قرار بود مهتاب (از بچه ها دانشگاه) مهمونی بده…و قرار بود همه با دوس پسر یا دختراشون بیان هیچکس نباید تنها میومد. ولی من تازه با سارا کات کرده بودم و نمیتونسم برم… خیلی دلم مهمونی میخواس خیلی وقت بود نرفته بودم…دو روز مونده به مهمونی مهتاب زنگ زد گفت مهمونی به هم خورده مامانش اینا نمیرن سفر…منم یه تعارف زدم گفتم مهمونی که نه ولی سه شنبه میتونین جمعشین خونه ما…اونم نه گذاشت نه برداشت گفت پس من با دوس پسرم میام به مونام میگم بیاد(مونا ازون دختر دریده هاس اصلا نمیشه باهاش دهن به دهن شد)! منم گفتم پس صالح دوستمم بیاد…مهتابم اوکی داد.
اسم خواهرم نیکی هست…دختر خیلی خوبیه اصلا با پسرا نمیگرده فازش کلا متفاوته با من
همیشه ساده میپوشه…آرایش کم…ولی انصافا خیلی لونده پوسته سفید و سرخ…سینه های ۷۵ قدش ۱۶۸ و باسن گردش و راز نگهدار باهام خیلی اوکیه هرکاری میکنم قبلش باهاش مشورت میکنم.
ظهر رفتم خونه به خواهرم نیکی گفتم فردا میخوایم با دوستام جمع شیم خونه ما گفت مثلا کیا؟!
همه پسرید؟ گفتم نه ۲تا دخترن ۳تام پسریم…گفت پس منم باید باشم!! گفتم مگه قرار نیست فردا با خاله اینا برین پارک بانوان؟! نیکی گیر داد که منم باید باشم اگر نه به مامان میگم فردا ابنجا چه خبره!!! منم گفتم موذب میشن بچه ها همه دوس دختر پسرن میان
بعد توام خواهرمی متوجه میشی که چی میگم؟!
نیکی گفت اووو مگه میخواین چیکار کنین…فوقش میخواینن حرفای اونجوری بزنین و آهنگ و قرو ازین داستانا دیگه…بهشون بگو دوست دخترتم اصلا چی میشه مگه! منم زیر بار نرفتم
اونم پا فشاری که خونه خالیه فردا در گرویه ابنه که منم باشم خلاصه قبول کردم…صالح رفیقم کلا دسش تو جور کردنه مشروب و سراب عالیه یه چیزایی میاره نابه ناب.
همه چی اوکی شده بود…خواهرمم صب بهونه کرد حالش خوب نیست مامانم با خالمینا رفتن پارک بانوان…خواهرمم نیکی رفت آماده بشه…منم همه چیو آماده کردم تا بچه ها بیان
مثه همیشه خواهرم یه آستین بلند و یه شلواره مشکی پوشید و یه آرایش مختصر…بش گفتم مگه ختمه نیکم اخماشو کرد تو هم کرد تو هم گفت نکنه میخوای بیکینی بپوشم واسه دوستات…خیلی خورد تو پرم …اوو مگه چی گفتم حالا…صدای زنگ در اومد مهتاب بود و دوست پسرش آرش…مونا باهاشون بود…صالحم پشتشون رسید… مهتاب و مونا رفتن تو اتاق مانتو رو درآوردن و اومدن تو حال…مهتاب یه تاپ سبز تیره با یه دامن که تا زانوهاش بود…مونام یه پیرهن که کاملا از زیرش سوتینش معلوم بود و یه دامن دقیقا شبیه مهتاب
مونا اومد جلو گفت معرفی نمیکنی…گفتم ببخشید معرفی نکردم دوست دخترم نیکی …نیکیم باهاشون چاق سلامتی کرد…رفتم آهنگو اوکی کردمو شرو کردیم مشروب خوردن من زیاده روی نمیکنم معمولا ولی ایندفه به هوای اینکه تو خونه خودمونم و نمیخواد موقعه برگشتن رانندگی کنم یه خورده زیاد مشروب خوردم…خواهرم ولی اصلا لب نزد…به مونا گفتم دامناتونو کیلویی میخریدد از بازار…مونام رو کرد گفت به جا اینکه پرو پاچه منو بپای حواست به دوز دختر گرامت باشه!! نیکیم یه نیگای تلخ بهم کرد قشنگ معلوم بود از دوستام خوشش نیومده…مهتاب با آرش بلند شدن رقصیدن مونام و صالحم شرو کردن …منم رفتم وسط ولی خواهرم نیومد…مونا رفت طرف خواهرم گفت چقد ناز داری دختر دستشو گرفت اومد دستشو گذاشت تو دستم گفت اینقد غریبی نکنین…خواهرم مجبوری شرو کرد با من رقصیدن به خواهرم گفتم چرا اینقد بد اخلاقی میکنی خوش باش دیگه…گفتم نیاهاااا هم خودت موذب شدی هم مااا…خواهرمم گفت باشه حالا …مثله ابنکه تصمیم گرفت خوش بگذرونه…همینطور که میرقصید تو حالت مستی چشام افتاد به سینه هاش بعدم باینه خوش فرمس چه تکونیم میخورد لامصب…کیرم شق شد اگه کسی میدید قشنگ معلومم بود شلوارم داره پاره میشهه همینطوری داشتم خواهرمو دید میزدم
که یهو خواهرم کونشو داد عقب خورد به کیرم یه لحظه مکث کرد ولی به روی خودش نیورد و ادامه داد اما از خجالت سرخ شد…مهتاب و آرشم بدجوری همو میمالیدن…مونام داشت واسه صالح دلبری میکرد… منم عقل از سرم پریده بود کیرمو گاهو بی گاه میمالیدم به خواهرم نیکی… دیگه خسته شدیم نشستیم خواهرم منو کشید کنار مچمو محکم گرفت گفت اصلا حواست هیت داری چیکار میکنی احمق من خواهرتم نکنه واقعا فک کردی دوست دخترتم کثافت…اینو تو مغزه میتت فرو کن…منم سری معذرت خواهی کردم قول دادم دیگه تکرار نشه…
نشسیم مونا گفت بیاین بطری بازیی…جرعت حقیقت بازی کنیم…همه اوکی دادن جز خواهرمم…مونام باز رفت تو پرش گفت باشه بابا توام به تو کاری نداریممم…
دسته اول افتاد به مونا… مهتاب “جرعت یا حقیقت” مونا حقیقت…مهتاب گفت چن بار از پشت دادی…مونا " دوبار به عموم دادم…چنبارم به پسر عموهام…" بعد خندید گفت بقیه که جای خود دارن…خواهرم بدجوری جا خورد از سوال و جوابشون …سرخ شده بود…تازه فهمیده بود تو چه چالشی گیر افتاده…چن دستی چرخید دیگه روی همه به هم وا شده بود
ولی کسی از خواهرم سوال نمیکرد من جواب میدادم فقط…خواهرم بعد اینکه فهمید من با مهتاب سکس داشتم چشماش چهارتا شد…اینم از کرم ریختنای مونا بود که خواست منو جلو دوست دخترمم ضایع کنه…دوست پسر مهتابم خیلی ناراحت شد…دیگه به جا حقیقت نوبت جرعت بود فضام کاملا سکسی شده بود…صالح جرعت رو انتخاب کرد…منم گفتم باید ۲دقیقه از مونا لب بگیری…مونام پیش دستی کرد شروع کرد لب گرفتن…تو همین هین یهو یاد خواهرم افتادم با این چیزی که من گفتم به زودی اتفاق بدی واسمون میوفته…
دوباره چرخوندیم…ولی آرش بطریو برداشت گفت این خوب نمیچرخه…اون یکیو بده مهدی…منم اون یکی بطریو از رو میز برداستم تهش هنوز مشروب بود همشو سر کشیدمم…داغه داغ شده بودم…چرخوند افتاد به من…آرش از حرسش سری گفت لباس دوست دخترتو بکن…خواهرم ترسیده بود منم برگشتم طرفش…صورتش گل انداخته بود داشت تو چشمام نیگا میکرد باورش نمیشد من این کارو انجام بدمم…ولی حیابی مست بودم…دست انداختم لباسشو درارم در گوشم گفت من خواهرتم…ولی کار از کار گذشته بود…با سوتین مشکی جلو همه نشسته بود …همه کیرا سیخ شده بود داشتن خواهرمو میخوردن با چشاشون…دست چرخید مونا شلوارو …پیرهنشو درآورده بود…صلحم داشت مونارو انگولک میکرد یواشکی…مهتابم همینطور…ولی دیگه دست به ما نیوفتاده بود…که به ما افتاد…مونا گفت سوتینشو بکن…منم رفتم طرف خواهرمم…همهه چشاا به منو خواهرم
بود…خواهرم خودشو جمع کرد دستاشو جلوش گرفت مانعم بشه…منم به زور دستاشو گرفتم وسوتینشو باز کردمم…خودمم چشام ۴تا شده بود…فوق العاده بود…سینه های سفید…جای بندای سوتینش صورتی شده بود و تیتای صورتیی…یه دست چرخید سوتین مهتاب درومد…ایندفه نوبت شلوار خواهرم بود وقتی دراوردم شورتش خیس بود اونم حشری شده بود ولی ترسو میشد تو چشماش دید…بازم به ما افتاد صالح گفت بده برات ساک بزنه…شلوارمو کندم کیرمو گرفتم جلو صورت خواهرم…اصلا هیچی حالیم نبود…نیکی تو چشماش اشک حلقه زده بود…کیرمو زدم به لباش…یه نیگاهی به کیرم کرد…یه نگاهی به من…یه خورده سره کیرمو خورد بعد کرد تو دهنش همه داشتن آب دهن قورت میدادن…من از دیدن اینکه نیکی داره ساک میزنه دیونه شده بودم…حتی مونام از دیدنه این صحنه شکه بود…آبم اومد ریختم تو دهنه خواهرم حالش داشت بهم میخورد همه آبمو خورد…شرو کردم لب گرفتن ازش…مهتاب اومد پای خوارمو کرد تو دهنش…و پاشو میخورد یه کم عجیب بود برام …ولی حشری ترم کرد جامونو عوض کردیم خواهرم داشت اشکش میومد کیرمو گرفتم جلوی کس صورتیش…چنبار کیرمو مالیدم به کسش سرشو آروم هوا دادم تو نفس بند اومد جیغ زد مهتاب جلوی دهنشو گرفت…خون از بغل کسش سرازیر شدمهتاب گفت إی بابا از گارانتی خارج شد که…چیکار کردیی…شرو کردم تلنبه زدن…سینه هاش تکون میخوردن …جای دستام روتنش سرخ شده بود سینه هاشو میخوردممخواهرم پاشو دورم حلقه کرده بود…حتی کاندوم هم نذاشته بودم…حسابی غرق عرق شده بودیم…جامونو عوض کردیم نیکی خواهرم رو کیرم نشست شروع کرد بالا پایین رفتن منم همراهیش میکردم مهتاب داشت سوراخه شو از پشت لیس میزد انگشتشو میکرد تو سوراخه کونش و درمیورد خواهرم از خودش بیخود شده بود انگار نه انگار رو کیر داداشش نشسته …اووم…آهههه آهههههه…محکم تر تلمبه میزدم…آرش کیرشوو از کونه مونا درأورد…یه لب از مهتاب گرفت…مهتاب چنتا ساک براش زد بعد کیر آرشو کرفت راهنمایی کرد به طرف سوراخ نیکی خواهرم…سرشوو آروم آروم کرد تو…دو سه بار سعی کردش…اما طاقتش
تموم شد تمام کیرشو کرد تو سوراخه تنگ خواهرمم…خواهرم جیغ زد…گفت دربیار عوضی پاره شدم…آرش بی رحمانه تلمبه میزد آب کسه سرخه وسفیدش روی کیرم سرازیر شده بود…آرش تو چشمام زل زده بود داشت کونه خواهرمو جر میداد…خواهرمم سینه هاشو میمالیددد…شروع کرد لب گرفتن ازم…وایی عالی بود کیرم داشت تو کسش میسوخت…گوشاش از شدت شهوت قرمز شده بود…گردنمو میخورد…سینه هامو گاز میگرفت…مححکم گرفته بودمش…شروع کرد به لرزیدنن به ارگاسم رسیده بود با فشار آبش از بغل کیرمم میزد بیرونن…اولین ارگاسم زندگیش بود…منم محکم ترر و بی رحمانه تر تلمبه میزدم…کیرمو تا آخر به کسش فشار دادم آبمو ریختم تو کسش…افتاد روم… بی حرکت ولی هنوز داشت تکون میخورد آرشش داشت هنوز ادامه میداد…تا آبش اومد همشو ریخت تو دهن مهتاب…یه چند دقیقه گذشت…صالحح اومد کیرشو گذاشت تو دهن خواهر بی جونم…نیکی که تا حالا با هیچ پسری رابطه نداشت…نیکی از سر ناچاریی کیر صالحو میخورد…مهتاب و مونا افتادن به جون من…صالح رفیق ترین دوستم …که همیشه…پشتم بود…حالا وسط پاهای خواهرم بود…در حالی که داشت تلمبه میزد…سینه هاشوو گاز میگرفت خواهرمم فقط داشت آه و ناله میکرد…صالح آبش اومد ریخت رو سینه خواهرمم…آرش لباسشو پوشید لباسای مهتابم انداخت جلوشش…گفت بپوش بریم…مهتابو آرش…جمع کردن بدون خدافظی رفتن…صالحمم…مونا رو برد خونشوننن…بازم از خجالتش دراد…منم دراز کشیده بودم رو مبل خواهرم اومد…تو بغلم خوشو جمع کردد…سرشوو گذاشت رو سینه هامم…کلی گریه کرد…منم مبهوت از اتفاقی که افتاده بود…یه یک ساعتیی تو بغل هم بودیم…نبکی از روم بلند شد…لبامو بوس. کرد گفت دوست دارم…داداش…کیرمو گرفتت…شروع کرد ساک زدن…تو چشمام نیگا میکردد…سر کیرمو کرد تو کسش…منم همراهی کردم باهاشش…و دوباره آبمو ریختم تو کس داغش.
نوشته: نا شناس
یعنی برازرز فیلم همچین سکس گروپی نساخته که تو گرفتی سر بی مغزت ساختی
خب اگه بیغیرتی عین آدم بگو بیغیرتم بروبچ بیان خواهرتو از کوس و کون همزمان بکنن
اگه واقعی بود که بعید میدونم واقعی باشه واقعا برات متاسفم.
باشه باااا، تو بی ناموس ترین آدم شهوانی، حله؟؟
اولا كه ننويس ديگه
دوما ننويس ديگه
سوما ننويس ديگه
چقد چرت ميگي تو اخه حيوون؟؟
اگه واقعی بود که دهنت بی غیرت. این کس شعرها چیه مینویسن تو سایت آخه!مخم سوت کشید نصفه شبی.جنبه نداری کمتر مشروب بخور اگرهم خوردی شیرین کاریاتو نیا اینجا بنویس
پسر جان سكس حرمت داره چون امكان داره بعد همخوابي عاشق همخوابت بشي …من أهل فحش نيستم اما ذهنت بد جور بيماره خودتو به يه دامپزشك معرفي كن
تو چرا نویسنده نشدی داداچ
هه اخه چی بهت بگم نوشمک
ببین فقط دعا کن پیدات نکنم فقط ب جرم خرابی افکار و توهمی بیش از توهم شیشه اول با ورزش شیرین و دردناک بوکس اشنات میکنم بعدم سرتو میبرم
داستان نویس خوبی هستی، ولی بازی حقیقت یا فانتزی بود انگار…
ستون های رکورد کصشر گویی گینس , به لرزه افتاد :/
fekkonam khoshkel tarin dastane in site ro neveshtiii khiliiii khob bodddddd merc k
نگارش و قلم خوب و سوژه و داستان مزخرف
متاسفم برای اذهان مریض
روح و روانت به کیر کشیده شده وگرنه آدم سالم که هیچی یه آدم کصخل هم همچین تخیلاتی نداره مغزت با کیر خر برابری میکنه
این یه کپی بود. من اینو دو ماهه پیش تو یه سایت دیگه خوندم
آفرین خوب بودش دمت گرم ولی من هم عاشق خواهرم هستم البته داسنانشو گذاشتم اینجا ولی نمیدونم چرا چاپ نمیکنن ولی خااصه بگم بعد از ۴سال در به دری و جق زدن براش بالاخره یه روز خوب اومد که تونستم حرف دلمو بهعش بگم و … الان هر وقت کیرم راست بشه میارم تو اناقم در قفل دست تو شورتش بازی با کوسش و تا خایه کیرمو تو کونش میکنم
این حجم از کسشر واقعا بی سابقست (hypnotized)
اولا غلط املایی زیاد داشتی کوچولو مثل معذب که نوشته بودی موذب اگه ادعای دانشجو بودن نکرده بودی بازم بهت حرجی نبود ولی واسه دانشجوی مملکت این اندازه و اینجور غلطای املایی دیگه یه چبزی در حد فاجعه هستش.لطف کن فانتزیای مغز بیمارتو دیگه نریز رو کیبورد تا هم مغز بیمار خودت بهش فشار نیاد هم چشمای دوستان عزیز شهوانی.اخه من نمیفهمم مگه کسی مجبورتون کرده چیز بنویسین . مطمعن باش شما با ننوشتن خدمت خیلی بزرگتری میکنی به سایت و اعضای سایت . پس ننویس دیگه دوست عزبز. اوکی ؟
من چن خط از داستانو خوندم و بقیشو دایورت کردم،ولی از کامنتا معلومه کرسی شعری بیش نبوده،ضمنا به نظر من کسی که حتی حرف از سکس با محارم میزنه باید سرشو از تنش جدا کرد،عملش که جای خود داره،ناموسا چی بودیم چی شدیم!!!
با کی یا شدیم هفتــــــــــــــــــــــــــــــاد میـــلیـــــــــون
یا جنتــــــــــــــــــــــی
همش توهمه هگه میشه کوسشو پاره کرده باشی و درد نداشته و دوباره کردیش اره توهمه
خخخخ دوست گرامی فکر کردی خواهرت بقول مرحوم خشایار گاراژ قدیر ژانگولره مه تو اولین تجربه اش ۴ بار خودت و دوستات باهاش سکس کنین حداقل از به خانم بعنوان مشاور تو این چرت و پرت هایی.که فرستادی استفاده میگردید خخخ هرچند گه تابلو هستش تو زندگیت با یک دختر حرف همه نزدی چه برسه به دوستی و سکس
من فقط موندم خودت آبله ای ما رو ابله فرزاد کردی خودت خری با کره خری
نظر شما چیه؟
بخدا از این داستان اشغالتر ابله هانه تر و چرت و پرت تر نخونده بودم خلاصه بعنوان رکورد شکن باید بعنوان چرت و پرت ترین نوشتار تو گینس ثبتش کنن
نظر شما چیه؟
هر چی سعی کردم دیدم نمیشه اینو بهت نگم
بر پدر عروس آدم مردم و آزار و بیکاره مه وقت مردم رو میگیرن و میشن سوهان اعصاب لعنت
نسلتو گابیدم بیناموس بخاطر تو عضو شدم ک فحش بدمت
من تا حالا تو این سایت هیچ فعالیتی نداشتم و هیچ وقت هیچ نظری ندادم
ولی بعد از خوندن این داستان مجبور شدم بیام و خدمتت عرض کنم در واقع خواهش کنم جان همون خواهرت که نمیدونم واقعا داری یا مثل داستانت یه توهمه برو خودتو به یک دکتر حاذق نشون بده اصلا به هفت هشت تا دکتر نشون بده شما مرزهای توهمات بشری رو کاملا رد کردی
mishe edamasho bazam benevisi va age emkan dare lotf konid to pv be man masegge bedid
کاش بجای خواهرت دوست دخترتو تو داستان میووردی تا فحش نخوری کسکش…
صالح که رفیق ترین دوستت بود خواهر کسدتو ندیده بود یعنی؟میگم این سکسی نامرو بفرس واسه براززرس بهت کاپ کیر طلارو میدن…خوبه حالا مشروب نخورده انقد سگ حشر شده بوده (erection)
دوستان زیاد ناراحت نباشید چون از این بدتر هم می بینید و می شنوید برای حرفم هم دلیل دارم! یکی از دلیلهام این موادهای جدید هستند که به راحتی حتی از خریدن پفک در دسترس جوانان هست و دلیل دیگر عدم توانایی جوونا به خاطره بیکاری و بی پولی برای ازدواج. همین دو دلیل کافیه یک ذهن پریشان را به جایی برسونه که این مزخرفات رو توی ذهن بیمارش پرورش بده.
چه به سر ما داره میاد (به کجا چنین شتابان)
بعدازاین مدل تجاوزاومدگفت دوستت دارم داداش؟کسخلی یاماروکسخل فرض کردی؟
اسم خواهرم نیکی هست…دختر خیلی خوبیه اصلا با پسرا نمیگرده فازش کلا متفاوته با من
همیشه ساده میپوشه…آرایش کم…ولی انصافا خیلی لونده پوسته سفید و سرخ…سینه های ۷۵ قدش ۱۶۸ و باسن گردش و راز نگهدار باهام خیلی اوکیه هرکاری میکنم قبلش باهاش مشورت میکنم.
با عرض معذرت من کمی دیر این داستان رو خوندم ولی تو رو خدا یکی بمن بگه این یعنی چی ؟
خواهرش دخترخیلی خوبیه اهل گشتن با پسرا نیست ولی خیلی جلف و لونده 😎
بالاخره خوبه یا بده سنگینه یا سبک؟
مرزهای کصشعر گویی جابهجا کردی (dash)