سلام
دوستان نمیدونم که این خاطره رو باور دارید یا نه ولی شاید منم بودم با این همه داستان دروغین باور نمیکردم
اسم من امیر حسین و25 سالمه خانم من طی یک حادثه ای فوت کرد ولی هنوز رابطه من با خانوادش محکمه . خانم مان دوتا خواهر و یک برادر داره که همه اونها ازذواج کردن و در اهواز زندگی میکنن یکی از خواهر زنم در زندگی میکنه تا اینکه یک روز پدر و مادر و برادر خانمم از طرف شرکت عازم سوریه میشوند و بخاطر اینکه خونشون خالی نمونه زنگ میزنن دخترشون پریسا همونی که تو شیراز زندگی میکنه با شوهرش بیان خونشون بمونه و قبل از رفتن از میخوان که هر روز بهشون سر بزنن تا احساس غربت نکنن خلاصه سرتونو درد نیارم تا اینکه اونا از راه میرسن و با من تماس میگیرن که بیام دنبالشون فرودگاه و ببرمشون خونه و منم رفتم تو فرودگاه چشمم به پریسا اوفتاد واااای چقدر خوشکل شده بود یه یک سالی بود ندیدمش قد تقریبا بلند و کمر باریک و باسن وسینه خوشتراش و نسبتن بزرگ اونقدر محو اندام و زیبایی اندام پریسا شده بودم که شوهر زشتشو فراموش کردم سلامش کنم .هیچی رسوندمشون خونه پدرش ولی توی مسیر همش نگاه به چشمای درشتو لبای غنچه ای و صورت گردش نگاه میکردم تا اینکه رسیدیم خونه پریسا مستقیم رفت تو آشپز خونه و دید تو خونه هیچ چیزی واسه خوردن پیدا نمیشه تا اومد مایحتاج خونه رو بنویسه من گفتم پریسا نگران نباش من فردا میام با محمود(شوهرش)میرم واسه خرید گفت که ببخشید تورو خدا زحمتتون نشه؟ گفتم نه این چه حرفیه؟میام
پریسا رفتو مانتوشو در اورد و فقط با تاپ وشلوار اومد ونشست پیشمون خدای من چه اندامی چه سینه های زیبایی پو کون توپل و گردی داشتم دیونه میشودم بعد از اینکه کمی صحبتو شوخی یه مقدار بیشتر با هم راحت شدیم و تقریبا میشه گفت خودمو یه جوری تو دلش جا دادم رفتم خونه خودمو صبح زود برگشتم پیششون تا واسه خرید بریم بازار درو زدم بعد از 5 دقیقه درو باز کرد پریسا بود سرشو از لای در اورد بیرون تازه بیدار شده بود گفت سلام امیر تویی ببخشید معطل شدی بیا تو گفتم نه به محمود بگو زود بیات تا بریم خرید گفتش محمود به خاطر تغییر آب و هوا دیشب حالش خیلی بد بود و دیشب کلا تا صبح نخوابید والان هم خوابه بیا تو تا من لباسامو بپوشم و با تو بیام . منم از خدا خواسته گفتم باشه و رفتم تو وااااااااااااااااااای فکر کن چی دیدم ؟ دیدم پریسا با لباس خواب حریری و شورت بندی صورتی و با اون سینه های ناز و توپل جلوی من راه میرفت و هنگام قدم زدن گونش مثل زله میلرزید یه نگاه به پایین تنه انداختم دیدم جکم داره بالاتر میات دیدم پریسا یه دفه پشت سرشو نگاه کرد و منو با اون وضع دید گفت مثل اینکه مجردی پدرتو در اورده منم کپ کردم و نمیدونستم چی جوابشو بدم پریسا رفتو لباشاشو پوشید و صبحانشو خورد گفتش که من آماده ام سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم سمت بازار تو مسیر پریسا پرسید :تو این مدت چرا ازدواج نکردی ؟ گفتم فعلان زوده گفت : ناقلا نکنه … گفتم نه پریسا جون من اهل ان کارا نیستم گفت تو چقدر فکرت منفیه منظورم نکنه کسی رو صیغه کردی و ما خبر نداریم گفتم نه من الان 2 ساله تنهام گفت پس چطو خودتو ارضا میکنی؟ منم سریع موضوع رو عوض کردمو گقتم که اینم بازار رسیدیم چون واقعا حرفای پریسا بدجور ازارم میداد هرچی اون بیشتر حرف میزد منم کیرم سفتتر میشد .
خلاصه خریدمونو انجام دادیم وبرگشتیم رسیدیم خونه و منم کمک پریسا کردمو تا جنسا رو ببریم تو آشپزخونه پریسا رفت تا شوهرشو بیدار کنه دید ای دل غافل شوهرش خیلی حالش بد بود و خیلی سریع به بیمارستان بردیمش بنده خدا پریسا خیلی گریه میکرد اونجا چندتا امپول و سرم که بهش وصل کردن کمی حالش بهتر شد ولی دکتر ها گفتند که باید 24 ساعت تحت نظر باشه خلاصه ماهم به زور تا پریسا رو قانع کردم بیات خونه رفتم سخر رو رسوندم خونه خونه تاریک بود رفتم تو وچراغ ها رو روشن کردمو گفتم تا تو بری لباساتو عوض کنی منم یه چیزی ئاست درست کنم واسه شاماونم قبول کردو منم شامو درست کردم خوردیمو پریسا دوباره زد زیر گریه منم اومدم پیشش دلداریش دادم گفتم که نگران نباش پریسا شوهرت حالش خوبو و ایشاالله فردا صحیح و سالم مرخص میشه کمی ارومتر شد منم دستمو انداختم دور گردنش و بازوهاشو ارئم ماساژ میدادم اونم سرشو به شونم تکیه داده بود من از بالا چاک سینه هاشو میدیدم واای عجب سینه های با خودم گفتم خدا کنه امشب پیشش بمونم ارو سرشو بوسیدم کیرم داشت کمکم ابرومو میبرد طوری که به ارنج پریسا چسبیده بو پریسا یه نگاه به من کردو گفت بابا اینکه خیلی تنده(بالبخند) منم با لبخند گفتم مثل اینکه گشنشه اونم زد زیر خنده و محکم زد تو سرش من یه
اخی گفتم و خیلی دردم گرفت پریسا بلند شد گفت من می خوام بخوابم یه لطفی کن امشب اینجا بمون چون من تنهایی میترسم گفتم خیلی خوب مجبورم جور شوهرتو بکشم اونم لبخندی زد گفت خیلی خب حالا رفت تو اتاق خوابید یه چند لحظه صدا کرد امیر میشه این چراغو خاموش کنی منم گفتم آخه تنبلی تا این حد منم رفتم تو اتاقش دیدم وااااااااااااااااااااااااااااااااااای دیدم پریسا با لباس خواب صورتیش خوابیده رو تحت طوری که پشتش به من بود وپاهاشو تو شکمش جمع کرده بود دیگه طاقت نداشتم ولی باز هیچی نگفتم چراغ رو خاموش کردم و اومدم که برم بیرون گفت من امیر من تو تاریکی میترسم میشه بخوابی پیشم منم گفتم اخه …گفت آخه بی آخه مگه نگفتی که میخوای جور شوهرمو بکشی هیچی منم با کله رفتم پیشش خوابیدم اونم اومد و سرشو گزاشت رو سینم و پاشو هم گذاشت رو شکمم وقتی نرمی سینه های درشتشو رو بدنم حس میکردم بدجور حشری شده بودم طوری که استخون کیرم داشت میزد بیرون یکمی پاشو کشیر پایین دید کیرم سفت شده گفت پاشو گناه داره شلوارتو در بیار تا ازاد باشه منم که از خدام بود شلوار و شورتو پیراهنمو باهم در اوردم و دوباره برگشتم پیشش یه دستی رو سینم کشید و گفت چه سینه پر موی قشنگی داری خیلی وقته آرزوی یه همچین سینه ای دارم منم موند که چی بهش بگم نفسم به زور در میومد بعد ارمدتی اومد منو بوسید منم اروم لباشو بوسیدم وه یه 10 دقیقه بو د از هم فقط لب میگرفتیم بعد منم آروم بادستم از پشت تاپش سینه هاشو فشار میدادم تا اینکه تا پشو در اوردم و شروع کردم به خوردن سینه ای نرمش و خیلی اروم نوک سینه هاشو گرفتم تا نوک سینه هاشو گرفتم داشت منفجر میشد اونم محکم کیرمو گرفتو فشار میداد و میگفت : امیر عجب کیری داری دوست دارم همشو بکنی تو کوسم منم با این حرفاش داشتم دیونه میشودم از خود بیخود شدم و رفتم با سرعت شورتشو در اوردم و شروع کردم به خوردن کوسش . اول لبای کوسشو گرفتم و چچولشو میلیسیدم بعد زبونمو گزاشتم داخل کوسش و در میوردم نفسامون بدجور بیشتر و بیشتر میشد اونم باصدای بلند اه میکشید منم بلند شدم وکمی کیرمو به کوسش مالوندم و خیلی آروم سر کیرمو فرستادم تو کوسش اه خیلی بلندی کشید و چشماش خمار شد منم تا آخر فرستادمش تا آخر طوری که تخمام به به سوراخ کونش میخورد و تلنبه زدنم کم کم سرسیتر شد میخواست آبم بیات منم کیرمو در اوردم و روی زانو هاش خمش کردم وااااااااااای خدای من عجب کونی داشت بزرگ و نرم تو عمرم یه همچین کونی من ندیدم دو باره کیرمو گذاشتم تو کوسشو محکم میزدم تا اینکه ابم اومد و منم ابمو ریختم تو کوسش چون حلقه گذاشته بود و بچه دار نمیشد.
اگر واسم نظر بزارید منم قول میدم سکس های بعدی با خواهر زنم تو خونه خودمو واستون بنویسم و همینطور عکساشو واستون میزارم پس منتظر نظر های قشنگتون هستم … فعلا بای…
نوشته: کیر 18 سانتی
به قول خودت باور کردنی نبود جزئیات سکست رو خیلی کم تعریف کردی
چه راحت خواهر زنت جنده بود و تو تا الان نمیدونستی. بابا یکی جلوی این بچه کونیها رو با این توهماتشون بگیره دیگه داستانها مثل کارتون فوتبالیستا شده. کس کش خودت هم باور میکنی این مزخرفات را که انتظار داری ما باور کنیم؟ کیریم تو داستان تخمیت، طرف شوهرش خوابیده بیمارستان داره گریه میکنه ولی اومده بهت کس داده؟ ای بگم اون استخون کیرت که گفتی تو رودههات!
اینقد غلط املایی داری و اینقد از هم گسیخته نوشتی که نمیشه خوندش من خواستم چند خط یه خط بخونم اما نشد! اینطور که از نظرات پیداس موضوع داستانم چرتی بیش نبوده!
استخونه کیرم داشت میزد بیرون؟؟؟؟!!! Laughing مگه کیرت استخون داره؟!! Laughing
نمی دونم چرا این ملت که داستان تعریف می کنن همش طرف مقابلشون با تاپ و شورت تو خونه راه میره! جوون من یکمی واقع بین باشین! لااقل اینقدر تاکید نکنین که این داستان ها واقعیه!!
من با سکس فامیلی موافقم چون ترس از ایدز نداری تازه اگز بچه هم هم شکلت در بیاد میگن موقعی که خانم داشته بتو نگاه میکرده بچه تکون خورده شکل تو شده . واقعا زنها همه چطوری میپیچونند اما از من بتو نصیحت بازم بنویس اما یکم کشش بده.خواهر زن نون زیر کبابه خصوصا حالا که دیگه خانمت هم که نیست پس بکنش ثوابش بروحش میرسه.
داستانت جون ميداد واسه فحش دادن به اون معلم فارسي دستورت …بي وجدان لااقل قد فعل و فاعل هم سوات نداري …مجبوري اخه ؟؟؟ مصيبت اين داستان بود؟ مراجعه شود به كتاب فارسي و دستور اول راهنمايي لطفا …اونو خوندي اينقد بشين بنويس تازه فكر كنم ميشي هميني كه الان هستي …واقعا خسته نباشي
بچه ها ميدونيد قصه چيه ؟؟ ما چقد كسمون خجسته است ميشينيم اينارو ميخونيم
خلاصه ماهم به زور تا پریسا رو قانع کردم بیات خونه رفتم سخر رو رسوندم خونه خونه تاریک بود رفتم تو وچراغ ها رو روشن کردمو گفتم تا تو بری لباساتو عوض کنی منم یه چیزی ئاست درست کنم واسه شاماونم قبول کردو منم شامو درست
این 3 خط رو کپی کردم که ببینم این سخر کیه که رسوندی
سخر هم تو ماشین با پریسا بود
اول سخر رو رسوندی بعد پریسارو
بعد از اینکه رسوندیش اول سخر رو کردی یا اول پریسا رو کردی
ما که نفهمیدیم چی نوشتی
كلي به داستانت خنديدم از خط دوم كه گفتي همه اونا اهواز زندگي ميكنن و يكي در زندگي ميكنه…الي آخركه گفتي تلنبه طنز و مسخره بود دستت درد نكنه
این داستانم کسوشعر بود مثل بقیه اگه واقعی بوده خواهر زنت توشیراز اسمی یا جنده بتمام بوده زن ادم به این اسونی به شوهرش حال نمیده چه برسه به خواهر زن بازم دوست داشتی چرتو پرت بنویس
کوس خول زیاد مثل ما میخونیم ولی ادرس خواهر زنتو بزار ببین شیرازیا کسی میشناسه امارشو دربیاری
دوست عزيز شماره 16 - با اين وضعيت يارانه ها ، چقدر قشنگ تبليغ ميكني !!!
( خانومای و دختر خانومای اصفهانی سکس اگه علاقمند به سکس لذت بخش هستین ایمیل بزنین )
با توجه به قبض سكس هاي ارسالي به درب منازل شما ، از اين به بعد از سكس هاي “” لذت بخش “” ما با درجه بهره وري A استفاده بفرماييد !!!
ما به شما خواهران و برادران عزيز اصفهاني ، استفاده از جديدترين متد سكس ، همراه با سيستم هاي پيشرفته ABS را توصيه ميكنيم .
بياد داشته باشيد كه استفاده از سيستم ABS در هنگام سكس ، باعث صرفه جويي در مدت زمان انجام آن شده ، خودبخود شما را از شر داشتن التهاب سررسيدن پدر و مادر در هنگام عمليات هاي انتحاري نجات داده ، باعث افزايش رضايتمندي شما در طول زمان سكس ميگردد .
ضمنا" استفاده بموقع از اين سيستم ، باعث ميگردد تا در هنگام انزال ، شما سريعا" از نيت پليد همبستر بي فزهنگ خود مطلع گرديده ، فقط و فقط با فشار يك ناخن بر روي بدن شخص خاطي ، در كوتاهترين زمان ممكن از سرريز آب رادياتور وي جلوگيري نماييد .
با تشكر
مديريت بهره وري و خدمات پس از فروش بسته هاي رويايي “” سكس لذت بخش “”
واقع در شهرستان اصفهان
آخ MEHDIBIKAS ، ARDIMANISH كجايين كه بيايين ببينين چي بسر اين سايت داره مياد !!!
اینجارو باید اسمشو بزارن خنده بازار این که همش جک بود
سک دامرت
رعب سهتی دیگه
سک مغز ریدی یا داستان نوشتی…
میدونی بچه ها نمیدونن رعبی؟
ونمیدونن چرا ریک رعبا زبرگه؟
بچه ها این رفیقمون 18 اسبه…(رعبه)
بعد دلیل بزرگ شدن ریک رعبا میدونید چیه؟
بیابون و کس خر
جدی میگما…
اگه خودشون با مرام باشن اقرار میکنن…البته همه نه ها…
بز اولین پارتنرشونه…
دروغ میگم؟
خوب بود … ولی سعی کن بیشتر آب وتابش بدی … لحظه سکستو مخصوصاً
.
.
نمیدونم چرا بعضیا میخوان گیر الکی بدن…؟ کیرش استخون نداره …داره اوج شهوتشو بهت نشون بده
:D :D ~X( ~X( ;;) ;;) >:) >:)خوشم امد میشه دیگه داستان رو بگی
من موندم اون شام رو كه درست كردي كي خورد؟
كير تو خودت و خواهر زنت و داستانت،مرديكه اين داستان بود يا افسانه جومونگ
خودت بخون ببين چي نوشتي كس مغز
(( دیدم پریسا با لباس خواب صورتیش خوابیده رو تحت طوری که پشتش به من بود وپاهاشو تو شکمش جمع کرده بود…))
((یه 10 دقیقه بو د از هم فقط لب میگرفتیم بعد منم آروم بادستم از پشت تاپش سینه هاشو فشار میدادم تا اینکه تا پشو در اوردم و شروع کردم به خوردن ))
حالا يكي بگه لباس خواب صورتي بود يا تاپ ؟؟؟؟؟؟؟؟
لطفا تا ميتونيد به اين مرتيكه جقي فحش بديد حقشه …مرسي
این طور که تعریف کردی طرف خیلی باید اهل حال باشه ، میشه عکسشو برای من ایمیل کنی تا من هم لذتشو ببرم ؟
سلام من از شیراز هستم اگه میشه اگه راست گفتی شمارشو بهم بده تا به همه بگم راست بود یا دروغ.خونه خالی دارم اگه خدا خواست یه حاله اساسی بهش بدم.مرسی
سلام دوست عزیز بابت داستانت میتونم بگم مث بقیه تکراری بود ولی خب بهتراز بقیع بود ولی آگه میخوای داستان نویسی رو ادامه بدی اولا جزئیات داستان بیشتر تو داستان بکار ببر دوما غلط املایی باعث تو ذوق خوردن خواننده میشه و خوش نمیاد لطف کن بعد نوشتن داستان داستانتو ی چک کن و غلط املایی رو بگیر چون خیلی تاثیر میزاره رو نظر خواننده
استخونه کیرم داشت میزد بیرون؟؟؟؟!!! :)) مگه کیرت استخون داره؟!! :))