این خاطره ای که تعریف میکنم پایانش مربوط میشه به حدود یکسال پیش ، داستان نیست و از اصول داستان نویسی و فضاسازی ها و سایر زیبایی هاش پیروی نمیکنم . سعی میکنم ساده خاطره رو تعریف کنم و اصل صداقت رو حفظ کنم. چند وقت قبل توی کارگاه رفیقم علی کار میکردم که هفت هشت تا زن هم اونجابودن . زنا همه جوره بودن ولی یکیبود که بدجور توجه منو جلب میکرد . هم صورت خوبی داشت خصوصا وقتی میخندید شیطنت خاصی پیدامیکرد ، هم خوشتیپ و نسبتا خوش هیکل. گاهی وقتی شوهرش میومد دنبالش و سلام و علیک هم داشتیم . من برعکس پسرای دیگه با زنا گرم نمیگرفتم اصلا ، جلوشون شوخی نمیکردم و حتی المقدور سلام هم نمیکردم . به خاطر همین اکثرا منو بی ادب میدونستن. اما علتش دوچیز بود یکی نامزد داشتن و دیگری علاقه چندین و چند سالم به همجنس. از نوجوونی به خاطر بدن نرم و کم مو و خصوصا سینه های نسبتا بزرگ و نرمم مورد توجه خیلی از دوستام بودم ، هر چند بدم نمیومد به شوخی منو بمالونن ولی جرأت گفتن اون چیزی رو که تو دلم بود نداشتم. بعد ها موقع خودارضایی ور رفتن با خودم رو شروع کردم و لذتش واسم روز به روز بیشتر میشد .
زمان گذشت و نامزد کردم . همسرم با وجود اینکه بی حجاب بود ولی کلا فاز سکسی سنتی داشت و به طور اعجاب آوری تا حالا فیلم سوپر هم ندیده بود . واسه من که تو سکس شیطنت خاصی داشتم تقریبا درد آور و غیر قابل فهم بود. بریم سر ماجرا… پریسا همیشه روبروی من مینشست و سعی میکردم بهش توجه نکنم ، حدود 40 سالش بود ولی از همه جذاب تر بود ، یه روز که مشغول کار بودم متوجه شلوار سفید تنگش شدم که موقع کار پاهاش رو هم باز گذاشته بود ، زیر میز چشام چهارتا شده بود ، دکمه افتاده رو از زمین برداشتم و اومدم بالا و تا آخر روز چشمم به زیبایی خطوط رونش و نقطه عطفی که این خطوط منحنی در اونجا به هم میرسن می افتاد . شهوتم فوران کرده بود و تعجب میکردم چرا با وجود نگاه های تابلوی من حالتشو عوض نمیکنه . کلا آدمه شیطونی بود و تنها زنی بود که با شوخی های زیر کمری یکی دوتا از مرد ها خیلی واضح میخندید. تا یه روز موقع رفتن جلومو گرفت و گفت علی آقا (صاحب کارگاه ) بهم گفته شما جایی رو میشناسی واسه وام گرفتن . بهش گفتم میپرسم بهتون خبر میدم راستش قصد چنین کاری رو نداشتم چون از ضامن شدن یا معرفی کردن میترسیدم . گفتم شمارمو میدم زنگبزنین خبر بگیرین . شماره رو جلو همه نوشت و رفتیم . خلاصه مجبورا معرفیش کردم ولی بهش وام ندادن ، چند ماه بعد من با علی اختلاف خوردم و اومدم بیرون یکی دو ماه دنبال کار بودم و جایی مشغول شدم و باز اومدم بیرون و درهمین زمان عقد کردم مشکلات در هم پیچید و … یه روز سر موبایلم بودم در کنار همسر ساده ام که دیدم تو تلگرام یکی پیغام مشکوک میده ، همسرم پرسید که کیه منم خیلی ریلکس و مطمئن گفتم نمیدونم و احتمالا از دوستامه خط جدید گرفته اونم که زود باور … خلاصه تصمیمم گرفتم بفهمم کیه که شماره من رو ذخیره داره با یه خط دیگه زنگ زدم دیدم یه خانوم گوشی رو برداشت . قطع کردم و برا اولین بار جواب پیغاماشو دادم . ازش با تندی و تشر پرسیدم و خواستم خودشو معرفی کنه که معذرت خواهی کرد و گفت گوشی دست پسرم بوده و داشته به کانتکت هام پیغاممیداده . وقتی معرفی کرد دیدم پریسا هست که من بعد از بیرون اومدن از کارگاه دیگه شمارشو نداشتم . دوباره چند روز بعد با همون خط پیغام داد که من پسر خانم عزیزی هستم و خواستم معذرت خواهی کنم در همین حین ، وسط چت کردن با خط خونه زنگیدم و دیدم باز هم خودشه … قطع کردم و دیگه چتامون شروع شد و واسم تعریف کرد که تو کارگاه حادثه واسش پیش اومده و پاش بدجور شکسته و به خاطر پوکی استخوان دیر جوش میخوره و حسابی زمین گیر شده و انگار حوصلش سر رفته بود و خواسته منو که بچه مثبت کارگاه بودم اذیت کنه. از باب دلسوزی احمقانه شروع کردم ازش تعریف کردن از زیباییش گفتم اما اصلا خجالت نکشید و معلوم بود اعتماد به نفسش بعد سانحه بدجور خرد شده بوده که اینجور پا میده . همین باعث شد من بیشتر از زیباییش تعریف کنم و بیشتر وارد جزئیات بشم . من حشری دیگه جلو خودم رو نگرفتم و قضیه دید زدنش و شلوارش و مانتو های تنگشو سینه بزرگش و کمر باریکشو … همه رو گفتم و اونم با آب و تاب جواب میداد به نظرم بد جور حشری شده بود . بهم گفت دلم تنگ شده عکستو بده منم دادم و اونم فرستاد و دوستیمون به احمقانه ترین حالت شکل گرفت تا اینکه من یه روز که خونه تنها بودم عکس بدون پیراهن براش فرستادم و اونم شروع کرد به تعریف و تمجید و به صورت ناگهانی با تعریف من از سینه هاش شروع کرد فرستادن عکسای سکسی و رابطه ی باز ما شروع شد و به مدت دو ماه که بتونه راه بره ادامه داشت . دیگه روز و شب کارمون شده بود سکس چت کردن و فیلم فرستادن و فقط وقتایی که زنم پیشم بود تعطیل میکردیم. حتی شب که شوهرش میومد قرار میذاشتیم و بعد خوابیدنش تا نصفه شب سکس چت داشتیم . زن واقعا لارجی بود ، کاملا اهل فیلم سوپر، عاشق تنوع !! شوهرش اونو معتاد فیلمسوپرش کرده بود و علت پا دادنش هم دیدن زیاد فیلم سوپر و حشری شدنش بود. بعد که بهتر شد چند بار گیر داد حضوری همو ببینیم یه بار رفتم و تو خیابون پنج دقه دیدمش و برگشتم . خیلی میترسیدمو خیلی عذاب وجدان داشتم. تا بالاخره یه بار دل رو به دریا زدم و رفتم خونشون . از در که وارد شدم یه لباس زرد پوشیده بود که تنگیش چاق شدنش تو این مدت رو بخوبی نشون میداد . لباس نسبتا بلندی بود و ساپورت مشکی پاش بود و روسری هم زده بود . از در وارد شدم برای اولین بار با یه نا محرم دست دادم … همون موقع حسااااابی حشری شدم و نشستیم رو مبل و یه دفعه با گیر کردن نگاهمون در هم کشیدمش تو بغلم … انگار داشت پرواز میکرد… با زن من خیلی فرق داشت ،، حسسسابی حشری شده بود… لبامو گذاشتم رو لبای قلوش و شروع کردم مکیدن … باورم نمیشد این همون زن خوشگلی بود که تو کارگاه مدتها واسش راست کرده بودم … سینه هاشو مالوندم تا بلندم کرد و رفتیم روی تختش… لباسامون رو در آوردیم … از دیدن سینه هاش یکم جا خوردم چون نوکش خیلی گنده و تیره بود و با سینه های زن من فرق میکرد … ولی باز با اشتها افتادم به جونشووووو حسسسابی خوردمش … اومدم پایین و رسیدم به کسش… داشتم لیس میزدمو میخوردم که ناله هاش بلند شد و التماس کرد که بکنم توی کسش… چشماش وقتی التماس میکرد هر کس رو وادار به هر کاری میکرد… شوهرش شیفت بود و پسرش خونه عمش… وقت زیاد داشتیم امااسترس اولین سکس نا متعارف من همراه شده بود با عذاب وجدان گناهش و هرچی اصرار کرد بیشتر از این جلو نرفتم و فقط بازبونم توش فرو میکردم و آب کسش رو که نسبتا خوش مزه هم بود و زیاد تناول میکردم … هر چقدر برتری نسبت به زنم داشت در اندام تناسلی اون یه سر و گردن بالاتر بود که مشخصا علتش زایمان بود و سالهای سال سکس… بزرگی و گشادی کسش متعجبم کرده بود … عصبانیشد و یدفعه منو پرت کرد و افتاد به جون کیرممم. شروع کرد ساک زدن و منو برد تو ابرا … اصلا نتونستم بهش بگم چه حسی دارم تقریبا فلج شده بودم… فقط قبل از ارضا شدن با تمام ضعف و رخوت و لرزه دستمو بهش ردم که بس کنه و اون فرمان رو برعکس اجرا کرد محکم تر میک میزد . یه آن انگار از هوش رفتم و چشامو نمیتونستم باز نگه دارم … چند ثانیه بعد چشامو باز کردم و از صحنه عجیبی که میدیدم خشکم زد ، کیر من تو دهنش بود و یکم از آبم گوشه لبش… با زبونش همشو پاک کرد . بعد نوازش کیرم اومد و خوابید رومو گفت وقتی عاشقت شدم هر کاری برات میکنم که بیشترین لذت رو برده باشی، یه کنایه به رد درخواستش برای گاییدنش… این حرفش دقیقا برعکس چیزی بود که زنم همیشه میگفت ،، خلاصه تمومش کردیم و ارضا نشده بود که رفتم… چند روز بعد اون اومد خونمون و سکس خوبی داشتیم ، البته برای من و نه برای پریسا…
جلوتر که رفتیم هر چی فانتزی تو ذهنم بود بهش گفتم و اونم برام میگفت … از علاقم به سکسچت راجع به خانوادهگفتم ،، اونم عکس اعضای خانوادشو میداد و واسم تعریف میکرد … عکسای امیر شوهرشو ، عکسکیرشو ، از سکساشون میگفت واسم ، از دخترش ، از خواهرش ، از شوهر خواهرش ، از برادر زادش که بهش نظر داشت… از هرچی من میخواستم … حتی ازش میخواستم با پسرا چت کنه و واسم بفرسته…
اونم از فانتزی هاش میگفت… از سکس با یه پسر جوون که من بودم… از سکس سه نفره که آرزوش بود. از خاطرات سکسیش میگفت ، کسایی که دیدش زدهبودن ، کسایی که مالونده بودنش ، از راننده تاکسی شخصی که جلوش کیرش رو در آورده بود و به قول خودش بزرگترین کیر ممکن رو داشته …
و همیشه حسرت میخوره که چرا فرار کرده … تا یه روز یه چندتا عکس گی براش فرستادم لابلای عکسای سکسی دیگه … اونم مثل بقیه عکسا رفتار کرد و زیرش یه اوووووه نوشت برام … اولین بار بود یه نفر رو کره زمین از راز من با خبر میشد. بهش گفتم نظرت راجع به گی چیه که گفت به نظرم سکس باید تنوع داشته باشه … خلاصه آروم آروم صحبت رو به سمت گی و تمایلات احمقانه خودم کشوندم … اونم با لذت مثل همیشه گوش میداد و خیلی عادی رفتار میکرد … آخرش عذاب وجدان گرفتم و گفتم ازم بدت اومده که گفت نه و این عادیه و باید روشن فکر باشی …خلاصه همون موقع تو شهوانی دنبال یه پسر میگشتم و به کسی نمیتونستم اعتماد کنم … عکسای سکسی زنپوشم رو با بدن بی مو گذاشته بودم و برای پپری جونم فرستادم… کلی قربون صدقم رفت بوس فرستاد و تعریف کرد از هیکلم و میگفت اگه پسر بود … ؛) خیلی لارج بود و منو بد جور حشری میکرد . ازش خواستم لابلای عکسای سکسی که واسه امیر میده اینا رو هم بفرسته و اونم این کار رو کرد و نظرشو خواسته بود و تعریف و تمجیداشو واسم فرستاد وگفت کیرش سیخ شد و حسابی حال کرده بود میگفت باعث شدم راجع به بزرگترین راز زندگیش براش بگه که قبل ازدواج چندین بار با دوستاش سکس داشته .
حتیتصمیم گرفتم با هرکی که ممکنه و مکان داشته باشه واسه اولین بار سکس کنم که متوجه شدم تو شهوانی همه فیک هستن و قرار شد پپری جون کمک کنه و یکی رو به هوس کسش بکشونه پای معامله و طرف رو مجبورش کنه که قبلش با من سکس کنه که بعدا ترسید از مریضی و … چند بار دعوامون شد و خیلی از خیانت به شوهرش و غیرت اون میترسید و من این رو درک میکردم. تو این مدت بهم گفت که بدش نمیاد به خاطر علاقش به من ، شاهد سکس منو شوهرش باشه… و میگفت که اون خیلی زرنگه و قطعا از من میخواد که با همسرم در مقابل سکس کنه… منم که قبول نمیکردم و خلاصه رابطمون یکم تیره شد تا دو سه ماه بعدش … یه بار پیغامداد و گفت که امیر راضی شده ببینتت… باورم نمیشد و فکر کردم شاید نقشه باشه…
همون روز دیدم که خود امیر پیغام داد و گفت پریسا معرفی کرده و میخوام با هم بیشتر آشنا شیم. من که حسابی شاخ درآورده بودم به خودش پیغام دادم که گفت این مدت باهاش کار کرده و خیلی نسبت به گی علاقه نشون داده و بهش گفته که دوس داره سکس اونو با یه پسر جوون رو ببینه … اونم گفتهاگه یکی مثه اون که عکسشو دادی باشه میکنه قرارمیشه پپری یکیرو جور کنه و پیغام به من میده . جالب اینکه بهش میگه من کیم و یه داستان الکی واسه آشناتر شدنمون تعریف میکنه و اونم قبول میکنه… گفته بود که من سؤالای سکسی پرسیدم و از سکسمون چیزی نگفته بود.
خلاصه مدتی کش و قوس فراوون بالاخره دل رو به دریا زدم و یه روز جمعه صبح که بچه هاش خونه نبودن و زنم خواب بود هنوز رفتم حموم و شیو کامل با اون یه ذره مو کردم و یه داستان خالیبندی گفتم و رفتم. دلم تا اونجامیلرزید و ده بار کیرم راست میشد و با عذاب وجدان دوباره میخوابید ، اون موقع حدودا ۲۶ ساله بودم و حد اقل ۱۳ سال هوس یه رابطه واقعی داشتم ، تصمیم رو گرفتم و کاری که نباید میکردمو کردم ، اینجور خودم رو راضی کردم که اگه نکنم تا کیمیخوام تحمل کنم ؟؟؟ یه بار دادن ممکنه واسه همیشه هوسش رو بخوابونه ، همون موقع قیافه تک تک کسایی رو که کون و سینه منو مالونده بودن از نرمیش تعریف کرده بودن از جلوم رد شد. و تک تکشون رو فحش دادم …
و بعد زنگ رو زدم!!!
در رو باز کرد و رفتم تو . طبقه چهارم بودن ، در آپارتمان رو امیر باز کرد که یه شلوارک و یه رکابی تنش بود ، خیلی آروم حرف میزد ،، یه مرده مرد بود با ظاهری نسبتا خشنو لبخندی که معناش مشخص بود ، پپری هم اومد جلو و دست داد و معرفی کرد و منو آروم بغلکرد و رفت تو آشپزخونه چایی درست کنه.منم نشستم و امیر کاپشنم رو در آورد و هنوز لبخند معنادارشرو داشت … اجازه گرفتم و رفتم دستشویی، هنوز جای برگشت بود آب رو باز کردم و در فکر غرق شدم ، از وجدانم اجازه خواستم یه بار دخالت نکنه… خودمو حسسسابی تمیز کردم که حدود یه ربع طول کشید …
اومدم بیرون دیدم پریسا بغل امیر نشسته و دستش وسط پاهاشه ، اونم پریسا رو محکم چسبیده و با دست دیگش به من اشاره کرد ، رفتم و منو نشوند کنارش ، سعی کردممثه پریسا خودمو لوس کنم ، حرکت دستش رو کمرم داغم میکرد و آروم آروم شروع کرد به حرفزدن ،، هیی دختر تو خیلیییی خوشگلی … خیلی احتیاج داشتم یکیمنو دختر خطاب کنه … شاید همون موقع بود که تصمیمم نهایی شد . چشمک ها و بوسه های یواشکی پریسا دیونم میکرد مثل همیشه شیطون بود پر انرژی … امیر منتظربود من هم مثه پپری دستمو به آنچه لازمم بود هدایت کنم … همش فکرم شده بود اینکه خدایا چرا من سینهندارم که امیر یهویی سوتینم رو باز کنه بیافته روم برای خوردن ، دلم میخواست مهلت بگیرم و با پریسا بریم تو اتاق و حسسسابی آرایش کنم و لباس سکسیاشو بده بهم اماانگار لال شده بودم… دست امیر رفت زیر پیرهنم داشت پهلو هامو میمالوند و زیر لب گفت خجالت نکش تو هم دست بکار شو. میدونم بار اولته … این همون مردی بود که بعضی وقتا میومد کارگاه مجبور بودم نگاهمو از پریسا بردارم و حالا هر دو تو بغلشبودیم ، با دو هدفمتفاوت ، هدفمن تجربه اونی بود که در درونم سالها باهاش جنگیدهبودم و حالا خودم میخواستم تسلیم بشم. و هدف اون ابراز عشقش به کسی بود که با القای اعتماد به نفس دوبارهزنده اش کردهبود. پریسا چایی تعارف کرد و من رد کردم … به امیر گفت پاشو مرد ببرش روی تخت شاید از من خجالت میکشه… امیر نگاهش کرد و یک آن دیدم دستای مردونش زیر زانو و پشت گردنمه ، منو با یه حرکت بلند کرد و راهی تعیین سرنوشت شدیم . میدونستم دیگه پشیمونی سودی نداره و مثه دفعه های قبل نیست که با یه خود ارضایی افکارم رو آروم کنم … تو بغل مردی بودم که نمیشد فرار کنم از دستش و مسلما با آشناییشون با علی (صاحبکارگاه) آبروم در خطر بود. هر قدم که سمت اتاق میرفت حرارت بدنش بیشتر میشد . مثل یه بچه منو گذاشت روی تخت نشست کنارم ، دستش رفت زیر پیرهنم … داشت نوازش میکرد و بالا میرفت ، اولین حس شهوتی بود که همراه با شق شدن نبود. رسید به سینه هام چشماش گرد شد ، محکم گرفت و بر عکس همیشه که میگفتن سینه هات مثه دختر ۱۳ سالس بهم گفت دختر چه سینه های نرمی داری !!! میخواستم به خاطر همین حرفش بپرستمش… انگار شهوتش ده برابر شد پیرهنمو در آورد یکدفعه روی خودم حسش کردم… سنگین تر از نسبت وزن من و پریسا یا همسرم بود بنابر این میتونستم حس کنم خودم هستم ،،، یک دختر باکره حشری… با هر بار مکیدنش بیشتر در حس زن بودن غرق میشدم ،، پیرهنشو رو در آورد … هیکلش دوبرابر من بود ، شلوارش رو درآورد و با شورت خوابید روم ،ضخامت چیزی که بین ما بود قابل وصف نبود ،شده بود مثلا کیر یکی از دوستام رو ببینم و هوس کنم و یا مثلاً در دوران دانشجویی به شوخی روم بخوابن شق شدنش رو حس کنم ولی فکر نمی کردم یه روز اون کیر…
شلوار و شورتم و در آورد ازخجالت پاهامو جمع کردم و اونم آروم و با حوصله نوازشم میکرد… درلذت دستای مردونش اعتماد رومیدیدم … نشست روی سینمو نگاهم به کیرش بود … از زیر شورت ، دیگه تموم شده بود ، از حالا من رسما تجربه داشتم… با ترس نگاهش کردم و گفتم پریسا نمیاد ؟؟؟ فهمید و صداش کرد ، اومد آروم نشست کنار تخت … همون لباس زرد ، همون خون سردی ، انگار نه انگار که جلوش شوهراش با هم سکسمیکنن… موبایل رو برداشت و گفت میخوام فیلم بگیرم … میدونست من دلم میخواد خااااار بشم . میدونست ممکنه این بار اول و آخر باشه و من دیگه نیام و میدونست اگه قبول کنم میتونه مجبورم کنهبازم بیام… قبل اینکه حرف بزنم امیر دستورش صادر شد و اونم شروع کرد عکسو فیلم… لبهای امیرروی لبهامبود و …
دوباره نشست روسینه ، دستامو بالا سرم محکم گرفته بود، آروم آروم خودشو آورد جلو نزدیک تر شد به صورتم. بوی عرق شورت و کیرش مستم کرد . انقدر تکون نخوردم که کیرش خورد به لبهام … و بهش فشار میداد… اصلا صحبت ساک زدن نکرده بودیم امااون قطعا همین رو میخواست. دیگه تموم شد. بوسش کردم ،،، و شورتش رو با دندون گرفتماون اومد عقب و دباره جلو … نوک کیرشو دیدم ،،، با دندون شورتش رو آوردم زیر بیضش … اصلاح کرده و تمیز ، اول تخماشو کرد توی دهنم … پوستش و میک زدم و آروم تخماشو خوردم … پپری داشت از صفحه مبایل نگاه میکرد … بعد کیرش رو گذاشت رو صورتم و آروم کشید پایین، لبهام به نوکش نزدیک تر میشد و رسیدم به نوکش ،،، دهنم رو باز کردم و اونم آروم برد داخل !! مزه عجیبی بود … لبهامو جمع کردم و دورش محکمحلقه کردم ، اونم آروم عقب جلو میکرد ، خدا حافظ وجدان ،، یکم که ادامه داد دستامو شل کرد ، کیرش رو گرفتم و مثه وحشی ها میک میزدم . اگه قراره یه بار سکس کنم بهتره بیشترین حال رو ببرم . پریسا وقتی این صحنه رو دید مبایل رو گذاشت کنار ، لباساشو در آورد … خیلی سریع لخت شد و به ما پیوست ، همزمان با ساک زدن من تخمای اونو میمالوند ، آهو اوهش رفت هوا… دستش رو برداشت گذاشت رو کیر خواب من ،و شروع کرد به مالوندن ، امیرسکوتش معنای رضایت گرفت و ادامه داد . همه ترس من این بود که نکنه ارضا بشه و من کارم تموم نشده باشه ، بهش گفتم بسته و باید پوزیشن رو عوض کنیم . از روم بلند شد و من چرخیدم ، بالش رو گذاشتم زیر شکمم و چشمامو بستم . به خاطر شستن سوراخم و ور رفتن بهش از درد مطمئن بودم ، چند ثانیه دیگه تموم بود … پریسا اومد عقب و تف انداخت روی کونم و رفت روغنآورد و کیر امیر رو هم برای احتیاط چرب کرد ، دیگه زبونم باز شد و عشوه و ناز میکردم. کیرشو چند بار لای کونم کشید و میزون کرد روی سوراخم ، یکم فشار لازم بود تا باهمه کلفتیش کار رو تموم کنه… ولی فقط داشت میمالوند و آه و نالم رو بلند کرد ، صدام بالا رفت و گفتم تمومش کن ، پریسا بلند شد و پنجره اتاق رو بست … موبایل رو برداشت و فیلمگرفت ، کیر امیر با یه فشار داخل رفت … و خودش روی من خوابید ،، حسش با وقتایی که اسپری یا چیزای دیگه میکردم فرق نمیکرد ولی این کیر بود و واقعی … ناله هام بالا رفت و پریسا بعد فیلم و عکس اومد جلو و با لبخند گفت که داد نزنم ،، من بی توجه شروع کردم به نالهکردن… سرم رو بلند کرد خوابید زیرم و سینشو کرد تو دهنم ،، من از شدت لذت گازش میگرفتم امیر آروم آروم فرو میکرد تا جاییکه دیگه نتونستم … شروع شد !!! آروم آروم تلمبه میزد و به درخواست من افتاد روی من ،، شکم گودی کمرم رو پر کرد و با هر ضربه چشمام باز و بستهمیشد … دیگه به دردهام کاری نداشت و منم همین رو میخواستم … دوباره بلند شد و پهلو هامو گرفت و ضربه هاش محکم تر شد ، با صدای چک من روی کون پریسا اونم انتقام گرفت . اما دستاش سنگین تر بود و کونم رو حسسسابی سرخ کردو با هر ضربه مثل شلاق درد زیادی وارد میکرد … سرعتش رو زیاد کرد از دردش پاهامو جمع میکردم و روی تشک میکشیدم … یه دفعه از حرکت ایستاد و کشیدش بیرون . با داغی روی کمرم متوجه ارضا شدنش شدم … خیلی بی توجه به وضعیت منو پریسا از اتاق رفت بیرون و یه سیگار روشن کرد ، پریسا رو کشیدم زیرم و خوابیدمروش ، تازهکیرم شق شد ،، باز همنکردمش ، فقط لای پاش گذاشتم و با چندتا تلمبه ارضا شدم… آبم رو ریختم رو شکم و سینش ، صدای در حموم اومد ، امیررفته بود حموم ، گفتم بهش بگو بازمبیاد ، پریسا گفت اوضاعم خیلی خوب نیست و کیرش بار آخر خونی شده …. کلی بغلهم حرف زدیم … بهش گفتم دیدی برای بدست آوردنت هر کاری کردم… به دستور پریسا بلند شدم و رفتم در حموم رو باز کردم ، کیر کلفتش آویزون شدهبود ، رفتمتو و منتظر بودم بازم نوازشم کنه ولی با وجود التماسهام ادامه نداد. بهم گفت دختر کوچولوی خوشگل ، واسه امروز بسه !! کیرش رو براش شستم ، چند دقه بعد رفت بیرون و پشت سرش پپری جون اومد تو … منو شست ، خودشو شست و کلی از هم لب گرفتیم و با یه حوله رفتیم بیرون ، امیر نشسته بود کنار بخاری و داشت سیگار میکشید … بعد از پوشیدن لباسام عذاب وجدان شروع شد . ازش خواستم فیلمارو پاک کنه ، پریسا ممانعت کرد ، میدونست اگه پاک کنه دیگه نمیام … اما امیرگوشی رو گرفت و جلوم همشو پاک کرد… موقع رفتن بغلم کرد و بوسیدتم و چیزی گفت که پایان رابطمون شد ، گفت دفعه بعدی زنت رو هم بیار … از ترسم گفتم حتما… دیگه پیغامو زنگشون رو جواب ندادم ، یه ماه مثه دیوونه ها بودم !! فکر کردم تموم شده !! عروسیم هم گذشت … حتی با داشتن رابطه های زیاد با همسرم نتونستماز فکرش بیرون بیام !! با این که بعد از سکس بد جور پشیمون شدم و فهمیدم لذت خاصی نداشت واسم و همهچیز بعد از ارضا شدن به روز اول برمیگرده اما روزگارم سیاه شد … دوباره سیگاری شدم ،، ترس از آبرو ریزیش دیوونم میکرد ،، باور کنید چند ماه نقشه قتل کشیدم که اگر خواستن مجبورم کنن چجوری بکشمشون که کسی متوجه نشه… افسردگی شدید گرفتم… عذاب وجدان ،، گناهی بود که لذت وافی نداشت ،، هرچند این یه کیر واقعی بود ولی ترس و عذابش دیوونم میکرد … تو خیابون هنوزم چشم میچرخونم که اگر دیدمشون سریع قایم شم و اونا منو نبینن ،، خیانت کردم ،، به خودم به همسرم به آبروم ، به روحم ، به جسمم !!! واقعا پشیمون شدم اما باز وقتی حشری میشدم باز هوسش سراغم میومد ، هوسی که میدونستم کاذبه و بعدش پشیمونی !!!
و باز همین الان تصویر اون کسایی که منو میمالوندن و از نرمی بدنم میگفتن جلوی چشامه …
دوستان شهوانی عزیز … قصد قصه و داستان نداشتم پس ببخشید اگر اصول زیبایی سخن رو رعایت نکردم…
نوشته: پدرام
منم دوست دارم گی و لز رو با هم انجام بدم
کس کش دودستی بزن که دیگه دستت به کیبرد نخوره این که کوسشعری بود نوشتی (dash) (dash) (dash)
منتشر کن آدمین جان این بار بدون واژه غیر مجاز تیر چراغ برقهای کوچه مون تو کونش با این داستان نوشتنش.
تشکر آدمین جان
فقط تا اونجا خوندم ک میدونستی شوهر داره اما باز نظرتو جلب کرده…حالم بهم خورد…هیچی نمیشه گفت…