من خر عاشقش شدم

1393/02/05

خدمت شما خواننده ی عزیز.داداش یا خواهر عزیز واقعیت نداره.ممنون.
.
.
.
.
همش در فکر بودم…امکان نداشت.نمیتونستم برام قابل درک نبود.
آرش : مرتضی ، مرتضی هوی با توام.عجب.با صدای تنها رفیقم از خیال باقی در اومدم.دیدم داره نگام میکنه.
آرش : هان باز که رفتی تو فکر از وقتی از خونه اومدی بیرون توفکری بسه دیگه.
پارک شلوغ بود.تنها فکری که تو سرم بود تنها اسمی که تو ذهنم میپیچید آیدا بود.دوستش داشتم.غیرقابل توصیف بود با یکی دیگه ببینمش.
آرش : دهه … من : آرش برام سخته آخه چیکارش کرده بودم…آرش : تقصیره خودت بود گفتم پرروش نکن به حرفم گوش ندادی بیا دلستر گرفتم کیک میخوری از بوفه بخرم واست … من : نه همین کافیه دمت جیز…
یه نگاهی به دخترایی که تو پارک بود کردم دوباره فکرش ذهنمو در گیر کرد.با خودم گفتم یه پسر 18 ساله چقد میتونه گناه داشته باشه که به همچین عذابی مبتلا شه.آرشو دیدم که رفت با همکلاسیش که از جلو آلونک رد میشد دست داد.آرش تنها دوستم بود از 7 سالگی میشناختمش.بهم دیگه اطمینان کامل داشتیم.چند ماه ازم کوچیک بود.11 سال میشد که همکلاسی بودیم.
هوا گرم بود . تابستون منطقه ی سرد سیر مرطوبو گرمه.یکم دلستر حالمو بجا اورد.آرشو دیدم اومد سمتم…آرش : پاشو بریم باو حال نمیده این خراب شده… من :باش.کجا بریم ؟… آرش : گیم نت … من : اوکی… پارک ملت.پاتوقمون بود بین خونه و مدرسه و گیم نت بود.همه جوره توش خاطره داشتیم.خروجیه پارک … آرش : هییییییم هی روزگار خاک تو سرت.مرتضی بریم یه کانتر بزنیم حسش گرفت… من : حسش نیس باو حالم بد خرابه داداش … آرش:غصه نخور.این دورو زمونه دخترا همشون پول پرستن من یکی که ایمان اوردم.بیخیال دنیا و دختر باو من که کنارتم دوستت دارم کسکش … هر دو خندیدیم. حرفای آرش آرومم میکرد.عادت داشتم بهش.وقتی کنارم بود انگار چیزی کم نداشتم.وضع مالیشون بدک نبود.تو هر سختی و شادی کنارم بوده و مطمئن بودم اگه مشکلی پیش بیاد بازم پیشمه.بچه ها اومدن بودن گیم نت حال نداشتم نفهمیدم چجوری زمان سپری شد.انگار تازه از خواب پاشدم …
آرش : مرتضی برو خونه واسه چی وایستادی…
من : باشه دارم میرم…
همسایه بودیم. دوتا خونه بالاتر بودن با رفتن من صدای بسته شدن خونشون اومد.داخل خونه شدم.شب ساعت 8 بود .پشت سیستم نشستم.خودکار دستم رفت رو فایلی که آیدا بهم داده بود.به عکساش خیره شده بودم.آهنگ نگو از ندیم داخل فایل بود از اون آهنگ خوشش میومد .تا بازش کردم یاده آهنگ پیشوازش افتادم.حواسم به خودم نبود.یاد گوشیم افتادم که از ظهر حتی نگاش نکردم.17 میس کال 9تا مسیج.آیدا : مرتضی کجایی ؟؟؟… آیدا : مرتضی چرا ج نمیدی فدات شم… آیدا : مرتضی نگرانت شدم کجایی ؟؟؟؟… رنگم پرید لرزه ای تو وجودم افتاد خاموش روشن شدن چراغ گوشی تو دستم دوباره منو به خودم اورد…من : چیه ؟… آرش : این دختر کونیه زنگ زده منم فحش کشش کردم گفتم به من زنگ نزن و چندتا فحش …من: اوکی حلش میکنم…آرش : وقت کردی بیا پشت بوم…من :اوکی…کاره هر روزو شبمون بود تو تابستون شبا اونجا میخوابیدیم.خونه های کوچمون بهم چسبیده بود بیشتر مواقع اونجا بودیم…ندیم…نگو نگو دوستت ندارم نمیتونم بدون تو آخه دووم بیارم…
گوشی قطع شده بودو من بیخودی رو گوشم نگه اش داشته بودم.آهنگ رو ریپیت بود.به خودم اومدم مامانم صدام کرد واسه شام.بیچاره نگرانم بود.جز منو داداشم کسی و نداشت.پدرم تو هشت سالگی فوت شد.پاشدم اهنگو قطع کردم.رفتم شام خوردم.به هیچ یک از سوالاشون جواب ندادم.فقط میگفتم اره و نه.همچین حسی بهم دست نداده بود.شامو خوردم گفتم میرم بخوابم.از اتاقم گوشیمو برداشتم سیستم روشن بود خاموشش کردم.رفتم بالا.دیدم آرش نیومده .دراز کشیدم به آسمون خیره شدم.به رویاهام باهاش فکر میکردم عالم عجیبی بود.ویبره ی گوشی از جام پروند . دیدم اس داده مرتضی دوستم نداری …من : سلام فدات شم حالم خوش نبود بیمارستان بودم ببخش گوشی تو خونه بود.خوبی؟ … حدود چند تا اس دادیم.میدونستم آرش بیاد ناراحت میشه از کارم منم دلم نمیومد دوستش داشتم.20 سالش بود ازم چند سانتی کوچیکتر بود به گفته ی خودش 168 . با اندامی متوسط.آشنا شدنم باهاش خیلی شانسی بود.به گوشیه آرش زنگ زده بود.اونم شماره رو داد من گفت ردش کن بره.که منه خر هم عاشقش شدم.یه لحظه از خودم نفرتم اومد.گوشیو برداشتم نوشتم …من : آیدا من خستم میخوابم.فردا میحرفیم.بای … گوشیو گذاشتم زیر بالش چشمامو بستم.با گذاشتن سره آرش به روی بازوم بیدار شدم.کونی بی من میخوابی الان حالتو میگیرم میگوزم زیر پتو گرم شی صبر کن.با خنده گفتم کونی میکشمت ها اعصاب ندارم… دستشو گذاشت زیره سرشو با جدیت تو صورتم نگا کرد… آرش: به کیرت پسر عجب گوهی خوردم شماره رو دادم بهت ای کاش زبونم لال میشد یه سال پیش شماره رو بهت نمیدادم…من : بیخیال … آرش : ناراحت میشم خو اینجوری میبینمت…من : آرش یه ساله ها بیخیال یه فکری واسش میکنیم… آرش : برو باهاش حرف بزن مرتضی … من : حرفی ندارم فعلا بیخیال…اون شب با هزار فکر و حرف و نقشه گذشت.
صبح ساعت 11 .با صدای داداشم بیدار شدیم.آرش گفت یه چیزی بکوفت بیا بریم به گیم نت سری بزنیم.سرمو تکون دادمو رفتم خونه.حاضر شدم به آرش زنگیدم گفتم بیا بریم.رفتم دمه خونشون .آرش : چطوری بهتری ؟ … من : هعی بدک نیستم خوبترم.یه مسیج دادم به آیدا : عزیزم من دارم میرم گیمنت یه نیم ساعتی میشه بیدار شدم… تا به گیم نت رسیدم دیدم جواب اومد … آیدا : صبحت بخیر نفسم خسته نباشی.باشه .منم خونه ام دارم خونه رو تمییز میکنم … من : باشه پس بکارت برس خبرم کن تموم شدی … آیدا : بوس عشقم.
آرش : مرتضی یه دو هفته ای خونه خالیه … من : چرا ؟خونه خالی هان … هر دو خندیدیم…آرش : دارن میرن به تهران از اونجا ویزا بزنن با داییم اینا برن ترکیه پیشه خالم.همه خاله دارن ما هم خاله داریم یبار نداد تو کفشم باو خخخخ.واسه منم سند میذارن میتونم خارج شم از مرز ولی گفتم به دردسرش نمیارزه اینجا راحتم بابامو هم که میشناسی بیخیاله خخخخخ. … من : پس مامانت واسه همین زنگ زده بود داشت با مامانم میحرفید … آرش : آره .یه دو هفته ای باهم ناهار و شام میخوریم…خوشحال بودم.با آرش رفتیم پارک…آرش : مرتضی ادا در نیار خونه خالیه تو این چند روز مخشو بزن بیار خونه یه دست حسابی بگاییمش…من : نمیشه نمیاد… آرش : حالا تو سعی بکن… من : باشه… ظهر شد برگشتیم خونه .خانواده ی آرش فردا شب (جمعه ) با ماشین خودشون میرفتن تهران.ناهارو خوردم رفتم اتاق رو تختم دراز کشیدم به فکر رفتم.دیدم آرش حق داره کسی که خیانت میکنه باید کردو ولش کرد ولی یکم سخت بود شهوت تو وجودم بود . حس اینکه زیرم آه و ناله کنه منو تو اوج میبرد .جز دستای همو گرفتن کاره خاصی نکرده بودیم تو یه سال.به این نتیجه رسیدم که باید با التماس و کادو بکشمش خونه…به خودم اومدم دیدم دارم تو فکر له له میزنم و ساعت شده 5 . آرش با خانوادش رفته بودن بیرون خرید کنن.منم تنهایی نرفتم بیرون.زنگ زدم آیدا … آیدا : شلام شلام … من : علیک سلام.خونه تمییز شد یا بیام کمک ببین چند ساعته … آیدا : یکم خوابیدم ناهار خوردم.چقد سخت میگیری مرتضی.خوب شدی نفسم ؟ … من : آره خوبم.عشقم ؟ …آیدا : جووووونم … من : میای بیرون ببینمت ؟ … آیدا : ایییییم آله میام ولی نیم ساعت دیگه میام بیرون … من : باشه خانومم .فعلا بای … آیدا : بابای … نمیدونم با اینکه میدوسنتم 24 ساعته خیانت میکنه ولی بازم دوستش داشتم.یه دوش گرفتم.به خودم رسیدم.قیافه ی خوبی داشتم با هیکلی معمولی برا مخ زدن یه دختری مث آیدا بس بودم.شلوار لی و یه تی شرت پوشیدم کیف پولمو برداشتم با گوشیم زدم بیرون . همیشه طرفای شهرک قرار میذاشتیم از خونه ی ما دور بود ولی اون نزدیک بود… بین راه زنگ زدم… من : الو کجایی ؟ … آیدا دارم از خونه میام بیرون کفشامو تازه پوشیدم…من باشه منم دو مین دیگه اونجام کناره باجه تلفن…آیدا : باشه عزیزم منتظرتم…گوشیو قطع کردم.تو راه بفکر این بودم چی بهش بگم.سخت بود.عاشق باشی و عشقتو با یه نفر دیگه ببینی.اونم تو ماشین پسره.عصبی شدم ولی خودمو کنترل کردم.از دور میدیدمش که الکی با تلفن ور میره شک نکنن بهش.یه مانتو تا رونش پوشیده بود شلوار تنگ لی با شاله آبی.خوشگل و تو دل برو بود.خوشحال بودم که میدیدمش.رفتم داخل کوچه ی روبه رویی همیشه خلوت بود و ما اونجا بودیم.جز چند تا دختر پسر کوچیک کسی تو کوچه نمیومد.پشت سرمو دیدم که داره میاد وایستادم رسید کنارمو دستشو گرفتم برا اولین بار بوسیدم دستشو.ذوق کرد.احوال پرسی کردیم یکم چرتو پرت… من : میخوام یه چیزی بهت بگم آیدا … آیدا : جونم بگو…من : اگه …اگه خونه مون خالی باشه میای خونمون ؟ … آیدا تو چشمام نگا کردو ایستاد… آیدا : بیام خونه که چی بشه ؟ … من : برات سویپریز دارم… آیدا : نه نمیشه مرتضی نمیتونم… من : چیه میترسی ؟من عشقتم خو.دلم میخواد بغلت کنم جلو مردم نمیشه که… آیدا رنگه صورتش عوض شده بود… آیدا : بغلم کنی چی بشه بزنی بدبختم کنی ؟ … من : خخخخخخ خاک تو سرت نگفتم که سکس بکنیم … یکم خودشو جمع کردو به قدم زدن ادامه دادیم.انگار از با من خوابیدن میترسید نمیدونم شاید اون هم منو واسه اینده اش انتخاب کرده بود.نمیدونم… به ته کوچه رسیدیم یه خیابون دیگه بود گفتم بیا بریم تا پایین از کوچه بغلی برمیگردیم.چیزی نگفتو اومد.اولین باری بود که دعوتش میکردم خونه.گفتم : حالا چی شد ؟ میای یا نه ؟… آیدا : مگه خونتون خالیه؟… من به دروغ: آره .خونه ی آرش اینا میمونم…آیدا : ببینم چی میشه باید مامان بابامو بپیچونم… من : دوستت دارم خوبه …گذشت نزدیکای 6 بود از همون جایی که قرار داشتیم فرستادمش خونه منم برگشتم.گوشیو نگا کردم آرش چند بار زنگ زده بود .زنگ زدم به آرش … من : الو کجایی؟ … آرش تو گیم نتم کونی گوشیتو نگا ببین چند بار زنگ زدم اون کیر خرو از سایلنت در بیار…من : زر نزن بمون دارم میام… آرش : اوکی… رفتم گیم نت با آرش رفتیم پارک و جریانو بهش گفتم…آرش : ایول حله … من : الان یه کادو میخوام مثلا سویپریز کنمش… آرش : اون با من یه خرس داریم تو خونه خوشم نمیاد بده بره باو … خخخخخخخخخخ خندیدیم.یه نگا به گوشیم کردم آیدا اس داد بود … آیدا : مرتضی کی و کجا بیام زمان بگو از الان هماهنگ شیم … من: (آدرس) میای اینجا زنگ بزنی میام دنبالت زمانشو نمیدونم سه روز دیگه خوبه میتونی ؟ … آیدا : نه دو روز دیگه صبح کلاس گیتارو میپیچونم میام… من : باشه اشکالی نداره…ساعت 7 برگشتیم خونه … شام خوردیم ساعت حدود 11 میشد آرش زنگید گفت رفتن.اومد پشت بوم…تا دیر وقت داشتیم حرف میزدیمو نقشه میریختیم… من : آرش بذار دفعه اول تنها باشم نمیخوام هر دو باشیم . دفعه دیگه تو این دو هفته میارمش تو هم میگم بیای…آرش یکم گرفته شد ولی راضی شد .خوب بود میخواستم با عشقم تنها باشم.شبو با هزار فکر خوابیدم .طبق معمول دیر وقت پا شدیم.آرش هم اومد خونمون صبحونه خوردیم نشستیم سره سیستم تا ظهر شد ناهارو خوردیم رفتیم خونه ی آرش… آرش : مرتضی ببین تو اتاق همه چی آماده اس یکم فقط مرتبش کنیم هم خونه رو هم اتاقو رو کلا … من : باشه… اتاقو مرتب کردیمو خرسو کادو گرفتم . با خودم گفتم باو زشته این چیه اخه ولی وقتی یاده اون لحظه های خیانتش افتادم تصمیم داشتم حتی اونم ندم بهش.آرش تا شب منو خندوند همش از پوزیشن هاش میگفت و خیلی خندیدیم یکم پشت سیستم نشستیم.هر از گاهی هم به آیدا اس میدادم.رفتیم خونه واسه شام .آرش سره سفره گفت من صبح زود باید برم مغازه ی عموم زنگ زده اگه میشه منو زود بیدار کنین.مامانم هم جوابشو داد.شامو خوردیم ایندفعه برخلاف همیشه تو اتاق خوابیدیم.آرش رو تخت من رو زمین خوابم نمیبرد داشتم میمردم…که یه لحظه … آرش : مرتضی ، مرتضی پاشو …پاشو باو صبح شد من میرم بیرون تو هم پاشو بگو منم میام…به خودم اومدم آرش حاضر شد .دستو صورتمو شستم و منم آماده شدم که باهاش برم بیرون .یه جور استرس داشتم ولی خودمو رلکس نشون میدادم.سره کوچه رسیدیم کلیدو داد بهم . گفت برین خونه منم میرم گیم نت.حواست باشه مامانت کلید خونه مونو داره ها… من : باشه.آرش مشکلی پیش نیاد ؟ … آرش : نه …کونی 4 سال داستان خوندی تو شهوانی ردیفش کن دیگه عه…من : باشه برو الان میاد برم دنبالش.

آرش رفت.رفتم جایی که قرار داشتم زنگ زدم گفت دارم میبینمت قطع کرد…شلوار سیاه کتانشو پوشیده بود مانتوش تنگ بود خودنمایی میکرد اندامش با یه شال قهوه ای و گیتار هم تو دستش… من : سلام خوبی؟ … آیدا : سلاممممم ممنون بریم… من : گیتارو بده من از جلو میرم تو وایستا درو باز کردم بیا من میرم داخل درو باز میذارم.گفت باشه…اومدیم سره کوچه سرگوشی آب دادم کسی نبود رفتم درو باز کردم داخل شدم پشت در منتظرموندم.درو باز کرد اومد تو.دستشو گرفتم .خیلی عادی بود براش ولی من پر از استرس.داخل خونه شدیم خونه رو نشونش دادم رفتیم تو اتاق نشستیم رو تخت… قلبم داشت از سینه میزد بیرون…اون حرف میزد من تو چشماش نگا میکردم…یاده کادو افتادم … رو میز کامپیوتر بود … دادم بهش بدون اینکه باز کنه یه نایلونی دراوردو گذاشت تو نایلون کنار در بغل گیتارش…گفت گرمه بلافاصله خودش مانتوشو در اورد گذاشت رو تخت .خیره شدم به پاهاش.تاحالا اینجوری ندیده بودمش.دستشو گذاشت زیر چونم سرمو اورد بالا تو چشمام نگا میکرد گفت : هوی کجایی؟؟؟؟ آروم دستاشو گرفتمو بوسیدم.خوابیدم رو تخت مانتوشو برداشت گذاشت رو صندلی…نشست دوباره رو تخت.دستشو گرفتم کشیدمش بغلم.داشتم دیونه میشدم.بوی عطر تنش جنون آور بود سرشو به سینم تکیه دام . محکم به خودم فشارش دادم پامو کرده بودم بین پاهاش.کامل چسبیده بود بهم.کیره سیخ شدم رو رو دکمه ی شلوارش بود اذیتم میکردم.کشیدمش بالاتر تو چشاش زل زدم.دیونه شده بودم.سرشو با دستام نگه داشتم بینیم میخورد به بینیش.از لبش بوس کردم.دومین بار لبمو گذاشتم رو لباش این دفعه برنداشتم لبام خشک بود از استرس .لباشو با لبام فشار میدادم…پشت سرههم بوسش میکردم اونم داشت منو بوس یکرد .زبونشو میکشید رو لبام منم زبونشو میک میزدم…محکم بدنشو گرفتم کشیدم زیر خودم روش دراز کشیده بودم پاهاشو دوره کمرم حلقه کرد از هم دیگه لب میگرفتیم زبونمو میکردم بین لباش سرمو چپ راست میکردم.با دستاش گردنمو گرفت .لبشو ول کردمو یه بوس از لپش کردم لاله ی گوششو بوسیدم با لبام فشارش دادم برگشتم سمته لباش محکم لباشو بوسیدم…
ادامه دارد یا ندارد با شما دوست عزیز

نوشته: Kinglove_and_arashnaifer


👍 0
👎 0
28963 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

417024
2014-04-25 11:10:15 +0430 +0430
NA

اين مطلب ارزش وقت گذاشتن نداره.

0 ❤️

417025
2014-04-25 12:58:26 +0430 +0430
NA

چقدر زر زدی.مگه متری داستان مینویسی.

0 ❤️

417026
2014-04-26 13:11:41 +0430 +0430
NA

چرا کامنتا حذف شده ؟!

0 ❤️

417027
2014-04-27 08:12:14 +0430 +0430
NA

عاله چلا واغئن؟؟

0 ❤️