من و الهه زیبایی سارا

1399/10/16

بچه که بودم دقیق یادم‌نیست کی بود ولی یه مردی با ریش های سفید که به نظر عاقل میومد این حرف رو زد
،،هیچی قوی تر از عشق نیست،،
حالا که ۱۶ سالمه حرفشو میفهمم این حسی که به سارا دارم با تمام کار های زننده اش با تمام‌کثافت کاری هایی که جلو چشم انجام میده، نه تنها کاسته نمیشه بلکه بد بودنش در من اثر معکوس ایجاد میکنه
دیروز خونه یکی از دوستای پدرم برای شام مهمون بودیم ، ماه ها منتظر این لحظه بودم که باز سارا رو ببینم بعد مدتی طولانی اون هیجان همیشگی قبل از دیدار الهه زیبایی من ، تو دلم گل کرد
وقتی بابام گفت محسن فردا میریم خونه سارا اینا اونقدر ذوق زده شدم که هیچی نگفتم خیلی کول جواب دادم اه من که کلی درس دارم
در واقع تو کونم داشت بلبل با کلاغ و گربه ۳سام میرفت ولی من کول بوی هستم بگذریم …
از کلاس زبان که برگشتم خونه گلی به خودم رسیدم و عطر گرون قیمتمو زدم برو که بریم خونه سارا
درو که زدیم
کیه؟؟
ماییم
سلام عمو محمد ،سلام محسن خیلی خوش اومدید
خدای من یک انسان چقدر میتونه خوشگل باشه دلربا و جادویی انگار من را به او طلسم کرده بودند
منم بهش سلام کردم ک باز خیلی کول گفتم خوبی دختر ؟
یکی زد پشت گردنم ،
اوسکل شدی نخود؟ باید بگی مامان
سن؟ چه معنی میده وقتی پای عشق وسط باشه درسته ۶ سال از من بزرگتره ولی من خودم رو در کنار او تو اوج دنیا میبینم ، من شاه این دنیا و سارا کویین
بعد کلی کسشعر و تعارف و اینا رفتیم سر سفره ، الهه من با دستای کوچیک و نازش داشت از آشپزخونه غذا هارو میاورد ، من که قبل خوردن سیر شده بودم ، با فکر و خییالی که یه روز سر سفره خونه من ، خانوم خونه من میشه و غذا میاره
بعد غذا بزرگا دور هم جمع شدن تا چرت و پرت های منتطقی به هم بگن
منم رفتم تو اتاق سارا
سارا که چه عرض کنم خدمتتون فرشته، بیخود نمیگم الهه من
موهای قهوه ای فر فریش رو با یه کش بسته بود طوری که کل صورت زیباش داشت من را به بوسیدن او دعوت میکرد
ماتیک تند قرمزش که یکم زیادی قرمز بود من را در افکار حرامی که قراره تو جهنم بسوزاندم فرو میبرد
یه پیرهن سیاه با شلوار جین تنگ که باسن خوش فرمش کاملا نمایان بود
شاید واس هرکسی عادی باشه ولی من اون رو تو اوج هرم قلبم مثل یک خدا میپرستیدم
اون شب خیلی شوختپ شده بود هی بم عکس دوست پسرشو نشون میداد میگفت کوسخل ببین بزرگ که شدی دخترتو ببر فلان جایی که رفته بودن فلان گلی که واسش خریده بود و …
یک هو شوختپیش خیلی بالا رفت بم گفت
تو دیگه بزرگ شدی … و رفت تو ویدیو ها یه ویدیو که با اون پسرک غرتی داشتن دکتر دکتر بازی میکردن …
بزرگ شدی دکتر شدی اینطور به دوست دخترت آمپول بزن و زد زیر خنده
انگار داشت اندازه شوخ تپیش از کنترلش خارج میشد و نمیفهمید که مال منم تموم میشه و غیرتم میگیره به هر حال ادامه میداد
من دیگه آخرش رد دادم انقدر عصبانی بودم که هیچکی نمیتونست جلومو بگیره
گفتم : سارا بدنت چقدر خوشگله
نمیتونستم قبول کنم‌که برای اولین بار بدن زیبای خوشگلش رو تو بدن یه حرومزاده دیگه دیدم حس کردم یچیزی ازم کم شد مثل اینکه اولین بوسه ات رو جلو آینه به خودت زده باشی
دوباره زد زیر خنده
خوشت اومد محسن کوچولو؟؟ مرد شدی؟ هار هار هار
اگه‌به بابات نگی میتونم یکمیشو نشونت بدم
جمله دومش آرزویی بود که در سر داشتم ولی اینطور پیش نرفت
کوسخول
جمله بعدیش این بود

پایان

نوشته: تازه وارد


👍 3
👎 11
20201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

784945
2021-01-06 00:10:09 +0330 +0330

نتیجه ای که از رمان خسرو و شیرین میگیریم این بوده که اون قوتا هنوز جق اختراع نشده بود وگرنه برا یه کس نمیرفتن کوه بکنن!! 😁 ولی شما در زمان حال زندگی میکنی پس از پیشرفت تکنولوژی لذت ببر! 😁 👿

4 ❤️

785047
2021-01-06 09:43:20 +0330 +0330

آه چقدر صحنه های سکسی خوبی داشت
من ده بار ارصا شدم باهاش
دیگه داستان نزار من تحمل ندارم

0 ❤️

785050
2021-01-06 10:09:38 +0330 +0330

عمویی پاشو برو سر درس و مشقت دیگم اینجا نیا باشه اگه بیای میگم دکتر امپولت بزنه هااااااا بزغاله اومدی اینجا چس ناله کنی من همسن تو بودم فکرمیکردم دختر همسایمونم کیر داره ازش فرار میکردم منو نکنه

1 ❤️

785112
2021-01-06 18:37:09 +0330 +0330

اون دودکش اون یکی داستان تو کون آدم علاف

0 ❤️

785171
2021-01-07 01:42:02 +0330 +0330

اینا چیه اخه منتشر میکنید ناموسا فقط واسه پر کردن سایت هرچی دم دستتون میرسه رو که آپلود نکنید.

0 ❤️