من و دختر داييم

1390/01/28

سلام من اسي اسم مستعار منه 26 سال خاطره كه ميخوام براتون تعريف كنم برميكرده به 13 به در 1390 من 1دايي دارم كه شهرستان زندكي ميكنه دايي من 1دختر و 1بسر داره كه رامين بسر داييم 24 ساله سن داره كه ازدواج كرده و جدا زندكي ميكنه دختر داييم مهشید 20سال اون از شوهرش جدا شده تقريبأ 2 _3 روز بيش از 13 بدر داييم زنك زد كفت مرضیه (زن دایی)با مهشید ميان تهران كه 13بدر باشما باشن.

خلاصه اونا امدن خونه ما سلام احوال برسي كرم كرديم رفتيم كه بريم بشينيم زن داييم به مهشید كفت برو مانتوت را در بيار مامانم به هش كفت بره تو اتاق من لباساشو عوض كنه واي وقتي كه از اتاق امد بيرون سر جام ميخ كوب شدم 1تيشرت نارنجي استين كوتاه كه سينه هاي بزركش را نشون ميداد 1دامن كوتاه تا نزديك زانوش و1شلوار تنك كشي سفيد بوشيده بود امد نشست شروع كرديم به حرف زدن هميشه كي بابات خوبه خاله خوبه فلاني خوبه…همينطور كه مشغول حرف زدن بوديم يهو جشمم به دامن مهشید افتاد اخه روبه روي من رو كانابه نشسته بود و حواسش نبود كه دامنش يه كمي رفته بالا و باهاشو نيمه باز بود زير شلوار شيار خط كسش معلوم بود كه كيرم سيخ كرده بود ديكه متوجه اطرافم نبودم فقط داشتم اون بهشت بوشيده را نكاه ميكردم كه يهو باهاشو جسبوند به هم يه نكاه كردم به مهشید زود صورتشو كرد طرف مامانم زن داييم من كه حالم كرفته شد با شدم رفتم سمت اتاقم بشت كامبيوتر داشتم بازي ميكردم كه در اتاقم و زدن ديدم مهشیدست كفت اجازه هست بيام تو كفتم اختيار داريد بفرماييد امد نشست كفت ميشه به من بازي كردن ياد بدي كفتم جشم كفتم بيا جاي من بشين اخه تو اتاقم فقط 1صندلي داشتم امد نشست منم بازي جي تي اي را براش كذاشتم و دسته بازي را دادم دستش و كاركرد دكمه ها را يادش دادم داشت ناشيانه بازي ميكرد همش ميزد به درو ديوار منم رو تختم دراز كشيده بودم نكاه ميكردم ديدم كه زد به 1ماشين ماشينش اتيش كرفت منم زود كفتم بيا بايين از ماشين وگر نه مي ميري تند سريع از عقب دسته بازي را ازش كرفتم كه كمك كنم بياده شه كه ارنجم افتاد رو سينه هاش ديكه بازي يادم رفت ماشين منفجر شد منم زود واسه اينكه ضايع نشم دوباره بازي را براش درست كردم خواستم برم كنار كه مهشید كفت بيا دوتايی بازي كنيم منم كفتم اخه بازي 1نفره ست كفت اشكال نداره بيا تو جهت را كنترل كن منم كاز ميدم منم قبول كردم دسته را اورد كذاشت رو رونش كه دست منم برسه دستم كه به رونش خورد داشتم ديونه ميشدم انقدر كرم بازي بوديم كه شب شد از بايين صدامون كردن واسه شام ما هم شوخي كنان رفتيم سر ميز شام.

ساعت 11 شب بود كه من رفتم بخوابم ولي مامانم زن داييم مهشید بيدار بودن شب بخير كفتم كه برم يهو مامانم كفت برق اتاق كنارم را روشن كنم قراره مهشید اونجا بخوابه مرضیه هم بايين كنار مامانم بخوابه رفتم تو تختم همش داشتم به سينه مهشید فكر ميكردم كه در اتاقم باز شد ديدم مهشیده امد تو سلام كرد كفتم چي شده كفت ببخشيد در نزدم فكر كردم خوابي راستش اون اتاق خيلي تاريكه ميترسم كفتم بيا اينجا رو زمين بخوابم منم ديدم مهشید فقط1تاب صورتي كه به نافش نميرسيد 1شلوارك هندي تنك سفيد تنش بود بهش كفتم من ميام رو كف ميخوابم تو بيا رو تخت بخواب كه 1جوابي داد شاخ در اوردم كفت بابا تختت بزركه يه كم برو اونور تر منم كه ملافه روم بود و عادت داشتم شبا باشرت و تي شرت بخوابم قبول كردم امد كنارم و اروم خوابيد تفريبأ 1ساعت كذشت ولي خوابم نميبرد داشتم به كون قلبه مهشید كه بشت به من خوابيده بود نكاه ميكردم دستم تو شرتم كردم و با كيرم ور رفتم كه سيخ شد شهوت تمام اتاق را كرفته بود من اروم دستم را بردم طرف باسن مهشید و لمسش ميكردم تمام بدنم غرق عرق بود خودمو به مهشید نزديك كردم طوري كه كيرم رو شيار كونش بود البته رو ملافه جرات پيدا كردم اروم ملافه را كنار زدم واي 1كون قمبل روبه روم بود دستم اروم ميكشيدم روش 1لحظه مهشید تكون خورد زود خودمو كشيدم عقب. مهشید 1غلت زد دستش افتاد رو كردنم سينه هاش جسبيد به سينه من ولي اخساس ميكردم بيداره فقط خودشو زده به خواب اخه دستش ميلرزيد منم دل را زدم به دريا يواش 1بوسه از لبش كردم هيج حركتي نكرد اروم دستمو به سينه هاش ميكشيدم كيرم كه از شرت خواستم درش بيارم به رونش جسبيده بود كيرمو جدا كردم از شرت اوردمش بيرون كيرمو كذاشتم وسط باهاش هيج حركتي نكرد 1دفعه دستم را بردم زير تابش سينه هاشو فشار ميدادم ديكه طاقت نياوردم اروم شلوارشو تا زانو كشيدم بايين شرت تنش نبود كسش خيس بود دستم را بردم رو كسش كه 1تكون خورد مثله برق كرفته باشه منم يه انكشتمو كردم تو ديدم حاضر يه كمي تف به كيرم زدم كيرمو بردم دمه كسش اروم خيلي راحت نصف كيرم رفت تو يه كم جلو عقب كردم بعد 2دقيقه تمام كيرمو كردم تو كس مهشید جووون كه يه اه كشيد به خانم بيداره الكي خودشو زده به خواب بعد از 7 يا 8 دقيه تلمبه زدن ابم داشت مي امد كه زود كيرمو اوردم بيرون و خالي كردم رو كسش بعد 1بوسه از لبش كردم لباساشو درست كردم خوابيدم صبح كه از خواب بلند شدم ديدم مهشید تو اتاق نيست لباسامو بوشيدم رفتم بايين كه صورتمو بشورم مامانم كفت اسي برو مهشید را هم بيدار كن بيا صبحانه حاضره تازه فهميدم جي شده مهشید ديشب كسش كير ميخواسته ترس از تاريكي بهونه بود خلاصه رفتم بيدارش كنم در زدم كفت بيا تورفتم تو ديدم هنوز خوابه صداش كردم مهشید مهشیدجان باشو تنبل خان تا صدامو شنيد خودشو با ملافه بوشند اخه فكر كرده بو مامانم هستم بعد يه نكاه شيطنك كرد به من كفت بابت ديشب ازت ممنون كه كذاشتي بيام كنارت بخوابم اخه من از تاريكي ميترسم راستي به كسي نكو ديشب تو اتاق تو خوابيدم منم كفتم باشه امشب جي مياي جواب داد اكه شما اجازه بديد چرا كه نه!

نوشته: اسی


👍 0
👎 0
30596 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

276815
2011-04-17 12:22:11 +0430 +0430
NA

kheeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeily tokhmy takhayoly booooooood

0 ❤️

276816
2011-04-17 12:53:43 +0430 +0430
NA

خوب بود. به نظر واقعی میومد. البته دوستان حسود و کس نکرده الان میان چند تا فحش نثارت می کنن
اما یه نصیحت بهتون می کنم. هر وقت اینجوری یهو و یک دفعه کسی رو کردید به فکر سری بعد هم باشید و همیشه راه رو برای دفعه بعد هم باز بزارید.
برای این منظور بعد از سکس زود درباره اش صحبت کنید و نظر طرف رو بخواید تا یه خورده روتون به هم واشه

پس لطفا برای سری بعد از قبل بلیط رزرو کنید

0 ❤️

276817
2011-04-17 14:41:22 +0430 +0430
NA

1دامن كوتاه تا نزديك زانوش و1شلوار تنك كشي سفيد بوشيده بود!!!

ایشون از village اومده بودن؟؟!!!

0 ❤️

276818
2011-04-17 14:46:34 +0430 +0430
NA

آقای saman 39 تعریف از خود گه خوردنه!!!

0 ❤️

276819
2011-04-17 16:16:31 +0430 +0430
NA

ای بابا اینم تابلو بود دروغ محضه اما اگه راست بود که نیست امیدوارم خواهرت با مادرت برن شهرستان اونوقت داداش همین مهشید خواهرتو بکنه بعدم بیاد تو شهوانی لا اقل اون راستشو بنویسه
کونی دروغ گو

0 ❤️

276820
2011-04-17 16:54:09 +0430 +0430
NA

فقط یه چی میگم
جلق رو بزار کنار

0 ❤️

276821
2011-04-18 04:49:45 +0430 +0430
NA

رفتم تو تختم همش داشتم به سينه مهشید فكر ميكردم كه در اتاقم باز شد ديدم مهشیده امد تو سلام كرد كفتم چي شده كفت ببخشيد در نزدم فكر كردم خوابي راستش اون اتاق خيلي تاريكه ميترسم كفتم بيا اينجا رو زمين بخوابم منم ديدم مهشید فقط1تاب صورتي كه به نافش نميرسيد 1شلوارك هندي تنك سفيد تنش بود بهش كفتم من ميام رو كف ميخوابم تو بيا رو تخت بخواب كه 1جوابي داد شاخ در اوردم كفت بابا تختت بزركه يه كم برو اونور تر منم كه ملافه روم بود و عادت داشتم شبا باشرت و تي شرت بخوابم قبول كردم امد كنارم و اروم خوابيد
اوج دروغگویی یه نفر را در سطر بالا بیابید

0 ❤️

276822
2011-04-18 04:51:44 +0430 +0430
NA

به من كفت بابت ديشب ازت ممنون كه كذاشتي بيام كنارت بخوابم اخه من از تاريكي ميترسم راستي به كسي نكو ديشب تو اتاق تو خوابيدم منم كفتم باشه امشب جي مياي جواب داد اكه شما اجازه بديد چرا كه نه!

این جمله آخرم خیلی قشنگه.هههههههههههههههههههه

0 ❤️

276823
2011-04-18 07:17:27 +0430 +0430
NA

کیرم تو کون هر چی کونیه
بچه کونی
خیلی تخمی بود

0 ❤️

276824
2011-04-18 08:16:04 +0430 +0430
NA

من نمی دونم چرا همه این داستانی تو خوابی وسطاش می فهمن که طرف بیداره و مثلا خودشو زده به خواب
خوب هر کی مخصوصا جوونا یکم دستشون بزنی سریع بیدار می شن اسگل که نیستن شما بکنین اونا خواب بمونن نفهمن

0 ❤️

276825
2011-04-18 16:33:08 +0430 +0430
NA

برو دم کونتو گل بگیر کونی

0 ❤️

276826
2011-04-18 20:22:18 +0430 +0430
NA

نمونه ای بارز از توهمات یک فنچ جغی!!!
که نصفه شب اومد تو اتاقت و گفت منو بکن!!!
کس ننت اگه دروغ بگی!البته شما که راست میگی.
چند سالته کوچولو؟
خیلی کف کسی؟
عیب نداره بزرگ میشی کونت میزارن یادت میره!البته اگه تا الان سالم مونده
باشی.
خلاصه دهنت سرویس با این داستان عجیب غریبت.

0 ❤️

276827
2011-11-26 05:23:01 +0330 +0330
NA

اول داستانتو خوندم دیگه نخواستم ادامه بدم معلومه تخمیه

0 ❤️