این یک داستان سکسی نیست. اگه دنبال داستان سکسی هستین اینو نخونین. این نوشته بخش کوچکی از تجربه های احمقانه زندگی منه که این روزگار سیاه رو برام رقم زده. شاید عبرت بگیرین.
من پسری متولد 1365 زاده روستایی در شمال خوزستان هستم. از سن 10 یا 12 سالگی شروع میکنم و محیطی که درش روزگارم رو سپری کردم رو بازگو میکنم. نمیدونم چقدر با جو روستاها آشنایی دارید اما باید بهتون بگم که به دلیل نبود ارتباط بین جنس مخالف، کشش به سمت جنس موافق در بین پسرها زیاده و جای خوبی برای پسری تقریبا زیبا (حداقل در ذهن خوشگل ندیده ها) با پوستی سفید نیست. (اینجا به ماده خر ها هم رحم نمیکردن.) در این فضا آبرو داری حرف اول رو میزنه چرا که محیط کوچیکه و مردم همدیگر رو میشناسن و هر خبری به سرعت پخش میشه و به دلیل فرهنگ ضعیف در بین روستائیان بعد از یک اشتباه به گاو پیشونی سفید مبدل می شید. من تک فرزندم و نبود برادری بزرگتر کار زورگویان و کسانی که میخواستن از من یه برده سکسی بسازن رو راحت تر می کرد. در 17 سال پیش هم مردم چشم و گوش بازی نداشتن و مثل بچه های 10 ساله امروزه گرگ نبودن. گروه دوستان من تعدادشون به 20 نفر میرسید. یکی از دوستانم یه روز بهم در مورد سکس گفت منم از سر کنجکاوی و نادانی با یکی دوتا از دوستای دیگمون اولین همجنس بازی کودکانه رو در خونه های نیمه ساخته انجام دادیم. بیشتر از لذت جنسی، لذت هیجان باعث ادامه این روند شد. خب ملت که خر نبودن و بو برده بودن و دهن لقی های بعضی از دوستان باعث شد که یه بازی کودکانه تبدیل به ترس از آبروریزی و تجاوز بشه. یکی از پسر های همسایه که چند سالی ازم بزرگتر بود با تهدید به این که آبرومو میبره و به همه میگه از جمله خانوادم، 3 بار ازم سوءاستفاده کرد. یادمه تمام بدنم رو کثیف کرده بود و من بعد از اومدن به خونه رفتم دستشویی تا خودم رو تمیز کنم و تو دستشویی دستامو بلند کرده بودم و زاز زار گریه میکردم و از خدا میخواستم که این کابوس تموم شه (ولی انگار خدا نشنید). ممکنه بگید خب چرا شکایت نکردی و به خانوادت نگفتی؟ جوابتون اینه که شکایت باعث میشد که تمام مردم از موضوع مطلع بشن و من سرافکنده تر از همیشه میشدم. لطمه روحی بدی خورم و حتی طرف
به بقیه دوستانم هم گفته بود. این شد که گوشه گیر شدم و از خونه کمتر بیرون می اومدم. در سن نوجوانی پذیرفته شدن برای یه نوجوان در محیط دوستانش خیلی مهمه اما برای من به کابوسی از بی آبرویی تبدیل شده بود. مدرسه رفتن برام ترسناک شده بود و افت تحصیلی شدید پیدا کردم. مدام در حال فرار از همجنسبازا بودم. خب خیلی های دیگه چشم طمع دوخته بودن و باید بگم که تلاششون رو هم کردن. یه روز یکی دیگه از دوستانم که 2 سال کوچیکتر هم بود ازم خواست که باهم بریم یه چرخی بزنیم، منم دل رو به دریا زدم و رفتیم. یه منطقه دورتر از روستا بود بعد از کلی پیاده روی در راه برگشت متوجه شدم که دوستم منو تو تله انداخته. پسر عموی اون پسر متجاوزگر بعد از کلی درگیری دهن و دماغم رو با دستاش گرفته بود و من برای نفس کشیدن تقلا می کردم و التماسش می کردم که ولم کنه. اونم یه چند ثانیه بهم نفس میداد و دوباره دهنم رو میگرفت تا کلا انرژیم رو از دست دادم و بهم تجاوز کرد. هنوز آثاری از ضربه ها و و کتک هایی که خوردم روی بدنم هست. دو بار دیگه در موقعیت هایی مثل همین مورد به چنگش افتادم. کلا تعداد کسایی که بدنبال تجاوز بهم بودن و تلاششون رو هم کردن ولی موفق نشدن به 10 نفر میرسید. و من هم مثل فراری ها مدام در دلهره بودم. تمام تجاوزها و بازیگوشی های کودکانه همیشه لاپایی بود. هرچند اثر خودش رو داشت. اما هیچوقت از مقعد نداده بودم تا نزدیک به 19 سالگی به اصرار همون دوستی که اسرار سکس رو برام آشکار کرد سکس کردیم. منتها این دقیقا زمانی بود که بدبختی من شروع شد. اولین باری بود که از مقعد دادم و نمیدونم چی شد که بهش اجازه دادم و … بدنم هم خسته شد و وقتی نوبت من شد آلتم خوب راست نشد و نتونستم. یه روز دیگه هم ازم خواست و این بار هم بهش نه نگفتم و باز هم به علت راست نشدن آلتم نتونستم. از همون روز به معنای واقعی کلمه “مفعول” شدم. مدتی بعد به خدمت سربازی رفتم. البته از لحاظ حس جنسی هم اون زمان و هم الان به جنس مخالف تمایل دارم ولی کمی با نعوظ و راست شدن آلتم مشکل داشتم و دارم (خصوصا وقتی استرسم زیاد باشه). خلاصه بعد از خدمت هم با یکی از دوستان تاپی که اعتماد کامل بهش داشتم و دارم تا 27 سالگی می رفتم. متاسفانه حس مفعول شدن هنوز هم آزارم میده و مطمئنم که حتی هویت جنسیم رو تحت تاثیر قرار داده. متاسفانه به جنس موافق کمی هم علاقه نشون میدم و شرایط برام خیلی سخت شده. یه مشت خاطره تجاوز و ترس تو زندگیم باعث این همه مشکل روحی و جسمی شده. ای کاش مفعول نمیشدم. بارها تو چت روم ها به سمت همجنسبازی کشیده شدم و قرار گذاشتم ولی حتی ترسیدم که ادامه بدم. محیطی که توش بزرگ شدم محیطی کثیف بود و هست اگر کمی فرهنگ من و خانوادم و مردم اطرافم بیشتر بود اصلا هیچکدوم از این مسایل رخ نمیداد. همین الان میبینم بچه هایی رو که به سرنوشت من دچار شدن و علتش نادانی و ترسه. من تنها قربانی نبودم و نخواهم بود. اگر تا امروز مفعول نشدید هیچ وقت اینکار رو نکنید که عواقب بدی داره نه تنها باعث بی آبرویی میشه بلکه هویت جنسیتون رو از دست میدین و تکلیف خودتون رو در مسایل جنسی نمیدونین. بدون شک در زندگی زنانشویی با مشکل مواجه میشین و مانند بقیه خصلت های دیگه، این احساس رو هم به فرزندتون منتقل میکنین. اگر برادر یا پسری دارین و در محیط های مثل روستای ما زندگی میکنین بدونین که مورد تجاوز واقع شدن باعث خرد شدن شخصیت، ترس، فشار روحی و روانی، خرد شدن اعتماد بنفس، بهم ریختن اعصاب و روان، فکر به خودکشی، حس شدید انتقام، افسردگی، افت تحصیلی، و هزار بیماری جسمی و روحی دیگه میشه. تو کشور ما این صحبت در مورد این مسائل تابو هست و همین باعث رشد زیرپوستیش شده و هیچ آموزشی در این رابطه به بچه ها داده نمیشه. نتیجش هم شده یه کشور پر از عقده. البته دیدم که الانه بعضی پدر مادرها به بچه هاشون اخطارهایی رو میدن. بعضی از این تجاوز ها برای گرفتن انتقامه یا برای “آتو گرفتن” از اون شخصه که تا چیزی شد بهش بگن “برو کونی” تا دیگه پررویی نکنه و از طرف یه گوساله بسازن. اینکه تو محیط های خصوصا روستایی یه افتخاره و شخص به تعداد تجاوز هاش می نازه چیز عجیبی نیست. اینم بگم که تو اکثر مناطق خوزستان همجنسبازی یه پدیده عادیه. حتی پیرمردها هم به تجاوز هاشون تو دوران جوونیشون مینازن. این نشون دهنده فرهنگ پایین مردم این جامعس. یکی از دوستام فوق لیسانسه و ادعای فرهنگ و مذهبی بودن و کلاسش آدم رو میکشه اما وقتی بحث مسائل تجاوز پیش میاد به اینکه به چند نفر تو دوران جوونیش تجاوز کرده می نازه و میگه که باید بهشون تجاوز کرد تا بزرگ که شدن شاخ نشن. کلا فرهنگ “آتو گرفتن” به هر طریقی تو این منطقه یه رسمه. (خصوصا بین بعضی اقوام …)
منظورم از این حرفا این نبود که من فرشته بودم و خرابم کردن. نه! مسلمه که من و خانواده من و دیگران و خانواده هاشون این جامعه کثیف رو بوجود اوردیم.
ببخشید حوصله نداشتم بازخوانیش کنم.
نوشته: پسر روستایی شمال خوزستان
اولا برات متاسفم… دوما برو پیش مشاور و خجالت نکش… سوما خودت هم بدت نمیومده…
خب دیگه حکومتی که همجنسگرایی رو به رسمیت نشناسه و جرمش اعدام باشه باید همچین اتفاق هایی بیفته. فرهنگ سازی نشه تجاوز به فرهنگ جامعه میشه و بی بند و باری که همین الان هست که مسولان نظام سود خوبی از این مساله می برن
دمت گرم داداش
واقعا باید به حال بعضی ها تاسف خورد… (dash)
خیلی تحت تاثیرم قرار دادی (امید وارم واقعی باشه)
lدوست عزیز من درخدمتم اگر خواستی همشهری هستیم میشینیم یه دو کلام حرف حساب میزنیم
سلام ، همیشه محدودیت فساد آور است .متاسفم برای نظامی که آزادیهای اجتماعی اعم روابط ازاد بین جنسهای مخالف را از مردم میگیرند تا این نوع روابط را اینقدر تابو میکنند که انسانها به روابط نا مشروع بدتر که همان همجنسگرایی است سوق داده میشوند . که حتی بنده مخالف ضدیت با افراد همجنسگرا هستم چرا که اگر در مورد ان نیز محدودیت اعمال شود که شده است باز بدتر میشود. چرا که در ازادی عمل داشتن فقط کسانی که واقعا" به جنس موافق علاقه دارن ممکنه به این عمل دست بزنن ولی در صورت محدودیت ممکن است کسانی که علاقه ای هم به جنس موافق ندارند هم از سر جبر و محدودیت به ان کشش پیدا کنن . در کل هم متاثر شدم و هم برای جامعه ای که در ان زندگی میکنیم متاسفم بخاطر مدیران نالایق حاکم ان .
سلام دوست عزیز
واقعا خیلی ناراحت شدم و دلم گرفت
امیدوارم هر چه زودتر به خودت بیایی و به هویت اصلیت برگردی.
موفق باشی
من بچه شمال کشورم باید بگم خوشبختانه مردم اینجا اگاه تر هستند حتی در روستاها و صد البته مهربانتر از طرف های شما و این خوشونت به نژاد شما بر میگرده که سامی هست و کار زیادی برای تغیرش نمیشه کرد من یه خاطره بگم دو سال پیش توی تهران کار می کردم یه عرب خوزستانی 12 سال از من کوچیکتر از من درخواست سکس کرد که فاعل باشه چنان زدمش که صدای بزغاله داد
سلام دوست عزیز واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم متاسفم کهنمیتونم کمکی کنم (dash)
مستر amir.dzfl!نمیدونم داستان مال خودته یا نه ولی اون کامنتی که گذاشتی عین حقیقت اون منطقه بود.منم در مدتی که اونجا بودم،کلی دردسر کشیدم و آسیب دیدم به هر شکلی!!!کاملا باهات موافقم.
عزیزم من کاملا درکت میکنم ، سرنوشت منم مثل تو بود ، ولی من احمق بودم که خودم ادامش دادم ولی الان با خوندن داستان تو بیشتر متوجه اشتباهاتم شدم ، چون یک سری ادم بی همه چیز که فقط فکر خودشونن با ماها بازی کردن و اجازه بدیم بیشترم میشه ، اتفاقا من خودم خیلی مقصر بودم ولی میخوام درستش کنم ، حتی جرات اینو نداشتم که مثل تو داستانمو که یه واقعیت بزرگه بنویسم و ازت ممنونم که اینو نوشتی ، و یک تشکر بزرگتر برای زدن تلنگر به من
در این داستان دو موضوع همجنسگرایی و تجاوز خلط شدن! همجنسگرایی هیچ ربطی به تجاوز نداره. مسلّمه که تجاوز رفتار زشتیه و تجاوزگرو باید از راه قانونی مجازات کرد! ولی این چه ربطی به همجنسگرایی داره؟ همجنسگرایی یک گرایش جنسی طبیعیه که هم از نظر روانشناختی و هم از نظر زیستشناختی تأیید شده. پیشینهٔ تاریخی هم داره. هزاران انسان فرهیخته مثل الن تورینگ، گرترود استاین، آندره ژید، ویرجینیا وولف، اسکار وایلد و … همجنسگرا یا دوجنسگرا بودن. اینها به تمدن بشری خدمت کردن و با دستاورهاشون زندگی مارو تحت تأثیر قرار دادن.
چطور میتونیم در سدهٔ ۲۱ میلادی که علم، طبیعی بودن این مسائل را ثابت کرده، به خودمون اجازه بدیم و به انسانهای دیگه توهین کنیم. اون هم بخاطر چیزی که جزوی از هستیشونه و غیر قابل تغییر.
متاسفانه توی این تیکه از زمین که مثلا گربه خونشه بجای فرهنگ سازی عنتر سازی و این شر و ورا قدس و اینارو ول کنن اخه نسل من بدبخت در اوج نوجوانی و جوانی ما نسل قبلی ها دهه ۷۰ و ۶۰ هستن وای به حال خودم که دهه هشتادی هستم فقط گزینه پیش رو واسم گذروندن چند سال دیگه بعدش هم بای بای
عزیز من چون پدر و مادرم را ۱سال و نیم قبل از دست دادم و خونه پدر بزرگم زندگی میکنم خلاصه داستان که نه رنجنامه تورو پرینت گرفتم و به یکی از نزدیکان دادم نمیدونم چجوری میتونم ارتباط بگیرم یا بگیری
آی دی من همینه اگه دوس دوست داشتی واسم توی پروفایلم پیام بده چون واسم میل میشه شما با یک دوره نهایت ۳ماهه ریکاوری میشی (نقل دقیقا از فامیل نزدیک که سکس تراپیست هست)
اینقدر خودخوری کردی و درون خودت ریختی خیال میکنی مشکل جسمی و حسی داری خلاصه به عنوان یک نوجوونو و مهمتر یک انسان وظیفه خودمیدونستم که کمک کنم بهت و واقعا خیلی دوست دارم که تو درد ورنجی رو که خودم هم مثل تو نه به این شدت کشیدم تا ۲سال پیش
بشدت ناراحت شدم…اگه تونستی از ایران برو