؟گفتم من بهت قول میدم که هم تقاص کارشو پس بده هم عکسا و گوشیشو از بگیرم و بیارم بدم به خودت فقط تو ناراحت نباش باشه؟گفت میلاد خودتو تو دردسرنندازی گفتم تو کارت نباشه ی دختر عمو ی گل ک بیشتر ندارم من,بعد تو چشمام نگا کرد و گفت ازت خاهش میکنم این حرفا به جایی درز پیدانکنه من تو رو محرم خودم دونستم و همه چی رو برات گفتم پس خواهشا جایی نگی!!گفتم تو مثل ناموس منی پس مطمئن باش نمیزارم آبروی ناموسم بره وقتی اینو گفتم یهو لباشو آورد جلو و لبامو بوسید بعد گفت واقعا ازت ممنونم خوب از اینجا به بعد کار من شروع شده بود بد جور خونم داشت میجوشید از دست این بچه کونی زنگ زدم به چند از دوستام بهشون گفتم همتون آماده باشین قراره بریم دعوا!!!تعجب کرده بودن چون اصن فک نمیکردن من اهل دعوا باشم بعضیاشون فک میکردن شوخی میکنم ولی وقتی جدی باهاشون حرف زدم گرفتن قضیه چیه!!!ظهر همه رو ی جا جمع کردم نمیتونستم صبر کنم ک اون بچه کونی همینجور ول بچرخه قرارشد یکی از بچه ها در خونشون کشیک بده باماشین بقیه هم گوش ب زنگ ک اگ اومد بیرون همه تعقیبش کنیم متنظر ی فرصت خوب ک دخلشو بیاریم,ما 6 نفر بودیم یکیمون کشیک بقیه هم تو زیر زمین خونه ما دو سه تا از بچه ها شوکر و اسپری فلفل داشتن منم از تو گنجه لباسای قدیمی شال چند تا پارچه پیدا کردم تا ب جای شال ببندیم به صورتمون ک ی وقت کسی نشناسه مارو,ساعت 5 بود که دوستم زنگ زد گف میلاد نیما با ماشین اومده دنبال سیاوش ماهم سریع سوار ماشین شدیم و رفتیم جایی ک دوستم ادرس داد ما دوتا ماشین داشتیم دنبالش میرفتیم و تعقیبش میکردیم ک دیدیم دقیقا داره میره جایی ک ما دوس داریم داشت میرفت طرف پارک جمعه بازار جایی که جمعه ها بساط جمعه بازاره اونجا ی پارکی هس که بیشتر جوونا واسه قلیون کشیدن میرن اونجا ماهم از راه خاکیش جایی که ماشینای میوه فروشی میرن رفتیم تا اونا متوجه حضور مانشن رفتن نشستن تو پارک ماهم از ماشین پیاده شدیم دیدیم بله آقایون بساط قلیونو داشتن به پا میکردن غافل از اینکه قرار بود دسته قلیون بره تو کونش!!!ما آروم آروم رفتیم پشت درختا و بوته هایی که اونا اونجا نشسته بودن,دیدم دارن از سکس صب صحبت میکنن که نیما گفت :سیاوش راستی عکس و فیلمایی که از گرفتی رو بفرست برام بعد سیاوش گوشیشو درآورد یهو نیما گف ولی دمت گرم عجب کونی کردم امروز من دیگه نتونستم دووم بیارم و رفتم جلو دوستامم از پشت باورکنیین اینقده اینارو زدیم ک دست من یکی پوسته پوسته شده بود داشت ازش خون میومد اسپری یکی از بچه هارو گرفتم فقط خالی کردم تو دماغ سیاوش ک بیوهش شد بعد شوکرو زدم به سر کیرش روباره بهوش اومد با نیما هم همینکارو کردیم بعد واسه اینک بعدا نتونن شکایت کنن خودمون نکردیمشون با چوب میکردیم تو کونشون اونم خشک خشک,از کون سیاوش خون میومد و داد میزد گفتم بلایی ک سر دختر مردم میاری جواب داره بعد گوشیای هر دوتاشونو برداشتم و تو جیبم کردم به رفیقام گفتم بچه هابریم بسشونه امیر(دوستم )گفت:عه کجا؟هنو اول کاره بزار آب این چوبه بیاد بعد!!!یهو هممون خنددیدم تازه جالب تر این بود عقل یکی از بچه هاکشیده بود از صحنه های کردنشون با چوب فیلم گرفته بود,من خوشحال بودم گوشی محسن(کسی ک فیلم گرفته بود)رو ازش گرفتم شب شد رفتم دنبال مریم عموم اومد دم در گف چیکار داری عمو جان؟گفتم ی قضیه خصوصیه بین ما دوتا عمو جون میخام تو خرید هدیه کمکم کنه (عموم خیلی رو من حساب میکنه و دوستم داره واسه همین حاضره دخترشو هر جا ک میگم با من بفرسته)خلاصه مریم اومد و تمام ماجرا و فیلما رو بهش گفتم توماشین کنارم نشسته بود یهو گفت میلاد خیلی دوست دارم بعدش یقمو گرفت و کشید جلو و لبامو دوباره بوسید بعد گف البته مثل داداشم دوست دارم ها!!بعدش هردوتامون ی لبخند کوچیک زدیم بهم من راضیش کردم قرار شد همه چی رو به باباش (عموم)بگیم و بریم ازشون شکایت کنیم همینکارم شد وقتی واسه اعلام حکم نهایی رفتیم دادگاه خدداروشکر قاصی حکم صدضربه شلاق و حبس ابد رو داد تازه نه تو این شهر تو اون ور کشور که ی جورایی تبعیدم ب حساب میومد!!همه خوشحال بودن چون حق به حقدار رسیده بود منم همه قضیه رو به ملیحه گفتم ملیحه هم گفت من به آقام اونقدر اعتماد دارم ک حتی اگ کنار دختر دیگ ای هم بخابه میدونم دلش پیش منه!!!نتیجه صداقت تو کارام همیشه خوب بوده واسم واسه همین همیشه صادقم,مریم الان ازدواج کرده البته توشهری ک ملیحه زندگی میکنه,تازه دیروز خبرخوش بهم داد اونم اینکه امروز که رفته جواب آزمایش بارداریشو بگیره بهش گفتن ک باردار شده,خدارو شکر شوهر خیلی عاشقشه از همون روزاول شوهر دلش بچه میخاس خیلی بچه های کوچیک رو دوست داره خداکنه همه هرجای دنیا ک هستی خوشبخت بشن فقط خواستم بگم به خاطر شهوت تن فروشی نکنید و جسم پاکتون رو به هرکسی ندید باورکنین ی هوس زود گذره همیشه مال بهترینا باشین,خیلی دوستون دارم ببخشید سرتون درد آوردم بای بای

نوشته: میلاد


👍 4
👎 1
89485 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

440734
2014-10-15 16:04:51 +0330 +0330
NA

بین خودمون بمونه ها ولی دختر عموت جنده بوده که زرتی لباش میرفته رو لبات

3 ❤️

440735
2014-10-15 16:15:51 +0330 +0330
NA

نخوندم تا آخرشو
تبارک الله حاج آقا…

0 ❤️

440737
2014-10-15 16:45:42 +0330 +0330
NA

با elishgo موافقم! دختر عموت همیچین قدسیه ای هم نیست آقای رابین هود!
دختره زرت و زرت لبشو میزاشته رو لبت و میگفته داداشمی؟؟؟!!! والله ما داداشمون رو از لوپ میبوسیم! خارشش افتاده و بد خاروندن! یعنی طبق میل خانم نخاروندن!!! اینه که زور بهش اومده و دادار دودور راه انداخته!
جناب قهرمان ننویس حالمون به هم خورد!!!
در ضمن طبق قانون تجاوز به عنف اعدام داره و در صورت رضایت طرف بین 5تا 10 سال حکم مدعی العموم میبرن! نه حبس ابد! اخرش رو غلیظ ر…دی!!! به گنجیشک میگن منار تو ک…نت! میگه یه چی بگو بگنجه! اخرش رو خراب کردی قهرمان!!!
ننویس حالمون به هم خورد اه اه اه

2 ❤️

440738
2014-10-15 17:00:47 +0330 +0330
NA

کسی ک پسر میاره خونه واسه دادن میاره وگرنه بیرون قرار میزاشت diablo

0 ❤️

440739
2014-10-15 17:09:14 +0330 +0330
NA

اینو درک کن وقتی دختر عموت با سیاوش قرار گذاشته تو فکر حال کردن با دودول سیاوش بوده

0 ❤️

440740
2014-10-15 17:37:25 +0330 +0330
NA

تو اولین جقی هستی که بهدش توهم ارنولد گرفتی بهت تبریک میگم اینم بگم من کم کامن میزارم ولی از طرز نوشتنت فهمیدم کونی هم هستی مجلوق

0 ❤️

440741
2014-10-15 17:47:53 +0330 +0330
NA

واقعا عالی بود bye

0 ❤️

440742
2014-10-15 18:23:16 +0330 +0330
NA

کونی مجلوقی که بعد جقت پشیمون شدی داستان رو ب سمت رویای خوب بودنت سوق دادی !!!

0 ❤️

440743
2014-10-15 18:50:15 +0330 +0330

چطوری بروسلی؟؟؟ :)))
جمع کن کس و کونتو چاقال هنوز خودت سن کون دادنته بعد میری با صحبت مشکل حل میکنی و رفیق میبری جنگ خیابونی راه میندازی!!!
اون اولشم اینقدر از خودِ کونیت و اون دوس دختر جنده ات گفتی حالمو بهم زدی.توهمی اینقدر گل نکش با جقی که تو میزنی و قدرت خیال پردازی که تو داری خودتو رسما بگا میدی.

0 ❤️

440744
2014-10-15 19:15:08 +0330 +0330
NA

حبس ابدت منو کشته!
آخه یکی نیست بگه که حکم تجاوز به عنف این نیست
میزنن خارو مادر یارو رو میگان

0 ❤️

440745
2014-10-15 19:33:04 +0330 +0330
NA

ریدی!

0 ❤️

440746
2014-10-16 01:36:03 +0330 +0330
NA

واقعا ريدي
حكم تجاوز به عنف حبس ابد نيست عزيز كوني جغي
فكر كردي مردم هم مثل خودت هستن نه كون گشاد

0 ❤️

440747
2014-10-16 03:35:21 +0330 +0330
NA

راستش حوصله نداشتم بخونم

0 ❤️

440748
2014-10-16 03:44:19 +0330 +0330
NA

ولی عاشق داستانی سکسی با محارم هستم

0 ❤️

440750
2014-10-16 07:22:45 +0330 +0330
NA

ديگه يهو بگو من سوپر من هسم ديگه … كس كش همش ميخاسي از خودت تعريف كني … اينقد ژست نگير داستانت كس و شعر بود

0 ❤️

440751
2014-10-16 07:25:48 +0330 +0330
NA

خوشم اومد .جکی جان

0 ❤️

440752
2014-10-16 07:46:52 +0330 +0330

زرشک طلایی داستان های امروز به تو میرسه،همچنین لقب فردین زمان…برو حال کن،،،
در ضمن عشق کلا چیز چرتیه…دلتو به ملیحه خوش نکن برو حالشو ببر

0 ❤️

440754
2014-10-16 09:41:57 +0330 +0330

داستانت معلومه که ساختگیه و خیلی خود شیفته تشریف دارین و نصف داستان ازخودت تعریف کردی !! جناب خالی بندیان اینجا صحبت از سکس و چگونگی کردن و دادنه نه کلاس درس اخلاق و کس و شعر های تفت نداده !!! اول برو یکی دو دفه کون بده تا. راه و رسم داستان نوشتن دستت بیاد !!

0 ❤️

440755
2014-10-16 13:38:59 +0330 +0330
NA

فیلم فارسی زیاد میبینی

0 ❤️

440756
2014-10-16 15:44:47 +0330 +0330

ایمان خان با نظر دادنت تابلو کردی که خودت داستانو نوشتی و بعد برای خودت نظر فدایت شوم میدی !!! برو جلقی کوسبوق !!! ریش بن لادن ملعون توی کونت !!!

0 ❤️

440757
2014-10-16 16:31:46 +0330 +0330
NA

اون کسی که تو خونه قرار میزاره فکر همه جاشو میکنه.حتما دختر عموی شما هم خودش میخواسته با سیاوش یه حالی بکنه.ما که ندیدیم هرکی هرکار خوبی در حق یکی بکنه زرتی بیاد لب بگیره از یارو.بعضی مواردش کسشعری بیش نبود

0 ❤️

440758
2014-10-18 10:50:39 +0330 +0330
NA

قبول کن یه کم آخرشو آب بهش بستی چون منم با نظر diyannaaa موافقم و اون قضیه حبس ابد یکم خالی بندی بود. چون تو کشور ما که به خاطر کار نکرده میندازنت زندان وقتی همچین کاری ازت سر بزنه اعدام کوچیک ترین کاریه که میکنن. شک نکن

0 ❤️

745342
2019-02-02 07:28:02 +0330 +0330

این همه کس گفتی ناموسا خودت خسته نشدی
بر هر چی کس گوئه لعنت بلند بگین آمین

0 ❤️

880789
2022-06-21 15:44:43 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

961284
2023-12-08 17:52:05 +0330 +0330

خو اخه بچه کونی توازکجا میدونی بچه بازه صد درصد کونت گذاشته معلومه
دوم دختری ک هی لبت ماچ میکنهدخودش کونش میخواره
سوم تو پارک کیرم تودهنت طرفو لخت کردی مردم ک کور کیر توکونت با نوشتنت

0 ❤️