مصائب یک مستاجر (۲)

1400/02/31

...قسمت قبل

تقریبا یک ماهی از اون اتفاق گذشته بود.هرچند اخمو تر از قبل شده بود و سعی میکرد دوری کنه . ولی رفتارش نشون نمیداد که قصد بیرون کردنم رو داشته باشه ! منم سعی میکردم دیگه زیاد جلوی چشمش نباشم و عادی رفتار کنم.
یک شب راحله زنگ زد بهم: سعید ، ستاره امتحان ریاضی داره، یکم کمکش میکنی ؟ گفتم آره بگو بیاد !
چند دقیقه ای گذشت ، دیدم مریم خودش اومد جلوی در .آقا سعید میشه شما بیایی خونه ما ؟
گفتم چرا؟
مکثی کرد: خودت میدونی چرا ! تو بیایی بهتره!
البته تقصیر خودم بود که این بی اعتمادی رو به وجود آوره بودم ! ولی خیلی بهم برخورد ، میخواستم بگم نمیام ولی ستاره طفلی چه گناهی کرده ؟ از طرفی به راحله گفتم که کمکش میکنم الان بگم نه دیگه زشته!! با اخم بهش گفتم، باشه چند دقیقه دیگه میام. رفتم و تقریبا یکساعتی کمکش کردم و گفتم بازم اگر ایرادی داشتی بگو. اصلا نگاه مریم نکردم و چایی و میوه هم که آورد نخوردم و برگشتم.
چند روزی باهاش سرد برخورد کردم وفقط یک سلام و رد میشدم .نمیدونم ، شاید خصلت بعضیا اینجوریه ! از زمانی که من سرد برخورد میکردم، اون بیشتر جلوی چشمام میومد واحوالپرسی گرمتری میکرد . انگار سعی میکرد با شوخی هاش توجهم رو جلب کنه!
با دخترش نشسته بودن توی حیاط، سلام کردم و خواستم رد بشم ،مریم گفت :آقا سعید، شرمنده میشه یکم غوره برامون بچینی؟ ما دستمون نمیرسه! بدون اینکه تو چشاش نگاه کنم، گفتم باشه بذار لباسام رو عوض کنم و بیام .تا من برگردم ستاره رفته بود توی خونه و تلوزیون نگاه میکرد. رفتم روی چهار پایه وشروع کردم غوره چیدن .گفتم اگر نمیترسی، بیا ظرف رو بگیر تا من بچینم ! با لبخندی روی لب اومد جلو ولی مدام بر میگشت سمت خونه وپنجره رو نگاه میکرد .سعید، لطفا بچه خوبی باش، ستاره حواسش اینجاست !
گفتم یعنی چی ؟ خوب نمیخوای نچینم؟ آروم خندید: خودت میدونی در مورد چی حرف میزنم! ابرویی انداختم بالا و گفتم: آدمم اینقدر حشریی؟!! برگشت نگاهی به پنجره کرد و چنگی به پام زد :سعید، خفه شو !
یک سبدی غوره چیدم. دستام رو شستم. از کنارش که رد شدم دستم رو کشیدم روی باسنش و انگشتش کردم .سریع از م فاصله گرفت وبا خنده گفت: خوب بی شعور همین الان گفتم ستاره حواسش به اینجاست! بدون اینکه جوابی بدم رفتم تو !خوب این یعنی بازهم میتونیم شانسمو امتحان کنم .
سه روز بعد داشتم شام درست میکردم که در زدند .قیافه اش در هم بود .یک ظرف ترشی آورده بود .تشکر کردم . قبل از این که حرفی بزنم سریع گفت آقا سعید شرمنده میدونم هنوز خیلی مونده، ولی اگر میشه کرایه این ماه رو زودتر بدید ! گفتم باشه، فردا میدم !ولی مشکلی پیش اومده ؟
آره یک ماشین لباسویی قسطی برداشتم دوماهه قسطش عقب افتاده امروز اومد در خونه !! گفتم چقدر هست ؟گفت چهارصد تومنش مونده ! گفتم باشه بعد از شام برات کارت به کارت میکنم .
بعد از شام براش پول زدم .چند دقیقه بعد اومد درخونه . سعید تو پول زدی؟ فکر کنم اشتباه کردی چرا بیشتر ریختی؟ گفتم جدی میگی؟ پس بیا تو تا دوباره با دقت بررسی کنیم !!سعید حوصله ندارم شوخی نکن ! گفتم مگه نگفتی چهارصد تومن میخواد ! برو باهاش تصفیه کن ! من دوست ندارم کسی مزاحم دوست دخترم بشه!
سریع کشیدمش جلو و لبش رو بوسیدیم ! با تقلا خودش رو ازم جدا کرد و فاصله بیشتری گرفت .
با خنده : لعنت بهت که آدم نمیشی !
گفتم مریم جان این قرضه ، کرایه رو سر موقع میدم . حسابی خوشحال شد.کلی تشکر کرد .
گفتم راستی مبارک باشه !
چی مبارکه ؟
موهات! رنگ قشنیگه، بهت میاد ! انشالله یک روز که بچه ها نبودند شیرینیش رو باید بدی ها !
در حالی که میخندید ودور میشد :برو گمشو!
مریم منتظرم ها !
به همین خیال باش!!

سر کوچه که رسیدم دیدم ستاره با یک خانم دارن سوار تاکسی میشن منتها از پشت که دیدم شبیه مریم نبود . در رو که باز کردم داشت جلوی خونشون رو جارو میزد .با تیشرت و دامن بود تا منو دید شالش رو از دور گردنش انداخت روی موهاش . احتمالا تنهاست و این بهترین فرصته .خیلی معمولی سلام کردم و رفتم سمت خونه ! در رو باز کردم وهمون جلوی در نشستم .
سعید چیزی شده ؟
همین که راحت صدا میکنه سعید یعنی تنهاست !موتور مرتضی هم که هنوز چادرپیچه!
نمیدونم سرم گیج میره !
چندقدمی اومد سمتم .چرا شاید بخاطر گرماست !
نمیدونم
بذار برات آب خنک بیارم!رفت توی خونه و چند ثانیه بعد با یک لیوان که چند حبه قند توش بود و داشت هم میزد اومد سمتم!دستش رو دراز کرد بیا بخور !سرم رو بلند کردم و با تشکر ازش گرفتم وی ک نفس بالا کشیدم.ودر حالی که داشتم بلند میشدم .لیوان رو گرفتم سمتش :ممنون مریم جان!لیوان رو که گرفت سریع دستش رو گرفتم .گفتم مریم فکر کنم ممه خونم افتاده !! دوزاریش افتاد در حالیکه هم از اینکه فریب خورده، خندهاش گرفته بود هم سعی میکرد منو گول بزنه! آروم تکرار سعید دیونه ستاره میبینه ! کشیدمش جلو بغلش کردم و بوسیدم .مثل خودش آروم گفتم پس بیا بریم تو تا صدا مون رو نشنیده ! کشیدمش توی خونه و در رو بستم .هنوز داشت تکرار میکرد ستاره میبینه و دست و پا میزد و دنبال راه فرار بود. ولش کردم و ازش فاصله گرفتم . وهمونجوری آروم گفتم باشه،چرا کولی بازی در میاری؟ من فقط میخوام کمی ممه بخورم تا سرگیجه ام خوب بشه ، همین!! آیا کمک به کسی که ممه خونش افتاده ، کار بدیست ؟
اصلا ببینم تو چرا حواست به بچه ها نیست ! ستاره با کی سر خیابون داشت سوار ماشین میشد؟
با خنده،عقب عقب رفت و روی مبل نشست: لعنت بهت راحله! که گول مزخرفاتت رو خوردم ! منه خر رو بگو دلم برات سوخت ! سعید خیلی عوضی هستی ! تا آخر ماه خونه رو خالی کن!
گفتم آره منم موافقم ،اگر راحله روز اول گفته بود میخوای اینجوری رفتار کنی عمرا این خونه رو میگرفتم !! فکر میکردم مثل همه دوست پسر دوست دخترا کنار هم خوش میگذرونیم وعشق وحال میکنیم! نمیدونستم برای گرفت سهمیه ممه ام این قدر باید زجر بکشم ! حالا هم خیلی دیر نشده بذاره با یک خاطره خوب از هم جدا بشیم؟بذار همیشه به خوبی ازت یاد کنم ! با حرص گفت میخوام نکنی !
رفتم نشستم کنارش ودست انداختم گردنش.گفتم خوب خوشگل خانم ،امشب تا صبح پیش همیم دیگه؟
نخیر! یک ربع به هشت برادر زاده ام میاد دنبالم!
ساعت 6:10 بود :گفتم اوه اوه پس خواهشا بجنب که نیاد پشت در بمونه زشته!
لباسام رو بغیر از شورتم درآوردم و روی دو زانو نشستم جلوی پاش! لبخند به لب بِر و بِر نگام میکرد ! لبم رو که گذاشتم روی لبش از دوطرف موهام رو گرفت وآروم کشید !لبش رو گرفتم به دندون وکمی کشیدم .سرش رو آورد جلو توی همون حالت سعید تورو خدا وحشی بازی در نیار شب مهمونم !لبش رو ول کردم و دوتا پستونش رو گرفتم توی دستم چشم عزیزم ،چشم! تیشرتش رو کشیدم رو به بالا و درآوردم وسوتینش رو باز کردم .گفتم جوووون قربون ممه های خوشگل مریمم برم که مریض رو شفا میده !خم شدم با بوسه ای شروع کردم به خوردن !مثل خمیر میمالیدم و نوکشون رو میک میزدم.نوک انگشتاش روی شونه ام حرکت میکرد و گاهی کمی سینه اش رو میداد جلو و آهی میکشید .ازش جدا شدم و سریع پتویی پهن کردم و دستاش رو گرفتم وبلندش کردم دامن واسترجی که پاش بود رو درآوردم ! خوابوندمش روی پتو ودوباره خیمه زدم روش شروع کردم خوردن لباش .خوب بود مثل بار اول نبود و همکاری میکرد . لبای هم رو میخوردیم و دستامون روی سرو صورت هم میچرخید .صدای مریم بلند شده بود و این بیشتر ترغیبم میکرد رفتم کنارش و حین خورن به نوبت پستوناش ، انگشتام روی چوچول ولبه های کوسش بازی میکرد صدای ناله های مریم بلند تر شده بود و یکدستش توی موهای من بود ودست دیگه اش رو شکم و پستوناش میچرخید . سریع شورتم رو درآوردم وبه کارم ادامه دادم. چرخیدم وبصورت 69 رفتم روش .قبل از اینکه سرم رو به کوسش برسونم با حرص گفت من نمیخورم ها ! بدون توجه لبام رو گذاشتم بالای کوسش و یک میک محکم زدم . زبونم رو کشیدم روی چوچولش و انگشت وسطی رو که کردم توی کوسش همین که صدای واییییش بلند شد باسنم رو آوردم پایین و کلاهک کیرم رو گذاشتم توی دهنش پاهام رو چسبوندم به دو طرف سرش که صورتش رو نچرخونه و کیر نیمه سفت شده ام رو بیشتر فشار دادم . سرم رو از روی کوسش بلند کردم . به شوخی گفتم خوب عوضی مثل آدم بگو منم میخوام بخورم ! این کارا چیه ؟اول میگی من نمیخورم ،یهو همش رو میخوای بکنی توی دهنت !باشه ما که بخیل نیستیم نوش جونت!! خنده اش گرفته بود وباحرص ضربه میزد به باسنم ولی تلاشش بی فایده بود و منم شروع کرد با سرعت بیشتر خوردن و مالیدن و همین با عث شد کوتاه بیاد و با اکراه شروع به خوردن کنه .زانوهاش رو کشیدم بالا و حین خوردن کوسش با باسنش بازی میکردم وگاهی انگشتام دور سوراخ کونش رو نوازش میکرد. دوتا انگشتم رو کردم توی کوسش و با شستم چوچولش ماساژمیدادم و روی شکمش رو میبوسیدم .پاهام رو باز کردم که اگر میخواد نخوره، ولی داشت ادامه میداد وهمزمان با تخمام بازی میکرد .یکی دو دقیقه ای که توی اون پوزیشن بودم .کیرم رو یکم کشیدم عقب و به شوخی گفتم اگر اجازه میدی و سیر شدی، بذار بچرخم و منم یکم لبای خوشگلت رو بخورم !فشار کوچیکی به تخمم داد و با خنده کیرم رو از دهنش درآورد .سریع چرخیدم و کیرم رو تنظیم کردم آروم کردم توش و خوابیدم .گفتم قربون این لبای نازت برم که اینقدر خوب به کیرم حال داد. لبش روکشیدم توی دهنم وشروع کردم تلنبه زدن .دستاش دور گردنم حلقه شد و اونم با ولع بیشتری لبای منو میخورد . صدای اوم و اَممش بیشتر شد.مدتی که تلنبه زدم محکم بغلش کردم وچرخونمش روی خودم .چند ثانیه ای تلنبه زدم و ازش خواستم بشینه روی کیرم و بالا و پایین کنه ! از نگاهش معلوم بود خیلی مایل نیست ولی چیزی هم نگفت و تقریبا یک دقیقه آروم حرکت کرد ومنم با پستوناش بازی میکردم .خم شد روم .چند تا تلنبه زدم ودوباره چرخیدم روش . باسرعت بیشتری شروع کردم تلنبه زدن و خوردن لباش و بوسیدن صورتش .صورتش حسابی قرمز شده بود آروم گفت سعید مواظب باش تو نریزی ؟در حالیکه ضربه هام رو محکم میزدم:چشم خوشگل خانم . یک دقیقه بعد محکم بغلم کرد وجیغ آرومی کشید . چندتا ضربه محکم زدم وکشیدم بیرون بیرون با کمک دستم ، آبم رو پاشیدم روی شکمش و خوابیدم روش .کمی لبای هم خوردیم و دراز کشیدم کنارش !
مرسی که با همچین خاطره خوشگلی از این خونه میرم .خدا کنه دوست دختر بعدیم هم به خوشگلی و خوبی تو باشه !!
با لبخند برگشت سمتم و کمی بیشتر بهم چسبید :سعید خواهش میکنم مواظب باش نمیخوام ستاره مرتضی چیزی بفهمن! محکم بغلش کردم. چشم عزیز دلم تو هم منو اینقدر توی خماری نذار!
چن دقیقه ای توی بغل هم خوابیدیم و بلند شد قبل از رفتن برگشت و لبم رو بوسید.

ادامه...

نوشته: سعید


👍 109
👎 3
109101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

810849
2021-05-21 00:36:41 +0430 +0430

مثل قسمت قبل عالی بود🌹👍

2 ❤️

810879
2021-05-21 02:32:56 +0430 +0430

👌👌خوب مینویسی

1 ❤️

810932
2021-05-21 09:59:05 +0430 +0430

اگه از کسنمک بازیاش کم کنی داستان خوبی میشه

2 ❤️

810937
2021-05-21 10:29:50 +0430 +0430

واقعا خیلی عالی بود بالاخره یک نویسنده خوب ما توی شهوانی پیدا کردیم لطفا ادامه بده👏👏👏

1 ❤️

811069
2021-05-22 01:41:25 +0430 +0430

منم یواش یواش برم دنبال خونه بگردم😅😅😅😅

1 ❤️

811122
2021-05-22 09:20:16 +0430 +0430

قلم خوبی داری بازم داستان بنویس

1 ❤️

811150
2021-05-22 13:11:21 +0430 +0430

خوب بود ؛
موفق باشی

1 ❤️

811796
2021-05-26 18:21:58 +0430 +0430

ادامه

1 ❤️

811801
2021-05-26 19:39:15 +0430 +0430

دمت گرم داستانت خیلی عالی و روون بود بازم ازین کارا بکن

1 ❤️

811931
2021-05-27 11:09:50 +0430 +0430

چه عجب بالاخره یه داستان باحال و غیر تخیلی دیدیم دمت گرم باحال بود حال کردم

1 ❤️

812109
2021-05-28 13:03:50 +0430 +0430

اا

1 ❤️

812653
2021-05-31 01:22:08 +0430 +0430

عالی. با طنزی ناز

1 ❤️

914724
2023-02-11 16:12:10 +0330 +0330

👌 😎

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها