سلام به دوستان ، خاطره ای که میگم براتون برای همین چند ماه پیش هست که من و همسرم تصمیم گرفتیم بریم اتلیه ی دوست پدرم چندتا عکس جدید بگیریم ،من اسمم مهران و همسرم نازنین ، و سن من 28 و نازنین 26 ، قبل از اینکه بریم اتلیه هماهنگ کردم که عکاس خانوم باشه قرار شد ساعت 8 شب اتلیه باشیم ،قبلش ؛ هم من هم نازنین ارایشگاه رفتیم و لباسامونو بردیم اونجا عوض کنیم ،تا اینکه رسیدیم به اتلیه ی اقا سعید اما ایشون گفتن یک ساعت پیش عکاس خانوم که به دلیل فشار خون رفتن زیر سرم اما نگران نباشید خودم ازتون عکس میندازم نمیزارم با این همه تدارکی که دیدید بدون عکس برید، اقا سعید 45 ساله بود و دوست پدرم بود اما یه مشکلی که وجود داشت لباسای نازنین مجلسی و لباس شب بود نمیدونستم چیکار کنم ، نازنین گفت منتظر میمونیم حال شیدا خانوم خوب بشه مگه سرم چقدر طول میکشه ؟؟؟ و اقا سعید گفت دخترم ممکنه طول بکشه ولی باز میخوای کمی صبر کنیم ، ما حدود دو ساعت صبر کردیم شیدا خانوم بیان عکس بندازن اما ایشون نیومدن تا اینکه من گفتم نازنین با لباس مجلسی چندتا عکس بندازیم بریم البته لباس مجلسی نازنین خیلی پوشیده نبود و خط سینه هاش معلوم بود و کوتاهیش هم تا پنج سانت زیر باسنش بود ، حدود ساعت 10:30 اقا سعید گفت مهران جان شیدا خانوم نمیاد منم الان مغازرو میبندم خودم ازتون عکس میندازم ، اتلیه به این صورت بود که مغازه بر خیابون بود و استودیو خونه ای 80 متری که بغل مغازه بود و دکورهای متنوع و زیبایی داشت ، به نازنین با خنده گفتم اگر شیدا خانوم هم عکس مینداخت باز اقا سعید موقع چاپ همرو میبینه بریم بندازیم حیفه این همه وقت گذاشتیم تا اینکه نازنین و من رفتیم تو استودیو اماده بشیم برای عکس ، نازنین اولین لباسش که فیروزه ای بود پوشید من هم کت تک ابیمو با لباس و شلوار سورمه ای ، لباس نازنین هم کوتاه بود هم سینه هاش پیدا و هر وقت تو این لباسا میدیدمش خیلی شهوتیم میکرد ، سوتین و شورتش هم فیروزه ای بود و توری اما معلوم نبود ،تا اینکه اقا سعید اومد و چند تا عکس تو مدلهای ایستاده از ما گرفت اما گاهی اوقات که ما متوجه ژست هایی که میداد نمیشدیم خودش میومد حالتمون رو تغیر میداد ، و وقتی ابتدا به نازنین دست میزد برام خوش ایند نبود ولی رفته رفته عادی شد و حتی پاهاش رو دست میزد و گاهی لمس میکرد خیلی عادی و ما هم عادی بودیم ، اقا سعید گفت دخترم عکس تکی هم ازتون بندازم که نازنین گفت بله ممنون و نازنین رو برد روی کاناپه نشوند و عکس گرفت به نازنین گفت پاهاتو روی هم بنداز و زمانی که نازنین پاهاشو روی هم داشت مینداخت کاملا شورتش پیدا شد و اقا سعید درست از زاویه ی پایین و زیر داشت عکسهای هنری میگرفت و دقیقا پاها و باسنو شورت نازنین رو میدید ، من خودم در بین عقل و شهوت نظاره گری مطلق بودم ، اقا سعید به نازنین گفت دخترم روی کاناپه دمر بخواب و دستتو بزار زیر چونه هات ، مدلها زیبا بود انصافا ، نازنین دمر خوابید روی کاناپه و دستهاش زیر چونه هاش و کاملا سینه هاش معلوم بود و اقا سعید از همه طرف ازش عکس گرفت ، به خاطر این ژست لباسش تا باسنش نمیرسید و پایین باسنش بیرون افتاده بود و اقا سعید عکس میگرفت و به بهانه ی تغیر مدل دست روی پاهاش میکشیدو حتی خودش لباس نازنینو به بهانه ی پایین کشیدن میگرفت و پایین باسنش رو لمس کرد ، عجیب بود و به شدت لذت بخش شده بود تا حالا نازنینو انقدر لوند ندیده بودم ، اقا سعید گفت فعلا بیاید این عکسارو ببینید نظر بدید وقتی عکسارو دیدم از هر 5 تا 3تاش سوتین و شرت نازنین پیدا بود و حتی یکی از عکسهارو زوم کرد روی سینه هاش و پرسید خوبه؟ من با صدای لرزون گفتن خوبه ولی چاپ نکنید فقط فایلش رو بدید که گفت ما اینارو فایل میدیم اصلا چاپ نمیکنیم اینها خصوصیه و عکس یه عروس داماد دیگرو نشون داد گفت اینها دیشب اینجا بودن و من وقتی عکسهارو دیدم بدنم سرد شد ، عکسها سکسی بود کاملا ، نازنین انقدر محو عکسها بود که حواسش نبود جلوی اقا سعید نشسته و بند لباسش افتاده بود پایین و یکی از سینه هاش البته با سوتین نازکش که مدلش خیلی خاص بود و اطراف سینه لخت بود و فقط کمی از سینرو میپوشوند کاملا پیداست و اقا سعید داره خیلی شهوتناک نگاهش میکنه و من هم نگاه میکردمو میلرزیدم ، اقا سعید گفت نازنین بیا کنار پنکه ی باد میخوام موهاتو در حالت باد بندازم، پیش خودم گفتم چه خوب از حالت خوابیده بهتره اما وقتی پنکه روشن شد لباس نازنین بالا رفت و نازنین میخندید و لباسش رو نگه میداشت که اقا سعید گفت ولش کن از موهات دارم میندازم و حدود 5 دقیقه زنم با شورت توری جلوی اقا سعید بود و من فقط میلرزیدمو لذت میبردم ، نازنین هم وا داده بود و کاملا میفهمیدم ، بهش گفت دخترم لباس دیگه ای داری و نازنین نشونش داد لباس شبهارو و حتی شورتی که بندی بود و از وسط مانند زیپ با بند به هم وصل بود ، اقا سعید گفت بپوش خیلی زیباست و به من گفت مهران تو هم اماده شو و لباست رو در بیار تا عکس های خاص بگیرم ازتون ، نازنین با لباس توری اومد و سعید محو شد منو چسبوند به نازنین گفت لب بگیرید در همین حال نازنین رو لمس میکرد و به بهانه ی بد ایستادن شورت، چند ثانیه به شورت نازنین خیره شد و اونو بالا کشید تا درست لای کس نازنین رو بیرون بندازه ، نازنین مست بود و شورتش خیس ، اقا سعید نازنین و خوابوند روی کاناپه و گفت مهران برو بین پاهاش و التت رو روی التش قرار بده با شورت بودیم و گفت در بیارید شورت رو از کنار عکس میگیرم معلوم نباشه و نازنین بی وقفه جلوی سعید شورتش رو دراورد و داد دست سعید و پشت هم عکس میگرفت و نازنین رو میمالوند و من بی وقفه سکس رو شروع کردم و نازنینم رو میکردم ، سعید منتظر من بود که نا گهان نازنین به سعید نگاه میکرد و اه میکشید و سعید دیوونه وار لخت شد و کیر بزرگش رو تو دهن نازنین کرد و نازنین چشم بسته دنیا رو میدید و پاهایش رو برای سعید باز کرد،،،
نوشته: مهرماج
کاری به راست و دروغ داستان ندارم ولی بیاید در این نصف شبی و در این لحظات ملکوتی کیر ها و کوس هامون رو همه با هم از شلوارامون دربیاریم و بشاشیم به قبر خمینی خارکسه و از سوراخ کونمون عن کنیم تو روحش که مادر جنده این شد حاصل نسلی که پرورش داد… یه مشت دزد و کلاهبردار و مریض و کونی و جنده و معتاد و منحرف و متجاوز و… یکی از یکی گوه تر… مرتیکه حالا راستی راستی یا تو خیالش به زنش یا دوست دخترش تجاوز کردن میاد اینجوری تعریف میکنه که آب از دهنش راه افتاده بوده و احتمالا تو قسمت بعد کون خودشم گذاشته مردک و… ای کیرم تو کس خار و مادرت خمینی…
قشنگ بود خيلي دمت گرم، بزار زنت زياد كس بده به غريبه ها اين خيلي خوبه كه زن ادم ازاد و سكسي باشه و بتونه جلو شوهرش با مرداي مختلف و كير كلفت سكساي متنوع داشته باشه
ها؟
خداییش اگه اینا تو ایران زندگی میکنن ما الان کجا زندگی میکنیم؟
که طرف زارت میکشه پایین و میده و میکنه!!!
توهم هم حدی داره والا!!! (dash) (dash) (dash)
برای عکس انداختن شورت توری هم برده بودند.با لباس مجلسی باسن طرف پیدا میشد.تخمی تخیلی بود یا خودتون مشکل داشتید
نمی دونم جدیدا قاطی صابوناتون جنس میریزین ، یا قاطی جنساتون صابون میریزید می زنین این کیون نوشته ها از توش در میاد !
اولش اجازه نمیدادی یارو زنت رو با لباس مجلسی ببینه بعد اجازه دادی جلوی خودت ترتیبشو بده؟
سنتی رو با صنغتی قاطی نکن که اینجور توهم های عجیب و غزیبتو داستان نکنی
گی مینویسن ایراد میگیرید.لز مینویسن ایراد میگیرید.خیانت مینویسن ارزشی ها فحش میدن.بیغیرتی مینویسن بازهم فحش میدید.زن و شوهری مینویسن میگید مسائل خصوصی نباید اینجا گفت.
اصلا تمام داستانها تخیل طرف بوده اشکال نداره بزارید بنویسند.
ماذا فازا؟
خوب اگه ادعا دارید بنویسید
قشنگ نوشتي
چرا نصفه تمومش كردي؟
البته قبلا داستان مشابه تو همين سايت بود
اما من لايك زدم
کسکش بچه ها راس میگن جق زدی ابت اومد وسطش ول کردی
وای وای خیلی محشر بود و سکسی.دمش گرم خوب وارد عمل شد.بریم عکاش بشیم.
لباس شبم برده بودید اتلیه؟؟
چ جالب نه؟؟
کصخلم خودتی
نظر شما چیه؟ماشااله تواین مملکت همه جندن همه دارن به هم میدن ،کس خوار پاتایا
خوب بود دمت گرم فقط کاشکی اخرش رو انقدر زود تموم نمیکردی خیلی جا داشت تا واقعی تر به نظر بیاد بازم ممنونم اگه خواستی بازم بزاری حتما طولانی تر بنویس عگ???
ریدیییییییییی خوبم ریییییییییدی
جقـــــــــــــــــــــــــــــــــی
به جان شاه ایکس اون لحظه :
ابش داره میاد
ننه اش هم همونموقع درو باز کرد
ته داستانو رید توش که ابش رو در و دیوار نریزه
خب دیوووووث مجبوری عن نویسی میکنی ؟؟؟؟کس میخ
کسخل جقی آخر داستان آبت اومد،که حال نداشتی درست بنوسی