معشوقم خسیس بود

1392/10/22

سلام
میخام داستان جوادمو بنویسم که الان خیلی دلم برا ش تنگ شده.
اگه کسی برا خودارضایی اومده اینو نخونه.هرچند قسمتای سکسیم داره
اگرم غلط املایی دارم ببخشید
راستش اهل پسربازی نبودم و فقط به فکر درس بودم.وبا اینکه سن بالایی نداشتم اما برا ارشد داشتم آماده می شدم و تا4صب مشغول کتابام بود.
بعدازظهر بود و من خاب بودم.بیدار که شدم یه شماره غریبه افتاده بود.پاکش کردم.چون برام مهم نبود. اون روز چندبار دیگه زنگ زد که جواب ندادم.پس فرداش دوباره زنگ زد الو که گفتم دیدم پسره اونم فهمیده بود من دخترم.از اون روز به بعد خیلی اس داد و زنگ زو.میگفت شمارتو با شماره دوستم اشتباه گرفتم.دنبال یکی برا زندگیم.و از این جور حرفا.اولین بار که باهاش حرف زدم تو اتوبوس بودم.از صدام و طرز حرف زدم خوشش اومده بود.واز اون به بعد ول کن نبود.به نظر من بیشتر از10روز زنگ زد تا جوابشو دادم اما اون بعدها میگفت که چند روز بوده.خلاصه بعد کلی ناز کردن قبول کردم برم ببینمش.
اصلا مایل نبودم ببینمش.اما وقتی سوار ماشینش شدم میدونم چرا ازش خوشم اومد.رفتیم تو پارک نشستیم. داشتیم حرف میزدیم که دستشو از رو صندلی انداخت دور گردنم.یه هو دلم ریخت.دلم لرزید.کاااااااش هیچوق نمیدیدمش.
از اون به بعدهمیشه اس میداد و زنگ میزد.روزی چند ساعت اس بازی میکردیم.طوری که حرف میزد منو واسه زندگی میخاست. دفعه اول که بوسش کردم رو هیچوقت یادم نمیره.توماشین و درحال حرکت بودیم.همش میگفت بوس بده.اصلا روم نمیشد.یه هو سرمو بوردم جلو.باورم نمیشد که لبشو بوس کردم.اندازه همه دنیا بهم چسبید.
الان که دارم مینویسم بغض تو گلوم گیر کرده
خلاصه همیشه اس بازی میکردیم.واز همه چیز زندگیم خبر داشت.همون سالم ارشد قبول شدم.واای که چقد خوشحال بودم.
هم جوادمو داشتم.هم دانشجوارشد بودم.اونم تو همون رشته ای که آرزوشو داشتم
خیلی وقتا دعوامون میشد.اما بیشتر اوقات خودش زنگ میزد و منم از خدا خاسته زودی آشتی میکردم.
دفعه اول که رفتم خونشونو هیچوقت فراموش نمیکنم.وقتی ازم خاست برم خونشون به حدی برام عزیز بود که نتونستم بهش نه بگم.
رفتیم تو اتاق.عکساشونو بهم نشون داد.نشسته بودیم پیش هم.خیلی دوس داشتم محکم بغلش کنم و بوسش کنم.اما روم نمیشد اما اصلا به چیزی دیگه و سکس و از این حرفا فکر نمیکردم.همونطور که پیش هم بودیم ازم لب گرفت.تحریک نشدم اما لذت می بردم.پیش هم دراز کشیدیم.سر حرکتایی که میکرد و بهم دست میزد یه هو ترسیدم و دعوامون شد واز اتاق رفتم بیرون.نشستم رو مبل.با خودم گفتم آخهمن احمق اینجا چکار میکنم.تو همی فکرا بودم که جوادم اومد پیشم نشست.دستمو گرفت و معذرت خاهی کردم.(آخه مگه می تونستم نبخشمش). دوباره رفتیم تو اتاق.این دفعه هر کار میکرد نه نگفتم.میخاست شلورمو در بیاره هر کار کرد نذاشتم.اما کیرشو از رو شلوار گذاشت روش.و مالید و ارضا شد.خوشحال بودم که ارضا شده.
اون روزم گذشه.خیلی به اون روز فکر کرد…حتا شب خابم نمیبرد.
اما بازم دوسش داشتم.گاهی وقتا به هم اس سکس میدادیم.من لاغر بودم اما هیکلم خوب بود.البته اونم لاغر بود وقد بلند.منم که از مرد چاق و یا قد کوتا متنفرم.قیافشم برا من خوب بود. به نظرم خیلی زیبا بود.اما من قیافم عادی بود
در هفته حداقل دو بار میدیدمش.واقعا از بودن با اون لذت می بردم.
یه خصوصیت بد داشت.اونم اینکه خیلی خسیس بود.وبرام کادو نمیخرید.دوس داشتم ازش یادگاری داشته باشم.من براش کادو میگرفتم اما اون دریغ از یه شاخه گل…واین مسئله خیلی آزارم میداد.برام پولش مهم نبود اما واقعا دوس داشتم برام یه چیزی بخره و یا باهم بریم بیرون برا ناهار.اما هیچوقت این کارو نکرد.گاهی وقتا هم من پول گاز ماشینشو میدادم.اون زمان از این قضیه ناراحت نبودم.فکر میکردم هر چی داریم مال همدیگس اما واقعا اینطوری نبود.فقط نمیدونم چرااون همه دوسش داشتم

میدونم این داستان ناراحتتون میکنه.اما به خدا همش واقعیت داشت.لطفا نظراتونو بذارید و اگه مایل باشد ادامشو بگم.و از سکسایی که با هم داشتیم براتون بگم.

نوشته: سارا


👍 0
👎 0
34635 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

409974
2014-01-12 15:06:14 +0330 +0330
NA

خوب که چی حالا میخوای بابچه ها یه چی برات بگیریم تو فکر کن اون خریده.
والااااا به غووران.

0 ❤️

409975
2014-01-12 15:31:57 +0330 +0330

“میدونم این داستان ناراحتتون میکنه”
کیرم اینقد ناراحت شد که چند قطره اشک ریخت و دیگر هیچ.

0 ❤️

409976
2014-01-12 15:35:59 +0330 +0330
NA

ماشالا دانشجوی ارشد ما رو ببین مینویسه “خاب”

0 ❤️

409978
2014-01-12 17:42:36 +0330 +0330
NA

ننویس دختر جان غمنامه لازم نداریم به خدای احد و واحد ماهایی که اینجاییم .

0 ❤️

409979
2014-01-12 22:00:43 +0330 +0330
NA

خاك بر سرت؛پسره خسيسه هنوز باهاشي و سكسم داشتي؟واقعا كه

0 ❤️

409980
2014-01-12 23:58:15 +0330 +0330
NA

با نظر افسانه۲۰ موافقم
شماره کارت بده قد دوبار که بری پمپ گاز برات کارت به کارت کنم، فقط دو بار بیشترم را نداره آخه از شانش بدت منم خیلی خسیسم :دی

0 ❤️

409981
2014-01-13 01:05:55 +0330 +0330
NA

خب الان کجاست؟کردت ولت کرد؟از داستانای نصفه و نیمه متنفرم اه

0 ❤️

409982
2014-01-13 01:32:49 +0330 +0330

خب احمق بود دیگه،یه عروسک برات خریده بود الان داستانت یا در مورد درد کون دادن بود یا عذاب وجدان پاره شدن پردت،،،،وقت ما رو هم نمیگرفت… :-D

0 ❤️

409983
2014-01-13 02:15:55 +0330 +0330

تخمی بود، ننویس . . . . . . . . . . . . . . . .
خیلی ناراحت شدم دیگه ادامه داستانت رو ننویس. شاشیدم تو دیپلمت، دیگه ننویس. خدا را شکر که واسه تو بی‌سواد کادو نخرید، شما چطوری دیپلم گرفتی؟ با این سواد تخمی که داری، چطوری ارشد قبول شدی؟ لابد رئیس دانشکده برات خیلی کادو گرفته، ننویس پروفسور، ننویس.

0 ❤️

409984
2014-01-13 03:06:08 +0330 +0330
NA

اگه ننویسی میگن دست نداری!!!؟
بذار بگن ولی ننویس

0 ❤️

409985
2014-01-13 04:11:42 +0330 +0330
NA

تو به چیز دیکه ای فک میکنی خسیسی اونو بهانه کردی
خودت هم میدونی داری چکا میکنی

0 ❤️

409987
2014-01-13 07:27:40 +0330 +0330
NA

شايد پول نداشته بخره :)

0 ❤️

409989
2014-01-13 08:13:09 +0330 +0330
NA

تخمى ترين داستانى بود كه در اين سايت خوندم فكر مى كنم اگه ماجراى گربه همسايمون را بنويسم از اين كس شعرا جذاب تر باشه بهر حال زحمتتو كشيدى خسته نباشى اما جان خودت ترا به كير قنبر غلام امام على قسم ديگه ننويس

0 ❤️

409990
2014-01-13 12:16:34 +0330 +0330
NA

کیرم تو معشوقت :D:D:D:D

0 ❤️

409988
2014-01-13 12:26:10 +0330 +0330

جناب maxmahony . . . . . . . . . . . . . . . . .
راه حل کاملا منطقی شما بسیار جالب و مؤثر است. دست شما درد نکنه. جناب نویسنده حتما بکار ببرید.

0 ❤️