من و مامی

1389/09/01

داستان از چندین سال پیش شروع میشه، وقتی که حدودا 16 سالم بود، هروقت حشری میشدم حس میکردم خیلی دلم میخواد مامانمو بکنم (البته وقتی از این حالت خارج میشدم حسابی پشیمون مشدم اما چه میشه کرد که وقتی اون آقاهه سیخ میشه آدم هیچی نمیفهمه)! اما خب مطمئن بودم این کار شدنی نیست چون از یه طرف از بابام خیلی میترسیدم، و از یه طرفم روم نمیشد با مامانم کاری بکنم! خلاصه اون روزا رو با بد بختی طی میکردم، حموم که می رفتم با شورت و سوتین های مامانم که تو حموم در میاورد حال میکردم تا اینکه یه روز که تو فکر مامانم بودم دیدم مامانم یه دامن تنگ، تا زانو پوشید تو خونه! خیلی تعجب کرده بودم چون هیچ وقت تو خونه اینطوری نمیگشت و اون موقع بابام هنوز سر کار بود. منم دیگه حسابی حشری شده بودم. دقبقا یادمه به خودم گفتم: “من حتما اینو امروز میکنم”. مامانم واسم ناهار آورد و خودش رفت تو اتاق منم ناهارمو با سرعت زیاد خوردمو رفتم تو اتاق. دل و زدم به دریا، خواستم اول برم لباشو ببوشم و کم کم کارو شروع کنم. واسه همین رفتم جلو گفتم مامان خیلی دوست دارم تارفتم لباشو ببوسم یهو صورتشو کج کرد و من فقط تونستم لپشو ببوسم، خیلی ناراحت شدم اما یبار دیگه شانس خودمو امتحان کردم، گفتم مامان میخوای قولنجتو بشکونم؟ گفت باشه منم رفتم پشتشو بهش گفتم دستاتو جمع کن بعد از پشت بغلش کردم، کیرمو چسبوندم به کونشو بلندش کردم که قولنجش شکست! خیلییییی بعد اون ماجرا حال کردم. ظهر شد، رفت بخوابه، منم رفتم کنارش بخوابم، کلی فکر کرده بودم و قرار بود خودمو لوس کنم و ادای بچه هارو در بیارم و سینه مامانمو میک بزنم. همین کار رو هم کردم و چند بار سینه شو میک زدم مامانمم گفت نکـــــــــن (با خنده)!! بعد دیگه ولش کردم تا خوابش برد وقتی خواب بود کیرمو از تو شرتم در آوردم و یه ریسک خیلی بزرگ کردم! کیرمو تا نزدیک دهنش بردم، یه لحظه حس کردم چشماشو باز کرد اما به روی خودش نیاورد و دوباره چشماشو بست من از یه طرف کلی حال کردم و از یه طرف کلی ترسیدم!
گذشت… و اون روز تموم شد اما وقتی به شرایط عادی برگشتم حسابی از کارم پشیمون شدم. تصمیم گرفتم دیگه بیخیال مامانم بشم. همینطور هم شد. دیگه به مامانم فکر نمی کردم.

از اون ماجرا حدود 4-5سال میگذره، که من تو این مدت اصلن به مامانم نظر نداشتم. تا این که یه روز یکی از دوستام همین سایت رو بهم معرفی کرد، من کلا با داستانای incest خیلی حال میکردم، اینقدر روم تاثیر گذاشتن که دوباره رفتم تو نخ مامانم، دوباره کلی فکر کردم که چطوری شروع کنم به کردنش یه ایده ی توپ به ذهنم رسید! من والیبال بازی میکنم و موهای پامو همیشه میزنم و دهنم سرویش می شه تا پشت رونمو بزنم، واسه همین تصمیم گرفتم یه روز برم حموم و به مامانم بگم بیاد موهای پشت رونمو بزنه!! اون روز بابام خونه نبود (چون اگه بود، بابام میومد بزنه احتمالن، منم نمیخواستم موقعیت رو از دست بدم واسه همین چند روز صبر کردم که یه موقعیتی گیر بیاد که من و مامانم تنها باشیم!) مامانم اومد تو حموم، من فقط شرت پام بود و کیرم که از ماجرا و نقشه من خبردار بود حسابی سیخ شده بود و تو شرتم برگشته بود بالا! مامانم که کارش تموم شد من دلو زدم به دریا گفتم مامان میشه کونمم بزنی؟ یه لحظه شوکه شد، اما به روش نیاورد و گفت باشه! منم شرتمو در آوردم نمی تونستم کیرمو با دستام بپوشونم!!! خلاصه با دو دست کیرمو محکم چسبیدم و بعضی وقتا از عمد بعضی جاهای کیرمو نمیپوشوندم که مامانمو حشری کنم! (به خودمم خیلی حال میداد اینکه حس کنم، مامانم داره کیرمو میبینه) بعد که کارش تموم شد تشکر کردم و مامانم از حموم رفت بیرون، کلی حال کردم و آماده بودم واسه جلق زدن اما یه لحظه گفتم، مامانم آماده بود واسه اینکه به من بده، چرا جلق بزنم؟؟ بازم رفتم تو فکر و یه فکر توپ به ذهنم رسید، مامانمو صدا زدم که بیاد پشتمو کیسه بکشه (خودش قبلن بهم گفته بود که یبار صدام کن بیام پشتتو کیسه بکشم) دوباره دودستی کیرمو چسبیدم اما این دفعه فرق داشت، آخه دوش آب باز بود و مامانم مجبور بود لباساشو در بیاره که بیاد تو! مامانمم همین کارو کرد و فقط با یه شرت اومد تو. کیرم دیگه داشت می ترکید و تو حال خودم نبودم! وقتی کیسه کشیدنش تموم شد گفتم مامان میخوای منم پشت تورو کیسه بکشم؟ گفت باشه! منم دیگه مطمئن بودم الان اگه بخوام بکنمش نه نمیگه! همین طور که داشتم کمرشو کیسه میکشیدم دستمو کردم تو شرتش که مثلا می خوام کونتو کیسه بکشم! یه دفه دیدم مامانم شرتشو درآورد! گفت راحت باش! (البته چون پشتش به من بود هنوز کسشو نمیدیدم)منم کونشو کامل کیسه کشیدم و تصمیم گرفتم کارو شروع کنم! دستمو دور کمرش حلقه کردم و یهو رفتم جلوش، دیگه کیرمو ول کرده بودم اونم جلوی کسشو نگرفته بود، یهو لباشو بوسیدم و حسابی بغلش کردم و فشارش دادم! مامانم یه زن سفید 39 سالس با حدود 170سانت قد و 80کیلو وزنه. کیرم دیگه طاقت نداشت، رفتم جلو، کیرمو چسبوندم بهش و بهش گفتم میخوابی یه لحظه؟ اونم وسط حموم دراز کشید و من کردم تو کسش، کسش گشاد بود! معلوم بود بابام حسابی کردتش! ولی مهم نبود، من حال میکردم باهاش! اولش میخواستم در بیارم بکنم تو کونش ولی باور کنید کیرم طاقت نداشت! با سرعت تمام تلمبه زدم اونم داشت حسابی آه و اوه میکرد، کم کم داشتم ارضا میشدم، میخواستم کیرمو دربیارم که آبم تو کوسش نریزه، ولی گفت بذار بریزه اشکال نداره، منم گفتم باشه، و همون جا آبمو خالی کردم! این ماجرا دقیقا 8 روز پیش اتفاق افتاد! تا چند روز مامانم باهام خیلی سنگین رفتار میکرد! حس میکردم از کارش پشیمونه! ولی الان بهتر شده. البته هنوز مثل قدیما نیست و انگار میخواد یه جوری رفتار کنه که من دیگه همچین کاری نکنم! ولی من خودمو میشناسم!! بازم می کــــــــــــــــــــنمت مامان جوووووووووووووووووووووون!!!

نوشته‌: سینا


👍 0
👎 0
369593 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

269245
2010-11-22 17:28:31 +0330 +0330
NA

مثه سگ دروغ میگب <:P

7 ❤️

269246
2010-11-23 07:27:49 +0330 +0330
NA

Vagean majburi biyay inja kossher benevisi fohsh beshnavi koskesh ???

6 ❤️

269247
2010-11-23 13:49:53 +0330 +0330
NA

يه فيلتر شكن توپ
سلام به دوستان عزيز
مي خواستم بگم چند روز پيش فيلتر شكن پيكسل گالري به علت محدود بودن پهناي باند سرور واستقبال بي نظير شما به حالت ساسپند يا تعليق درآمده بود دوباره راه اندازي شد مثل دفعه قبل برين ادرس زير و براي تست فيلتر شكن ادرس شهواني رو وارد كنيد
www.beshkan.000a.biz
لطفا تو نظراتون اشكالات فيلتر شكن رو بگيد تا تو ورژن بعدي بر طرف بشه

6 ❤️

269248
2010-11-23 17:25:22 +0330 +0330
NA

مادرتو گایدم با این داستان کیریت.ابله خودت این و بخون ببین این چیه نوشتی!

8 ❤️

269249
2010-11-25 02:39:12 +0330 +0330
NA

اقا جان بچگی کرده داستان کیری نوشته یعنی حشری بوده کیرش داستان نوشته. take it easy!!! :))

7 ❤️

269250
2010-11-25 17:19:15 +0330 +0330
NA

راست میگن دیگه ابلهه نادانه خنگه چفت و چله دیوانه یه دروغ گویه بزرگه لامسبه دری وری گویه پخمه یه بد قواره یه کس ندیده.
بیست تومن خرج کیرت کن تا ننه ی بدبختت و آماج کیره افراد حشریه این سایت نکنی.

3 ❤️

269251
2010-12-04 11:32:39 +0330 +0330
NA

بنظر من بازم بکنش مامانت از همون 4 سال پیش ارزوش بوده بکنیش.

4 ❤️

269253
2011-01-10 14:28:00 +0330 +0330
NA

خیلی بدبختی مادرجنده.
اگه به بابات نگفتم بکندت…

0 ❤️

269254
2011-02-11 08:30:59 +0330 +0330
NA

خیلی ممنون از اینکه داستان نوشتین انشالا که بازم بتونی مامانتو بکنی.بعدشم چیکارش دارین بنده خدارو تا یه پسر داستان مینویسه شماها هی فوش میدین حالا اگه مامانش بود هی میگفتین قروبونت برم.کجا زندگی میکنیو.بیام بکنمتو از این حرفا.آقا خیلی ممنون از اینکه داستان نوشتی

0 ❤️

269255
2011-02-11 08:31:44 +0330 +0330
NA

خیلی ممنون از اینکه داستان نوشتین انشالا که بازم بتونی مامانتو بکنی.بعدشم چیکارش دارین بنده خدارو تا یه پسر داستان مینویسه شماها هی فوش میدین حالا اگه مامانش بود هی میگفتین قروبونت برم.کجا زندگی میکنیو.بیام بکنمتو از این حرفا.آقا خیلی ممنون از اینکه داستان نوشتی
:X

0 ❤️

269256
2011-02-19 07:07:48 +0330 +0330
NA

بابا نشد یکی داستان از مامانش بنویسه شما ایراد نگیرین بلدی؟بسم الله بیا بنویس فقط در … خوردن مقام اول دارن خیلی هم خوب نوشت.ایول بازم بنویس

0 ❤️

269257
2011-05-22 07:56:40 +0430 +0430
NA

کثافت…کثافت (بابا شاه)

0 ❤️

269258
2011-05-22 08:15:23 +0430 +0430

گایش کونت توسط بابا جونت را بنویس که با هم حمام میرفتید شامپو میزد در کون سفید و نرمت…

0 ❤️

269259
2011-05-29 04:24:31 +0430 +0430
NA

ای بابا شما چقدر کم جنبه اید تا یکی مینویسه شروع میکنید فحش دادن اگه ناراحتید خوب نخونید کسی مجبورتون نکرده

0 ❤️

269261
2011-12-25 05:32:31 +0330 +0330
NA

mamanam, mamanam akhe avazi root mishe bazam begi mamanam

mamanam goft bezar berize eshkal nadare manam dgoftam bashe ya nanat badjoori jendast ya to badjoori koskholi ah bache mozallaf >:P

0 ❤️

269262
2012-08-07 18:00:01 +0430 +0430
NA

akhe lashi
khejalat nemikeshi?
mamaneto gaiidi?
ya nanat jendast
ya kos gofti
khak to saret ke andaze sare suzan gheirat nadari
bache jaghi

0 ❤️

269263
2012-08-23 04:02:35 +0430 +0430
NA

مثل کرکدیل میمونی دروغ گفتی این سگ ولی اگه راست باشه باید بهت تبریک بگم که مادرت جنده تشریف داره کیر خر اسب ابی تو کونت

0 ❤️

269265
2012-08-23 05:30:13 +0430 +0430
NA

ماها باید به نظر من هر جور که دوست داریم زندگی کنیم انقد این بچه رو فحش ندین اینو مامانشم دوست دارن این طوری با زندگیشون حال کنن حالا راست یا دروغ چیزیه که تو ذهنت هست خسته نباشی گلم از داستانت ممنون

0 ❤️

269266
2014-08-28 02:00:39 +0430 +0430

ای حرومزاده تخم تازی.تف به شرف نداشتت

0 ❤️

269267
2014-08-28 22:23:09 +0430 +0430
NA

گوز همه بچه های سایت تو حلقت جلقی بدبخت متوهم

0 ❤️

269268
2014-11-24 17:13:43 +0330 +0330
NA

من معمولا رو داستانا نظر نمیدم ولی تو صدای منو دراوردی
آدم به خالی بندی تو ندیده بودم با اون داستان تخمیت

0 ❤️

269269
2015-05-21 18:11:40 +0430 +0430
NA

اخه بی ناموس تا کیر تپ قبر امواتت چرا دروغ میگی جقی

0 ❤️