من و زندایی صدف

1392/04/01

سلام
بهنام هستم 22 ساله از شمال ايران
حالا نميگم كجاش…اسمم همين جوري گذاشتم ايمان…
اما داستان خودمو و زن داييمو بگم كه قسم ميخورم حقيقته محضه…
زن داييم يه زن فك كنم 30 ساله قدش تقريبا 175 يكم تپله…خيلي سفيده…سينه هاش نسبت به هيكلش خيلي كوچيكه اما يه كووووون داره كه باور كنيد خيلي بزرگه…
فقط ببخشيد كه بيشتر توضيح ميدم تا بجا اينكه برم سر اصل مطب…در واقع ميخوام بگم چطو مخشو زدم…
راستي اسم زن داييمو ميذارم صدف…
داييم يه شغل خوبي داشت كه از لحاظ مالي تامين بود…5.6سال پيش داييم اينا با مادربزرگم زندگي ميكردن البته طبقه بالا…خب منم زياد ميرفتم پيش مادربزرگم و هميشه آرزو داشتم به صدف جون نزديك بشم اما ميدونستم نميشه چون داييم سالم بود و از طرفي صدف جنده نبود…چند سال گذشت تا اينكه داييم معتاد شد و بعد از مدتي زن دايي باهاش دعوا گرفت كه بايد ترك كنه…خلاصه اينكه به طلاق هم كشيده شده بود اما با نقل مكانشون همه چيز به تعويق افتاد…روزها ميگذشت و من از اينكه نتونستم باهاش سكس داشته باشم ناراحت بودم…تا اينكه يه شب با يكي از بچه ها توي پارك بوديم كه ديدم صدف اس داده…تعجب كردم…چون اولين بار بود كه بم اس ميداد…منم تلشو نداشتم اما خب ميشناختم شمارشو…يه جوك بود…منم فك كردم به يه جوك نياز داره بهش جوك دادم…بعد از چند شب جوك هاش يكم سكسي تر شد…منم مثلا جوكهاي قزويني دادم بهش تا اينكه يه شب اس داد كه امشب ميام رو تختت لباساتو در ميارم و همه جاتو ميخورم…آخرشم نوشت قربانت پشه…منم فردا شب همونو ويرايش كرد نوشتم قربانت بهنام…
خلاصه بگم از اون لحظه روي ما به هم باز شد كه بع4.5 روز با اس بهش گفتم كه ميخوام باهات باشم…اونم يه جورايي قبول كرد چون نياز داشت…
1ماه بعد با مادربزرگم رفتم خونشون…توي خونشون همش به فكر باسن رون هاي سفيد پاش بودم كه واقعا تپل و گوشتيه…خيلي سفيده…
خلاصه شب شد خوابيديم…فردا سر صبح مادربزرگم قرار بود بره سر زمينش…منو صدا زد كه ميرم…هگه نيومدم بدون برميگردم خونه…خونه داييم تا خونه مادربزرگم 45 دقيقه راهه با ماشين…
خلاصه مادربزرگم رفت داييمم ساعت 10 رفت سر كار (كارش آزاده)دختر داييم كه 11 سالش بود رفت مدرسه من موندمو پسر داييم كه 5 سالش بو و زن دايي جووووووووووووونم…
تا ظهر از طرفي خجالت ميكشيدم بهش نزديك شم از طرفي پسر داييم دستو پا گير بود…
ظهر شد دايي بهمراه دختر داييم اومدن منم كلي ضد حال خوردم كه نتونستم كاري بكنم…
ناهارو خورديم صدف با پسرش رفتن اتاق دايي اينا منو داييم و دختر داييم توي سالن خوابيديم…ساعت 3 بود كه داييم پاشد بره سركار گفت مياي بريم؟ (محل كار داييم نزديك خونه مادربزرگم بود…گفتم ساعت7 بايد محل باشم…6 حركت ميكنم…
اونم گفت اوكي و رفت…
بعد از 5 دقيقه زن دايي اس داد كه بيا اتاقم…دختر داييمو ديدم كه خواب بود…با ترس رفتم توي اتاقش…ديدم كنار پسرش دراز كسيده رفتم پيشش پتو رو زد كنار و رفتم كنارش دراز كشيدم…
همين كه دراز كشيدم شروع كردم مالوندن سينش…خييلليي نرم بود…صورتمو نزديك كردم از لب ميگرفتم صورتشو ميليسيدم…كم كم دستمو بردم لاي پاش گذاشتم رو كسش…
كوس تپلي داشت…نزديك به 5 دقيقه ماليدمش كه ديگه ميلرزيد لباشو گاز ميگرفت…
از اينكه يكي بزرگ تر از خودم داره توسط من تحريك ميشه حال ميكردم…
بعد از كلي كس مالي پيرهنشو داد بالا سينشو سري كردم دهنم نوكشونو ميمكيدم…
رفتم پايين تر پتو رو زدم كنار دامنشو دادم كنار…
خداي من چي ميديدم يه كوس تپل مپل كه باور كنيد داشت شورتو جر ميداد…
دل تو دلم نبود تا شرتشو بكشم پايين تا به آرزوم برسم…
كشيدم پايين باور كنيد الان كه دارم مينويسم سيخ كردم…يه كوس گندههههههه كه همه ي موهاشو زده بود…خيلي سفيد بود…آروم سرمو بردم لاي پاش زبونمو گذاشتم رو كسش…ديگه هيچي از دنيا نميخواستم باور كنيد
آروم شروع كردم به ليسيدن خيلي خوش مزه بود…لاي كوسشو زبون ميزدم اونم از شهوت سرمو فشار ميداد به سمت كوسش يه لحظه كوسشو گاز زدم كه يه جيغ زد كه نزديك بود پسرش بيدار شه…
نزديك به 10 دقيقه خوردم براش كه گفت پاشو…
پاشدم شلوارمو كشيد پايين كيرمو كرد دهنش وااااااااااااااااي چقد گرم بود دهنش
كيرمو تا انتها ميكرد دهنش انگار ميخواست خودشو خفه كنه…
ديگه نزديك بو بعد 5 دقيقه آبم بياد كه بهش گفتم بسه…درازش كردم رو تخت كله كيزمو گذاشتم لب كوسش آروم كردم داخل خيلي داغ و ليز بود جالب اين بود كه خيلي هم تنگ بود ديگه كم كم سرعتمو بيشتر كردم كه بعد 10 دقيقه آبمو ريختم رو شكمش…
هدفم از اين داستان اين بود كه اگه همچين آدمايي هستن دورو ورتون معطل نكنيد…به فكر گناه هم نباشيد…گناه اينه كه تو جووني داريم خود ارضايي ميكنيم ما جووناي ايران…راستي يه بار ديگه هم كردمش اما اينبار سرپا و طوري كه هماهنگ نشده بود و اينم بگم كه الان 2.3 تا بي اف داره و ديگه كمتر با من ميپره…يه بارم توي ماشين برام ساك زد و كلي مالوندمش…
از زندگيتو لذت ببريد

نوشته: بهنام


👍 0
👎 0
154430 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

387138
2013-06-22 06:30:29 +0430 +0430
NA

اقا خیلی خیلی کیری بود اقای کیری یه چیزای شنیده کس لیزه تنگه تلمبه هست میکنن تو کس ارضا میشه افرین

0 ❤️

387139
2013-06-22 06:32:37 +0430 +0430
NA

خیلی خیلی کیری بود شنیده از یکی کس لیز کس تنگه تلمبه میکنن توش

0 ❤️

387140
2013-06-22 06:39:31 +0430 +0430
NA

با اصل داستان مخالفم .از خیانت اون خانوم و سواستفاده شما هم اثلا خوشم نیومد البته نظر شخصی من بود.

0 ❤️

387141
2013-06-22 06:45:30 +0430 +0430
NA

اول اسمتو می گی بعد مستعار می ذاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا تو مخ شما ها ریدن به خدا
برو بچه مزلف. در همسایه تو پشت و پسل طویله ها و سر زمین لای شالی ها سوراخ پایین بالاتو یکی کردن اونوقت اومدی ما رو نصیحت می کنی که گناه چیه ثواب چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

387142
2013-06-22 06:53:07 +0430 +0430

Va baz ham afkare yek jalqie digar

0 ❤️

387143
2013-06-22 07:13:34 +0430 +0430
NA

بازهم گالیوری دیگر اخی جقی داستان ابدوغ خیاری تر از این نبود بنویسی؟

0 ❤️

387144
2013-06-22 07:34:44 +0430 +0430
NA

کله کیری دیگه داستان ننویس.چون از کس هیچی نمیدونی.

0 ❤️

387148
2013-06-22 08:29:27 +0430 +0430
NA

ايا ميدانستيد كه اكثر زن ها به خاهر زاده همسرشان علاقه دارند اما اين علاقه به دليل حجب حيا وخجالت هيچ وقت رو نمي شود ؟

0 ❤️

387149
2013-06-22 08:29:38 +0430 +0430
NA

کسم تو دهنت

0 ❤️

387152
2013-06-22 08:56:45 +0430 +0430
NA

همه اینکارهاروکردی پسرشم بیدارنشد? یه دیلدو 30سانتی توکون آدم دروغ گو! باشه؟

0 ❤️

387153
2013-06-22 09:31:29 +0430 +0430
NA

کاشکی میشد من زن داییمو میکردم.نمیدونید چه کونی داره!!!

0 ❤️

387155
2013-06-22 12:16:03 +0430 +0430
NA

خاک تو سر جلقیت با این افکار کیریت

0 ❤️

387156
2013-06-22 12:31:41 +0430 +0430
NA

سام علیکم جمیعا…
من کاری ندارم نویسنده این داستان که حالا کپی شده کیه… واقعیه یا حاصله تخیله یه تس مغز…
میخوام نظره دوستان و به چندنکته در این داستان جلب کنم که نادیده گرفته شده…
سکس با محارم رو که آشکارا بوده و دوستان توجهه خاص نمودنو …
اما نویسنده بجز اینکه ازابتدا در فکره سکس با زن دایی و در پی اون خیانته آگاهانه به داییش بوده… طرزه فکره بیمارگونه وکثیف . بدخواهانه هم داشته که چون علاقه دایی و زنداییش به همدیگه رو میدونه… آرزوی داغون شدنه داییش بهرصورت رو داره تا بتونه به خیانته جنسیش برسه… که بامعتادشدنه داییش خوشحال میشه !(این بدخواهی رو حتی از دشمنانه یه شخص هم نمیشه انتظارداشت…چه برسه به خواهرزاده طرف که جز دوست داشتن انتظارنی نیست!
دوستان به این داستانهایی که میخونید نیست؛ من بیام این داستان رو بخونم باخودم بگم این یارو تونسته به داییش خیانت کنه منم برم تو فکرش! نه عزیز؛ با خوندنه اون قسمت ازداستان که طرف آرزوی بدبختی و نابودیه هم خونشو دآره اونم بخاطره چند ثانیه لذت میشه فهمید که نویسنده تخیلیه و مطمینا از داشتنه دایی و زن دایی محروم؛؛؛!
در آخر نظرتونو به انتهای داستان جلب میکنم؛ که نوشته نتیجه این عملش که تونسته یکی دو بار از لذت چند ثانیه ای این خیانت بهره ببره چون در اثر خیانت آیشون زنه بیچاره گرفتاره فحشا شده و دیگه یارو آدم حساب نمیکنه و یه دنیا عقده به عقده هاش اضافه شده با دنیایی حسادت و اعصابی خراب و تباه شدنه جوانی!
اینطور نیس؟!

0 ❤️

387158
2013-06-22 16:00:09 +0430 +0430
NA

ای به قربونت حرف دلم رو گفتی

0 ❤️

387159
2013-06-22 16:17:19 +0430 +0430
NA

کست تو دهن خودم رویا جوووون بکنم توش واست…

0 ❤️

387160
2013-06-22 17:07:15 +0430 +0430
NA

سنتو گذاشتی جلو آینه دو تا شه؟! کس مغز متخیل؟!
اول می گی جنده نیست،بعد می گی بهت اس داد…:/
همچین ریدی که اگه آب وصل هم باشه بازم نمیتونی خودتو تمیز کنی :O :O :O

0 ❤️

387161
2013-06-22 18:42:15 +0430 +0430
NA

به چه قیمتی ؟!

0 ❤️

387163
2013-06-22 19:26:58 +0430 +0430
NA

این همه سوراخ واسه کردن زنداییت آرزو کدذی داییت معتاد شه زنداییت موبایل بخره جالبه به تو ایکبیدی اس بده بری بکنیش احمق

0 ❤️

387164
2013-06-23 02:03:46 +0430 +0430

کیر اسب رستم تو کونت،تیرآهن24تو کونت،کونی پر از غلط املائی بود،حال آدمو بهم میزنید با این غلط املائی ها،تف تو کونت،کونده

0 ❤️

387165
2013-06-25 08:17:05 +0430 +0430
NA

کیرم تو کس و کون معلم دوران دبستانت همییییین

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها