با سلام
اینجا شاید جایی باشه که صادقانه حرف دل زد و حرف دل شنید .
امید هستم قد ۱۸۷ و وزن ۷۲ معمولی
نزدیک های عید ۹۷ با دختری آشنا شدم و دختر بدبختی بود پدر مادر جدا شده، مستاجر ،خاهر کوچیکش نامزد بود و…
در ابتدا شاید هوس اما بعدا عشق با اصرار خودم و مخالفت خانوادم به خاستگاری رفتیم بعد از چند بار برو برگرد جواب بله را گرفتیم و شرعی و قانونی محرم شدیم.
از اولش سرد بود گاهی اوقات کمی گرم ماه اول که براش سیم کارت جدید گرفتم هفته بعدش دیدم که شماره غریبه بهش زنگ میزنه با پسر حرف زدم و گفتم که نامزدیم لطفا تموم کنه با نامزدم هم حرف زدم اما فایده نداشت چند هفته بعد هم گذشت من عاشق زنم میشدم در رابطه ها گرم ولی او بی تفاوت.
یک روز بحث به طلاق کشید که با مادرم و مادرزنم در میان گذاشتم با حرفهایشان یک فرصت دیگر به فاطمه نامزدم دادم انگار خوب شده بود دوماهی میشد که دیگه تو گوشیش شماره های غریبه لیست سیاه بود و یکم گرم شده بود کم کم حالش بهتر میشد اما وقتی عید قربان رفت روستا پیش پدرش چند روز مهمونی همه حرف های دلش رو گفته بود از راست و دروغ و باعث شد که طلاق توافقی بگیریم.
موقع طلاق پیش مشاور میگفت من پدر و مادرم تازه از هم جدا شده بودند تو حال خودم نبودم میگفتم عشقم اومده بود خاستگاریم بابام نداد و رفت خودکشی کرد تو حال خودم نبودم و جواب بعله دادم و من از اول دوستش نداشتم.
از هم جدا شدیم هفته بعدش که سیمکارتی که داده بودم بهش سوزوندم ویکی دیگه گرفتم اس ام اس اومد :فاطمه پدر و مادرم راضی نیستن ما باهم ازدواج کنیم.
حرف آخر: عزیزان مرگ من وقتی کسیو دوست ندارید باهاش ازدواج نکنید و اگر هم ازدواج کردین پاش بمونین و زندگی شروع کنین به مرور زمان خودش درست میشه . کاری نکنیم که یه خونواده از هم بپاشه چه رابطه با زن شوهردار و چه مرد زن دار .
از من که گذشت و چوب سادگیمو خوردم.
نوشته: امید
کسخل کسی اینجا برای خوندن پند و نصیحت نمیاد
اینجا برای داستان سکسی هست
عزیزم این پند و اندرز ها رو باید توی یک تاپیک بنویسی نه اینجا که یک تعداد دوست دست به کیر اومدند تا شب جمعه ای رو به کیرشون صفا بدند!
همین که دیگران رو بدبخت قلمداد میکنی
بدبختی سر خودت میاد
ی نصیحت دوستانه
شماره فاطمه رو بده ما شاید تونستیم سر به راهش کنیم
اصلا یهو دیدی اومد گروپ زدیم تو هم باشی
وقتی سیم کارت جدید می گرفتی چه طور خود به خود شماره رو پیدا می کردن زنگ می زدن؟ بعدم این چس ناله بود یا داستان اروتیک؟
یادم رفت بگم که قد و وزنت چه ربطی به این چس ناله داشت؟
داداش با این توصیه هایی که آخر داستان کردی باید بهت بگم اصلا ناراحت نباش.لیاقت تو خیلی بیشتر از این حرفاس
گیج و ویج شدم نفهمیدم چی شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه ماجرای این شکلی کل مسیر زندگی منو تغییر داد افسوس…
بعضیا کلا خوششون میاد یا چرت و پرت بشنون، یا فقط فحاشی کنن.
خب کسخل ها عین آدم اومده میگه تو چاه نیفتین. یه بدبختی هم داستان می نویسه، میگین چرا دروغ میگی؟! اصلا معلومه با خودتون چندچندین؟!
تهش نوشتی: از من گذشت چوب سادگیمو خوردم!
نه داداش چوب حشریتت و گوش ندادن حرف خونوادتو خوردی.
خداتو شکر کن چوب سادگیتو خوردی
و فرو نکردنش بهت
با سلام
اینجا شاید جایی باشه که صادقانه حرف دل زد و حرف دل شنید . خب راجب این بخش از داستانت باید بگم که حرف دل شاید بشه زد. اما حرف دل شنیدنش رو به شخصه من تردید دارم. همش شده فحش بارون. البته ی چیز رو من میپسندم که برای داستان های دروغ و الکی میاند فحش میدند کاربران در پاسخ به دوستانی که گفته بودند شهوانی ی مشت آدم داره که هر کاری میکنند تا ثابت کنند داستان الکیه باید بگم که به شخصه من این حقیقتجویی رو ستایش میکنم. خوب نیست آدم هر چیزی رو که به خوردش داده میشه سریع باور کنه. مگه چیزی که از همه لحاظ راست باشه و با همه چیز بخونه
نکته خوبی گفتی