من و خانم مدیرعامل - شروع بردگی (۳)

1400/09/15

...قسمت قبل

دو هفته که گذشته بود یک روز که داشتم میبردم خانم را شرکت. بهشون گفتم که چستیتی خیلی بهم فشار اورده، میشه زودتر بازش کنین، گفتن پررو شدی. چرت و پرت میگی. دو روز بهت خندیدم ها. دیگه من ساکت شدم. کلا نا امید شده بودم و تخم هام ورم کرده بود و پر شده بود. هفته بعدش جمعه که کارهای شرکت زودتر تموم شده بود رفتن در محوطه باز نزدیک دریاچه و یک ساعتی دویدن. کاملا خیس عرق شده بودن. اومدن سوار ماشین شدیم و رفتیم خانه. ایشون وارد خونه شدن و من که باید لخت در خانه رفت و امد میکردم لباس هام را در اوردم. بهم گفتن امروز سورپرایز دارم. من که مشتاق شنیدنش بودم گفتن امروز این شانس را داری که خودت را تخلیه کنی چون تخم هات داره بنفش میشه از بس که پر شده. و اگر کارت را خوب انجام بدی یه جایزه عالی داری. من که این حرف را زدن، از خوشحالی زانوهام شل شدم و جلوشون به حالت سجده در اومدم. کلید را اوردن و جستیتی را باز کردن. بعد بردنم در حمام و بهم دستور دادن که پاهام را به دیوار بزارم به شکلی که ک ی ر م جلوی صورتم قرار بگیره. گفتن ابت را باید کامل بخوری و اگر ذره ایش خورده نشده تنبیه میشم ولی اگر کامل همش خورده بشه، جایزه دارم. بعدش جوراب هاشون که از عرق کاملا خیس بود را دراوردن و جلوی بینی من گرفتن و به من اجازه دادن که شروع کنم. من که اصلا از بوی عرق پاهای خانم از خود بیخود شده بودم به تندی التم را ماساژ میدادم و الاتم فقط چند سانتی از دهنم فاصله داشت. بعد از دو سه دقیقه حجم زیادی اب یکدفعه به دهنم پرتاب شد. طعم خوبی نمیداد ولی یکدفعه چشم هام به چشم خانم افتاد و مجبور شدم همه را قورت بدم. یک کمیش روی صورتم ریخته شده بود و کمیش هم روی دست خانم که باهاش جوراب هاشون را جلوی بینی من گرفته بودن. که خانم اون ها را با دستشون برداشتم و جلو صورت من گرفتن تا لیس بزنم. وقتی مطمئن شدن همه ابم را خوردم، لبخندی زدن و گفتن پاشو خودت تمیز کن و جوراب های من را به عنوان جایزه بردار. قشنگ با دهنت همه عرقشون را قورت بده. و خودشون جوراب ها را روی صورت من ول کردن و پا شدن دستشون را شستن و رفتن. من که تمام وجودم پر از شادی بود جورات را توی دهنم گذاشتم و شروع به مکیدم کردم. واقعا طعم بی نظیری داشت. یک کمی تهش شور بود ولی تمام سلول های بدن پر از شوق بود. حدود ۱۵ دقیقه که هر جوراب را مکیدم و جورابشون را با دهنم قشنگ تمیز کردم، رفتم توی اتاق نشینم کنارشون زانو زدم و اجازه صحبت خواستم. و عرض کردم که تمام عرق های جورابشون را بلعیده ام. گفتن خوبه. حالا عرق پاهام را تمیز کن. من از شنیدن این حرف خیلی هیجان زده شدم. قلبم تند تند زد. ک ی رم هم دوباره بزرگ شد. به حالت سجده در اومدم و و پای راستشون را از دمپاییشون در اوردمو روی دستم گذاشتم و اروم شصتشون را روی دهنم کردم و شروع به مکیدن کردم. بعد تک تک انگشت ها را مکیدم به شکلی که ذره ای عرق یا کثیفی بهشون نمونده باشه. بعد به حالت دو زانو شدم و کف پاشون را از پاشنه تا انگشتان لیسیدم. چقدر پوست پاهاشون لطیف بود. واقعا طعم خوبی میدادی پاشون. بعد از حدود ۱۰ دقیقه لیسیدن کف پا، شروع به لیسیدن روی پا کردم و نهایتا انگشتان و بین انگشتان را لیسیدم و مکیدم. بعد همین کارها را با پای چپشون انجام دادم. فکر کنم حدو ۴۰ دقیقه لیسیدن پاهاشون طول کشید. که خانم پرسیدن پاهام تمیز شد. گفتم بله خانم. گفتن خوب دقت کن، نباید هیچ ذره کثیفی به پاهام باشه و هیچ بویی نده دیگه. چند تا نفس عمیق کشیدم از پای راستشون و هیچ بویی نمیداد دیگه ولی پاشنه پاشون به سفیدی بقیه جاها نبود. پای چپ کاملا سفید شده بود ولی احساس کردم هنوز لای انگشتانشون خوب تمیز نشده و یک کمی بو میداد. گفتم خانم اگر اجازه بدین پاهاتون را تمیز تر کنم. که سرشون را تکون دادن و من دوباره ۱۵ دقیقه ای انگشتان پای چپ و پاشنه پای راست خانم را لیسیدم. برای پاشنه پای راستشون مجبور شدم از دندون هام هم استفاده کنم به عنوان سنگ پا. بعد از اتمام کارم کنار مبل خانم زانو زدم. خانم نگاهی به پاهاشون انداختن و دیدن که کاملا سفید شده و برق میزنه. بعدش دستی به صورتم کشیدن و گفتن مادرزادی پالیسی انگار. ولی نکاتی هست که باید یاد بگیری. از این به بعد لیسیدن پاهام را به صورت روزانه انجام میدی. وقتی میخوای پاهام را بلیسی باید ببینی هدف از این کار چیه. اگر پاهام کثیف و عرقی باشه. هدف تمیز کردن اونهاست. ولی اگر پاهام خیلی خسته باشه باید با دهنت ماساژشون بدی که مکیدن قسمت های مختلف پاهام از جمله انگشتان هدف اصلیه. ممکنه هردو اینها هم باشه. یعنی هم پاهام کثیف باشه و هم نیاز به ماساژ دهانی داشته باشه. حالا کم کم یادت میدم این کارها را. و اینکه خیلی طولش دادی، تمیز کردن عرق پاهای من نباید نزدیک ۱ ساعت طول بکشه. من همین که سرم پایین بود، معذرت خواهی کردم. خانم دستی روی سرم کشیدن و گفتن برای دفعه اول اشکال نداره. حالا هی که از عرق پاهای من بخوری با وجود تر و کارکشته تر میشی و کارهات را بهتر انجام میدی و بلند خندیدن. گفتم بله خانم همینطوره.

چند ماهی بود که به صورت روزانه بردگی خانم و پاهاشون را میکردم. بزرگترین تفریحم شده بود لیسیدن پاهای خسته و عرقی خانم. بزرگترین جایزه ام شده بود اجازه خانم برای ارضا کردن خودم که مجبور هم بودم ابم را کامل بخورم. دیگه کاملا در لیسیدن پاهاشون مسلط شده بودم. خانم پیاده روی پا برهنه را دوست داشتن. خیلی وقت ها به خصوص اخر هفته ها بعد از ورزش کوتاهی که در حیاط میکردن، دستور میدادن که کفش و جوراب هاشون را در بیارم و چند دوری پیاده دور حیاط راه میرفتن و پاهاشون کاملا خاکی و عرقی بود ولی من بدون لحظه ای تامل و با علاقه بسیار پاهاشون را تمیز میکردم. تمام روح و جسمم با کوچکترین اشاره خانم در خدمت ایشون قرار میگرفت. ولی با همه سرویس های من اجازه دادن خود ارضایی خیلی نا منظم بود. بعضی وقت ها هفته ای یکبار میتونستم انجام بدم و بعضی وقت ها دو سه هفته ای یکبار. اما یک بار این اجازه برای مدت طولانی بهم داده نمیشد. و حدود بیش از یک ماه از اخرین خود ارضایی ام گذشته بود. هرچی التماس میکردم هم خانم میگفتن الان وقتش نیست. یک شبی که اومدیم خونه، من طبق معمول پاهای ایشون را تمیز کردم و بعد ایشون دوش گرفتن و من شامشون را براشون اوردم (چون توی المان شام را بین ساعت ۶ تا ۷ عصر میخورن) و مشغول ماساژ دادن پاهاشون شدم با کرم نرم کننده. شامشون را که خوردن، گفتن چیزی خوردی برای شام؟ گفتم نه؟ گفتن من دیگه میل ندارم. پاشو کیف من و یک لیوان اب در لیوان خودت بیار تا بهت بگم. من کیفشون و یک لیوان اب را اوردم و تقدیم کردم. گفتم بیا اضافه غذای من را بخور سریع. من که گرسنه هم بودم شروع به خوردن کردم ولی یک کم تعجب کردم. چون معمولا اضافه غذای ایشون کم بود و من برمیگردوندم توی اشپزخونه و اون را به همراه مقدار دیگه ای غذا توی اشپزخونه میخوردم. خلاصه غذام را که خوردم گفتن برای امروز کافیته دیگه. این یه لیوان اب را هم بخور میخوام دهنت را ببندم. یه لیوان اب را هم خوردم و خانم از توی کیفشون یه دهنبند دراوردن. گفتن اینو برای تو خریدم. هم یک کمی چاق شدی توی خونه موندی و هم باید بیشتر از این ها تحت کنترل من باشی. من فول اسلیو میخوام. دهنبند من را بستن و یک قفل کوچک بهش زدن. اصلا دیگه نمی تونستم دهنم را باز کنم و چیزی بگم. واقعا سختم بود. از طرفی چستیتی که بیش از یک ماه جز برای نظافت باز نشده بود و حالا دهنبند. گفتم حتما صبح باز میکنن. ولی صبح باز نکردن و با همون دهنبد خانم را رسوندم شرکت. نگهبان شرکت من را با دهنبند دید ولی بقیه ندیدن، چون وقتی خانم پیاده شد گفت امروز چون دهنبند داری نمیخواد بیای تو شرکت و برگرد خونه. عصر بهت پیام میدم کی بیای دنبالم. حدود ساعت ۴:۳۰ بود که پیام دادن ۵:۳۰ اینجا باش. من از گرسنگی و به خصوص تشنگی داشتم می مردم. تازه کلی توی خونه هم کار کرده بودم. بعد که دنبال خانم رفتم، ایشون سوار شدن، و من اصلا نمیتونستم حرفی بزنم. ایشون شروع کردن به صحبت کردن، گفتن من برده معمولی نمیخوام. برده کامل میخوام که هیچ اختیاری از خودش نداشته باشه و تسلط من باید کامل باشه. الان که رفتیم خونه مواظب باش که دستورات را مو به مو انجام بدی. منم سر تکون دادم یعنی چشم. توی خونه که رسیدیم معمولا از تمیز کردن پاهای ایشون شروع میکردم ولی چون دهان و زبونم خیلی خشک بود، نمیشد. یعنی رطوبت پای ایشون از دهن من بیشتر بود. وقتی زبونم را به کف پای ایشون کشیدم احساس کردم یک کم زبونم مرطوب تر شد و حس خیلی بهتری داشتم. بعد خانم گفتن چقدر رطوبت زبونت کم شده. که من سرم پایین و گفتم بیشتر از ۲۴ ساعته چیزی نخوردم‌. گفتن الان درستش میکنم. یکی از لیوان های مخصوص خودت را بیار. رفتم لیوان را اوردم و خانم من را بردن توی حمام. و لیوان را گرفتن زیرشون و شروع کردن به ادرار کردن توی لیوان من. من خیلی ترسیده بودم و تعجب کردن. بعد لیوان که پر شد دادن به من دادن و گفتن بخور که اب بدنت تامین بشه. واقعا بوی نا مطلوبی میداد. گفتم اخه که یک کشیده اومد توی صورتم. و بعدش گفتن اگر نخوری دهنبند بسته میشه تا فردا شب و دوباره فردا شب همین اب را باید بخوری. حتی ادرار جدید هم بهت نمیدم. مفت نیست که! در ضمن جستیتی ات بسته میمونه تا برده حرف گوش کنی بشی. منم که دیدم هیچ چاره ای نیست و خیلی تشنه هستم. دماغم را گرفتم و با یک نفس کل لیوان را خوردم. خانم از این که بینی ام را گرفتن ناراحت شدن. دوباره لیوان را پر کردن با ادرارشون و گفتن نصف لیوان را بدون اینکه دماغت را بگیری قلپ قلپ میخوری و قبل از قورت دادن توی دهنت میچرخونی ادرار من را. من سه چهار قلپ خوردم که خانم گفتن بسته دیگه. لیوان را گرفتن و بقیه ادرار توی لیوان را روی صورت من ریختن و گفتن صورتت را با ادرار من بشور. بوی بد و حالت استفراغ کل بدنم را گرفته بود. ولی چاره ای نداشتم. گفتن همینجور وسط حمام میمونی تا ادرار ها روی صورتت خشک بشه. بعد از ده دقیقه گفتن پاشو دوش بگیر و دهان و بدنت تمیز کن و بیا و بیرون. من این کار را کردم و دیدم خانم هم توی حموم خودشون دوش گرفتن و این بعد از مدت ها اولین شبی بود که من پاهاشون را با زبونم حمام نکرده بودم. اومدن بیرون و گفتن سیر اب شدی؟ گفتم بله خانم. گفتن ادرارم دوست داشتی؟ من سکوت کردم. گفتن این حالا اولشه. مطمئن باش عاشقش میشی بعد ازیه مدت. خلاصه اونشب اجازه دادن شامم را هم بخورم و دوباره دهنبند را بستم. و تا یک هفته من هرشب حداقل یک لیوان ادرار خانم را میخوردم. دیگه کم کم داشت عادی میشد برام ولی لیسیدن پاهاشون را خیلی بیشتر دوست داشتم. حتی هرچه قدر پاهاشون کثیف و عرقی باشه. و بعد از یک هفته دهنبد را باز کردن و بهم گفتن امشب ادرار نیست و میتونم اب معمولی بخورم و به پاهاشون خدمت کنم. من واقعا خوشحال شدم. گفتن دیگه بهت دهنبند نمیبندم فعلا ولی هرموقع گفتم باید ادرار من را با اشتیاق بخوری. گفتم چشم خانم. این باعث میشه مطیع تر و برده بهتری بشی. اینو که گفتن افتادم روی پاهاشون و شروع به بوسیدن و لیسیدن با تمام وجودم کردم و یکی دو بار پارس کردم که دستی به سرم کشیدن و گفتن چه سگ خوبی شدی تو. اونشب یک ساعتی پاهاشون را لیسیدن. اولش برای تمیز کردن پاهاشون و بعدش ماساژ دهانی پاهاشون. و بعد از اینکه از کارم راضی بودن. بهم گفتن یک روز چستیتی را باز میکنن که هرچند بار بخوام بتونم خودم را ارضا کنم. ولی بار اولش باید ابم را بریزم روی پاهای ایشون و بعد با زبونم تمیز کنم. که من با اشتیاق این کار را کردم. بعد طبق معمول خانم دوش عصرگاهی گرفتن و من فکر کنم تا فردا ۱۰ بار خودم را ارضا کردم بعد از حدود یک ماه و نیم. چون معلوم نبود کی بتونم دوباره خودم را ارضا کنم.

در این مدت که من برده کامل ایشون هستم خیلی راضیم. دیگه خیلی چیزها از جمله نوشیدن ادرار ایشون برام عادی شده. و چون یک کم ترش هم هست و من چیزهای ترش هم دوست دارم، حتی برای دلچسب شده. چون دیگه حقوقی ندارم و کاملا با ایشون زندگی میکنم، پول برای خرید لوازم شخصیم از جمله لباسم برای بیرون (چون توی خونه معمولا برهنه کامل هستم مگر زمان هایی توی زمستون که خیلی هوا سر میشه و ایشون اجازه میدن چیزی بپوشم) از ایشون میگیریم. اینجور وقت ها به پاهشون میوفتم و پارس میکنم و دم تکون میدم، تا یک کمی بهم پول بدم. یک بار که به پول بیشتری احتیاج داشتم، یک روز کامل اب نخوردم و فرداش که شروع کردم به لیسیدن پاهاشون، گفتن چرا اینقدر دهنت خشکه. چون معمولا شیوه ای که ایشون میپسندن اینه که اول پاهاشون را لیس ابکی (مقداری زیاد اب دهنم روی پاهاشون باشه) بزنم و بعد اب روی پاشون را مک بزنم با دهنم تا کثیفی پاهاشون با انزیم های اب دهان من کاملا تمیز بشه. خلاصه گفتم از دیروز هیچ ابی نخوردم تا شاید این سعادت پیدا کنم از اب وجود شما بخورم. لبخندی روی لبشون نشست و گفتن فکر نکنم زیاد توفیق داشته باشی ولی برو لیوانت بیار ببینم چی میشه و نصف لیوانی بهم ادرار دادن خوردم. و گفتن دو سه لیوان اب بخور و دهنت تمیز کن و بیا وظیفه ات را انجام بده. بعد از لیسیدن کامل پاهاشون که ازشون خواستم یک کمی بهم پول بدن، بهم مقدار بیشتری دادن چون برده قدرشناسی شدم.

دیگه بعد از گذشت یک سال همه از جمله دوستانشون و کارکنان شرکت میدونستن که من برده شخصی خانم پائولا هستم. ولی جزییات را نمیدونستن. فکر میکردن من راننده شخصی ایشون هستم و کارهای خونه را میکنم و پاهای ایشون را با دستام ماساژ میدم. چون این چیزها را یا شنیدن یا دیدن خودشون مثلا وقتی زیر میز ایشون در شرکت پاهاشون را ماساژ میدم. اما در سالهای بعد تا امروز که دارم این اتفاقات را یادداشت میکنم حوادث دیگه ای اتفاق افتاده که اگر از این فصل اول (“شروع بردگی”) استقبال شد به مرور مینویسم

ادامه...

نوشته: برده خانم پائولا


👍 23
👎 14
57501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

846525
2021-12-06 01:09:52 +0330 +0330

خوبه، ادامشم بنویس.

0 ❤️

846674
2021-12-06 23:59:10 +0330 +0330

دیگه جذاب نیست

0 ❤️

846693
2021-12-07 01:00:02 +0330 +0330

در کل قشنگ بود
کاش کاکولدی هم بشه

ادامه بده حتماااا منتظرم

0 ❤️

846781
2021-12-07 09:42:33 +0330 +0330

چه سرگذشت سخت و بدون پیشرفتی
میدونی بردگی برای یه برده ، همه چیزه
اما به عنوان یه انسان ، هرکسی باید رشد و پیشرفت داشته باشه

اینو میگم که یه وقت خوانندگان این دست داستانا جوگیر نشن و فکر کنن بردگی دقیقا باید اینجوری باشه.
جدا از این که هرکسی علایق و لیمیتای خاص خودشو داره ، به نظر خودم ، رابطه ی ارباب و بردگی باید محدود به رابطه ی خصوصی بشه تا باعث سوءاستفاده ی ابزاری نشه!

به هرحال همه ی ما انسانیم و دارای ارزش های انسانی هستیم.

ممنون از داستانت

2 ❤️

846961
2021-12-08 20:28:59 +0330 +0330

کاش منم یه جفت پای دختر پیدا میکردم میلیسیدم

0 ❤️

847658
2021-12-12 14:50:14 +0330 +0330

کیر توش حالم به هم خور

0 ❤️

856843
2022-02-01 17:14:50 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

865925
2022-03-28 13:57:54 +0430 +0430
0 ❤️

945215
2023-09-01 17:16:57 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️