مشتری هوسناک

1392/04/02

اسم من سعید هست واین خاطره مربوط به چند سال قبل هست تا جائی که بشه سعی میکنم از زبان محاوره وساده استفاده کنم برای گفتن خاطره خودم فقط اینو هم بگویم که قدم یک و نود و هشت و پوست بدنم برنگ بزنزه هست و از فن بیان و چهره متوسط که از نظر دیگران آرامش بخشه و آدم احساس میکنه یک جائی دیده و آشنائی داشته و روابط عمومی قوی،
مانتوفروشی داشتم و در شمال شهر تهران زندگی میکنم یکبار ازدواج کردم و زن خوبی داشتم که با بچه بازی هردو مجبور به طلاق و جدائی شدیم هرچند بعدها هر دو پشیمان بودیم اما دیگر برای برگشت راهی نبود،دلیل آنهم خارج از موضوع است, 32ساله هستم اما خاطره من مربوط به بعد از طلاق میشه ،
توی مغازه بودم ساعت ده صبح یک روز خلوت اول هفته بود منم مشغول برسی حسابهای مغازه برای تسویه حساب با تولیدکنندهائی که جنس میگرفتم بودم که دیدم یک زن با قدی متوسط که بین بیست وسه تابیست وشش ساله با آرایشی متوسط اما استادانه و بامهارت که با رنگ لباس و شکل صورت زیبایش هارمونی کاملی رو به نمایش میگذاشت وارد مغازه شد و رفت بین رگال های مانتو و مشغول به تماشاو برسی مدلهای آنجاشد و همزمان سلامی هم به من کرد آنروز فروشنده من مریض بود

من هم تنها بودم ، با آنکه جوانی پر هوس بودم اما به هر کسی توجه نداشتم و کسی هم که خودش نخ نمیداد من هم سعی میکردم بی تفاوت برخورد کنم اما این خانم جوان که آمد و سلام کرد و با آنکه هیچ نشانه ای دال بر اینکه اهل سکس و دوستی باشه از اون ندیدم اما انگار با همان سلام و صداش که قدری لوندی و شیطنت توش بود منو جذب کرد طوری که بلند شدم و رفتم جلو تا هم بهش سرویس بدم هم اینکه از دیدنش بیشتر لذت ببرم اما از حد احترام خارج نمیشدم ،
پشت به من بود و مشغول ورق زدن مانتو ها از پشت نگاه کردم خط برجسته سوتین مشکی از زیر مانتوی کرم رنگ مدل کمر کرستی هشت ترک که بتن داشت دیده میشد و همینطور خط شرتی که پوشیده بود اما برنگ روشن تا مشخص نباشه فهمیدم زیر مانتو چیزی نپوشیده و من هم که همیشه مشکلم این بود که حتی بانگاهی که توش شیطنت باشه کیرم آبروریزی میکرد با دستم قدری جایش را بهتر کردم تا برجستگی اون کمتر دیده بشه دیدم یک مانتوی مشکی کرپ را که برای سایزی کمتر از خودش بود برداشت گفتم برای خودتون میخواهید ؟
بدون برگشت با قدری تامل گوئی هواسش نیست اول قدری فکر کرد انگار متوجه نشده و داره تلاش میکنه سئوال منو درک کنه گفت اوه بعله اگر زحمتی نیست

گفتم خواهش میکنم ، در حالی که با هر دودستم یکی بسمت پرو و دست دیگرم از پشت با فاصله هدایت میکردم بسمت پرو لباس انتهای مغازه بره گوئی چند مرغ را بخواهند به جائی داخل کنند و همانطور که میرفتیم بقدری نزدیکش شدم و سرم رو قدری پائین آورده بودم و بوی بدنش رو استشمام میکردم ، حال عجیبی داشتم که قادر به توضیح نیست هوس پرشده بود تو وجودم با نگاهی که به بدنش میکردم و داشتم تصورمیکردم چطور باسنی و شانه و پهلوئی داره و کم مانده بود بغل کنمش فقط ترس از شر شدن مانع اقدام بی شرمانه من بود که تا آنروز تجربه نکرده بودم ، نیاز به یک هم آغوشی وجودمو پر کرده بود حسی منو وادار میکرد از پشت کیرم رو بهش بچسبونم و گردن سفیدی که پشت آن با موهای کرکی زیر موهاش که جمع شده بود رو به بالا و روسری آبی نفتی که کامل از سرش پائین آمده بود و روی یقه مانتو بود دیوانه شده بودم ناگهان برگشت سمت من و همانطور که چرخید گفت خیاط هم دارید ولی با دیدن حالت من متعجب نگاهش رو دوخت به چشمام من که کمی ترسیده بودم و از خودم خجالت میکشیدم وبا صدائی که میلرزید و شهوت منو لو میداد گفتم بعله شما پرو کنید مشکلی بود من درخدمت شما هستم و مثل
یک احمق خشکم زده بود و منتظر بودم فهش بده و عصبانی بشه اما با تعجب دیدم نگاهش رو از من برگردوند و رفت توی پرو و درو از داخل قفل کرد ، منکه بخودم آمده بودم و از اینکه کیر بی ملاحظه ام داشت کونم رو به باد میداد ترسیده بودم اما دیدم چیزی نگفت و البته حالتش نشون میداد نخواسته برخورد شدید تری هم بکنه و ترس رو تو چشمام دیده بود بیخیال شده بود منم خیالم راحت شد و بخودم فهش میدادم رفتم نشستم پشت صندوق ، چند دقیقه بعد درو باز کرد و صدام کرد رفتم جلوی پرو و طوری که دیده نمیشدم گفتم با من امری داشتید؟گفت میخوام از قدش کوتاه بشه و اینکه آیاممکن هست سایز بزرگتر اگر داره امتحان کنم یا دگمه های اینو کمی جابجا کنید نیم سایز جاباز کنه ، گفتم متاسفانه نداریم اما قدش و کوتاه میشه کرد و امکان بزرگتر گردن هم نداره میخواهید مدل دیگری بدم نگاه کنید ، گفت نه همین رو میخوام فقط قدش رو سوزن بزنید ببینم چطور میشه من با کمی خجالت رفتم جلوی در تا سوزن بزنم اندازه ای که میخواد کوتاه بشه دیدم خدا چه سینه هائی ، معلوم بود با زور بسته دگمه مانتو رو و برگشت سمت آینه و دستش را از بغل گذاشت رو پهلوهاش و کشید بسمت پائین و به دو طرف چرخید

چرخ زد و تو آئینه نگاه میکرد معلوم بود رازی هست و کمی لبخند گوشه لبش دیدم منم که باز با نگاه به باسنش که حسابی قلنبه زده بود بیرون کیرم دوباره زرزرش رو شروع کرده بود امانمیتونستم در حالی که نگاه میکنه جاشو درست کنم ، که دیدم داره باز باتعجب نگاهم میکنه دست و پا م رو گم کردم و با ترس و جوری که مثلا بگم بیگناه هستم گفتم چی شده دیگه ، دیدم از حرفم و حالت مسخره ای که داشتم خنده اش گرفته بود گفت علامت بزن دیگه ، منم کمی خیالم راحت شد و دیدم نمیاد بیرون من رفتم داخل که جای هر دوی ما نبود و نشستم جلوش و پرسیدم چقدر کوتاه تر گفت نمیدونم حالا بزن نگاه کنم با ترس تا زیر زانو خواستم تا کنم مجبور بودم در حالی که پائین مانتو رو بسمت داخل تا میکنم رو به بالاببرم و سوزن بزنم دستم هم بهش نخوره ، هرچی سعی میکردم نمیشد چون هم تنگ بود هم مجبورمیشدم به قسمتی که میشد تقریبا جلوی شورتش تا کنم وسوزن بزنم که مانتو بصورت تا زانو دیده بشه اما نمیشد اونکه خودش متوجه شد کمی خم شد و دگمه پایین رو بازش کرد و گفت حالا راحت تر میشه سوزن بزنید،
من دوباره خواستم انجام بدم که چشمم به رونای مرمری و هوس انگیزش و سپس با باز کردن دگمه دوم شورتش

شورت مشکی توریش که کس قلنبۀ سفیدش از زیرش با حالتی دیوانه کننده پیدا بود من دیگر نمیتوانستم خودم و کنترل کنم و با پشت دست روی قسمت بالای کسش که پیدا بود دست کشیدم چون پاهاش رو بهم چسبونده بود و کناره های دو ران پاهاش قسمت اصلی کسش رو پنهان کرده بود دیدم چیزی نمیگه سرم رو بالا گرفتم و نگاهی بهش کردم که دیدم با حالتی شهوتی که دیوانه میکرد منو نگام کرد و گفت چرا حالتون خراب شده چی دیدی اونجا ؟ و مانتو رو باز کرد باور کنید انگار خوابم بدنی سفید و تپلی با ناف قشنگی و سینه های گرد توی سوتین و پاهای به نهایت دیوانه کننده با عطری که از تن نازش با بوی ادکلن تند و وحشی دیرک فرانسوی من مخلوط شده و دیونه ام کرده بود با دستم بین پاهاش رو روی قسمت کسش فشار دادم پاهاش رو کمی باز کرد از کناره شورتش زدم کنارتا نازش رو دست بکشم گفت اگر کسی بیاد چی ؛
به خودم آمدم که بی توجه به شرایط داشتم چکاری میکردم ، رفتم درب شیشه ای داخلی رو قفلش کردم و برگشتم دیدم جلوی پرو به در تکیه داده و مانتو رو هم درآورده و همان قبلی رو پوشیده ولی دگمه هاشو نبسته سرش روتکیه داده چشماش رو هم با آمدن من بست ، باورش برام سخت بود چون اولش اونجوری برخورد
جلو رفتم قدری همه بدن قشنگش رو نگاه کردم و با دستام صورتش رو گرفتم و شروع کردم لب و زبون و گوش و گردنش رو مکیدن و سعی میکردم با کمی خم کردن زانو هام کیرم رو بچسبونم به قسمت زیر شکمش ولی نمیشد چون من قدی در حدود دو متر که دوسانتی متر کمتر هستش و اونهم تقریبا یک و هفتاد بودش و نمیشد راحت بود و همانجور با دستم سینه هاشو که زیر سوتین بودند ولی بخشی از اونا قلنبه زده بود بالا رو میمالیدم اونم دستش رو پایین آورد و از روی شلوار شروع کرد به برسی اندازه درازی و با گرفتنش میخواست حجم کیرم رو نیز متوجه بشه ولی زیپ منو باز نمیکرد و همانطور میمالید و در حالی که گردنش کاملا رو به عقب رفته بود و منم داشتم کوش و بنا گوشش رو میخوردم چشماشو بسته بود و نفس های شهوتی اونو کنار گوشم میشنیدم بعد با دست هاش سر و صورتم رو دست میکشید و موهای سرم رو پخش و پلا میکردم بعد از چند دقیقه که کیرم داشت له له میزد و با نبض زدن هاش بهم میگفت لا مصب درم بیار از اینجا بیرون که مردم و اون هم کسش خیس شده بود و هر بار دستم میخورد خیس بودنش رو احساس میکردم خواستم جایی رو آماده کنم تا دراز بکشیم وقتی فهمید گفت اینجا نه که جا خوردم گفتم کجا پس بریم؟

در حالی که دستاش دو طرف صورتم بود گفت سعیدجان خانه من،
جا خوردم اسم کوچیک خودم و از زبون زنی که تاآنروز ندیده بودم شنیدم بعد با خودم گفتم شاید از بچه محل های خودم باشه ،
اما نحوه خنده قشنگی که داشت معلوم بود داره منو و حالات منو تجزیه و تحلیل میکنه و بعدکه دید من سردرگم شدم و حس شهوتی که داشتم داشت رنگ میباخت منهم وقتی اینطور بشم درد شدیدی در بالای بیضه هام احساس میکنم که واقعا ناراحت کننده هست و آقایون میدونند چی میگم ، آنوقت بزبون آمدو گفت منونشناختی؟
گفتم یادم نمیاد و کلافه شده بودم دیگه از این رفتارش که وسط حالی که داشتم و فقط بفکرم این بود که بکنمش و آروم بگیرم ، گفت یادت نمیاد مگه منو ، روزی که نسرین رو آورده بودم اینجا که میخواست روز اول کارش رو پیش شما شروع کنه ، باورم نمیشد ، نسرین فروشندم بود یادم بود روز اول مادرش باهاش بود که البته عینک سیاهی رو زده بود و بر نداشت و روسری و لباسش همه مشکی بودبعدا نسرین گفت مادرش یکسال هست بخاطر فوت پدرش سیاه پوشیده و عزاداره,
اون خانم کجا این خانم جوان کجا باورم نمیشد،
این اولین سکس نارس ونیمه کاره من با این خانم بود که بعدها بارهاسکس داشتیم مایل بودید ارسال میکنم

نوشته: سعید


👍 1
👎 0
115350 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

387524
2013-06-23 05:58:55 +0430 +0430

4

0 ❤️

387525
2013-06-23 06:06:00 +0430 +0430
NA

ب پیرزن حال دادی دمت گرم! ثوابشوبردی! حتمادعات کرده

0 ❤️

387527
2013-06-23 06:17:39 +0430 +0430
NA

لابد شهوتت رفته مغز سرت
:D

0 ❤️

387528
2013-06-23 06:30:18 +0430 +0430
NA

خوب بود ولی ناقص حالی نداشت

0 ❤️

387529
2013-06-23 07:17:41 +0430 +0430
NA

آخه چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

387532
2013-06-23 07:50:42 +0430 +0430
NA

خوب بود ولی انقد گیجی حواست باشه مادر خودتو نکنی خخخخخ

0 ❤️

387538
2013-06-23 09:25:43 +0430 +0430
NA

این به زبان محاوره ای نوشتنت مارو گایید

0 ❤️

387539
2013-06-23 09:56:26 +0430 +0430
NA

مگه پیست مسابقس؟1،2،3،4
راستی تا چند مجاز به ثبت رکورد هست؟؟
اما داستان:شورتش رنگ روشن بود تا معلوم نباشه بعدش سیاه از آب در اومد!!!

0 ❤️

387540
2013-06-23 11:41:40 +0430 +0430
NA

با این همه تعریف از این سلیته گفتم سیندرلا اومده زیر کیرت نگو مامان بزرگه جوجه اردک زشت بوده…مگه کس ندیده بودی که تایه کس پلاسیده دیدی انقد ذوق مرگ شدی …خاک بر سرت کونی توف تو کونت

0 ❤️

387543
2013-06-23 13:29:55 +0430 +0430
NA

افتضاهه تابلو جقی

0 ❤️

387544
2013-06-23 13:41:09 +0430 +0430
NA

عجب!!! ايران شده لس انجلس

0 ❤️

387546
2013-06-23 15:44:39 +0430 +0430
NA

10،20،30،40،50،60،70،80،90،100…آمریکای پدرسگ اومد به من لگد زد…:-D

0 ❤️

387547
2013-06-23 15:47:53 +0430 +0430
NA

10،20،30،40،50،60،70،80،90،100…آمریکای پدرسگ اومد به من لگد زد…:-D!

0 ❤️

387548
2013-06-23 16:47:18 +0430 +0430
NA

در اينجا يكي ديگه از جملات تاریخی رو ميخونيم:من ٣٢ ساله هستم اما خاطره من مربوط به بعد طلاق ميشه.
چه ربطي داره…نميدونم.

0 ❤️

387549
2013-06-23 19:07:24 +0430 +0430
NA

ساعت 4 صبحه چون خوابم مياد بهت بد و بيراه نميگم

فقط اگه خواستي بازم از اين كوس شعرا بنويسي كامل بنويس

0 ❤️

387550
2013-06-23 19:33:47 +0430 +0430
NA

بد نبود با سوتی هایی که داده بودی یه زره خندیدم مثل زرزر کردن کیرت

0 ❤️

387551
2013-06-23 21:20:40 +0430 +0430
NA

11

0 ❤️

387552
2013-06-24 00:04:56 +0430 +0430

مرتیکه اول میگی 23 الی 26 ساله بود. پس چند سال پیش که بچه اش رو آورده پیشت به نحوی که چهره اش رو هم فراموش کردی خوش بینانه 20 سالش بوده.
یه زن 20 ساله دخترش ذو میاره پیش تو کار کنه؟ دخترش یا 2 ساله بوده یا نهایتاً 3 ساله.
فکر کنم دخترش اومده پیشت بشاشه رو مانتو هات نه؟!

0 ❤️

387553
2013-06-24 02:27:57 +0430 +0430

آقا سعید عزیز
وقتی داستانت رو خوندم خواستم مثل بقیه داستانهایی که گهگاه اینجا نوشته میشن ازش عبور کنم. ولی وقتی دیدم پای داستانت توضیح گذاشتی فهمیدم که باری به هر جهت ننوشتی. از این رو برای قسمت بعد این مورادی رو که میگم رعایت کن تا داستانت از خاطره نویسی به یک داستان خوب تبدیل بشه.
در وهله اول سعی کن داستان رو روایت کنی نه تعریف. با خواننده ها توی داستان حرف نزن. سعی کن اون چیزهایی که میخوای تعریف کنی رو روایت کنی. لزومی نداره اصراری روی واقعی بودن قضیه کنی. در عوض با یک روایت روان میتونی غیرواقعی ترین اتفاقات رو واقعی جلوه بدی. تا اینجای کار بد نبود. تونستی حس کنجکاوی رو در خواننده ایجاد کنی اما توصیفات و فضاسازیت کمی مشکل داره. اینکه قدت رو 198 !!! سانتیمتر گفتی لزومی نداشت. چون حتی اگه واقعی هم باشه توی ذهن خواننده یک دکل ایرانسل!! تجسم میشه. نمیگم خودت رو خوب و کامل توصیف کن ولی حداقل میتونی در یک استاندارد خوب توضیف کنی. غلطهای املایی گاها دیده میشد. مثل " راضی" که “رازی” نوشته بودی. در پایان نوشته حتما یه نگاه دقیقتر بهش بنداز و سعی کن یه ویرایش هم انجام بدی. امیدوارم قسمت بعدی رو بهتر بنویسی…

0 ❤️

387554
2013-06-24 02:34:58 +0430 +0430
NA

داداش دمت گرم اول صبح عیدی کمی خندیدیم… محض خنده بازم بنویس… تو که با نوشتن داستانش اینقدر حول شدی و دست و پاتو گم کردی موندم اگر واقعا یه کوس از نزدیک ببینی چکار میکنی؟!

0 ❤️

387556
2013-06-24 04:14:16 +0430 +0430
NA

وقتی یه داستان سکس ناقص داره اولش توضیح بدید بابا. آدم میخونه یهو یخ میزنه

0 ❤️

387557
2013-06-24 09:13:30 +0430 +0430
NA

14
lol

0 ❤️

387558
2013-06-24 10:40:16 +0430 +0430
NA

198

0 ❤️

387559
2013-06-24 17:11:28 +0430 +0430
NA

خط سوتین قبول دیگه خط شورت هر چقدم مانتوی طرف تنگ باشه مشخص نمیشه عزیزه من ;) خاطره رو مینویسیااا ولی با غلط غولوطا و سوتیات تـــــــــِر میزنی توش :D

0 ❤️

387560
2013-06-24 18:23:20 +0430 +0430

معلوم بودکه رازی هست
منظورت دانشمنده بود که الکل رااختراع کرد

0 ❤️

387562
2013-06-25 07:56:51 +0430 +0430
NA

همیشه این جیگرا ب پست آدمای خنگ میخوره،کاش منم خنگ بودم،

0 ❤️