مسافر شب

1389/08/15

سلام ماجرائی رو که میخواهم براتون تعریف کنم قصه نیست واقعیته که برای خود من اتفاق افتاده قبلأ از اینکه قلم شیوائی ندارم از همه شما پوزش میطلبم
مشغول انجام خدمت سربازی بودم و محل خدمتم ارومیه مرخصیم تمام شده بود وداشتم برمیگشتم پادگان . معمولأ من با اتوبوس شب رو سفر میکردم تا هم توی راه بخوابم و هم صبح اول وقت به پادگان برسم . تازه از قزوین رد شده بودیم که اورکتمو کشیدم روسرم و به پشتی صندلی تکیه دادم و طبق عادتم که دستهامو زیر بالش به هم قلاب میکردم دستاهمو از دو طرف بالای پشتی صندلی به هم قلاب کردم و خوابیدم.
تازه داشت چشمهام گرم میشد که احساس کردم یه چیز نرمی به دستهام برخورد کرد حس کردم نفر پشتی من با دستاش دستگیره پشت صندلی من رو نگه داشته نمیدونم چرا حس کردم مخصوصأ دستشو مالیده به دست من
برای اینکه اطمینان پیدا کنم نوک شستم رو به پشت دستش مالیدم دیدم که دستشو کنار نکشید با انگشتهام پشت دستشو نوازش کردم بازهم دستشو نکشید و در عوض دست دیگه خودشو گذاشت رو دست من چه دست کوچک ونرمی داشت . برای اینکه ببینم که طرف کیه به بهانه اینکه از توساکم چیزی رو بردارم بلند شدم و از مردی که کنار دستم نشسته بود عذر خواهی کردم و از تو ساکم یه چیزی برداشتم و به صندلی پشتی نگاهی انداختم دیدم یه دختره حدودأ 17/16 ساله پشت من نشسته و یه بچه 6/5 ساله هم روی صندلی کنارش خوابیده .
دختره زل زده بود به چشمای من و لبخند محوی هم روی لبهاش نشسته بود منم بدون اینکه تو تاریکی اتوبوس کسی متوجه بشه یه لبخدی بهش زدم و نشستم سر جام . مرد کنار دستی من اومد شروع کنه به حرف زدن دیدم اگه رو بدم تا صبح میخواهد کله منو بخوره برای همینم دوسه تا جواب کیری به سئوالهاش دادمو اور کتمو کشیدم روسرم و مثلأ خوابیدم ایندفعه دیگه یه وری خوابیدم به طرف پنجره اتوبوس و دستمو از بین صندلی و شیشه بردم بطرف عقب .
دختره که فهمید منظورم چیه سرشو تکیه داد به پشتی صندلی و چادرش رو کشید روسرش و مثلأ خوابید منم تا اونجائی که میشد دستم رو دادم عقب چند ثانیه ای نگذشته بود که تماس لب گرم و نمدارشو با پوست دستم حس کردم و بعد از یکی دو بوسه ای که از دستم گرفت انگشتمو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن بقدری قشنگ ساک میزد که من احساس میکردم داره کیرمو ساک میزنه دونه دونه انگشتهامو میکرد تو دهنش و ساک زدن انگشتهامو تکرار میکرد . دیگه داشتم دیونه میشدم کیرم داشت میترکید حس کردم العانه دکمه های شلوار سربازیمو بترکونه برای همین با دست دیگرم کیرمو از تو شلوارم کشیدم بیرون خدای من مثل چوب شده بود حس کردم طول و ضخامتش ده برابر شده از گرمیش دستم گر گرفت
اون دهنشو از روی دستم کشید کنار و خودشو کشید جلو یک لحظه حس کردم یه چیز گرد و نرم خورد بدستم آره سینه هاشو آورده بود جلو وگذاشته بود کف دستم نمیدونم جنس لباسش چی بود که اینقر لغزنده بود مثلأ ابریشمی ژرسه ای یک همچین چیزی
سینه کوچیک گرد و سفتی بود با انگشتم پیراهنشو کشیدم اونم فهمید منظورم چیه دکمه هاشو باز کرد سوتینشو زد بالا یک آن فکر کردم دستم آتیش گرفت یه سینه گرد با نوک برجسته اومد تو دستم .شروع کردم سینه شو مالوندن خودش با انگشتش آب دهنشو مالید به نوک سینه اش منم شروع کردم با دوتا از انگشتام نوک سینه رو مالوندن .
حشرم زده بود بالا دهنم خشک شده بود چهار چنگولی چسبیده بودم به صندلی اتوبوس از بالا پائین شدن سینه هاش فهمیم اونهم حال و روزش از من بهتر نیست کیرم دیگه داشت منفجر میشد که حس کردم اتوبوس ایستاد و صدای نخراشیده شاگرد شوفر رو شنیدم که با لهجه ترکی میگفت بفرمائید برای شام و نماز . ای کیرم تو این شام
دختره دست منو بطرف عقب فشار داد منم منظورشو فهمیدم و دستمو کشیدم بیرون کیرمو بزور کردم تو شلوارم صدای مادر دختره رو شنیدم که مثلأ داشت بیدارش میکرد و به ترکی میگفت ((مارل دور یاتما)) مارال بلند شو نخواب
تازه فهمیدم که اسم طرف ماراله .
منم اورکتمو از روی صورتم برداشتم و عمدأ منتظرماندم که آنها بلند بشن پدر و مادرش جلو تر رفتن و بعدش مارال در حالی که بچه رو بغل کرده بود و بایک لبخند و نگاه دل منو به آتیش کشید.
منم دنبال آنها پیاده شدم ومخصوصأ منتظر شدم تا بنشینند و جائی رو انتخاب کنم که مارال در دید مستقیم من باشه
مارال که دید من زل زدم بهش مخصوصأ شروع کرد با بچه ور رفتن و در حالی که نگاهش به من بود صورت و لب بچه رو ماچ مالی میکرد .
غذا رو آوردند راستش نفهمیدم غذا چی خوردم موبایلم رو بهش نشون دادم که مثلأ بهم شماره بده با سر اشاره کرد که موبایل نداره.
غذاش که تموم شد بهش اشاره کردم بیاد بیرون . از جام بلند شدم و بطرف دستشوئی که بیرون از رستوران بود رفتم . خارج از رستوران منتظر شدم تا ببینم میاد بیرون یانه دقیقه ای نگذشته بود که دیدم مارال از در رستوران خارج شد منهم راه افتادم بطرف دستشوئی اطراف رو پائیدم ووقتی دیدم کسی حواسش به ما نیست آروم آروم از جلوی دستشوئی رد شدم و به پشت دستشوئی که فضای تاریکی بود پیچیدم مارال هم آرام آرام دنبال من اومد .
به محض اینکه پیچید پشت دستشوئی بغلش کردم و چسبوندمش به دیوار و لبم رو گذاشتم رو لبش این لذت بخش ترین بوسه ای بود که تا این تاریخ از یک دختر گرفتم. برش گردوندم و لبمو گذاشتم روگردنش و شروع کردم به لیسیدن گردن و بنا گوشش سینه هاشو گرفته بودم تو مشتم و میمالوندم و با لبهام لاله های گوشش رو میخوردم او هم کونشو چسبونده بود به کیرم هی خودشو تکون میداد.
مارال که حسابی حشری شده بود خم شد و مانتوشو زد بالا یه شلوار کشی هم پاش بود اون روهم کشی پائین چشمام داشت از حدقه میزد بیرون تو اون تاریکی یه کون سفید خوشگل جلو چشمهام بود منم تند دکمه های شلوار سربازیمو باز کردم و کیرمو که دیگه شده بود تنه درخت درآوردم و گذاشتم در کونش دوسه تا که عقب جلو کردم بادستم تف زدم سر کیرم خواستم بکنم تو کونش که خودشو جمع کرد فهمیدم که یا تاحالا کون نداده و یا میترسه منم تو گوشش گفتم نترس توش نمیکنم (آخه بابا ماهم آدمیم حیوان که نیستیم ) سر کیرمو لغزوندم به لای پاش و مالوندم به کسش مارال هم پاهاشو به هم فشار میداد حسابی کیرمو تو منگنه گذاشته بود .کسش کاملأ خیس شده بود برای همین هم خیلی راحت لای پاهاش تلمبه میزدم .
یه لحظه فکر کنید توی سرمای اون شب وسط بیابون تو تاریکی بد تر ازهمه پشت دیوار دستشوئی با اون بوی تعفن و صدای گوز و ریدن مسافرا چه حالی میده حال کردن با یه دختری که خدای مهربون از آسمون برات فرستاده باشه.
از خودم تعریف نمیکنم ولی کمرم واقعأ سفته هنوزم که سالها از اون ماجرا میگذره وقتی سکس میکنم طرفم رو دیونه میکنم تا آبم بیاد سرتونو درد نیارم با تکانهائی که مارال میخورد فهمیدم که به اورگاسم رسیده منم حرکتم و تند تر کردم تا آبم بشدت ریخت بین پاهاش مارال هم با دستش آبمو مالید به کسش یه لب حسابی ازش گرفتم و گفتم صبر کن من برم وقتی اشاره کردم بیا دنبالم شماره موبایلمو هم که قبلأ رو یه دستمال کاغذی نوشته بودم بهش دادم و گفتم حتمأ بهم زنگ بزنه .
از پشت دیوار دستشوئی اومدم بیرون ووقتی فهمیدم کسی حواسش نیست بهش اشاره کردم که بره مارال هم تند از جلوم رد شد و رفت داخل رستوران منم رفتم دستشوئی تا کیرمو بشورم داشتم شلوارمو میکشیدم بالا که صدای شاگرد راننده رو شنیدم که مسافران را دعوت به سوار شدن میکرد.
وقتی داخل اتوبوس شدم دیدم مادر پدرش پشت من نشسته اند و مارال هم جای اونها نشسته لبخندی بمن زد و لباشو غنچه کرد برام منم سرمو تکون دادم و سرجام نشستم.
گرمای مطبوع اتوبوس و رخوت ناشی از سکس عجیبی که داشتم حتی مهلت نداد فیلمی روکه راننده گذاشته ببینم و بخواب عمیقی فرورفتم .
با تکانهای شاگرد شوفر که میگفت سرکار پاشو رسیدیم از خواب بیدار شدم از جام که بلند شدم اول نگاهی به پشت سرم انداختم دیدم هر چهارتا صندلی پشت من خالیه نمیدونم تو کدوم یکی از شهر های بین راه پیاده شده بودن
از اون زمان تا مدتها هر وقت موبایلم زنگ میخورد خوشحال میشدم و فکر میکردم ماراله ولی هرگز بامن تماس نگرفت و فقط یک خاطره زیبا از اون شب سرد پائیزی برام به جا گذاشت
تا پایان خدمت چند بار دیگر به اون رستوران بین راهی رفتم و به دیوار پشت دستشوئی سرزدم حتی یکبار رفتم اونجا و به یاد اون شب جلق زدم
نمیدونم شاید مارال هم الان در گوشه ای از ذهنش یاد اون تجربه سکسی عجیب رو حفظ کرده باشه او حتی اسم منو هم نمیدونه لابد هروقت سربازی میبینه یادی هم از من میکنه.

ادامه…

نوشته:‌ داریوش


👍 0
👎 1
41500 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

268893
2010-11-06 18:22:07 +0330 +0330
NA

باحال بود من خوشم اومد یه جوری عین یه فیلم کوتاه

6 ❤️

268894
2010-11-07 03:15:33 +0330 +0330
NA

چرا ویرایش سایت عوض شده است در ضمن یه سری داستان ها قسمت های بعدی چا÷ نشده است

3 ❤️

268895
2010-11-07 03:18:44 +0330 +0330
NA

لطف کنید عکسهای جدید در سایت بگذارید متشکرم یه سری داستان در دست تدین است امیوارم بتونم در سایت بگذارم

5 ❤️

268896
2010-11-07 04:19:32 +0330 +0330
NA

asheg sex kenar derakht,nardebun,sendeli…az chiz mizam,ey val bahal bod =P~

4 ❤️

268897
2010-11-07 05:15:25 +0330 +0330
NA

خیلی قشنگ بود برخلاف تعارف ابتدائی اتفاقأ خیلی شیوا و روان نوشتی که آدم حس میکنه خودش هم تو متن ماجراست برخلاف داستانهای سکسی که آدم میخونه و حالش بهم میخوره چون دقیقأ انگار از یک فیلم پورنو یادداشت برداری کردن سکس موجود در داستانت خیلی جذاب و گیرا هست
من همیشه از اینکه تو داستانهای سکسی اسم آلت مرد و زن وقیحانه بیان میشد چندشم میشد ولی تو این داستان خیلی راحت باهاش کنار میاموخیلی راحت میتونم با کیر سرباز و کس مارال ارتباط برقرار کنم و از نوع سکسشون لذت ببرم نمیدونم چطوری میشه امتیاز داد من به این داستان نمره 20 میدم خسته نباشی داریوش جان بی صبرانه منتظر خواندن آثار جدیت هستم

3 ❤️

268898
2010-11-07 14:21:23 +0330 +0330
NA

دمت گرم داریوش جان
میتونم بگم قشنگترین داستانی که تا خالا خوندم همینه دمت گگگگگگگگگگررررررررررررررررررررررررررررررررممممممممممممممم

4 ❤️

268899
2010-11-07 14:36:04 +0330 +0330
NA

خيلي عالي بود
مرسي

4 ❤️

268900
2010-11-08 12:51:11 +0330 +0330
NA

لطف داری دوست عزیز

4 ❤️

268901
2010-11-08 13:10:02 +0330 +0330
NA

سلام صبا جان ممنونم از تعریفت منم با نظر تو موافقم و فکر میکنم این سکسی که تو این داستانها هست اکثرأ غلو شده و بیشتر از افکار بیمار نویسنده هاش طراوش پیدا میکنه سکس هم مثل خوردن آشامیدن خوابیدن و نفس کشیدن یک امر طبیعیه و اگر درست بهش پرداخته بشه میتونه بسیار زیبا و بیاد ماندنی باشه

3 ❤️

268902
2010-11-09 09:13:22 +0330 +0330
NA

عالی بود.خیلی روان و شیوا نوشتی.مرسی کاملا داستانت رو حس کردم.
زیبا بود زیبااا.

2 ❤️

268903
2010-11-10 10:26:25 +0330 +0330
NA

qaraqartal.x عزیزم
خوشحالم و افتخار میکنم که با این وسیله توانستم در ذهن زیبا پسند شما جائی پیدا کنم

3 ❤️

268904
2010-11-10 10:32:20 +0330 +0330
NA

zingboy عزیز تعاریف شما دوستان بمن جسارت و اعتماد به نفس میده که دوباره بنویسم متشکرم

4 ❤️

268905
2010-11-10 18:16:39 +0330 +0330
NA

عالی بود،با صبا موافقم :X

4 ❤️

268906
2010-12-02 19:43:31 +0330 +0330
NA

darush jan kiret dahane hameye in bache jagiya ke ya khahare khodeshoono mikonan ya madareshoono!!!damet garm age khatere bood ke khosh be halet agaram dastan bood damet garm!

4 ❤️

268907
2010-12-13 12:54:01 +0330 +0330
NA

مون لایت عزیزم
خیلی خوشحالم که این چند خطی که نوشتم مورد توجه دوستان قرار گرفته دوست خوبم این یک خاطره واقعیه که برای شخص خودم اتفاق افتاده و بدون هیچ کم و کاستی تمام ماجرای آن شب براتون بازگو کردم
راستش برای من هم این چیزائی رو که دوستان مینویسند (سکس با محارم) نمیتونه قابل قبول باشه حتی در دنیای بی بندو بار غرب هم خیلی بعید بنظر میاد که آدم با خواهر و مادر خودش سکس داشته باشه حتی از تصورش هم چندشم میشه
با آرزوی شادکامی
داریوش

0 ❤️

268908
2011-01-02 09:37:45 +0330 +0330
NA

جووووووووووون حال کردم…!

0 ❤️

268909
2011-01-02 10:33:00 +0330 +0330
NA

ايول پسر…!!!اما ي چي ميگم دلخورنشو،اوکي؟راستش تااونجايي ک من ترکاروميشناسم برام يکم سخته ک باورکنم ي دخترترک،اونم16،17ساله اش اينجوري خودشو ول کنه دفه اول!اونم تواون شرايط!!منم ترک نيستم ک بخوام ازروي غرض نظربدم!ولي صداقت ازهمه جاي تووداستانت ميباره خدايش!موفق باشي

0 ❤️

268910
2011-01-23 09:41:02 +0330 +0330
NA

chochol tala دوست عزیزم خوشحالم که خوشت اومده

0 ❤️

268911
2011-01-23 09:54:12 +0330 +0330
NA

Ardimanish دوست عزیزم ضمن احترام به عقیده ات و تائید نظرت در مورد هموطنان آذری زبان
حتمأ اطلاع از التهبات و هیجانات این مقطع سنی در دختران داری و این موضوع هیچ ربطی به ملیت و زبان کسی نداره و یک غریزه طبیعی هست .
شاید شانس من (یا بد شانسی من) در آن شب این بود که آن دختر آذری چنین حالتی داشت
به هر حال خوشحالم که از صداقت من خوشت اومده عزیزم چون حرف دلم بود لاجرم بر دلت نشسته

0 ❤️

268912
2012-07-04 17:57:24 +0430 +0430
NA

این باربیا پشت دستشویی >)کونتوپاره میکنم

0 ❤️

268914
2013-02-26 13:03:44 +0330 +0330
NA

درود به همه دوستان عزیز
شرمنده از اینکه مدتی سعادت حضور در جمع گرم و صمیمانه شما را نداشتم ، از دوستانی که با محبتاشون بمن لطف داشتن و من نتوانستم پاسخی در خور براشون بزارم صمیمانه پوزش میطلبم و آندسته دوستانی که با انتقاد و بعضا فحش به من ابراز لطف داشتند هم تشکر میکنم
عزیزان هفته پیش خاطره جدیدی آپ کرده ام بنام فلاش بک ( مسافر شب 2) که احتمالا در نوبت چاپ قرار دارد خوشحال و ممنون میشم که نظرات و انتقادادات شما را در مورد فلاش بک ببینم

0 ❤️