تقریبا 11 سالم بود که با بچه محلم بازی میکردیم : نمیدانم چه حسی بود که ناخودآگاه به دوستم گفتم بیا منو بکن . او خیلی خوشکل بود و انگار از خداش بود که زود قبول کرد و من شلوارمو کشیدم پایین . در حال سکس بودیم که تاگهان صداهایی شنیدیم و تا بخودمان بیاییم کار از کار گذشته بود و مارا دیده بودند . ناگفته نماند که دوستم 2 سالی از من بزرگتر بود . چندباری که با دوستم سکس کردم دیگر عادت شده بود و هرگاه تنها میشدم هوسم زیاد میشد و گاها هم خودارضایی میکردم . به همین یک نفر هم بسنده نکردم وهرچند روزی با یک نفر سکس میکردم . به همین منوال گذشت تا که 20 سالم شد . البته 2 سال بعد از سکس اولم دیگر فاصله های کون دادنم خیلی بیشتر شد و گاها میدیدی 4 ماه میشود که با کسی نبودم ولی در عوض همیشه ذهنیت من این شده بود که کاش زن بودم وازین حرفها . تاجایی که بعضا برخودم پوشاک زنانه میبستم و حس پریود داشتم و همیشه در رویاهای خودم زندگی میکردم . هیچ وقت هم نشد و یادم نمیاد که بر دختر و یازنی متلکی بگم و یا بیافتم به دنبالشون . ولی هروقت خانمی به دلم مینشست یواشکی و بدون اینکه تابلوبازی دربیارم نگاه میکردمو وقتی خلوت میکردم توذهنم تجسم میکردم که او شوهر من هست و من براش حال میدم . خلاصه این حس برام خیلی لذت بخش بود و الانم که 40 سالمه با این حس دارم زندگی میکنم و البته یک مقداری به آرزوهام رسیدم . اونم اینکه بعد خرید سربازی به خارج سفرکردم ونزدیک 13 سال در چند کشوری زندگی کردم و همیشه با دوجنسه ها زندگی کردمو باهاشون سکس داشتم . ایران هم که برگشتم زندگی تشکیل دادم . بخاطر موقعیت شغلم که …است و معروف هستم نتونستم تغییر جنسیت بدم ولی راحت باخانمم درمیان گذاشتم و اوهم همیشه متقابلا برای من نقش شوهر را بازی میکند و اجازه هم داد تا سینه هامو زنانه کنم و در خانه لباس زنانه هم میپوشم و هیچ مشکلی باهم نداریم . این خلاصه خاطرات من بود . درضمن یک سری افراد که میان داستان وخاطره میخوانند و بعد در کامنتها و نظرات مطلب مینویسند و فحش میدهند و ادعای خدا و پیغمبر میکنند و خودرا منزه میدانند لازم هست بگویم که خودتی . سکس لازمه زندگیست و هرکسی به سلیقه خویش نوعش را انتخاب میکند . نه کسی بیغیرت هست و نه کسی پاک پاک . فحش دادن چیزی را عوض نمیکند وتاثیری هم بر عقیده کسی نمیگذارد . تو اگه پاک بودی نمیومدی اینجا داستان بخونی و نظر بدی . ببخشید دوستان . ممنونم که برام وقت گذاشتید.
نوشته: مهران
ﮔﺎﻫﻦ ﻣﺮﺩﻱ ﺷﻮﻣﺒﻮﻝ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻛﻮﭼﻪ ﻣﺎﻥ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﺣﺴﻪ ﻛﻨﺠﻜﺎﻭﻱ ﻋﺠﻴﺐ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﺧﻨﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺍﻭﺭﺍ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﻦ ﺑﺸﺪ ﺭﻭﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﻪ ﻣﻦ ﺑﻜﺮﺩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺷﺮﺗﻢ ﻛﺮﺩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺳﺎﻙ ﺯﺩﻥ ﺑﻜﺮﺩ ﻟﺨﺘﻲ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﮕﺬﺷﺖ ﻛﻪ ﻛﻴﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﻤﺒﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻛﻴﺮﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎﻧﺐ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻓﺸﺎﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﻥ ﻏﺎﺭ ﺑﻲ ﺩﺭ ﭘﻴﻜﺮ ﺑﺸﺪ
ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻛﻪ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﺳﺎﻳﺶ ﺑﻴﺎﻓﺖ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭘﺮ ﭘﻴﭻ ﺧﻢ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﻳﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺳﻨﻲ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﺑﻨﺒﺎﺕ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﻟﻲ ﻟﻲ ﻛﻨﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﻴﮕﺸﺖ ﻛﻪ ﻛﻴﻮﻧﺶ ﻧﻈﺮﻩ ﺷﺨﺼﻲ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﻛﺮﺩ ﺍﻥ ﺷﺨﺺ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﻃﻮﻃﻲ ﺳﺨﻦ ﮔﻮ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﻱ ﺑﺒﺮﺩ ﻭﻟﻨﮕﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻫﻮﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻳﻪ ﺩﺧﻮﻝ ﺭﺍ ﺻﺮﻑ ﻛﺮﺩ
ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭﻣﺎﺗﺤﺘﺶ ﺗﻘﻪ ﻣﻴﺰﺩ ﺟﻤﻌﻲ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺍﻥ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺭﺩ ﻣﻴﺸﺪﻥ ﻛﻪ ﻛﻴﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﻗﻪ ﺍﻭ ﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻛﺮﺩﻩ ﻧﻌﺮﻩ ﻛﺸﺎﻥ ﺳﻴﻨﻪ ﭼﺎﻙ ﭼﺎﻙ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻭﻱ ﻫﺠﻮﻡ ﻣﻴﺒﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﻥ ﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻛﻴﻮﻧﻪ ﺍﻭ ﺗﻘﻪ ﻣﻴﺰﺩﻥ ﻭﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﮔﺮ ﻛﻴﻮﻧﻲ ﺩﻭ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺸﻮﻡ
ﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﺠﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﺤﻞ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺗﺨﻤﻪ ﭼـﭗ ﺧﻮﺩ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻴﻜﺮﺩﻥ ﻛﻴﻮﻧﻴﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺤﻞ ﺑﺎﻗﻲ ﺑﻤﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺴﻪ ﺑﺎﻻ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﻛﻴﻮﻥ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺍﺷﻨﺎ
صنما مها نگارا
کیرم درون غارا
کصکشا کصا کیونا
یا زن شِرِک،فیونا
واقعا ما انقلاب کردیم که سن کیون دادن تو کشور برسه به یازده (-_-)
فقط میتونم بگم سر ساقیت سلامت داداش
ببخشید ناراحت شدی گفتم داداش؟باید میگفتم ابجی؟
بکیرم ؛)
وااااای
پاره شدم از خنده
این دیگه چه کسشری بود :)))
اگه واسه کردن زنت مشکل داشتی ب بروبچ شهوانی بگو حتما دریغ نکن
آقای معروف و سلبریتی ? ما که ادعایی نداریم و پاک منزه بودن رو هم که ادعا نکردیم ولی شما همون کونت رو بده و بذار زنت تورو بگاد ?
فکر کنم ننت تورو ریده که اینجوری در اومدی کسکش