من و هانیه جونم

1392/04/23

با سلام فقط میتونم بگم که گفته هام داستان نیست و واقعیه. لطفا بی تربیت ها یا نخونن یا اگرم خوندن فحش ندن.
شروع: یه روز داشتم با رفیقم با موتورش توی شهر میچرخیدیم که با هم رسیدیم به پارک،پیاده شدیم رفتیم توی پارک که بعد حدود پنج دقیقه گوشیم زنگ خورد شمارش آشنا بود بله شماره ی هانیه جونم بود وقتی با استرس جواب دادم اون صدای دلنشین جیگری شو شنیدم که گفت سلام جوابشو دادم بهش گفتم کاری داشتی؟ گفت دیدم چند وقته بهمون سر نزدی دل تنگت شدم و با خودم گفتم یه یادی ازت بکنم.منم بعد معذرت خواهی گفتم اینجا نبودم و امروز اومدم شهرمون،گفت اگه رسیدی یه سر از ما بزن منم گفتم الان با وسیله دوستم میام پیشت.(آخه ما یه سال قبل از این اتفاق با هم دو سال دوست بودیم ولی من چون دوستش داشتم هیچوقت باهاش به فکر سکس نبودم.)

خلاصه موتور دوستم رو با اصرار برای 10 دقیقه گرفتم رفتم. سر کوچه شون که رسیدم ایستادم ساعت تقریبا 12ونیم به بعد بود که دیدم مادرش با برادر کوچیک هانیه سوار موتور پسر داییش دارن میرن مسجد.اونجا بود که فهمیدم چه خبراییه.به شماره ای که دستش بود زنگیدم که هانیه گفت موتورت رو توی خیابون بذار جوری که کسی تو رو نبینه بیا سمت خونمون. گوشی رو قطع کرد.رفتم دیدم در حیاط نیم بازه رفتم تو چون مطمئن بودم تنهاست.هانیه پشت در بود تا رفتم تو در رو بست و از فرط دلتنگی خودش رو انداخت بغلم و بعد روبوسی دیدم گریه اش در اومده.لبش رو بوسیدم و دستش رو گرفتم گفتم جیگری من نباید گریه کنه دستم رو گرفت گفت بیا بریم خونه که دلم حسابی برات تنگه.با هم رفتیم داخل بغلش کردم و مثل قبلا همدیگه رو غرق بوسه کردیم چون سر ظهر بود و خونه خالی، شهوت هم اومد سراغم اما اون هم دست کمی از من نداشت گفتم هانیه جونم بسه ممکنه کاری بدم دست جفتمون.هیچی نگفت فقط یه نگاه کرد که تا تهشو خوندم و گفتم خودت خواستی بعدا ناراحت نشی بگی بهم تجاوز کردی.بوسم کرد و خودشو توی بغلم فشار داد یه فشار همراه التماس.منم بدجور حشرم زده بود به سقف.لباساشو در آوردم و تا جایی که گفت جون من دیگه نخور، سینه ها و گلو و دور ناف و سر شونه هاشو خوردم بعد رفتم سراغ کسش که اصلا مو نداشت اونقدر خوردم که داشت موهامو میکند.بعد بلندش کردم گفتم دوست دارم عشقم سینه هامو بخوره اونم اونقدر زبونشو کامل به سر سینه هام میکشید که دادم رفت هوا بهش گفتم جیگری برو سراغ اصل کاری گفت تا حالا نخوردم حالم بد میشه منم گفتم من خوردم تو نمی خوای بخوری؟ اینکه نامردیه. با اکراه اومد سراغ کیرم که صاف صاف بود زبونشو زد به کیرم و کم کم شروع کرد بعد حدود 3 دقه که خورد دیگه دندوناش گیر نمی کرد و خودش هم با ولع تمام میخورد دیگه جفتمون خسته شده بودیم و سکس می خواستیم بلندش کردم و دوست داشتم بکنم تو کون نازش اول سوراخشو با تف خیس کردمو کم کم با انگشت خیسم با سوراخ کونش ور رفتم تا خوب آماده شه وقتی دیدم اوضاع مساعده کیرمو حسابی خیس کردمو بهش گفتم اجازه هست خانمی؟ سرشو تکون داد و گفت مختاری.کیرمو گذاشتم دم کونش و یکم بازی دادم و دیدم خودشم داره کونشو تکون میده با یه فشار سرشو کردم تو که دیدم داره دردش میاد منم همزمان از پشت شروع به خوردن گردنش کردم و شروع کردم گاییدن عشقم. دیگه تبدیل به تلمبه شده بود و اونم حال می کرد و بعد حدود 5 دقه گایش آبم داش میومد بهش گفتم چیکارش کنم؟ که هانیه گفت دوست دارم آبتو توی کونم خالی کنی خیلی حال کردم آبمو ریختم توی کونش.بعد بهم گفت خواستگار دارم چیکار کنم منم گفتم که تا چند سال دیگه شرایطشو ندارم برو زنش شو حالشو ببر.که دیدم شروع کرد به گریه کردن و منم که طاقت گریشو نداشتم اشکم سرازیر شد. همو تا تونستیم بوسیدیم و زدم بیرون.بعد سه روز که همش با هم در تماس بودیم بهم گفت امشب قراره بیان چیکار کنم؟ گفتم مثبت باش پسر خوبیه.و همون شب هانیه من به عقد یکی دیگه در اومد بعد دو ماه هانیه رو توی خیابون دیدم که صورتش کبود بود دلم براش سوخت گفت یک هفته ست که شوهر ناجنسش با یه دختره آشنا شده و هانیه منو به هر بهانه ای کتک میزنه و منم گفتم غصه نخور به خدا قسم که تلافیشو سرش در میارم و شب پر خون میاد خونه و از هانیه جدا شدم. از قضا شب دور میدون شهرداری منطقه 1 دیدمش و تا جایی که خورد بی بهانه زدمش. هانیه جونم رو دوست دارم تا پایان عمرم. باورم نمیشه هانیه جونم رو کردم…

امیدوارم خوشتون اومده باشه.ببخشید اگه طولانی شد.و مهم اینه که شما بزرگوارید.به امید مرگ شوهر هانیه تا من بتونم با هانیه جون ازدواج کنم…

نوشته: بی کس


👍 0
👎 0
52764 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

391675
2013-07-14 09:21:13 +0430 +0430
NA

داستان بود و تخیلی بعد توش آرزوی مرگ یارو رو کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بی تربیت هستم و خوندم ولی خوب سعی می کنم فحش ندم.

0 ❤️

391676
2013-07-14 09:22:34 +0430 +0430
NA

مگه خودت بهش نگفتی مثبت باش پسر خوبیه؟حالا پشیمونی یعنی؟طلاق گرفتن وقتی دو نفر همو نمیخوان اونقدر هم کار سختی نیست

0 ❤️

391677
2013-07-14 09:25:45 +0430 +0430
NA

چرا عاقل كند كاري كه باز ارد به كنعان قم مخور

0 ❤️

391678
2013-07-14 10:02:19 +0430 +0430
NA

ridi amoo

0 ❤️

391679
2013-07-14 12:59:48 +0430 +0430
NA

تو فردین وثق نیستی؟؟؟؟
شایدم راج کاپور سانتوشی

0 ❤️

391680
2013-07-14 14:31:28 +0430 +0430
NA

به حرفت گوش میکنم و فحش نمیدم.ولی لایق فحش هستی ها احتمالا دوستان دیگه از خجالتت دربیان.

0 ❤️

391681
2013-07-14 15:49:14 +0430 +0430
NA

کیرم و قنگ باوگد

0 ❤️

391684
2013-07-14 17:28:10 +0430 +0430
NA

داستان تخیلی بود اقای جلقووو

0 ❤️

391686
2013-07-14 17:33:02 +0430 +0430
NA

داستان تخیلی بود اقای جلقووو!!!

0 ❤️

391687
2013-07-14 18:39:02 +0430 +0430
NA

آدم عزيزانشو فراموش نميکنه بلکه به نديدنشون عادت ميکنه…تقديم به کسي که عادت به نديدنش مثل فراموش کردنش غيرممکنه

خوب واما داستان…
یه زمانی یه فیلم هندی از امیتا گذاشتن دقیق همین موضوع داستان واقعی تو رو داشت :? :? :? :? :?

0 ❤️

391689
2013-07-15 02:14:15 +0430 +0430
NA

بازم داستان تخمی تخیلی.
کون گلابی

0 ❤️

391690
2013-07-15 03:15:10 +0430 +0430
NA

دروغ میگی دختره گفت خاستگار دارم تو گفتی مثبت باش عجبااا اخه چه عشقی هستی اها فهمیدم عشقت فقط شهوت بوده ارضا شدی دیگه دختره رو شوهر دادی
یه بار به پدرم گفتم زن میخوام بهم گفت برو حموم جق بزن شهوتت خالی بشه بعد تصمیم بگیر رفتم اومدم بیرون گفتم تصمیم گرفتم زن نمیخوام خخخخخخخ

0 ❤️

391692
2013-07-15 04:38:39 +0430 +0430
NA

حلا کجاهاش تخیلی بود؟

0 ❤️

391693
2013-07-15 07:50:13 +0430 +0430
NA

کیرهای تخیلی 18 سانت به بالای کمتر از18 سال تمامی داستان نویس نماها و کیرهای واقعی و غول آسای برا بچز شهوانی یه جا تو کونت تا سوراخ کونت کیپ بشه و دیگه اینجوری نرینی.

0 ❤️