من و نیوشا

1390/06/16

سلام
داستانی که میخوام بنویسم اولین داستان و اولین تجربه من هست
از خودم بگم اسمم ارتین و 21 سالمه قدم تقریبا بلنده و هیکلم هم تقریبا رو فرمه و از خود تعریف نباشه قیافه خالتوری ندارم …
داستان بر میگرده به 2 سال پیش نزدیکای عید بود که …

خالم اینا برای کمک به تمیز کردن خونه به همراه مادربزرگم به منزل ما اومدند و از صبح ساعت 8 شروع به کار شدند و (به علت اینکه مادرم چند ماه پیش فوت کرد عید اینا اومدن ) دختر خالم هم که اسمش نیوشاست اومده بود …از نیوشا بگم قدش تقریبا 170 و وزنش 66 و خداییش خیلی خشگله و هیکل پری داره …پدرم هم که بعلت کارش رفته بود جنوب کشور و نبود …
اونروز نیوشا داشت شیشیه های اتاق منو تمیز میکرد و منم داشتم با نوت بوکم رو تخت ور میرفتم که اومدم بهش بگم نیوفتی (از رو 4 پاییه ) که نگاهم افتاد به پر و پاچه خانوم یه شلوارک تنگ سیاه که سفیدی پوستشو 10 برابر نشون میداد با یه تیشرت گل و گشاد که از نظر من خیلی سکسی به نظر میومد و پاشدم رفتم زیر 4 پایه و شروع به مسخره بازی در اوردم و یکم تکونش دادم که مثلا بیوفته نیوشا از ترس پشماش ریخته بود و داشت جیغ و داد میکرد که ریسک کرد و پرید تو بغلم و منم حدودا چند ثانیه ای طول کشید تا بزارمش پایین موقعی که تو بقلم بود یه نگاه خاصی کرد من که یکم متعجب بودم از اتاق زدم بیرون و رفتم پیش خالم اینا و بهشون گفتم ناهار از بیرون میگیرم…بحث سر ناهار بود که نیوشا از اتاق اومد بیرون و گفت من ساندویچ هات داگ میخوام …منم با خنده و یه کم شیطنت نگاهش کردم و گفتم باشه …زنگ زدم غذا رو اوردن و موقع خوردن ساندویچشو باز کرد و گفت ا ا ا این که کوچیکه …تا نگاش کردم خودش فهمید و 2تایی زدیم زیر خنده …
ناهار رو خوردیم و من طبق معمول رفتم بخوابم هدفون رو گزاشتم رو سرم و چشامو بستم داشتم یه اهنگ لایت گوش میکردم که یه گرمای دلنوازی رو روی سینم حس کردم نیوشا اومده بود و کنار من رو تخت دراز کشیده بود همینجوری که هدفون رو گوشم بود با صدای یکم بلند گفتم جون مادرت پاشو الان مامانت میاد فکر میکنه چیکار میکنیم …گفت بهش گفتم میرم پیش ارتین بخوابم منم دیگه هیچی نگفتم و باز چشامو بستم 2باره صدای هدفون رو زیاد کردم نیوشا بیشتر خودشو تو بغلم جا داد و یه پاشو انداخت روی رون پام یه حس عجیبی داشتم هم دوسش داشتم هم یکم شهوت با دوست داشتنه میکس شده بود یه احساس خوب و سبکی داشتم … یکم که گزشت چرخیدم به سمتش و چشمامو باز کردم …صورتامون تو هم بود و فقط همدیگرو نگاه میکردیم و گرمای نفسای همدیگه رو احساس … نمیدونم چیشد لبخند زدم ؟!
که اروم لبشو گزاشت رولبم…انچنان ته دلم خالی شد که انگار از بالای برج میلاد افتاده باشم …خودش صورتشو بر داشتو محکم بغلم کردو منم یکم موهای مشکی بافته شدشو تو دستم گرفتمو یکم بازی کردم و 10 20 دقیقه ای هیچکدوممون حرف نزدیم و کم کم خوابمون برد …چشمامو که باز کردم دنبال ساعت گشتم و از رو دیوار برش داشته بودن یک لحظه به نیوشا نگاه کردم که مثل یه گربه تو بغلم خوابیده بود …دیگه هیچ شهوتی بهش نداشتم واقعا دوسش داشتم …اودم موبایلم رو از رو زمین بردارم که دیدم خالم اونور اتاقم داره میره تو تراس … بهش گفتم خاله ساعت چنده گفت 4 گفتم خیلی وقته خوابیدم گفت ازه جفتتون خواب خواب بودید …برگشت گفت اگه تو ابجی داشتی یا نیوشا داداش اینجوری همدیگرو دوست نداشتیدا … یکم منظورشو نفهمیدم که خودش گفت نیوشا تورو خیلی دوس داره که نیوشا چشماشو باز کرد و با صدای 2رگه جالبی که حاصلخواب بود گفت این …؟؟!! اه اه … و بد زد زیر خنده … سرتونو درد نیارم ساعت 7 خالم گفت من میرم خونه نیوشا جمع کن بریم که گفت ا ا مامان .من نمیام تو برو … (خونمون 1 کوچه فاصله داره ) ولی چون مادر بزرگم خسته بود خودم با ماشین بردم رسوندمشون نیوشا هم اومد…دم خونشون که رسیدیم خالم گفت نیوشا بابات بفهمه تا اینجا اومدی نمیزاره بری ها … (یکم از این حرف خالم تعجب کردم ) خالم کلید انداخت که بره تو ایفون رو زد و شوهر خالم برداشت بهش گفت حسام نیوشا خونه ارتین اینا موند چون خواب بود بیدارش نکردم شب اگه زنگ زد برو 2نبالش …حسام هم برگشت گفت ولش کن بزار بخوابه فردا میاد …
من که خیلی تعجب کرده بودم سوار ماشین شدم و توی راه برگشت فقط نیوشا رو نگاه میکردم ورسیدیم دم خونه توی اسانسور نیوشا دستمو گرفت در خونه رو که باز کردم دل و زدم به دریا و نیوشا رو بغل کردم و اومدم صورتشو بوس کنم که سرشو چرخوند و لبم رفت رو لبش در رو با پام بستم و کلید و مدارک ماشین و هرچی دستم بود انداختم زمین نیوشا خودش شالشو باز کرد و رفتیم تو همینجوری که داشتیم لب مگرفتیم از صورتم جدا شد با یکم نفس تند گفت دوست دارم دیونه … 2باره اومد توبغلم و روی تخت دراز کشیدیم توی حس سکس نبودم و جو کاملا عاشقانه بود که شروع کرد به خوردن گردنم انگارتوهوا بودم و تو اسمونا بودم دستمو گزاشتم روی سینه هاش و شروع کردم به مالیدن همینجور که داشتم از رو مانتو نوازشش میکردم 2تایی پاشدیم وایسادیم رو تخت نزدیک بود بخوریم زمین که گرفتمش و شروع کردیم به لخت شدن .وای سینه هاشو که دیدم دیگه نمیتونستم خودموکنترل کنم و بازم خوابیدیم رو تخت داشتم سینه هاشو میخوردم که یکم صداش در اومد جفتمون انگار تب کرده بودیم یکم رفتم پایین تر به شکمش رسیدم ترکیب پوست سفید شکمش با اون شلوار لی ابی منو داشت بیشتر حشری میکرد دکمه های شلوارشو باز کردم و شلوارشو با یکم کمک خودشو تا زیر زانوش در اوردم نافش بوی بهشت میداد … توی اسمونا بودم که اومدم برم روی کسش که خودش خواست پاشو باز کنه نتونست شلوارشو و شورتشو در اوردم .یکم رفتم عقب بدن لخت لختشو برانداز کردم بازم رفتم تو صورتشو یه لب اساسی ازش گرفتم رفتم پایین بینیم رو روی کسش تکون میدادم و اونم داشت ملافه تخت رو چنگ میزد شروع کردم به خوردن با این که هیچ تجربه ای توی کس لیسی نداشتم!! نیو داشت تو اسمونا پرواز میکرد .همونجوری با هزار بدبختی شلوارمو در اوردم نگاهکه به کیرم انداختم با تعجب زیاد دیدم انگار 100 ساله خوابه .نیوشا خودش رفت سمت کیرم و گرفت تو دستش و یکم با تعجب نگاههش کرد وو اومد بالا تو صورتم و شروع کرد به لب گرفتن جفتمون رو زانو هامون وایساده بودیم کیرم میخورد به شکمش و گرمای بدنش باعث شد که سیخ کنم دستمو کشیدم روی کسش که خیس شده بود و مالیدم به کیرم خوابیدم رو تخت و اونم خودشو انداخت روم کیرم از لای پاهاش زده بود بیرون و یکم تکون خوردم …تصمیم خودمو گرفته بودم میخواستم تا دنیا دنیاست مال من شه بهش گفتم رو زانوت بشین .یکم جا خورد ولی نمیدونست میخوام چیکار کنم همونجوری که روم بود نشست یهو دیدم خوابید رو بدنم و یکم لرزید احساس کردم داره گریه میکنه ولی هیچ حرفی نزد همونحوری در گوشش گفتم دوسم داری ؟؟ هیچی نگفت و از زیر کیرمو گرفت و داشت میزون میکرد که بره تو …!!
نزاشت حرفی بزنم که نشست روش و احساس کردم کیرک یکم داغتر شد …با اینکه خودم میخواستم همینکارو بکنم ولی ترسیده بودم خودش یه جیغ ریز زد و پاشد نور که افتاد رو کیرم دیدم خونیه ولی نه خونی که چیکه کنه فقط سرش و یکم هم از تنه کیرم خونی بود 2 باره خودشو انداخت روم 4 -5 بار تلمبه زد که ابم با فشار خالی شد و نتونستم خودمو کنترل کنم چند دقیقه ای تو بغلم بود و من دیگه حس نداشتم پاشم … که یاد گند کاریم افتادم زنگ زدم به دوستم و به مسخره بازی بیدارش کردم و اطلاعاتش خیلی زیاد بود ازش پرسیدم پیشگیری اورژانسی چیه …اونم اعصابش خوردبود و گفت واسه ابجی جندت میخوای … من زدم به خنده و گفتم شرط بندیه بگو خودش شک کرد و گفت …حالا نصفه شب قرص از کجا میخواستم گیر بیارم خلاصه رفتم سر قرصا با 1000 بدبختی یه ورق پیدا کردم که روش تعداد روز داشت نیوشا گفت همینه نمیدونم چندتا رو یه جا خورد ولی تا چند روز قاچاقی هی قرص میخورد من هم نگرانش بودم هم میترسیدم خلاصه بخیر گزشت و بچه ای در کار نبود …

الان که دارم این داستانو مینویسم من 21 سالمه و نیوشا 20 قرار مرارمون رو هم گزاشتیم .قرار عید امسال ازدواج کنیم واقعا دوسش دارم و اونم دیوانه وار منو دوست داره … نمیدونم چند بار بعدش سکس داشتیم ولی ما زندگی مشترکمون رو از 2 سال پیش شروع کردیم …!!!
پ ن: تمامی اسم ها و نسبت های فامیلی مستعار بود
+ولی داستان کاملا واقعی بود …
ببخشید که حوصلتون رو سر اوردم
بدرود …ارتین شهریور 90


👍 1
👎 0
45571 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

297448
2011-09-07 21:58:55 +0430 +0430
NA

ببین داستانت کاملا غیر واقعی به نظر میومد.اصرارت واسه اینکه واقعیه رو نفهمیدم واسه چیه.غلط املایی هم زیاد داشتی.حقیقتش حالا حوصله ایراد گرفتن ندارم.ولی ایراد زیاد داشت.
مثلا اینکه نیوشا چرا تادر خونشون رفت و سیله هاشم جم کرد بعد نرفت خونش؟
خوب مثل آدم میموند خونه شما دیگه

0 ❤️

297449
2011-09-08 00:28:11 +0430 +0430
NA

داستانت خوب بود من خوشم اومد ، فقط نمی دونم چرا جدیدا همش دخترا میان جلو و به پسرا پیشنهاد میدن ، خیلی هم از واژه تعجب کردم و تعجب کردی استفاده کردی

0 ❤️

297450
2011-09-08 00:32:38 +0430 +0430
NA

خب غلط املایی نداشتن تو نوشتن داستانای اینجا جای تعجب داره که تو خیالت راحت دقیقا کارت درست بوده !
همون ریسکه کار دست دختر خالت داد و چه روش مزخرفی واسه ابراز علاقه انتخاب کرد این نیوشا جون
چرا شماها فامیلاتون بی سوال جواب همیچیشونو میدن خوشحال خوشحال ، تو خودت شک نکردی ؟ عجـــــــــب
داستانای قبلی دخترا ، نازی ادایی چیزی داشتن ها
اون قدم تقریبا بلنده هیکلمم رو فرمه رو دیگه ننویس اینجا همه اینجورین تازه کلی آپشنای دیگه هم دارن که تو یادت رفت بنویسی :d

0 ❤️

297451
2011-09-08 01:31:22 +0430 +0430
NA

\m/
دوستان عزیز توجه داشته باشید که 5تا مورد توی داستانهاتون فراموش نشه
والا مفت نمی ارزه
1- از خودتون تعریف کنیدو اونی رو که نیستیدتصور کنیدودرموردش بنویسید
2- حتمأ قد و وزن طرف فراموش نشه(نمیدونم هرکی رو میارن خونه چرا یکراست میبرن رو باسکول؟)
3- تاپ صورتی فراموش نشه که یکی از ارکان داستان تخمی بشمار میره
4- حتمأ باید نمرات دروس املا و انشاء مقاطع راهنمائی و دبیرستان از 11 بالاتر نباشه
5-آخه تمبون آبی راه راه و دماغ کیری و کیر بی حال چه گناهی کردن که نباید کسی سراغشونو بگیره؟
ولی درکل میتونم بگم که واقعأ مزخرف بود

0 ❤️

297452
2011-09-08 02:12:08 +0430 +0430
NA

تاپ صورتی رو موافقم =5

0 ❤️

297454
2011-09-08 02:38:57 +0430 +0430
NA

دوستان عزیز ممنون که خوندید …
من هیچ دروغی توی هیکل و قد خودم نگفتم یعنی به نظر شما همه کیری و وزن پایینن ؟ دست گلتون درد نکنه
بعدشم شما اگه یه مدت با یه دختری دوست باشید و همتونم میدونید دخترا زود رشد قدیشون تموم میشه 2سال پیششونم تقریبا همین بودن ابعاد و وزن طرف رو نمیفهمید …؟ عزیز من نگغتم که تو خونمون وزنش کردم

در ضمن نیو بخاطر این تا دم خونشون اومد که از تنها موندن توی خونه ما میترسید

راستی یه اشتباه دیگه ای که کردم و یادم رفت تو داستان بگم ما با نیوشا اینا چند سال توی یه ساختمون زندگی میکردیم و از قیدم مدیما تو نخ هم بودیم …
بازم ممنون که خوندید

0 ❤️

297455
2011-09-08 02:41:34 +0430 +0430
NA

پـ نـ پـ…خودش با پول کدوم جندگیاش میتونسته بده بدوزن؟

0 ❤️

297456
2011-09-08 03:25:30 +0430 +0430

من خوندمش و خوشم اومد امیدوارم زندگیه خوبی داشته باشین

0 ❤️

297457
2011-09-08 04:10:05 +0430 +0430
NA

داستان خوب بود ولی نمیدونم چرا آدمای این داستانا انقد پیشرفته ان آخه دخترا جدیدا انقد زود میدن؟یا انقد آویزون میشن به یکی؟تو تنها تو خونه مادربزرگتی؟ما رو واسه عروسی دعوت نمیکنی؟بعد مگه قرص ضد بارداری کشکه که شما مشت مشت میخورین؟متظورتون چیه اسما مستعارن فکر کردین اینجا داستان نوشتین معروف شدین ما دنبالتون میگردیم؟بعد تو میگی نگرد اون اسم مستعاره؟این بچه بازیا یعنی چی؟به پای هم پیر شین

0 ❤️

297458
2011-09-08 04:45:01 +0430 +0430
NA

جنبه ی داستانیش خوب و جذاب بود ولی انتظار نداشته باش باور کنیم
ایشالا خوشبخت بشین
در هر صورت کیر گوشبک سگ لوک خوش شانس تو بطن راست قلب نیوشا جون

0 ❤️

297459
2011-09-08 04:48:59 +0430 +0430
NA

:B کوچولو خبرتداری با 50 تومان برات برده دخترو میدوزن و میندازن به بچه هایی مثل تو چون برده واقعی به این راحتی باره نمیشه

0 ❤️

297460
2011-09-08 05:11:36 +0430 +0430
NA

دوست عزیزی که میگی چرا اسم مستعار نوشتی … همینجوری که یه وقت طرفم نیاد بخونه و اوضاع تخمی شه

من نمیدونم چه جوری پرده میدوزن اصلا هم برام مهم نیست قبلش چه اتفاقی افتاده … از این به بعدش مهمه

راستی بخاطر همین اشتباه قرص بارداری کلی اسیب دیدیم (الان کس خلا میگن مگه توهم خوردی ؟)
تا پارسال کل بالانس هورمونی نیو بهم ریخته بود

در ضمن خونه مادربزرگم ؟؟؟ خونه مادربزرگم چرا خونه خودمونم …

بدرود امت شهوت پرورو شهوانی …

0 ❤️

297461
2011-09-08 05:41:40 +0430 +0430
NA

خب آره قسمت مادربزرگو اشتباه خوندم غذر میخوام ولی نیوشا با اسم مستعار به نظرت اگه بیاد این داستانو بخونه احتمال 1%نمیده این داستان در مورد خودشه؟؟؟؟؟؟بماند که خودتم گفتی اسم مستعاره.یعنی واقعا نمی فهمه این داستان خودشه؟واقعااااا!!!

0 ❤️

297462
2011-09-08 08:26:05 +0430 +0430
NA

تو چه فكري كردي كه اين كس شعرارو نوشتي

0 ❤️

297463
2011-09-08 09:22:06 +0430 +0430
NA

فكر كنم اين داستان رو در حالت جغ تو ذهنت بافتي و طرف مقابلت تو ذهن كسي نبود جز نيوشا ضيغمي…
دختر خالت فرض كردي و كرديش…
ولي خوبي داستانت به اينكه من الان حس جغ داشتم و با خوندن اين داستان حسم رفت. پس ازت ممنونم

0 ❤️

297466
2011-09-08 15:58:39 +0430 +0430
NA

ميدوني نميدونم چرا توي اين داستانا همه پسرا پاكن وهمه دخترا به يه اشاره ميدن! تازه عجب شوهر خاله و خاله بي غيرتوني داري هان!
خالتو كه داره ميشه مادر زنت هواشو داشته باش با اين شوهر بيغيرتش
معلوم نيست اون چند شب بيرون سر كرده ! بابا ايولا!
خالي بنديه كيري نكنيد لطفا.

0 ❤️

297467
2011-09-08 17:12:20 +0430 +0430
NA

دوست عزیز داستانت خوب بود
فقط یه نکته
هنوز کفن مادر خدابیامرزت خشک نشده واسه عید تمیزی کردین؟
میخواستین جشن بگیرین؟

0 ❤️

297468
2011-09-08 23:18:02 +0430 +0430
NA

فكر كنم كيبورد شما(ذ)نداره! آدمي كه مامانش قرمساقيشو بكنه و باباش هم بگه خوب كاري كرده بذار شب راحت كوسشو بده حال كنه! خودتي ابله …برو اي كوني كه سزاوار همان تير چراغ برقي :T 8>

0 ❤️

297469
2011-09-10 06:58:02 +0430 +0430
NA

ممنون از نظراتتون … خیلی ممنون خودم کلی خندیدم
اخه کس مغزی که میگی عید میخواید جشن بگیرید …داشتی جغ میزدی چشات تار شده بوود کیر مخ 2 سال پیش مادرم فوت کرد

درمورد تمیز کردن عید که چه ربطی داره شما بستگانتون فوت میکنن شبیه غار نشین ها میشید …

دوست کف دستی زن عزیزم که گفت ننه بابای طرف بیغیرتن . پ ن پ باباش قیصره مامانشم ابچی قیصر … .

بدرود امت جقی

دوستان بقیشون تاج سرن

0 ❤️

297470
2012-12-18 18:47:41 +0330 +0330
NA

اگه باباش قیصر باشه و مامانش آبجی قیصر،پس مامان و باباش باهم خواهروبرادر میشن! میخوای مثال بزنی یک اپسیلونیوم ثانیه روش فکر کن بعد در معرض دید عموم بذار

0 ❤️

653716
2017-09-21 22:43:43 +0430 +0430

jaleb bod like

0 ❤️