من و آبجی نسیم

1400/06/20

مهران مه:
سلام به همگی
داستانی که میخوام تعریف کنم در مورد سکس با خواهرم هست ،لطفا اگر خوشت نمیاد نخون،یکی از کاربرهای سایت داستان رو بازنویسی کرده
من ۲۷ سالم هست ، پدرم وقتی که سربازی بودم فوت کرد، یک سوپرمارکت داشت و حین کار سکته کرد،
یک خواهر دارم که دوسال از من کوچیکتره،
بعد فوت پدرم برای مادرم چندتا خواستگار اومد، چون وضع مالی متوسط به بالا داشتیم و اینکه مادرمم هم جوون بود، یک زن مذهبی،به شدت آبرو خواه ،… پدرم ولی ادم زن بازی بود، خون مادرم تو شیشه کرده بودش و کلا مادرم از هرچی ازدواج و مرد بیزار شده بود… از طرفی خانواده پدری و مادری ‌ و حتی خود من شدیدا مخالف بودیم ،،
خواهر من با پسر یکی از هم پیاله های پدرم آشنا شد…هرچی پدرم میگفت دختر من عوضی رو نگاه کن چه بلایی سر مادرت اوردم ، همون بلاها رو یاسر سر تو میاره ، با این ادم عاقبت به خیر نمیشی! حتی پدر یاسر هم اومد و همین حرفها رو به نسیم زد، میگفت اخه دختر تو به این خوشگلی ، با این هوش، پسر الدنگ و علاف منو میخوای چه کار…ولی عاشقی چشم خواهرم رو کور کرده بود و با یه به درد نخور ازدواج کرد، از زمان عقد تا عروسی چندبار باهاش درگیر شدم،
توی این دعواها روم به پدرم باز شد و اون رو مقصر میدونستم که پای رفیقهای بی همه چیزش رو به خونه ،مغازه باز کرد تا اخرش پسر حروم زاده اش مخ خواهرم رو بزنه …
پدرم چیزی نداشت بگه، اونها ازدواج کردن و همانطور که میشه حدس زد بعد از چندماه که اتیش عشق عاشقی خوابید ،جنگ دعوا شروع شدش ،من حوصله اینهمه اعصاب خوردی نداشتم و رفتم خدمت ، وسطهای خدمت بودم که گفتن پدرم فوت کرد، بهم گفتن که وقتی خواهرم با صورت کبود اومد خونه پدرم قلبش میگیره ، میبرنش دکتر ، با چندتا قرص سرپاش میکنن ولی چند روز بعد میمیره …
پدرم قبل فوت با هماهنگی خواهرم ، همه ثروتش رو به نام من و مادرم میزنه ،
همین مسئله باعث میشه یاسر تا حد دیوانه شدن پیش بره ولی کاری از دستش بر نمیود!
بعد از مدتی اونها صاحب بچه میشن ،
کمی اخلاق یاسر بهتر میشه ولی نه اونقدر که زندگی این دوتا روی روال بیفته
یاسر کم کم معتاد میشه و یه روز خبر میارن اور دوز کرده …
پدر یاسر به خاطر اینکه جبران ظلم یاسر رو بکنه جلوی همه خانواده اش قرار میگره و سهم ارث یاسر و حضانت بچه رو به نسیم میده تا حداقل یه جوری جبران کرده باشه، من و مادرمم هم همه حق و حقوق نسیم رو کامل پرداخت کردیم ، با اون پولها واسش یک دهنه مغازه خریدیم و پول اجاره اش رو به حساب خودش میزدیم…
اینجوری شد که نسیم دوباره خونه ما اومد! نسیم یه دختر ریزه میزه ،شوخ طبع، سفید رو هست ، یه جورایی تودل برو
کلا کپی مادرم هست ،ولی من قدبلند، قبلا ورزش میکردم ولی گذاشتم کنار
کمی شکم دارم که بیشتر واسه عرق خوردن هست ،
دوست دختر هم چندتا داشتم، از مطلقه گرفته تا مجرد یا شوهر دار، کلا هرکی به پستم میخورد میکردم ولی اصلا توی محل و مغازه به کسی نگاه چپ نمیکردم ، چون اگر اسمم در میرفت که بدچشم هستم هیچکی از من خرید نمیکرد!
مادرم همیشه توی مغازه کمک میکرد ولی دیگه توان و حوصله قبل رو نداشت ،نسیم هم که تو خونه حوصله اش سر میرفت و یه جورایی میخواست بچه داری بپیچونه ،گفت جای مامان میاد مغازه کمک من! خیلی سریع زیر بم کار یاد گرفت و روحیه اش خیلی خیلی بهتر شدش! کلا گذشته رو فراموش کرد
انگار یه بار از دوش من برداشته شد…
بعد از مدتی متوجه شدم نسیم سرش تو گوشی هست و وقتی صداش میکنم با حالت اضطراب به من نگاه میکنه
مطمئن شدم دوست پسر داره !
کله ام داشت خراب میشد ،این دختر به صورت فاجعه باری استعداد خر شدن رو داشت !
به خاله ام زنگ زدم و گفتم مامان کمی گوشه گیر شده میشه خود شما بهش زنگ بزنید و دعوتش کنید بیاد خونه شما، یکی دو روز بمونه تا حالش خوب بشه؟
خاله من هم از خدا خواسته قبول کرد
همون لحظه زنگ زد و مادرم هم قبول کرد
به مامان گفتم بچه رو همراه خودت ببر ، نسیم عرضه بچه داری نداره ، مغازه هم که جای بچه نیست ،مادرمم هم قبول کرد
شب من و نسیم خونه تنها بودیم
منتظر فرصت بودم که گوشی رو از دستش بگیرم
وقتی حواسش نبود ، داشت چت میکرد گوشی رو از دستش کشیدم ،شروع کرد به داد بیداد ، بلندش کردم و اتداختمش توی اتاق و در رو قفل کردم ، اول التماس میکرد،بعد گریه ،و بعد ساکت شدش!
ولی من داشتم چت هاش میخوندم،خودش رو جای یک دختر مجرد جا زده بود و با یک عکس شبیه خودش ، داشت با چند نفر چت میکرد ، از درددل گرفته تا
حرفهای عاشقانه، سکسی،شوخی های رکیک ! ولی این وسط یک چیز نظرم جلب کرد،

به نظر میمود خواهرم عکسهای سکسی از خودش به یکی دو نفر داده ولی به صورت سکرت چت!
یکم گشتم و تو قسمت گالری عکسهاش رو دیدم
فقط صورتش مشخص نبود ولی کوس،کون سینه ،همه مشخص بود
یک سینه شصت پنج دخترونه،کوس صورتی، کون سفید و کوچیک
همونطور که گفتم نسیم لاغر و ریز میزه بود!!
عکسهاش رو با سلیقه گرفته بود ،حتی یک فیلم کوتاه هم بود که داشت با کوسش بازی میکرد
از داخل اتاق صدای ریز گریه اش رو شنیدم
در باز کردم ولی داخل نرفتم
گوشی رو بهش دادم ، ولی یک کلام بهش چیزی نگفتم ،داشت مثل بید میلرزید تا حالا سابقه نداشت کتک زده باشمش
رفتم توی حال ، روی مبل نشستم و سرم رو گرفتم ، چشمام خیس شده بود، نمیدونستم چه کار باید کنم
میدونستم خواهرم نیاز به همدم داره ،یکی که بهش توجه کنه ولی میترسیدم گرفتار یک یاسر دیگه بشه
بعد چند دقیقه نسیم از اتاقش اومد بیرون ،

با فاصله یک گوشه نشست ، مطمین شد که کاری اش ندارم خودش به حرف اومد
_داداشی،داداش حمید!!! به خدا گوووه خوردم،غلط کردم ، ببخش دیگه ،
یه چیزی بگو! به روح اقا جون تکرار نمیکنم!
من سرم لای دستام بود صورتم رو نمیدید ،وقتی دستام رو زدم کنار و نگاهش کردم متوجه اشکام شد،
با یه شدت زیاد اومد سمتم و جلو پام نشست و مثل ابر بهار شروع به گریه کرد، یه چیزهایی وسط گریه هاش مثل غلط کردم،گوه خوردم، منو بزن میشد شنید !
دستم لای موهاش بود ،، کمی که اروم شد یه لیوان اب بهش دادم گفتم:
نسیم تو ادم بالغی هستی، ازدواج کردی ، طمع زندگی رو چشیدی، یه نگاه به خودت بنداز! اینکارها واسه تو نیست، من خودم نمیگم دوست دختر ندارم پس تو هم نباید دوست پسر داشته باشی ولی اخه نمیگی با این پولی که تو داری،جوونی ،خوشگلی هرچی لاشخور عوضی میچسبه بهت؟
الان هم که اسم بیوه روت هست همه دنبال مخ کردن تو هستن
من تو رو اوردم توی مغازه که همیشه جلو چشمم باشی،
خدا رحم کرد که اون شوهر لاشی ات مرد! اون بیشرف قبل مردنش میگفت اگر سهم ارث تو رو ندم ، طلاقت میده و بچه رو میگیره ! شانس اوردیم پدر یاسر آخر عمری توبه کرد و هیچ کاریت نداشت بدون اذیت کردن هم سهم یاسر رو داد،هم حضانت بچه
الان داری چه کار میکنی؟ اینها کی هستن؟ از کجا پیدا کردی؟ نمیگی فردا روز عکست پخش بشه یکی از فامیل اشنا از روی پرده ،خونه ، مبل متوجه بشه چه خاکی تو سرمون بریزیم؟

نسیم متوجه شد که همه چیز رو سیرتا پیاز فهمیدم،
چیزی بهش نگفتم ، رفت توی اتاقش خوابید،صبح رفتم بیدارم کردم که بریم سرکار… انگار که نه انگار اتفاقی افتاده
صبحونه رو که خوردیم داشتیم میرفتیم یهو نسیم محکم بغلم کرد، سرش گذاشت رو سینم گفت : ممنون داداش که هستی،
سرش بوسیدم و گفتم خودت لوس نکن ، همون نسیم خول چل دیوونه زبون باز باشی بهتره تا این دختر لوس !!
این حرفم باعث شد خنده اش بگیره
تا مغازه بگو بخند کردیم و رفتیم ، بعداز ظهر توی مغازه خلوت میشد ،یکم کرکره پایین میدادم و دونفری نهار میخوردیم!
نسیم: داداشی این دوست دخترت که دیشب گفتی قصد ازدواجی هست؟
لقمه وسط زمین هوا موند- نسیم هم مثل هر زن دیگه ای به شدت فضووول بود، میدونستم حتی اگر الان بزنمش،دعواش کنم باز میپرسه! بهش گفتم غذات کوفت کن ،چقدر فضولی ! ازدواج کدوم خری هستش،،
ولی هی خودش رو لوس میکرد قسم میداد که ببینم کی هستش! دیگه حوصله اش نداشتم ،بهش گفتم چندتا هستن ،ول میکنی؟
نسیم: اوووه چه خوش اشتها ،من میشناسم؟
_:نه غریبه هستن ، یکی هم ویزیتور هست
اقا من اینو گفتم گردن افتاد که باید عکسش بیینم!
عکس ویزیتور رو نشونش دادم، من خر هم حواسم نبود یارو متاهل هست!
از من بزرگتر بود، و بدک نبود! یه زنی که کمی شکم داره سی پنج سالش هست رو در نظر بگیرید، واسه اینکه جنس بفروشه خیلی لاس میزد زبون میریخت ، واسه همین مخش زدم ،دفعه اول سرپایی پشت مغازه در حد ساک زدن ،ولی بعدا وقتی مادرم مغازه بود ، میبردمش خونه و اساسی سکس میکردیم ،توی سکس هم هیچی کم نمیزاشت!
وقتی عکس رو نشون دادم تازه فهمیدم چه سوتی دادم!
نسیم ترش کرد گفت اخه این ایکبیری چی داره بهش چسبیدی؟؟
داداش من هم با این سلیقه اش چشم بازار رو در اورده!!
آهااا یادم اومد کی هستش!! حمیییییید اینکه شوهر داره ،، وای خدا مرگم بده داداش نمیگی دردسر بشه!
گوشی رو از دستش گرفتم گفتم ،یه تجربه ای بود تموم شدش ،الان هرکی رفته سمت زندگی خودش

ول کن دیگه!! اگه گذاشتی این نهاری از گلوم پایین بره ،
نسیم: چشم،ولی خدایی حیف تو نیست ،اخه این افریطه چه هیکل بدی هم داشت
اعصاب خورد کرده بود یه بند فک میزد که گفتم : بسسس کن نسیم دیگه ،از هیکل تو که بهتره ، اسکلت روکش پوست هستی!!
این رو با حالت شوخی گفتم،
بنده خدا هیچی نگفت بلند شد سفره رو جمع کرد ،داشت وسایل نهاری میذاشت توی کیف که یهو شروع کرد به گریه کردن
متوجه شدم از حرفم ناراحت شدش!!
نسیم خیلی خیلی حساس بود،یاسر هم خونش رو تو شیشه کرده بود ،بعد از فوت بابا هم زودرنج تر شده بود
قبلا از این دست شوخی ها باهاش زیاد میکردم
اونم کم نمیذاشت و جواب میداد ،ولی اون روز داشت گریه میکرد
رفتم که بغلش کنم ولی زد رو سینه ام نشست رو زمین !!
بلند گریه نمیکرد ، بغلش کردم و شروع کردم به بوسیدن سرش ،
ازش معذرت خواهی میکردم و میگفتم اروم باش ، یهو گفت:خجالت نمیکشی منو با اون کیسه سیب زمینی مقایسه میکنی ،روم ایراد میزاری؟ کجام ایراد داره هااااا؟
دوباره شروع کرد به گریه
منم با خنده بهش گفتم همه جات پر از ایراد هست ، باید بدمت از کف تا سقف بازسازی ات کنند مخصوصا اخلاقت رو !!
کم کم خنده اش گرفت و اروم شدش،
واقعا هم نسیم ایرادی نداشت ‌ و بدن خوش تراشی داشت ، صورت بچه گونه ، چشم های درشت و بینی ریز ،
و پر از انرژی زندگی!!
یکم زودتر مغازه رو بستم
دست نسیم گرفتم و یکم توی بازار چرخ زدیم ،شام بیرون خوردیم ،رفتیم سمت خونه
شب قبلش به رفتار نسیم خیلی فکر کردم، اون از درد تنهایی حاظر بود عکس سکسی به چندتا مرد بده ،تا کمی باهاش درددل کنن یا نازش رو بکشن ،و ازش تعریف کنن
اونقدر درگیر کار بودم که اصلا حالیم نبود خواهرم فقط بیست پنج سالش هست

شب که رفتیم خونه ، نسیم چشاش برق میزد ،یک حس خوشی خوبی داشت ،مثل وقتی که بابا زنده بود و وقتی میومد خونه واسش یک کادو بدون هیچ بهانه ای میاورد ‌ و قربون صدقه دخترش میرفت
چای دم کرد و اومد کنارم نشست ، من حواسم به تلویزیون بود ،ولی اون یک بند حرف میزد، یک گوشم به حرفاش بود، یک نگاهم به تلویزیون!
یهو ساکت شد ، گفت:داداشی یک سوال بپرسم خدایی راستش میگی؟
با این جمله متوجه شدم رسما دهنم سرویس هست و قراره تا صبح ور بزنه ! با بی حالی گفتم :بپرس
یکم مِن مِن کرد بعد گفت روم نمیشه ، توی چت بهت میگم::
گفتم این چه بازی هست اخه ، باشه هر غلطی میخوای بکن
عین بچه ها ذوق کرد رفت سمت گوشی خودش بعد توی اتاق
یه پیام داد : داداش خدایی من ایراد دارم؟ یعنی اون زنه از من خوش هیکل تر هستش؟ اخه اون خانومه فکر کنم دو تا بچه داشته باشه! شما مردها چه جوری هستید اخه ؟ چاق دوست دارید یا لاغر!!
با صدای بلند گفتم : یا خدا باز شروع شدش ،
براش نوشتم : خواهرم شوخی کردم واقعا هیچ ایرادی نداری، این خانوم هم یهو شدش ، منم فهمیدم شوهر داره بیخیال شدم(از اول هم میدونستم شوهر داره)
تو هیچ ایرادی نداری ، بدنت که خوبه ،صورتت هم عالی هست
نسیم: داداش یه خواهش کنم ازت دعوام نمیکنی؟
_: هر وقت اینو میگی نگران میشم ، بگو چی میخوای؟
نسیم: با دوستم حرف زدم واسه عمل سینه، میشه به مامان بگی قبول کنه؟
من: دختر دیوانه ای؟ خر لگدت زده، این بچه بازی ها چیه؟ دختر به این برازندگی عمل کردن چی میخوای اخه، ؟
نسیم: خودم میدونم که کوچیکه ،انگار بچه شونزده ساله هستم ، همین شما مردها مگه نمیگید هشتاد پنج دوست دارید؟ کجاش زشته؟ همه دارن عمل میکنن خوب منم میخوام خوب بشم–
یکم مکث کرد و نوشت:خودت که عکسش رو دیدی، انگار دوتا جوش و غده هستش!
چیش قشنگه اخه؟
من: والا قشنگه ، همون خانومه انگار که مشک هست ، بعدش هم به هیکلت هم میاد ، اصلا فکر کن بزرگ باشه نمیگن بدن به این نحیفی این چیه؟
نسیم: فکر اونجاش هم کردم ،میخوام باسن خودمم هم پروتز کنم ، پیش یک مشاور پیکر تراش رفتم همه چی رو به من نشون داد چطور میشم
من: ماشالله همه کارها رو کردی،،نه خواهر من ، من نمیزارم عمل کنی، هیچی بدتر واسه یک مرد نیست که موقع سکس ، وقتی داره سینه میخوره بفهمه زیرش یک ژله هست ،یا کون طرف قالبی هستش!
اینها رو که نوشتم متوجه شدم کمی تند رفتم ولی دیر شدش و نسیم خونده بود،
نسیم: اوووف از دست شما مردها ،هرکی یه چیز میگه ، ولی من میخوام عمل کنم اخه این چیه اخه؟
داشت چت میکرد که بلند شدم رفتم تو اتاقش روی تخت داراز کشیده بود، یک تاپ تنش بود و یک شلوار راحتی
چراغ اتاق خاموش بود، کتارش نشستم ،از خجالت سرش اورد پایین
بهش گفتم:نسیم تو به این مانکنی ، تیپ و هیکل بچه گونه ، چرا میخوای خودت ناقص کنی ،،همه چیزت خیلی خوبه،عمل کردن چی اخه؟
لب لوچه اش اویزون بود و ناخونش رو میخورد، هر لحظه ممکن بود بزنه زیر گریه
بهش گفتم بیا بغل داداش!
مثل بچه اومد،،
یه فکری به ذهنم رسید، توی بغلم بهش گفتم:مگه کسی رو دوست داری که به خاطرش میخوای این کارها رو بکنی؟
آروم گفت :نه ،ولی میترسم که پیر بشم و کسی منو نخواد! این چندتایی که اومدن خواستگاری یا پیر بودن،یا دنبال مغازه من، یا طلاق گرفته با بچه
میدونم توقع ام زیاد هست ،الان واسه دخترش هم خواستگار پیدا نمیشه چه برسه به من ، دوست پسر گرفتن و عوض کردن هم که فایده نداره ،اخرش که چی؟
شماها هم که همیشه نیستید ،من میمونم یک بچه و تنهایی!! یکم بزار به خودم برسم شاید فرجی شد داداش– یه بار تو زندگی بد آوردم ،اینبار نمیخوام !پدرشوهرم و بابا اگه حواسشون به من نبود ،تا حالا صدبار یا یاسر منو تو مستی ،میکشت یا من خودم رو!!
وقتی که داشت این حرفها رو میزد کنارش لم دادم ،دستام لای موهاش بود ،
داشتیم راحت حرف میزدیم، همه حرفهاش درست بود و جوابی نداشتم بدم
بهش گفتم :حواسم بهت هست ،حتی میدونم شاگرد مغازه بغلی وقتی میاد مغازه ما یه چیزی بخره با چشمات میخوای بخوریش! ولی اون اصلا تو یه دنیای دیگه ای هست،
نسیم با کمی بغض: حتی نگامم نمیکنه انگار که وجود ندارم، بعد تو میگی عمل نکنم؟
باخنده بهش گفتم: از بس خر هستی
با مشت زد رو سینه ام با خنده گفتم: آخه خر خدا نفهمیدی پسره کونی هست؟ نیکول کیدمن هم بیاد نگاش نمیکنه، پسره گوشواره میندازه رو ندیدی؟
انگار برق سه فاز به نسیم زده باشن ،بلند شد نشست جلوم گفت: دروووغ میگی!!
انگار نه انگار که داشت چند دقیقه قبل نم نم گریه میکرد! باز حس فضولیش گل کرد!
_ داداش جون من راست میگی؟ اصلا بهش نمیاد

_: مگه تو پسر کونی دیدی تا حالا، چندسال پیش چند مغازه بالاتر کار میکرد واسه پسر صاحب مغازه داشت میخورد،صاحب مغازه شک میکنه از روی دوربین متوجه میشه ، بعدها پسر صاحب مغازه به یکی دو نفر میگه چی شدش
نسیم: ایییشششششش، حالم بد شدش، خاک بر سرش، مرتیکه!کثافت ، ازش بدم اومد اشغال(با یه حالت بدی میگفت انگار گوه دیده)
من :حالا بیخیال عمل کردن بشو
نسیم: اهههه ،سواستفاده نکن دیگه ، مامان یه جور راضی کن،
با حالت خجالت سرش انداخت پایین گفت: اخه خودت ببین ،این چیه اخه؟ صورتم مشخص نباشه همه فکر میکنن پسر هستم ،
دوباره اومد تو بغلم ،،
دستام لای موهاش بود ، اروم بهش گفتم خواهر گلم تو سفید جذاب ،خوشگلی ،
تو این حرفها بودم که حس کردم داره نفس نفس میزنه ،
داشت ملحفه رو چنگ میزد، بدنش داغ بود،،، تا اون شب اینقدر راحت حرف نزده بودیم
از یقه اش به زحمت سینه اش رو دیدم!
میشد فهمید که سفت سفت شده،
ناخواسته وقتی داشتم از بدنش تعریف میکردم و با موهاش ور میرفتم باعث شهوتش شدم
،از چتهایی که خونده بودم متوجه شدم بعد از یاسر کلا سکسی نداشته ،
نمیدونم چرا ولی یک تصمیمی گرفتم!،
کمی نسیم رو بالاتر اوردم ، سرش روی سینه ام بود، قشنگ تو بغل من
ادامه دادم: مهم این هست یک زن توی سکس چقدر داغ یاشه،با اون خانوم هم که بودم فقط واسه داغ بودنش بود ،نه هیکلش! خیلی کارها تو سکس واسم میکرد بودن اینکه غر بزنه یا منت بزاره
نسیم با یه صدای خیلی اروم : مثلا چه کار؟
من هم بدون هیچ تعارفی: واسم تا اخر میخورد، اصلا هم نمیگفت خیلی بزرگه، چقدر زیاد سکس میکنی ، (میشد صدای بلندتر شدن نفس های نسیم رو شنید) همه کاری میکرد ،فقط یه مشکلی داشت
من عاشق لب بازی بودم ولی اون دوست نداشت
همین حرف که زدم ،نسیم سرش رو بالا اورد به من نگاه کرد
میدونستم چی میخواد ولی من باید شروع میکردم، سرش گرفتم لای دستم یه لب اروم ازش گرفتم ولی اون تقریبا به من حمله ور شد و شدیدترین لب خوری عمرم رو انجام داد، اصلا دست خودش نبود!!

خیلی داغ بودش،دیگه جای تعارف نبود، شروع کردم لباس رو در اوردن، سوتینش در اوردم اونم پیراهن منو در اورد، با تمام وجود شروع کردم سینه های کوچیک ولی سفتش رو خوردن، نسیم انگار توی وایتکس خودش میشت،از بس که سفید بود، وقتی سینه هاش میخوردم نفسش بند میمود ،فقط میگفت جووون
میخواستم شرتش هم در بیارم ولی سختم بود ،با این حال مدل شصت نه شدم ، اینجوری بهتر بودش ، صورت همو نمیدیدم ، نمیتونم اون موقعیت توصیف کنم، شهوت،جنون،شرم، بیخیالی، فداکاری یا خیانت، اصلا نمیشد توضیح داد
کوسش گذاشتم دهنم ، خیس خیس بود، اونم داشت میخورد ، یه لحظه انگار که داره با خودش حرف میزنه گفت : خدا مرگم بده چقدر بزرگه
کوسش که میخوردم وسطهاش به حالت ضعف شول میشد ، میدونستم الان موقع کردنش هست، من پایین بودم ، با اونکه اینهمه کار کرده بودم باز سختم بود ببینمش
، از زیرش اومدم بیرون ، به شکم خوابوندمش
یه بالشت گذاشتم زیر شکمش و ،کیرمم رو آروم میمالوندم روی کوسش ، دیدم خودش انگار داره کمرش رو عقب میاره
اروم اروم گذاشتم داخل،
تنگ تنگ!! داغ و خیس؛ از صداش متوجه شدم داره درد میشکه ،خیلی نرم نرم گذاشتم داخل تا اینکه تا خایه رفت داخل،وقتی حسابی جا باز کرد ، دیدم از خود بیخود شدش و داره آه اووف بلند میکنه، وسط آه اوف کردن هاش گفت داداش فشار بده ، آبم داره میاد ،تند تر!!
عاشقتم داداشی!!
نسیم اون چندسال واقعا زجر کشیده بود، داشتم میدیم خوشحال هست ،
همه اعتقادات ،غیرت ، همه این باورها رو یه لحظه انداختم دور پیش خودم گفتم من که اینهمه واسه دختر و زنهایی دیگه توی سکس انرژی گذاشتم و بهشون حال دادم چرا واسه نسیم نکنم ؟ کجاش خجالت داره ،اونم خواهرم که اینهمه کمبود داره و برای رفعش به مجازی پناه برده؟
دم گوشش گفتم: یادت میاد گفتم واسه مردها فقط سکس زنها در الویت هست؟ من امشب جرت میدم عشششششقم ، فقط بیینم تو هم چیزی بلدی؟
با صدای بلند خندید گفت: تا نیم ساعت دیگه اب قند لازم میشی ،چون فشارت میفته کم میاری داداااااششششی!!
این حرفش باعث خنده هر دو ما شدش ، میدونستم تو این وضعیت زود ابم میاد ، واسه همین نشستم زیر ،اونم نشست روی کیرم! شروع کردم شلاقی گاییدنش ،
کمرش رو داشتم از پایین تند تند میکردم تو کوسش!! با دستاش سینه هام رو چنگ میزد ،اخخخ چه شالاپ شلوپی راه افتاده بود!! سینهاش مثل سنگ شده بود
دیدم داره بهش فشار میاد ،واسه همین داگی گفتم بشه تا آبم بیاد،،، متوحه شد ابم داره میاد
گفت داره میاد بهم بگو ،
وقتی داشت میمود کل کیرم رو کرد تو دهنش و تا قطره آخرش خورد!!
اینکارش واسم جالب بود ، بلند شد رفت توی اشپزخونه ، دهنش شست ، شروع کرد چایی دم دادن، منم رفتم توی اتاقم و یه اسپری تاخیری به کیرم زدم چون مطمین بود شب دارازی داریم!! از پشت سر داشتم نگاهش میکردم ، زیر لب داشت یه ترانه میخوند،، انگار یه بار از دوشش گرفته شده باشه
از پشت بغلش کردم ، گفتم : هرچی میخوای،هرکاری میخوای بکنی، هر کمبودی که داری فقط به داداشت بگو…
لاکردار انگار اشکش تو مشکش بود ،شروع کرد گریه کردن ماچ بوسه ،لب گرفتن از من!
هر دوتا لخت توی اشپزخونه بودیم ، گذاشتم حسابی خالی بشه ،
بهش گفتم توی اتاق خواب هستم ، چایی دم اومد بیارش اونجا
اونم به چششششششم کش دار گفت ، به کاراش رسید!
چایی رو اورد ولی خیلی با سلیقه توی سینی گذاشته بود، اومد کنار من، چراغ روشن کرد ، گفت : دوست دارم همه تن منو کامل بیینی!
از این پر رو بازی اش خوشم میمود
اومد کنار من نشست
داشتیم چایی میخوردیم که یک نگاه شیطنت بار بهم کرد، چایی رو توی دهنش چرخوند ،قورت داد و بعد فوری کیرم رو ساک زد!!
انگار کیرت گذاشتن توی آب جوش !! وقتی واکنش منو دید ،از خنده رودل شدش !! منم بغلش کردم گفتم شیطون خوبه الان من چایی بخورم نوک سینه هات میک بزنم؟؟
اصلا دل نداشتم اذیتش کنم ، تو همون حالت شروع به لب بازی کردیم ،

یه حالت خاصی بود، بهش گفتم کوچولو بخواب که ماساژت بدم، اونم به شکم خوابید، لش کرد ، منم کیرم رو گذاشتم لاپاش ! شروع کردم از شونه هاش تا کمرش رو ماساژ دادن، کله کیرمم اروم اروم توی کسش جلو عقب میشد، یهو گفت: اینجوری نمیخوام !!
حالت سجده شد، با دستاش کوسش باز کرد ،گفت: عین همون جنده ها منو پاره کن فقط ،رحم نکن، چندسال هست دارم حسرت شبی مثل امشب رو میخورم…
با چنان حرص و هیجانی میگفت که شهوتم چندبرابر شدش!
گفتم:چشم خآرجنده من،جوری بکنمت که ده دقیقه دیگه کم بیاری التماس کنی نکنمت!!
تو همون حالت گفت:اووووه ،یعنی اینقدر مرد شدی؟؟
نزازشتم حرفش تموم بشه شلاقی شروع کردم گاییدنش ، همه بدنش شروع به لرزیدن میکرد، کونش درست بود کوچیک بود ولی نرم لطیف ،
یک ساعت مدل مختلف گاییدمش ،
تا صبح لخت تو بغل هم خوابیدیم
قبل اینکه بیدار بشم ، بلند شد، صبحونه درست کرد ،و صدام زد !!
فقط شرت پاش کرده بود،
منم یک شورت پام کردم ، باهم شروع به خوردن صبحونه کردیم
توی همون حالت قربون صدقه اش میرفتم
با تمام سلولهای تنم احساس عشق و علاقه بهش داشتم ،
نسیم انگار دوباره شده بود همون نسیم قبل ازدواج ، پر از نشاط امید به اینده
به مامان زنگ زدم، بهش گفتم یه روز دیگه هم بمونه،عروسی یکی از دوستان هست ،میخوام نسیم ببرم اونجا هم روحیه اش عوض بشه،هم اینکه شاید چندتا هم صحبت پیدا کنه!
مادرمم کلی خوشحال شدش، نسیم اومد تو بغلم نشست و شروع به ماچ بوسه ام کرد ، چون یه شب دیگه تنها باهم بودیم
ازم خواهش کرد که امروز مغازه نیاد،
منم گفتم باشه
دلیل اینکارش رو خستگی و فشار سکس بعداز چندسال میدونستم
من رفتم مغازه و مشغول کار شدم ، انگار روی هوا بودم
نزدیک غروب به من زنگ زد که اگر امکان داره امشب زودتر بیاد خونه
منم شب رفتم
باورم نمیشد ، دیوونه رفته بود یه ارایش عالی خودش کرده بود، یه لباس سکسی شبیه لباس عروس پوشیده بود، کلی شمع ، شام این حرفها
اصلا نمیشناختمش ،از بس صورتش عوض شده بود، سر تا پاش عوض شده بود
بعد کلی لب بازی گفت یه دوش بگیر ،بیا شام بخوریم ،
سریعترین دوش زندگی ام گرفتم ، لخت نشستتم کنار میز
میدونستم امشب هم سکس داریم به خاطر همین قبلش قرص خورده بودم ،
از دیدنش کیرم سیخ سیخ شده بود، نمیشد اون وضع توصیف کرد
وسط شام خوردن بودم که دیدم نشست زیر پام ،یکم سس مایونز زد به کیرم ،شروع کرد ساک زدن
توی ساک زدنش به چشمام نگاه میکرد ،چشمک میزد!
کیر منو از دهنش در اورد گفت: امشب دوباره عروسم کن، عشق من باش

انتظار یک سکس ملایم داشت ولی اونقدر داغم کرده بود که بلندش کردم و چسبوندمش به دیوار عین وحشی ها شروع به کردنش کردم ، فکرش رو بکنید ، با یک لباسی شبیه به عروس ، یک زنی که قد وزنش شبیه دختربچه ها هست رو شلاقی بکنید!! اون شب حسابی گاییدمش
فردا مامان اومد ،
کمی بیشتر مدارا میکردیم ،ولی مامان متوجه شده بود دخترش خیلی خیلی روحیه اش بهتر شده
من و نسیم بعضی وقتها توی مغازه یکم شیطونی میکردیم تا اینکه یه روز
همون ویزیتوز خانوم اومد،از شانس تخمی من اونقدر جلوی نسیم گرم گرفت که میشد از صورت نسیم فهمید که میخواد با دندونهاش اون زن رو پاره کنه، تا اون زن رفت بعد چند دقیقه مشتری ها رو جواب کرد ،کرکره داد پایین و شروع شدش!! از گریه ،داد فریاد ،فحش، زدن ، نفرین بگیر ، تا تهدید کردن من که به شوهرش میگم، !! داد میزد که شما مردها همه مثل هم هستید ،اخه من چی کم میزارم واست ، چرا باهاش کات نکردی ،از این حرفها!! کلا اون روز زهرمارم کرد…
وقتی خودش خالی کرد ، گوشی ام بهش دادم گفتم خودت ببین چقدر پیام داده من سین نکردم
میخوای بهش چی بگم اخه؟ (با خنده) بهش بگم خواهرم ،زنم شده!عشقم شده،همه کس من شده، (همین حرفها رو میزدم بغلش میکردم) اونقدر دوستش دارم که میخوام حامله اش کنم ، اخخ نسیم ایکاش یه جای دیگه دنیا بودیم ازدواج میکردیم ، زن شوهر ،بچه دار هم میشدیم !!
اینها رو که گفتم انگار اب ریختن روی اتیش ،خیلی اروم شدش
دوباره شروع به کار کردیم ! وسط کار کردن بودیم که اومد پیش من گفت : داداش از کون اون زنه خوشت میاد؟ میدونم که عشق کون هستی! من بهت میدم ولی قول بده دیگه بهش محل نذاری!!
نسیم رو میشناختم اونقدر گیر میداد تا دیوونه ات کنه ،،گفتم برو به کارت برس یکی میشنوه ابرو برای ما نمیمونه!!

وقتی داشتیم میرفتیم سمت خونه باز گفت: ای کاش میرفتیم یه جا هیچکی مارو نشناسه ،عین زن شوهر راحت بچرخیم ،بیرون بریم ،شیطنت کنیم
من حرف نمیزدم
خونه که رسیدم شروع کردم آروم با مادرم حرف زدن، نسیم داشت از فضولی میترکید
اخر نزدیک اومد گفت چی داشتید میگفتید؟
کشیدمش کنار بهش گفتم: به مامان گفتم توی عروسی با چندنفر زن شوهر اشنا شدی ،اونها قراره برن شمال، منم از اونها خواستم خواهر منو با خودشون ببرن، واسه اینکه تنها نباشی منم باهات میام
به زور جلوی گریه کردنش گرفتم
سه روز تمام من نسیم شمال ،بودیم و هر جور عشق و حالی که بود انجام دادیم, با اونکه سختش بود ولی به من کون داد، عین زن شوهر تو خیابون راه میرفتیم،قدم میزدیم و قربون صدقه هم میرفتیم… رابطه من و نسیم هنوز ادامه داره ،به اینده فکر نمیکنیم و از لحظه های باهم بودن کمال لذت رو میبریم
نسیم قبلا واسه فرار از تنهایی میخواست با هر کس و ناکسی ازدواج کنه ولی الان با فکر راحت در مورد اینده اش تصمیم میگیره
من بابت این سکسم اصلا پشیمون نیستم و از قضاوت شما هم ترسی ندارم ، بهترین کار رو انجام دادم و اگر میدونستم اینقدر به خواهرم کمک میکنه ،خیلی قبلتر انجامش میدادم …
ممنون از امیر که در نوشتنش به من کمک کرد

نوشته: حمید،امیر


👍 110
👎 18
308501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

831449
2021-09-11 01:17:21 +0430 +0430

جالب بود
بعضی وقت ها برگردوندن ی ادم ب زنذگی به هر نحوی مهمترین کاره
حالا اون میتونه سکس باشه یا هرچیز دیگه


831460
2021-09-11 01:45:13 +0430 +0430

جالب بود

1 ❤️

831469
2021-09-11 01:56:34 +0430 +0430

مرد حسابی این متن که تو نوشتی از قصه حسین کرد شبستری بیشتر بود …
حداقل خلاصه کن

2 ❤️

831478
2021-09-11 02:06:15 +0430 +0430

داستان جالبی بود ولی خیلی وحشی هستی که خواهر بیست و پنج ساله تو میزدی.امیدوارم برین اروپا و باهم ازدواج کنید و بچه دار شید

1 ❤️

831490
2021-09-11 02:41:15 +0430 +0430

هیچکدومتون ب مامانتون نرفتید

2 ❤️

831507
2021-09-11 04:37:53 +0430 +0430

یعنی هیچ مردی نیست و نبود که انسان باشه تا شما این کار رو نکنید ؟
این چه منطقی که بهش تکیه دادی تا کار خودت رو توجیح کنی ؟
خدا شفا بده ؛
موفق باشی


831512
2021-09-11 05:34:53 +0430 +0430

سلام
صبحتون بخیر
بسیار جالب بود.
اخه اینهمه فداکاری.
اگه پیش بیاد واسه مامانتون همچین مشکلی.
ایا بازم فداکاری میکنی جونم؟
💅💅💅💅💅💅💅


831531
2021-09-11 08:37:36 +0430 +0430

خوش بحالت به خدا

0 ❤️

831534
2021-09-11 08:54:06 +0430 +0430

داوش عشق عشقه دیگ حالا براشما بین خاهر و برادر ب ما چ که قضاوتت کنیم پایدار باشین

2 ❤️

831538
2021-09-11 09:15:56 +0430 +0430

اگه دلت واسه خواهرت میسوزه بدش همین امیر که کمکت داد بنویسی داستانتو

0 ❤️

831543
2021-09-11 09:48:28 +0430 +0430

جالب بود

0 ❤️

831554
2021-09-11 10:49:01 +0430 +0430

چقدر جالب برای اینکه به کسی نده خودت میکنیش😂😂😂

3 ❤️

831608
2021-09-11 15:02:14 +0430 +0430

کیرم توی چشم راستت

1 ❤️

831609
2021-09-11 15:04:33 +0430 +0430

خیلی هم عالی،نوش جون هر دوتون
اینایی که اعتراض میکنن انگار خودشون خواهر یکی دیگه رو نمیکنن.اگه هر دو طرف راضی باشه اشکالی نداره من فتواشو دادم😁

1 ❤️

831614
2021-09-11 15:37:05 +0430 +0430

قشنگ بود. مرسی

0 ❤️

831666
2021-09-11 22:15:04 +0430 +0430

خیلی عالی بود کنار گذاشتن اعتقادات و باور ها واس اینکه یکی رو از یاس و ناامیدی نجات بدی خودش ی پا مردونگی و انسانیته

1 ❤️

831724
2021-09-12 02:48:08 +0430 +0430

جقی ننویس

0 ❤️

831749
2021-09-12 07:53:38 +0430 +0430

کلی ثواب کردی

0 ❤️

831791
2021-09-12 12:36:13 +0430 +0430

امیر همو پسر کونیه نبود شاگرد مغازه بغلی

0 ❤️

831795
2021-09-12 13:08:03 +0430 +0430

حمید!!!امیرررر؟؟؟؟

0 ❤️

831799
2021-09-12 13:33:50 +0430 +0430

خوبه که با آبجی نسیمت حال میکنی ؟
ما که حال کردیم با آبجی نسیمت ولی اون کلک از آب درآمدش !

1 ❤️

831806
2021-09-12 14:24:06 +0430 +0430

رفع نیاز هر کسی مهمه از جمله اینکه خواهر باشه موقعی که داخل این زمونه همه از یه دختر سکس و بی ابرویی میخوان .کار خوبی کردی

1 ❤️

831811
2021-09-12 14:47:59 +0430 +0430

نوش جونت بکونش نکنی بقیه میکنن

1 ❤️

831813
2021-09-12 14:51:29 +0430 +0430

من راضی تو راضی، کون لق ناراضی

1 ❤️

831815
2021-09-12 15:00:02 +0430 +0430

خیلی خوب هست که یک زن بیوه را به زندگی امیدوار کردی و باهاش سکس داری ولی درمورد بچه دار شدن باید بگم احمق نشو هرچی باشه او خواهرته و بچه شما به احتمال زیاد کلی بیماری ژنتیکی خواهد داشت.

1 ❤️

831854
2021-09-12 20:28:33 +0430 +0430

فداکاری کردی مریض جنسی وای وای چپید تو بغل خواهرش

1 ❤️

831901
2021-09-13 01:00:37 +0430 +0430

داستان زیبایی بود

0 ❤️

831925
2021-09-13 02:12:19 +0430 +0430

با اینکه اینکار رو کثیف میدونم اما با این شرایط بنظرم کار درستی کردی

0 ❤️

831944
2021-09-13 07:05:40 +0430 +0430

بمولا مملکت به گا رفته، من کیرم تو اسلام ولی خب لاشیا شور بی غیرتی رو در اوردین بابا کسکش اون خواهرته. از خون خودته، طرف مادر خودته تورو زاییده شیر بهت داده حرمت داره کیرم تو کون پدر کسکشت.
اصن میفمین چه گوهی دارین میخورین؟ باوا از ادمین شهوانی به طرز کیری و قابل توجهی خواهشمندم جلو این داستانای سکس با محارم و بی غیرتی رو بگیره تو این سایت.
بمولا همه چی تو کون آدم میره جز این یه مورد.
لز بودن، گی بودن، ترنس، دوجنسه، تیریسام، ضربدری، موازی، خشن، زوری، بی دی اس ام… همرو یه جوری میشه هضم کرد.
زنتم میخوای بدی یکی دیگه بکنه بده ولی دیگه لاشی خواهر و مادرو دیگه چرا دارین میارین وسط.
باوا بی ناموسا همه دارن بی غیرت میشن نسل بعدی بمولا به گربه هم رحم نمیکنه.
این چه وضع کیری و آشفته بازاریه فرو کردین تو کون ملت، باو اعصابمون به هم ریخت

1 ❤️

831973
2021-09-13 10:46:19 +0430 +0430

امیدوارم همیشه خوشحال، خوشبخت و موفق باشید

0 ❤️

832069
2021-09-14 00:14:39 +0430 +0430

نسل اولیت خواهر و برادر خودشون رو کردن تا به اینجا رسید از آدم و حوا بگیر تا الا

0 ❤️

832078
2021-09-14 00:43:46 +0430 +0430

اگه خواستی بگو خودم بیام خواهرتو خوشحال کنم زحمت تو رو کم کنم.

0 ❤️

832741
2021-09-17 03:46:57 +0430 +0430

جالب بود دستخوش

0 ❤️

833196
2021-09-20 03:27:26 +0430 +0430

درسته با اعتقادات الان ایران نمی‌خونه ولی کار خوبی کردی ازدواج با محارم تو ایران باستان هم بود . خوش باش و ابجیتو خوشبخت کن تو راضی اون راضی کون اب ناراضی

0 ❤️

833342
2021-09-21 01:48:51 +0430 +0430

با اینکه با سکس با محارم مشکل دارم
ولی داستانت باحال بود
امیدوارم خواهرت یه تصمیم خوب بگیره برا زندگیش❤

0 ❤️

833625
2021-09-22 19:30:38 +0330 +0330

زیبا مینویسی لایک

0 ❤️

833791
2021-09-23 15:22:23 +0330 +0330

سلام ارشم میدم مکان از من 09366138067 اگه اینو جواب ندادم به این رنگ بزنین 09303338584 وضعمم خوبه دنبال یک پایه میگردم

0 ❤️

834128
2021-09-25 11:21:07 +0330 +0330

همین که تونستی با این قضیه کنار بیای نشون میده خیلی مردی واقعا، مامانت که مُرد خونه زندگیرو بفروش برو جایی که کسی نشناستون یه بچه ام از پرورشگاه بگیرید خیلی شیک و مجلسی به زندگیتون و بکنید

0 ❤️

834155
2021-09-25 13:56:20 +0330 +0330

جالب بود.این تابوها همیشه هست.شک نکنید

0 ❤️

835178
2021-10-01 03:58:19 +0330 +0330

صبر، بردباری، گذشت، کمک به هم نوع، انسان دوستی، امید و… چه داستان اموزنده ای…

0 ❤️

864179
2022-03-16 12:51:42 +0330 +0330

نظر من یا نظر هیچکسی اهمیت نداره که چیه در مورد کارت
کار درستی انجام دادی دستمریزاد

0 ❤️

865447
2022-03-25 20:24:43 +0430 +0430

خیلی خوب بود افرین پارت های بعدی رو هم بنویس 👍 ❤❤

0 ❤️

898592
2022-10-11 14:11:26 +0330 +0330
GSX

چه خاطرات تلخ و شیرینی برام زنده کردی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها