من و آذر و سپیده

1390/07/11

آخرهای بهمن ماه 86 بود و سپیده بامن تماس گرفت و بعد از کلی احوالپرسی می گفت : تازه پریودش تموم شده و خیلی نیاز داره و اگه میتونی یک شب بیا پیشم .

من هم یک خورده فکر کردم و گفتم : اینجوری نمیشه باید یک فکر اساسی بکنیم تا برای اینکه با هم باشیم دیگه مشکلی نداشته باشیم .

یکی دو روزی قبل از این موضوع سپیده که نمی تونست برای ثبت نام ترم جدید بره یکی از شهرهای اطراف به آذر(همسرم ) گفته بود که برای اون هم ثبت نام کنه و واحد برداره که بعد از پرداخت شهریه و به کمک من برای هر دوشون اینترنتی ثبت نام کردیم و پرینت کلاسهاشون هم گرفتیم البته سعی کردم طوری برنامه ریزی کنم که یکی دو روزی در هفته برگشتن یا رفتن با سپیده باشم .

به سپیده گفتم:می خواهم یک برنامه ای بچینیم که آذر هم موضوع رو بفهمه و درک کنه و بدون مخالفت بتونیم هروقت خواستیم با هم باشیم و از همدیگه لذت ببریم .

سپیده گفت: آخه چطوری ؟؟؟؟

گفتم : ببین باید جوری این برنامه رو که می گم پیاده کنی که همه چی اونطور که ما میخواهیم پیش بره .

سپیده می گفت قراره که مادر و پدرش برای چند روزی برن شهرشون (تبریز) و اون هم چون باید بره سر کار نمیتونه همراهشون بره .

گفتم : باید زنگ بزنی به آذر و به بهانه اینکه پرینت ثبت نام رو می خواهی ما رو برای شام دعوت کنی البته وسط هفته که من سر کار باشم . چون خونه شما شرق تهرونه و خونه ما هم غرب تهرون (البته قبل از طلاق تو محل ما زندگی می کرد و بعد از طلاق رفت خونه پدرش که طبقه دومش خالی بود نشست ) من هم محل کارم تقریباً در مرکز تهرون (کمی رو به شمال شهر) هستش . وقتی دعوت کنی آذر می گه باید ببینم حمید چی میگه ؟ که من بهش می گم اشکال نداره !!! ولی چون من دیر از سر کار می آم شما زودتر برو من هم خودم از سر کار می آم اونجا. شما هم باید تا وقتی من می رسم نقشه رو بخوبی اجرا کنی .

نقشه رو برای سپیده شرح دادم و گفتم : برو اول چیزهای مورد نیازو آماده کن (در ضمن تا یادم نرفته براتون بگم ، اونهائی که با پریود شدن خانمها آشنائی داشته باشند می دونند که حدود شش روز بعد از تمام شدن عادت ماهیانه ، خانمها یک حالت بسیار حشری پیدا می کنند که فقط دو سه روز دوام داره و این برنامه دقیقاً باید طوری انجام می شد که آذر تو همون روزها باشه بنابراین به سپیده گفتم برای چه روزی برنامه رو تنظیم کنه) .

روزی شد که قرار بود بریم ، من به آذر گفتم:امروز تا از سر کار بیام حدودای ساعت 9 یا 9.5 هستش بنابراین خودت برو تا من برسم ، و طبق قراری که با سپیده گذاشته بودم قرار بود سپیده به آذر بگه زودتر بره پیشش تا با هم بیشتر باشن و برای عید هم لباس می خواهد که پارچه خریده تا آذر براش بدوزه .

(در ضمن باید بگم ، آذر هم گلسازی می کرده و هم قبل از ازدواجمون خیاطی می کرده که بعدش هم دیپلم خیاطیش رو گرفت و الان تو خونه کار خیاطی می گیره و انجام می ده )

طبق برنامه آذر حدود ساعت 6 می رسه خونه سپیده و با هم کلی احوالپرسی می کنن و پرینت واحد های دانشگاه رو بهش می ده و بعد هم پارچه هائی که سپیده خریده بود با هم می بینن و آذر هم اندازه های سایز سپیده رو یادداشت می کنه و سپیده هم می گه بیا تا قبل اینکه حمید بیاد با هم فیلم ببینیم و اون DVD رو که من بهش داده بودم رو طبق نقشه می گذاره تو دستگاه و می شینن با هم نگاه کردن فیلم امانوئل سه که یک فیلم قشنگ و تحریک کننده هستش ، من هم میدونستم که آذر با این جور فیلمها خیلی تحریک می شه همینطور هم شد و طبق قراری که با سپیده گذاشته بودم قرار بود شروع کنن با هم لِز کردن ، و سپیده (که بعداً برام تعریف کرد) می ره کنار آذر میشینه و یواش یواش که خودشرو می ماله آذر هم شروع به مالیدن سینه ها و کوسش می کنه که سپیده شروع می کنه دستش رو می بره طرف بدن آذر و شروع می کنه دستمالی سینه های آذر .

(همونطور که از قبل برنامه ریزی کرده بودیم ، قرار بود موقعی که کاملاً لخت شدن و در حال حال کردن هستن سپیده یک SMS بهم بزنه و فقط بنویسه OK و درب خونه رو هم بزنه بازکنه و درب آپارتمان رو هم باز بزاره چون قرار بود من از ساعت 8 شب یعنی زودتر از اون چیزی که گفته بودم همون حوالی منتظر باشم که با رسیدن SMS خودم رو برسونم به خونه سپیده و برم تو .)

آذر هم که حسابی تحریک شده بوده با سپیده همراهی می کنه و با همدیگه شروع می کنن در آوردن لباسهای همدیگه و هر دوشون لخت می شن و می رن تو اتاق خواب تو همون میون که می خواستن برن تو اتاق خواب ، سپیده ساعت رو نگاه می کنه ساعت 8 بود .

آذر بهش می گه بیا حمید یک ساعت دیگه میاد و می ره تو اتاق خواب همون موقع سپیده هم اون کارهایی رو که قرار بود انجام می ده یعنی چراغ پذیرائی رو خاموش می کنه و دربها رو هم باز می کنه و من رو خبر می کنه و می ره پیش آذر .

آذر لخت روی تخت منتظر سپیده بوده و سپیده هم که لخت بود می ره اونجا و شروع می کنن لب گرفتن و با سینه و کوس همدیگه بازی کردن …
آذر لخت روی تخت منتظر سپیده بوده و سپیده هم که لخت بود می ره اونجا و شروع می کنن لب گرفتن و با سینه و کوس همدیگه بازی کردن. سپیده لبهاشرو رو لبهای آذر می گذاره و زبونش رو تو دهن آذر جوری می چرخونه که پشت لثه های آذر رو با زبونش حس می کنه و آذر هم که تو این کار خیلی وارده چنان با زبونش استادانه زبون سپیده رو لیس می زنه که سپیده خیلی خوشش می آد . سینه های سپیده که کمی بزرگتر از سینه های آذر هستش رو با دستهاش می ماله و چنان با نوکش بازی می کنه که هم خودش و هم سپیده کلی کوسهاشون خیس شده و آب انداخته بوده. (آذر حدود 10 سانت قدش بلندتر از سپیده است وخیلی هم خوشکله و سپیده هم که قبلاً براتون گفتم یک کم تپل تر و کون بزرگی داره و صورت قشنگی داره ) دستهای سپیده هم که به کوس آذر بودش و با انگشتش با چوچول آذر بازی می کرد و انگشت وسطیش رو کرده بود تو کوس آذر و با دست دیگه هم سینه های آذر رو می مالیده تو این حالت خوب می دونم که آذر چه حالی داره بعدش هم سپیده میاد رو آذر که رو تخت خوابیده بوده و پاهاش رو باز می کنه و کوسش رو می ذاره دم دهن آذر و خودش هم مشغول لیسیدن و خوردن کوس آذر می شه آذر هم شروع می کنه کوس سپیده رو لیسیدن که هر دو شون حسابی در حال لذت بردن از هم بودن .

صدای هر دوشون از ناله هایی که می کردن بلند بود و چنان آآآآآآآآه و اوووووووووووووهی راه انداخته بودند که بیا و ببین .

چون تا حالا هیچکدومشون با همجنس خودشون سکس نکرده بودن طوری هر دوشون با کوس هم بازی می کردن که انگار برای اولین باره که دارن یک کوس می بینن (البته واقعاً هم همینطور بود ) و این اولین باری بوده که تجربه سکس بصورت لزبین داشتند و براشون خیلی جالب بوده و حسابی تحریک شده بودن و داشتند به سر حد لذت می رسیدند و کوس همدیگه رو می خوردند و می لیسیدند و سپیده که می دونست هر لحظه ممکنه من وارد اتاق بشم جوری خوابیده بود که بتونه درب اتاق رو ببینه ولی آذر نتونه ببینه برای همین کوسش رو به دهن آذر فشار می داد و از اینطرف کوس آب انداخته آذر را با حرص و ولع خاصی می خورد و می لیسید و با انگشتهاش تو کوس و کون آذر بازی می کرد

آذر هم که رونهای بلوری سپیده دو طرف صورتش بود بدون توجه به اینکه سپیده چی کار می کنه مشغول خوردن کوس سپیده بود و زبونش رو تو کوس سپیده فرو کرده بود و با انگشت دست راستش هم با سوراخ کون سپیده بازی می کرد و با دست چپش هم سینه های خودش رو می مالید . نوک سینه های سپیده هم به شکم آذر مالیده می شد و پشت دست چپ آذر که مشغول مالیدن سینه هاش بود هم به بدن سپیده می خورد و هر دوشون رو بیشتر تحریک می کرد.

چند دقیقه ای بود که وارد خونه شده بودم و بی سرو صدا اومده بودم تو پذیرائی و چون چراغ پذیرائی خاموش بود من هم روشنش نکرده بودم ولی نوری که از اتاق خواب افتاده بود تو پذیرائی طوری بود که بتونم بدون روشن کردن چراغ ببینم کجا هستم از دور طوری که متوجه نشن تو اتاق خواب رو نگاه می کردم و به آرومی به صورتی که صدا نکنه لباسهام رو در می آوردم داشتم می دیدم که چطوری سپیده و آذر دارند با ناله هاشون و آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه کشیدناشون به سر حد لذت می رسند البته منتظر بودم که به موقعی برسند که نزدیک ارضاء شدنشون باشه چون می خواستم اونقدر از همدیگه لذت برده باشند که دیگه پیش هم خجالتی نکشن در ضمن آماده باشند (یعنی زمان ارگاسمشون رسیده باشه تا من که رفتم بدون هیچ مخالفتی هر دوشون خودشونو در اختیارم بذارن)

از تو حال میدیدم که دارن به حالت 69 با هم حال می کنن و آذر اصلاً نمی تونه تو پذیرائی رو ببینه ولی هر چند لحظه یک بار سپیده یک نگاهی به پذیرائی می اندازه ولی من طوری خودم رو پنهان کرده بودم که سپیده هم نتونه منو ببینه من هم لخت شده بودم و فقط شورت پام بود و کیرم هم حسابی بزرگ شده بود و داشت به شورت فشار می آورد.

من هم با دست کمی کیرم رو مالیدم و جابجاش کردم و منتظر بودم تا ببینم موقعش کِی هست که باید برم داخل .

آذر که زیر سپیده بود خودشرو داشت بشدت تکون می داد و آآآآآآه و اااااااااااوووووووووووه می کرد و سپیده هم دیگه صداش در اومده بود و هر دوشون نزدیک به حالت اورگاسم و ارضاء شدن بودند .

تو همین موقع سپیده به آذر گفت : اگه حمیدآقا آلان اینجا بود چی کار می کردی ؟؟

آذر هم که حسابی حشری بود گفت : وااااااااااااااااای اگه الان اینجا بود ، می انداختمش رو تخت و کیرشو می کردم تو کوسم و حسابی حال می کردم .

من که وضع رو اینطور دیدم در حالی که ساعت حدود 8 و20دقیقه بود به آرومی وارد اتاق خواب شدم …
من که وضع رو اینطور دیدم در حالی که ساعت حدود 8 و 20دقیقه بود به آرومی وارد اتاق خواب شدم و گفتم: بازی ، بازی ، من هم بازی ، یکهو سپیده بلند شد و رو تخت نشست و آذر هم که تعجب کرده بود گفت کِی اومدی ؟ سپیده هم گفت چطوری اومدی ؟ من هم گفتم خوب دیدم چراغها خاموشه در هم بازه فکر کردم برق رفته و در رو برای من باز گذاشتید ولی وقتی اومدم دیدم …

آذر که هنوز خیلی حشری بود حرفم رو قطع کرد و گفت : حالا که اومدی !!! بیا …

دست منو گرفت و منو کشید رو تخت و سریع شورتم رو در آورد و کیرم که حسابی شق شده بود رو گرفت و کمی با آب دهنش خیس کرد و پاهاش رو دو طرف کمرم گذاشت و خودش سر کیرم رو با کوسش میزون کرد و به آرومی نشست رو کیرم بطوری که صورتش به طرف من بود . سپیده هنوز داشت منو نگاه می کرد .

گفتم: سپیده خانوم شما هم بیا . اون که منتظر همین جمله من بود اومد و رونهای سفید و تپل و بلوریش رو دو طرف سر من گذاشت بطوری که کوسش رو دهن من قرار گرفت و دماغم هم لای شکاف کونش رفته بود و دیگه جایی رو نمیدیدم ، ولی از حالت و صداشون می تونستم بفهمم که سپیده و آذر دارند از هم لب می گیرند و آذر هم با شدت شروع کرد به بالا و پایین کردن خودش رو کیرم ، من که کیرم بخاطر دیدن صحنه عشقبازی ( بهتره بگم لز بازی) آذر و سپیده حسابی تحریک شده بود و ترشحات خود کیرم به همراه خیسی کوس آذر صدای شلپ و شلپی راه انداخته بود که نگو ، متوجه بودم که سپیده هم مشغول مالیدن سینه های آذر هستش و من هم با دستهام داشتم باسن آذر رو ماساژ می دادم و دستمالی می کردم چند دقیقه ای از این حالت بیشتر نگذشته بود که آذر با سر و صدای زیادی که می کرد به اورگاسم رسید و حسابی ارضاء شد و سپیده هم با دیدن این صحنه از روی صورتم بلند شد و کنارم نشست و آذر که به شدت ارضاء شده بود بیحال خودش رو رو سینه من ولو کرد و شروع کرد به لب گرفتن از من .

آذر گفت : خیلی بموقع اومدی …!!! من هم که می دونستم باید چند لحظه ای صبر کنم تا یخورده حالش جا بیاد در حالی که صورت آذر کنار صورتم بود یه چشمک به سپیده زدم و آروم آذر رو از روی خودم به روی تخت برگردوندم و چند تا بوس از صورت و گونه ها و لبش کردم بعد یک نگاه خماری بهش کردم و گفتم : مثل اینکه سپیده خانوم هم می خواهد !!! عیب نداره ؟؟؟؟؟؟؟ آذر هم که نای حرف زدن نداشت با یک نگاه معنی دار و بستن و باز کردن چشمهاش به علامت تأیید بهم فهموند که اشکال نداره . سپیده هم که خیره به صورت آذر بود سریعاً به همون شکل که آذر خودشرو روی کیرم نشونده بود ، پاهاش رو دو طرف بدن من گذاشت و کوسش رو تنظیم کرد و به آرومی رو کیرم که کمی از حالت سفتی اش کم شده بود نشست با این کارش کیرم دوباره تحریک شد و شروع به بزرگ شدن تو کوس سپیده کرد و سپیده هم با شتاب فراوان بالا و پایین می رفت و اون باسنهای بزرگش به رونهای من می خورد . من هم شروع کردم بازی کردن با نوک سینه های سپیده و سپیده که روی من خم شده بود و داشت بالا و پایین می رفت و آه و ناله می کرد و قربون صدقه ام می رفت من هم نوک سینه هاش رو یکی یکی زبون می زدم و می لیسیدم و می خوردم و دستهام رو به سمت باسنش برده بودم و اونها رو حسابی فشار می دادم و خودم هم دیگه کاملاً در اوج لذت بودم .

آذر که با دیدن این صحنه دوباره تحریک شده بود شروع کرد از پشت با تخمهام بازی کردن و با یه دستش داشت کوس خودشرو می مالید و با یک دست دیگش با تخمهای من و کون سپیده و سوراخ کون سپیده بازی می کرد من که دیدم اگه همینطور پیش بره دوام نمی آرم و سریع آبم میاد سپیده رو به آرومی از روی خودم بلند کردم و خوابوندمش رو تخت و پاهاش رو گذاشتم رو شونه هام و کیرم رو با سوراخ کوسش تنظیم کردم و فشار دادم تو با فشار من یک جیغ کوچکی که مشخص بود از روی شهوته کشید و من هم امان ندادم به سرعت شروع کردم به تلمبه زدن و چون می دونستم سپیده دوست داره که با من ارضاء بشه اونقدر این کارو سریع انجام دادم که صدای نفس زدنهای سپیده در اومده بود.

سپیده رو به آذر کرد و گفت : خیلی حال میکنی نه؟؟ ، شوهری داری که خیلی وارده و خیلی خوب حال می ده ، خوش بحالت .

من که دیگه داشت آبم می اومد بنابراین با فشار زیاد کیرم رو تو کوس سپیده نگه داشتم تا اون هم که داشت ارضاء می شد همزمان با من به اورگاسم برسه . هر دومون با آه وناله و فریادهایی که از روی شهوت می زدیم ارضاء شدیم و من تمام آبم با فشار تو کوس سپیده خالی شد و سپیده هم ارضاء شده بود .

هر دومون از فرط خستگی رو تخت ولو شدیم ولی آذر که دو باره تحریک شده بود شروع کرد با دستمال کیر منو تمیز کردن و با خنده به سپیده گفت : این کیر مال منه ها یک وقت فکرهای بد نکنی !!!

من هم گفتم: البته که مال توئه …، ولی هر وقت که اجازه بدی سپیده هم ازش فیض ببره و بعد یک چشمک به سپیده زدم .

سپیده هم گفت : آذر جون مدتها بود که دنبال همچین موقعیتی بودم . چون خیلی وقت بود که درست و حسابی حال نکرده بودم .

آذر گفت : ولی یادت باشه هیچ وقت نباید تنها باهم سکس بکنید و هر وقت خواستی باید من هم باشم .

من هم از خدا خواسته رو به آذر کردم و گفتم : بدون تو هرگز . در حال این صحبتها بودیم که من به پشت رو تخت دراز کشیده بودم و یک سمتم آذر بود و سمت دیگه سپیده همینطور دستم دور کمرشون بود و اونها هم به حالت نیم خیز به سمت من خم شده بودند. لبهاشون به هم نزدیک بود و

آذر که هنوز داشت با کیرم ور می رفت شروع کرد از سپیده لب گرفتن .

کیر من هم دوباره شروع به رشد کرده بود و دوباره حسابی تحریک شده بودم …
کیر من هم دوباره شروع به رشد کرده بود و دوباره حسابی تحریک شده بودم. آذر با دستش کیرم رو می مالید و داشت از سپیده لب می گرفت .

من گفتم: صبر کنید ببینم . من گشنمه .

سپیده بلند شد و رفت به سمت پذیرائی ولی آذر همچنان داشت با من حال می کرد.

آذر گفت : امشب خیلی خوش گذشت . این سکس برام تازگی داشت و حسابی منو تحریک کرده .

من گفتم : من هم برام جالب بود چون تونستم هر دوتونرو ارضاء کنم و خودم هم خیلی حال کردم ، ببین آذر جون یک کاری کن حد اقل هفته ای یک بار بتونیم سه نفره با هم سکس کنیم .

یکهو آذر گفت : هوووووی مثل اینکه خیلی بهت خوش گذشته ها؟؟؟؟

من گفتم: مگه به تو خوش نگذشت ؟ خودت الان گفتی خیلی خوب بود و برات جالب بود و تازگی داشت .

آذر گفت: اینو گفتم که فکر نکنی کسی می تونه تصاحبت کنه یا می تونی کسی غیر منرو صاحب بشی !!!

گفتم : عزیزم خودت خوب میدونی که همه زندگی منی … الان هم که اینجام و تو این حالتم چون حودت خواستی و اجازه دادی !!! با سپیده هم حال کردم … و گرنه میدونی که …

آذر گفت : خب … خودتو حالا لوس نکن . فقط یادت باشه هیچ وقت بدون من نمیایی اینجا ، یا هر جای دیگه با سپیده … خب .!!!

گفتم : چشم عزیزم . حالا پاشو بریم که خیلی گشنمه .

رفتیم سمت پذیرائی من شورتم رو پوشیدم و سپیده هم شورتش رو پوشیده بود و یک تاپ هم تنش کرده بود .

آذرهم گشت و شورتش رو پیدا کرد و پوشید و به سپیده گفت : یه لباس راحت نداری بپوشم .

سپیده همینطور که تو آشپزخونه بود گفت از کمد تو اتاق خواب بردار .

من هم رفتم سمت دستشوئی و بعد از شستن دست و صورتم زیرپوش رکابیم رو پیدا کردم و پوشیدم و رفتم نشستم رو مبل تو پذیرائی .

آذر هم که یک لباس خواب زرد لیموئی جلو باز گیر آورده بود و تنش کرده بود و بندش رو از جلو بسته بود با این حال تمام بدنش از زیر لباس خواب پیدا بود و بد جوری منو تحریک می کرد .

ساعت حدود 9 بود و سپیده داشت شام رو آماده می کرد ، با کمک آذر میز غذاخوری تو آشپزخونه رو آماده کردند و منو صدا کردن .

رفتم و تو آشپزخونه نشستیم پشت میز و مشغول غذا خوردن شدیم .

در حال خوردن غذا بودیم که پرسیدم : خوب بگید ببینم چی شد شما مشغول سکس شدید؟؟؟؟

آذر گفت : همش تقصیر سپیده هستش که اون فیلمرو گذاشت .

سپیده گفت : از کجا می دونستم که اینطور تحریک می شی ؟؟؟؟؟

من گفتم : چه فیلمی ؟؟؟ هان کدوم فیلم ؟ اسمش چیه ؟ بعد از شام من هم می خواهم ببینم .

آذر گفت : حالا شامتو بخور …

سپیده گفت : آخه …

گفتم : چیه روتون نمیشه با هم ببینیم ؟ فیلم سوپره ؟

آذر گفت : نه بابا سوپر سوپر که نیست … یک فیلم صحنه داره ، چند تا صحنه سکسی که زیاد هم چیزی رو نشون نمیده داره .

گفتم : پس باید با هم ببینیم .

سپیده گفت : آخه من روم نمیشه !!!

گفتم : بمیرم برات ، همون روت نمیشد که اومده بودی روم؟؟؟؟

بعد سه تایی زدیم زیر خنده . آذر گفت : باشه بعد از شام میریم بقیه اش رو میبینیم .

گفتم : چرا بقیه اش ؟ باید از اول ببینیم .

آذر گفت : آخه دیر میشه .

گفتم : منظورتون از دیر شدن چیه ؟؟؟؟ چه چیزی دیر میشه ؟

آذر گفت : خوب دیگه !!!

منظورش رو من خوب می دونستم . همیشه وقتی تحریک می شد به هیچ وجه تحمل نداشت

( یادمه یک بار که می خواستم برم مأموریت و قرار بود با یکی از همکارامون باشیم که اون هم زنش رو آورده بود ، آذر همراهمون اومد و چون عصر راه افتادیم " البته با ماشین همکارم" و رفتیم به سمت ساری اونجا از قبل هتل برای سمیناری که صبح روز بعد داشتیم رزرو شده بود و ما هم که تو راه برای شام وایستادیم آذر که تو راه خیلی تحریک شده بود “نمی دونم چرا؟” و پشت سر من نشسته بود و هی آروم دستش رو از بغل می آورد و می مالید به کمرم و منرو هم تحریک می کرد خوب جاده خلوت بود و من جلو کنار راننده نشسته بودم و آذر از پشت سعی می کرد تو تاریکی شب دستش رو به کیرم برسونه من هم کتم رو در آورده بودم و رو پام انداخته بودم جوری که کسی متوجه دست آذر که به سمت کیرم می رفت نشه همسر همکارم هم خواب بود و همکارم مشغول رانندگی البته آذر هم خودشرو به خواب زده بود و سرش رو به صندلی جلو تکیه داده بود خلاصه حدود ساعت یک نیمه شب رسیدیم هتل و کلید اتاقهای رزرو شده رو گرفتیم و رفتیم تو اتاقها درو که از پشت قفل کردیم دیگه آذر مهلت نداد و منو چسبوند به دیوار و شروع کرد به خوردن لبهام و در آوردن لباسهام …
آذر مهلت نداد و منو چسبوند به دیوار و شروع کرد به خوردن لبهام و در آوردن لباسهام . من هم که حسابی تحریک شده بودم یواش یواش به سمت عقب هلش دادم تا به تخت رسید و خوابوندمش رو تخت و خودم شروع کردم به سرعت لباسهامرو در آوردم و آذر هم داشت لخت می شد یک چراغ خواب قرمز روشن بود . تو نور اون چراغ قرمز شروع کردم به خوردن سینه ها و لیسیدن گردن و زیر گوش آذر بعد یواش یواش همینطور دور نوک سینه هاش رو می لیسیدم و به نوک سفت شده سینه هاش زبون می زدم و بیشتر تحریکش می کردم به سمت پایین تر حرکت کردم و روی شکم و دور ناف آذر رو زبون می زدم و می لیسیدم بوسهای کوچولو می کردم . همینطور پایین می رفتم که به اون کوس خوشگل و نازش رسیدم و من که برای خودم تو کوس لیسی استادم شروع به لیسیدن دور کوس آذر کردم و با یکی از دستهام با نوک سینه اش بازی می کردم و با دست دیگه هم چوچولش رو بازی می دادم و دور کوسشو می لیسیدم و یواش یواش به چوچولش زبون می زدم و تو این حالت می دونستم که آذر خیلی خوشش میاد برای همین سعی می کردم تا اونجا که می تونم کاری کنم که آذر بیشتر از من لذت ببره .

" یادتون باشه یکی از مهمترین چیزهایی که آقایون معمولاً بهش توجه ندارن اینه که خانمها اگه قبل آقایون یا همراه آقایون ارضاء بشن همیشه راضی از سکسشون خواهند بود و هر وقت آقایون بخواهند آماده هستند و نه نمی گن . ولی اگه اینطور نباشه برای هر بار سکس کردن بعد از کلی منت کشی که آقایون می کنند یا ممکنه جواب نه بشنوند یا اینکه خانوم براشون بهانه بیاره و زیاد راضی نباشه … این مورد را بعنوان یک درس یاد آوری کردم که همیشه یادتون باشه ."

حالا زبونم تو کوسش بود و یکی از انگشتهام با سوراخ کونش بازی می دادم و صدای آآآآآآآآآآآآه و ناله های آذر لذت خاصی به من می داد و داشتم مثل گرسنه ها کوسش رو می خوردم . وقتی دیگه متوجه شدم که حسابی تحریک شده بلند شدم و پاهاشرو از هم باز کردم و با تف سر کیرم رو خیستر کردم و با کوس آذر میزون کردم و به آرومی هل دادم تو با این کارم نفس عمیقی که نشانه شهوتش بود کشید من هم شروع کردم به آرومی عقب جلو کردن کیرم طوری که تما کیرم رو می کشیدم بیرون و دوباره می کردم تو اینکارم باعث شده بود لذت خاصی به هر دوتامون بده بعد بلند شدم و گفتم بیا رو چون می دونستم اینکار بدلیلی که خودش بیشتر تحرک داره سریعتر ارضاش می کنه ، آذر هم مثل یک بچه حرف گوش کن پاشد و اومد و خودشرو با کیرم میزون کرد نشست رو کیرم و شروع به بالا و پایین کردن خودش می کرد صدای آه و اوخش فکر کنم به اتاقهای دیگه هم رسیده بود ولی خوشبختانه همکارم اتاقش اونطرف راهرو بود و بدلیل فاصله ای که داشت فکر نمی کنم صدای ما رو شنیده باشه … دیگه کم کم من هم خودم رو با حرکات آذر بالا و پایین می کردم و حسابی داشتم قربون صدقه کوسش می رفتم و می گفتم جووووووووووووووووون چه کوووووووس تنگ و خوشگلی !!!اون هم می گفت چه کیرررررررررر کلفت و خوشگلی بکن تندتر بکن ، دیگه یواش یواش صداش به فریاد تبدیل شده بود و گفت دارم مییییییییییام و من هم حرکتم رو تندتر کردم و هر دومون با هم ارضاء شدیم و دوتائی مثل جنازه ولو شدیم رو تخت .

من گفتم : خوب حالا چی شده بود که اینقدر تو راه تحریک شده بودی ؟؟؟؟؟

آذر گفت : وقتی داشته با همسر دوستم حرف می زده " البته آروم طوری که خودشون می شنیدن" راجع به اینکه چقدر شوهراشونو دوست دارند و تا حالا چه کارهائی براشون انجام داده و این چیزها .

گفتم : خوب این چه ربطی به تحریک جنسی داره ؟؟

گفت : خوب ما خانومها وقتی از همسرهامون یاد می کنیم اگه خاطرات خوبمون یادمون بیاد همیشه تحریک می شیم . تو هم خوب می دونی وقتی تحریک می شم دیگه نمی فهمم که کی هست و کجا هستم فقط می خواهم …

گفتم : همیشه اینطوری هستی ؟ و بعد با خنده گفتم: اگه اینطوره من همش راجع به خاطرات خوبمون باهات صحبت کنم !!! و بعد هر دومون با هم خندیدیم . )

مثل اینکه از اصل ماجرا کمی دور شدم ولی این هم یک خاطره کوچولو بود که موقعی که شام می خوردیم یادم اومد و یاد جمله ای افتادم که آذر گفته بود " وقتی تحریک می شه دیگه نمی فهمه کی اونجاست و اونجا کجاست و فقط می خواهد که ارضاءبشه " خودش هم می دونست من هیچ وقت تو ارضاء کردنش کم نمی آوردم و بخوبی ارضاش می کردم .

شامرو با هم خوردیم و میز رو جمع کردیم و من زودتر از بقیه رفتم تو پذیرائی و لباسهای آذر و سپیده و خودم که دور و بر ریخته بود رو کمی مرتب کردم و یک گوشه گذاشتم و نشستم رو مبل کنترل تلویزیون و DVD رو برداشتم و گفتم بیایید که می خواهم ببینم چی تماشا می کردید . آذر و سپیده هم که آشپزخونه رو جمع و جور کرده بودند با هم وارد پذیرائی شدند . منظره قشنگی بود آذر که با اون لباس خواب خیلی سکسی شده بود و سپیده هم فقط یک تاپ و یک شورت توری تنش بود بدن سفید و بلوری و کمی تپلش رو برای من به نمایش گذاشته بود با دیدن این صحنه دوباره کیرم داشت قد می کشید .

من رو مبل سه نفره روبروی تلویزیون نشسته بودم و به آذر و سپیده اشاره کردم که بیان و پیش من بشینن …
من رو مبل سه نفره روبروی تلویزیون نشسته بودم و به آذر و سپیده اشاره کردم که بیان و پیش من

بشینن . اونها هم اومدن و آذر نشست بغل دستم ولی سپیده که هنوز می خواست وانمود کنه که خجالت می کشه رو یک مبل تکی کنار آذر نشست .

یک نگاهی به سپیده انداختم و گفتم : چی شد ؟؟ بغل ما خار داره ؟؟؟ بیا دیگه …چرا خجالت می کشی ؟؟؟

سپیده هم با عشوه و ناز و نگاهی که به آذر انداخت “می دونستم هنوز میترسه زیاد خودمونی بشه ، البته نه اینکه از من خجالت بکشه . نه ، چون من قبلاً از خجالتش در اومده بودم . بیشتر ترس از آذر بود که نکنه یهو یه چیزی بهش بگه یا ناراحت بشه” بعدش آروم اومد و اون طرف من نشست . آذر سرش رو شونه راستم بود و پاشرو رو پاش انداخته بود و سینه هاش به بازوم کشیده می شدن و منرو تحریک می کردن ولی سپیده فقط سمت چپم نشسته بود و پاشرو انداخته بود رو پاش رو کمی خودشرو به من تکیه داده بود ولی سعی می کرد خودشرو کمتر بهم بماله که آذر ناراحت نشه ، منهم که از سه طرف بهم فشار می اومد یعنی از راست و چپ آذر و سپیده بهم تکیه داده بودن و تحریکم می کردن از جلو هم کیرم دو باره قد کشیده بود و داشت از زیر شورتم خودنمائی می کرد و منو اذیت می کرد .

گفتم : اگه موافقید فیلمرو روشن کنم ببینیم چی بود که اونطوری شدید؟؟؟

سپیده هیچی نگفت ولی آذر که خیلی هم تحریک شده بود و آروم داشت با کیرم هم بازی می کرد گفت : روشن کن تا ببینیم . من هم DVD رو روشن کردم و تلویزیون رو هم به سپیده گفتم روشن کنه و فیلم شروع شد . چند دقیقه ای از فیلم گذشت و به جاهای تحریک کننده فیلم رسیده بود نگاه آذر دیگه به فیلم نبود و با کیرم مشغول بود کم کم سرش رو برد پایین و کیرم رو از تو شورت آزاد کردو شروع کرد برام ساک زدن .

تو این میون گفتم : چه فیلمی خیلی احساسی و قشنگه . از کجا آوردید؟

که سپیده که مدتی بود ساکت بود گفت : از دوستم گرفتم .

من هم گفتم : عجب دوستایی داری ( منظورم خودم بود) !!!

یک نگاه به سپیده کردم و یه چشمک زدم و سرآذر پایین بود و داشت برام ساک می زد منهم که پاهام رو حسابی وا کرده بودم دست چپم رو برده بودم پشت سپیده و بازوش رو گرفتم و کمی بطرف خودم کشیدمش اون هم خودشرو شل کرده بود که من بتونم راحت بکشمش سمت خودم اون دستم رو بردم جلو و با دو دستم تاپش رو به کمک خودش از تنش در آوردم دستم رو بردم زیر سینه هاش و گرفتم خودمرو کمی خم کردم و سپیده رو هم به طرف خودم کشیدم تا بتونم نوک سینه هاش رو با زبونم احساس کنم اونهم کمک کرد و خودشرو به سمت من متمایل کرد ، جوری که هر دو تا سینه اش جلو صورتم باشه . آذر داشت خودشرو جابجا می کرد و بعد از در آوردن شورت من ، به آرومی رفت بین پاهای من نشست طوری که درست دهنش جلو کیرم قرار بگیره منم که پاهام رو تا جائی که می تونستم باز کرده بودم که آذر راحت تر باشه از اینطرف هم سپیده کمک کرد تا زیرپوشم رو هم در بیارم حالا سپیده شروع کرده بود به لب گرفتن و داشت با لبها و دهنش منو می خورد . منهم که با دستهام داشتم سینه و باسنش رو می مالیدم گفتم صبر کنید اینطوری که نمیشه و آذر رو بلند کردمو اون لباس خوابی که تنش بود و به کمک خودش در آوردم و شورتش رو هم درآوردم و پرت کردم یک گوشه و سپیده هم همون موقع خودش شورتش رو درآورده بود (شاید می ترسید شورتشرو پاره کنم !! هه هه هه) حالا من رو مبل دراز کشیده بودم و آذر همچنان داشت کیرم رو می خورد و می لیسید و به بیضه ها و نوک کیرم و زیر کیرم زبون می کشید و از اینطرف هم داشتم لبهای شیرین و خوشمزه سپیده رو می مکیدم و دورشرو می لیسیدم با دستهام سر سپیده رو از صورتم جدا کردم و تو چشمهاش نگاه کردم ، برق رضایت تو چشمهاش موج می زد ولی هیچی نمی گفت آروم آوردمش بالا تر طوری که سینه هاش روبروی صورتم قرار بگیره . شروع کردم به خوردن سینه های درشت و سفیدش که از سینه های آذر بزرگتر بود نوک سینه هاش رو طوری می خوردم و می لیسیدم که صدای ناله هاش در اومده بود آذر که دیگه داشت این صحنه رو تماشا می کرد نمی خواست که ما رو از حسی که تمام وجودمون رو پر کرده بود بیرون بیاره برای همین اون هم مشغول لب گرفتن از سپیده شد و من هم با دستهام داشتم سوراخ کون و کوس سپیده رو نوازش می کردم و با انگشتهام باهاشون بازی می کردم ، چون می خواستم سوراخ کونش طوری باز بشه که بتونم بکنم توش . سپیده هم که این موضوع رو فهمیده بود کونشرو بیشتر قر می داد تا انگشتم بیشتر تو بره دیگه انگشت وسط دست راستم تا ته تو سوراخ کونش بود و با شصت دستم هم داشتم تو سوراخ کوس سپیده رو جستجو می کردم . اون هم همینطور که سینه هاش دم دهنم بود بیشتر و بیشتر خودشرو تکون می داد و کونشرو رو دستم می چرخوند و می مالید. فهمیده بودم که خیلی تحریک شده و حسابی کونش آماده است سینه هاش رو با دست چپم از روی دهنم جدا کردم و بهش گفتم به آذر بگو بره کِرِم بیاره جاشرو بگو تا خودش بیاره انگشتم هنوز تو سوراخ کونش بود سپیده هم جای کِرِم رو به آذر گفت و آذر هم رفت آورد بعدش من از رو مبل بلند شدم و به آذر گفتم رو مبل دراز کشید ولی به شکلی که سرو سینه اش از روی دسته مبل به سمت زمین بود و شکمش رو مبل بود.

آذر گفت : چی کار می خواهی بکنی ؟؟؟؟

گفتم : می خواهم سپیده رو از کون بکنم ، تا تو هم یاد بگیری !!!

(آخه تا حالا با آذر از کون سکس نکرده بودم . یعنی راستش چند بار خواستم ولی تا شروع می کردیم ، می گفت درد داره و من هم برای اینکه ناراحت نشه بی خیال می شدم "این هم یکی دیگه از درسهای همسر داری هستش " ).

حسابی سوراخ کون سپیده رو با کِرِم چرب کردم و اول با یک انگشت می کردم و بعد دو تا انگشتم رو یواش یواش تا ته کردم توش جوری که دیگه خودش هم با من همراهی می کرد و کونش رو عقب و جلو می کرد رفتم پشتش و یک پاش رو هم از روی مبل گذاشتم زمین طوری که دو تا پاش حسابی از هم باز بشه و گشادی سوراخاش معلوم باشه ، با همون کِرِم کیرم رو هم حسابی چرب کردم و سرش رو با سوراخ کون سپیده تنظیم کردم یک نگاه به آذر انداختم دیدم داره می ره سمت سر سپیده و نشست جلو صورتش و بعد رو زمین صوری خوابید و پاهاشرو باز کرد که کوسش جلو دهن سپیده قرار بگیره . این صحنه ها حسابی تحریکم می کرد و به آرومی کیرم رو هل دادم تو کون سپیده البته با دستهام کمر سپیده رو چنان محکم گرفته بودم تا وقتی بهش فشار میارم خودش جلو نره …
این صحنه ها حسابی تحریکم می کرد و به آرومی کیرم رو هل دادم تو کون سپیده البته با دستهام کمر سپیده رو چنان محکم گرفته بودم تا وقتی بهش فشار میارم خودش جلو نره با فشاری که بهش آوردم و کیرم تا انتها تو کون سپیده فرو رفته بود و اونهم یک آخ بلندی گفت ولی زود صداش قطع شد، چون آذر که می خواست کاری کنه من بهم خوش بگذره ، کوسش رو به دهن سپیده فشار می داد و سپیده هم که خیلی حشری شده بود با سرو وصدا و آه و ناله کوس سپیده رو میک میزد و چنان صدای ملچ و ملوچی راه انداخته بود که خود منم هوس کردم کوس آذر و بخورم ولی من که کیرم تو کون سپیده بود بعد از کمی مکث به آرومی شروع کردم به عقب و جلو کردن کیرم . بعد از چند لحظه صدای آه و ناله های سه نفرمون تو هم پیچیده بود و من داشتم با تمام قدرتم تو کون سپیده تلمبه می زدم و از فشاری که من بهش می آوردم اون کون سفید و تپلش موج می گرفت و بسمت کمرش می رفت و برمی گشت دیگه داشتم دیوانه وار کون سپیده رو می گائیدم .

سپیده هم دیگه به حرف اومده بود و می گفت : بککککککککککککن بکککککککککککن پاره ام کن جرم بده تندتر تندتر بکن … و همینطور داشت منو تحریک می کرد ، خودش هم که نزدیک به ارضاء شدن بود گفت : تندتر تندتر دارم مییییییییییییییام …

با این جمله آخرش دیدم کونشرو حسابی سفت کرد و کاری کرد که من دیگه تلمبه نزنم و چندبار خودش این کار رو تکرار کرد و بهد هم یهو شل شد و یک آآآآآآهی کشید که فهمیدم ارضاء شده و من هم که با این توقف به آرومی کیرم رو از کونش کشیدم بیرون و یک بوس از اون لمبرهای قشنگ کونش کردم و بلندش کردم برگردوندمش ولی حسابی بیحال بود و همونطور بیحال روی مبل ولو شد ، این میون آذر هم که با خودش ور می رفت ارضاء شده بود و داشت با دستمال خودشرو تمیز می کرد رو کردم طرف آذر و گفتم : بذار یک دستشوئی برم باهات کار دارم . از دستشوئی که اومدم بیرون یک نگاه به ساعت انداختم حدود 10.5شب بود.

سپیده هنوز رو مبل دراز کشیده بود . درحالی که آذر داشت می رفت دستشوئی من رفتم سمت اتاق خواب و یک پتو آوردم و کشیدم رو سپیده و یک لب ازش گرفتم و بهش گفتم : خوب بود ؟ بهت خوش گذشت ؟ دیگه هر وقت بخواهی میتونیم با هم باشیم … همون طور که بهت قول داده بودم برای همیشه با هم هستیم . خیلی خسته بود چند لحظه ای با صحبتهای من چشمهاش رو بست و خوابش برد .

آذر از دستشوئی اومد بیرون و گفت : اِاِاِاِااااااه سپیده که خوابه !!!

گفتم : عیب نداره خیلی خسته بود بگذار بخوابه . خودتو عشقه اومد جلو و من بغلش کردم شروع کردم بوسیدن آذر و لبهامون بهم قفل شد و حسابی یک لب طولانی از هم گرفتیم و بهش گفتم امشب خیلی بهم خوش گذشت به تو چی ؟

گفت : دیدن اون لحظاتی که داشتی با سپیده سکس می کردی خیلی تحریکم کرده بود و جالب این بود که دلم می خواست بیشتر حال کردنتون رو تماشا کنم ، شما که حال می کردید مثل این بود که من خودم دارم حال می کنم و با ارضاء شدنتون من هم ارضاء شدم .

گفتم : ولی من که ارضاء نشدم فقط سپیده ارضاء شد …

گفت : پس هنوز …

حرفش رو قطع کردم و گفتم : دیدی چطوری از عقب حال کرد .

گفت : خوب حتماً قبلاً تجربش رو داشته که الان راحت گذاشت از عقب بکنیش .

گفتم : خوب حتماً همینطوره که می گی (تو دلم گفتم معلومه خودم قبلاً از کون کرده بودمش). میگم دیگه باید بریم … نه ؟

همینطور که داشت شورتش رو می پوشید گفت : بگذار سپیده رو بیدار کنم و بهش بگم که داریم میریم .

گفتم : بگذار من بیدارش کنم .

پاشدم رفتم و آروم صورتش رو بوسیدم و روی موها لخت و کوتاهش دست کشیدم و صداش کردم ، چشمهاشو باز کرد و یه نگاه به صورتم کردو لبهاش رو آورد جلو من هم بی معطلی لبمو رو لبش گذاشتم و چند تا بوس کوچولو کردم و گفتم : آذر می گه دیگه باید بریم .

مثل برق گرفته ها از جاش پرید و گفت : نه امشب اینجا هستین ، نمی گذارم برین .

با خنده گفتم : در دیزی بازه حیای گربه کجا رفته … من که بهم خوش گذشت ولی می ترسم تو اذیت بشی ، آخه یکوقت دیدی شب دوباره اومدم سراغت .

سپیده گفت : من که از خدامه !!!

یه چشمک به سپیده زدم و بلند گفتم : آذر اصرار داره که بریم …

سپیده همونطور که لخت بود رفت سراغ آذر و گفت : خواهش می کنم ، امشبو بمون .!

آذر گفت : مثل اینکه خیلی بهت خوش گذشته هااااااااا؟

سپیده گفت : آخه مدتهاست که یک سکس خوب نداشتم و امشب می خواهم با شما حسابی لذت ببرم .

جمله سپیده که تموم شد برای اینکه زیاد با هم بحث نکنند، گفتم : حالا که اینطوره پاشید بریم حموم .

سپیده سریع از جاش پاشد و رفت سمت در حموم ولی یکهو دوباره برگشت طرف اتاق خواب ، گفتم : چی شد؟

سپیده گفت : می رم حوله بیارم .

از اتاق خواب دو تا حوله معمولی بزرگ و یک حوله لباسی آورد و رفت تو حموم به جالباسی که پشت در بود حوله ها رو آویزون کرد و بعد هم شیر آبو باز کرد . یک نگاه به آذر کردم و با سر اشاره کردم به سمت حموم ، آذر هم دوباره شورتش رو در آورد و رفت سمت حموم . من هم پشت سرش راه افتادم .

خوب حموم زیاد بزرگی نبود و وان هم نداشت ، بخار آبی که از دوش می ریخت داشت حموم رو پر می کرد . پشت سر آذر من هم وارد حموم شدم و قبل از اینکه به دوش آب برسه از پشت بغلش کردم و لبم رو دم گوشش گذاشتم و آروم تو گوشش گفتم : مرسی عزیزم . …
پشت سر آذر من هم وارد حموم شدم و قبل از اینکه به دوش آب برسه از پشت بغلش کردم و لبم رو دم گوشش گذاشتم و آروم تو گوشش گفتم : مرسی عزیزم .

بعد هم همونطور که از پشت بغلش کرده بودم شروع کردم با زبونم لاله گوشش رو خوردن و لیسیدن آذر هم که خیلی خوشش اومده بود داشت از این کارم لذت می برد . کیر من هم که دو باره قد کشیده بود و داشتم از پشت به باسن آذر می مالوندم . تو حموم حسابی بخار کرده بود من هم سریع آذر رو به سمت خودم برگردوندم و شروع به بوسیدن و لیسیدن گردن و گوشش کردم و با این کارم نفسش به شماره افتاده بود و داشت از کاری که می کردم با تمام وجودش لذت می برد یک دستم رو بردم زیر رون پاش و یکی از پاهاش رو. تا اونجا که می شد بالا آوردم با این کار پاهاش حسابی از هم باز شده بود و آذر خودش کیرم رو با کوسش میزون کرد و من هم فشار دادم تو راحت وارد شد همینطور که به دیوار چسبونده بودمش داشتم تلمبه می زدم و لبها و گردن و سینه بلوری آذر رو می خوردم ، سپیده که حواسش به ما بود بعد از اینکه کوس و کونش رو با صابون شست شروع کرد با انگشت با خودش ور رفتن معلوم بود که با دیدن صحنه حال کردن ما دوباره تحریک شده بود ، من که حواسم بهش بود و می خواستم بازم سپیده رو بکنم ، چند تا تلمبه شدید به آذر زدم و اون هم که داشت حال می کرد وقتی داشت دوباره ارضاء می شد ناخنهاش رو تو پشت و کمرم فرو می کرد و پشتم رو حسابی خراش داده بود با چند تا تکون کاملاً ارضاء شد و وقتی کیرم رو از کوسش درآوردم بی حال شد و نشست کف حموم ، حالا موقعش رسیده بود سپیده رو هم که خیلی تحریک شده بود و صداش تو حموم می پیچید رو بکنم ، سپیده که یک خورده تپل بود رو کف حموم خوابوندم و بین پاهاش نشستم و کیرم رو با کوسش میزون کردم و سریع فشار دادم داخل و شروع کردم به تلمبه زدن .

بعد از چند لحظه چون با ضربه هایی که کوسش با کیرم وارد می کردم و کف حموم هم لیز بود کل هیکلش به بالا می رفت و گاهی سرش هم به دیوار می خورد . من هم که نمی خواستم اذیت بشه بلندش کردم و گفتم برگرده و چهار دست و پا بشه ( مدل اسبی ) و کیرم رو از پشت کردم تو کوسش . این مدل هم بینهایت لذتبخشه چون هم در حال کوس کردن بودم و هم کون تپلش به شکمم برخورد می کرد خلاصه سپیده خیلی حال می داد و از اونور هم داشت با آذر لب بازی می کرد ، دیگه صدای هر دومون در اومده بود و بعدش گفتم من که نزدیکه ارضاء بشم .

سپیده گفت : تو رو خدا درش نیار بگذار من هم بیام .

گفتم : باشه عزیزم بعد با فشار هایی که دادم تمام آب کیرم تو کوس سپیده خالی شد ولی همچنان در ادامه داشتم تلمبه می زدم با اینکه کیرم در حال کوچک شدن بود من اونقدر با شدت تلمبه زدم (فقط چند ثانیه) تا سپیده هم با ناله هایی که کرد به اورگاسم رسید و بعدش هم دوتائی بیحال نشستیم کف حموم و من که از همشون بی حالتر و بی رمق تر بودم گفتم : من که نا ندارم .

سپیده ازم تشکر کرد و بعدش هم گفت : خودم می شورمت …

آذر یک نگاهی بهش انداخت و گفت : خودمون می شوریمت!!!

گفتم : من نمیدونم هر کی هر کاری می خواهد بکنه .

بعد دوتائی شروع کردن به شستن بدنم و سپیده شونه هام رو ماساژ می داد و آذر هم کمر و پهلوهام رو دست می کشید و با دیدن خراشهائی که رو کمر و پهلوم دید گفت : اییییییییی واااااااااای

گفتم : دسته گل شماست …

گفت : ببخشید اصلاً نمی خواستم اینطوری بشه ولی اینقدر باحال بود که نفهمیدم دارم چی کار می کنم .

گفتم : فدای سرت ، اگه بهت خوش گذشته و خوب بوده دیگه اینها که اصلاً مهم نیست .

آذر گفت : قربونت برم که اینقدر خوبی …

گفتم : خوبی از خودته که اینقدر با فهم و درکی ، امروز بهم فهموندی که واقعاً دوستم داری و من برات مهم هستم و متشکرم که گذاشتی من هم تو لذتتون (منظورم موقعی که دو تایی لز می کردین ) شریک بشم . واقعاً متشکرم .

سپیده گفت : من که امشب یکی از بهترین شبهای زندگیم بود.

گفتم : با اجازه آذر هر موقع که خواستی میتونی بیایی خونمون و یا بگی ما بیایم اینجا تا سه تایی از سکس لذت ببریم .

سپیده گفت : امشب اینجا باشید .

گفتم : اگه آذر جون حرفی نداشته باشه من که حرفی ندارم … ولی دیگه اصلاً توانش رو ندارم که کاری بکنم .

سپیده گفت : فقط دوست دارم که امشب تا صبح کنار هم بخوابیم . همین .

آذر گفت : ولی من …

حرفش رو خورد و بقیه اش رو نگفت اما من فهمیدم چی می خواست بگه ، آخه خوب می شناسمش اون حتماً تا صبح بازهم میومد سراغم …

اون شب ما اونجا موندیم و من وسط تخت خوابیدم و یک طرفم آذر خوابید و اونطرف هم سپیده خوابید آذر نگذاشت من بعد از حموم لباس بپوشم و لخت خوابیدیم

صبح با نوازشهای سپیده رو صورتم و دست کشیدنهای آذر رو کیرم از خواب بیدار شدم و دیدم هر دوشون ملتمسانه نگاهم می کنند ولی من که باید می رفتم سر کار گفتم تو رو خدا بگذارید برای بعد و از جام بلند شدم و لباسهامرو پوشیدم سپیده هم رفت و یک صبحونه درست و حسابی آماده کرد و بعد از خوردن صبحونه خداحافظی کردم و رفتم سرکار .

بعد از این ماجرا آذر و سپیده قرار گذاشتند که هفته ای یکی دوبار اینطوری دور هم باشیم .

آذر می گفت : بعد از مدتها این مدل سکس کردن ، باعث شده که اون لذت سکسهای روزهای اول ازدواجمون رو به خاطر بیاره و همون شور و حال رو داشته باشه .

امیدوارم که شما هم بتونید از سکسهاتون لذت کامل ببرید.

پایان.
دوستان نظر و امتیاز یادتون نره!!!

نوشته: نسرین


👍 4
👎 2
115063 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

301259
2011-10-04 01:23:58 +0330 +0330
NA

هه یعنی می خواستی بگی فقط لز نیست ، خوندم ولی ارزش نداشت :d
الان کشته مرده هاش میان بشمار =))

0 ❤️

301260
2011-10-04 02:10:22 +0330 +0330
NA

داستان كو تر از اين نديده بودم اصلا نخوندم كس كش جرقي تو خيالاتي عوضي خودتي

0 ❤️

301261
2011-10-04 04:07:24 +0330 +0330
NA

داستان قبلیت خیلی بهتر بود
همه چی هماهنگ شده
دو تا زن تو حالت سکس
یکیشون بیاد اس ام اس بزنه درو باز کنه
اون یکی نفهمه بابا دمت گرم خیلی باحالی
یه کلید کارو حل میکرد
منطق داستان خوب نبود همون اول حالم رو گرفت دیگه نخوندم

0 ❤️

301263
2011-10-04 19:14:21 +0330 +0330
NA

بابا داشت ابم میومد داستانت خوندم دیگه ابم نمیاد کس مغز جلقی ایدزی یکیش گیرت نماد زدی تو 2 تا

0 ❤️

788756
2021-01-28 04:56:44 +0330 +0330

عالی و بی نظیر
یه مقدار توی نگارشت وانتخاب کلمات دقت بیشتری بکنی عالی تر هم میشه.
بیشتر احساسات رو دخیل کن. همراه جزئیات.
دمت گرم

0 ❤️