من وخاله شادی جونم

1389/09/29

سلام به همه ی دوست داران داستانهای سکسی.راستش من از اون موقعی که شروع به خوندن داستانهای سکسی کردم همش توو کف خالممم.من اسمم داریوشه و یه خاله دارم که اسمش شادیه و 34 سالی هم سنش میشه ولی هنوز شوهر نکرده آخه خیلی وسواس داره و به قول خودش تا حالا یه کیس مناسب پیدا نشده.خوب از خودم و خالم بگم من سال سوم دبیرستانم و یه کیر حدود 20 سانتی هم همراهم هست و قیافه ی دختر کش دارم یعنی قیافه و تیپم با حاله.خاله شادی هم یه اندام سکسی باحالی داره:قد 175 سایز سینه هاش خیلی بزرگ نیست ولی مثل قله ی کوه میمونه.ولی قکر کنم به کسی کون داده آخه کونش خیلی عقب تر از بدنشه و کیر هر مردی رو بلند میکنه.کسش هم معلومه باحاله.از اینها بگذریم.خالم هنوز خونه ی مامان بزرگ با بابا بزرگم و یه دایی 20 سالم زندگی میکنه.داییم اصلا خونه نیست و توو شهرستان کار میکنه و ماهی یه بار میاد خونه.خالم عادت داره توو خونه لباس راحتی میپوشه و من تا حالا موفق شدم همه جاش رو بجز کسش و سوراخ کونش ببینم.یه روز ساعت 4 بعد از ظهر بود که رفتم خونشون اونجا که رسیدم دیدم هیچکی خونه نیست و فقط مادر بزرگم خونست.ازش پرسیدم خاله کجاست؟که توو جوابش گفت:رفته کلاس آیروبیک.منم فهمیدم که هر روزی از آیروبیک برگرده میره حموم و اگه من اونجا باشم پیش من راحته و لباس هاشو رو بجز شرتش در میاره تا آماده بشه واسه حموم کردن.ساعت 7 بود که دیدم خالم خسته و کوفته برگشت و گفت:سلام داریوش جان از بس که عرق کردم میخوام یه دوش بگیرم منم فوری جواب سلامش رو گرفتم و گفتم آره منم عرق کردم وقتی اومدم اینجا.توو اتاق خالم نشسته بودم که دیدم خالم در اتاق رو بست و جلوی چشم من شرروع به لخت شدن کرد.اول تابی که تنش بود رو در آورد و من هم همین جوری روبروش نشسته بودم و نگاه میکردم بعد دیدم که داره سوتینش رو در میاره و سینه های تیزش با حالت قشنگی افتاد بیرون منم کم کم داشتم کیرم رو راست میکردم که دیدم دکمه ی شلوارش رو باز کرد و شورت سفیدی که پاش بود بیرون افتاد. یه کم که بهتر نگاه کردم دیدم کسش هم از زیر شورتش بلند شده و یک دفعه خالم به طور کلی لخت شد و فقط یه شرت که تا بالای اون کوووون باحالش اومده بود پاش بود.خواست بره حموم که کوونش رو میپاییدم که مثل ژله بالا و پایین میکرد.کیرم دیگه راست راست شده بود و میخواستم همین حالا خالم رو بغل کنم.که یکدفعه دیدم صدای در ورودی ساختموون اومد دیدم مامان بزرگمم رفت بیرون و من و خاله شادی مووندیم توو خونه.خالم اوومد بره حموم که بهم گفت تو نمیای منم گفتم نه تو برو بعدا من میام که اونم گفت باشه هر جور دوست داری.همین که رفت حمووم رفتم یکی از شرتهاش رو از توو کمدش برداشتم و شروع کردم باهاشون جلق زدن.خالم وقتی از حمام اومد بیرون فقط یه حوله تنش بود و هیچی زیرش نبوود منم زوود خودم رو رسوندم به اتاق خالم که شاید این دفعه بتوونم کسش رو ببینم.خالم فکر کنم روش نمیشد که بگه برو بیرون تا من لباسهام رو عوض کنم و منم هموونجانشستم.خالم شروع کرد به لباس پوشیدن و منم کیرم رو میمالیدم.خالم پشتش به من بود حوله رو از روو خودش بر داشت. کون تپل و باحالش نمایان شد کیرم از شق درد داشت میمرد خالم خم شد که شرتش رو پاش کنه که منم به سورخی سوراخ کونش نگاه میکردم که واسه اولین بار بود که سوراخش رو میدیدم یه تیکه گوشت صورتی رنگ هم از لای پاش زده بود بیرون و اینم کسش بود منم داشتم میترکیدم.چون کس و کون آماده جلو دستم بود ولی نمیتوونستم بکنمشون.خوب خاله شرت و سوتینش رو تنش کرد و دیگه فقط یه شلوارک سیاه تنگ با یه تاپ تنگ که پستوونهاش توو تاپ خیلی باحال نشون داده میشدن تدنش بود.میشد خط کسش رو دید آخه شلوارکش خیلی خیلی تنگ بود.دوباره رفتم توو دستشویی و به یاد خاله شادی یه جلقی زدم.اومدم بیروون دیدم مامان بزرگ برگشته و یه کم خرط و پرت هم خریده.همین طوری گذشت که ساعت نزدیک های 10 شب شد که دیدم خالم داره قرص هاش رو برای مریضی گواطری که داشت میخوره.توو قرصهاش قرص خواب هم تجویز شده بود و اوون بایستی هر شب یه قرص خواب میخورد.منم یه فکری به سرم زد.سعی کردم قبل از این که او نا بخوابن من برم توو اتاق خالم و خودم رو به خواب بزنم که امشب رو توو اتاق خوالم بخوابم و شاید مو قعیت شذد تا یه کمی خودم رو به خالم بچسپونم.همین کار رو هم کردم.ساعت نزدیک های11 بود که دیدم خالم داره میاد بخوابه منم خودم رو به خواب زده بودم.اومد و با همون شلوارک و تاپش خوابید رو تخت.خیلی زود خوابش برد و به پهلو خوابیده بود.کونش رو به من بود.نمیدونستم چی کار کنم.رفتم جلو و چند دفعه ای صداش زدم ولی با صدای آرووم ولی قرص خواب تاثیر خودش رو گذاشته بود و خاله شادی همون جووری خوابیده بوود.کیرم رو در آوردم و به لای کون باحال خاله شادی میمالیدم.خیلی حال میداد.یه کم جراتم بیشتر شد و دستام رو گذاشتم رو سینه هاش و خیلی آروم از رو تاپ میمالیدم ولی خاله شادی بیدار نمیشد.بازم جراتم بیشتر شد و شروع کردم با ترس و لرز در آوردن شلوارک خاله شادی.خیلی به زحمت توونستم شلوارکش رو تا سر زانووش بکشم پایین طوری که خاله شادی هنوز هم بیدار نشده بود.من مونده بودم و کون خاله شادی و یه شورت رو کونش.کیرم رو به لای پاش میمالیدم و به کونش هم از روو شرت سیاهش که بعد از رفتن به حمام پاش کرده بود میمالیدم.بازم جراتم بیشتر شد و شروع کردم به در آوردن شرت خاله شادی.شرتش رو هم تا سر زانووش پایین کشیدم ولی یکدفعه خالم یه تکوونی خورد,از ترس داشتم میمردم.ولی خالم خوشبختانه بیدار نشد و فقط یه تکون کوچولو بود.الان میتونستم کیرم رو به کون خالم بمالم.فوری شروع کردم به بازدید کون و کس خالم.دستم رو رو کونش آرووم میکشیدم و سوراخ کونش رو لمس میکردم.دیدم کسش خود نمایی میکنه.یه کم به کسش دست زدم وکیرم رو بهش مالووندم.کیرم رو جلوی سوراخ کونش گذاشتم و لی کمی نگذشت که خالم بیدار شد و منو با یه کیر که جلوی سوراخ کو نش بود دید و هر دو تا موون خشکمون زده بود.کمی که گذشت از خجالت کیرم رو از رو سوراخش بر داشتم و انداختم توو شلوارم ولی خالم هموون جوری خشکش زده بوود و کیر منو نگاه میکرد.اومدم برم زیر پتوی خودم که خالم گفت:داریوش این چه کاری بود که کردی از ترس زبوونم بند اوومده بود,نمیتونستم هیچی بگم ولی خالم دست بر دار نبود و با صدای نسبتن آروم شروع کرد به سوال کردن از من که چرا این کار رو کردم؟منم طاقت نیاوردم و گفتم راستش از سر کنجکاوی بود.اونم خودش اهل بود و فوری گفت تو اگه میخواستی کون و کس یه دختری رو ببینی می تووونستی اول دفعه به خودم بگی.منم دیگه روم باز شد و گفتم خوب الان میشه ببینم.شلوار و شرتش رو از پاش در آورد و به من نزدیک شد.لبش رو گذاشت رو لبم و منم لبش رو با تمووم وجودم میخوردم.دست خالم رو کیرم بود و دست منم رو کون خالم.خاله شادی گفت تو هم شلوارت رو در بیار.همینکه شلوارم رو در اوردم دیدم مامان بزرگم از تووو اتاق پذیرایی صداش میاد.خالم خودش رو انداخت زیر پتو و منم شلوارم رو پام کردم و خودم رو به خواب زدم.خالم یواشکی گفت:برو روو میز آرایشم یه بسته قرص ترامادول هست بیار و یکی ازش بخور منم بدون هیچ حرفی قرص رو خوردم.بعد از نیم ساعت که کیرم توو دست خالم بود تازه داشت بلند میشد.خالم گفت این قرص ارضا رو دیر تر انجام میده.دیگه مطمئن بودم که هیچ کسی نمیاد.بازم شروع کردم به در آوردن شلوارم و تاپ خاله دیگه هر دو تا موون لخت لخت شده بوودیم.خالم گفت کیرت رو بکن توو دهنم منم از خدا خواسته کیرم ذرو فشار دادم توو دهن خالم.خالم خیلی باحال برام ساک میزد به طوری که لبهاش دور کیرم غنچه میشد.دیگه کیرم راست راست شده بود ولی از ارضا شدن خبری نبوود.منم شروسع کردم به خوردن پستوونهای خاله شادی.دیگه صداش در اومده بوود و هی پتو رو گاز میگرفت.خالم گفت داریوش زود باش اصل کاری رو انجام بده.خالم رو رو شکم خوابوندم و کیرم رو گذاشتم در کونش ولی خاله گفت نه داریوش کونم درد میگیره بذار توو کسم؟تعجب میکردم آخه هنوز خالم شوهر نکرده بود.ازش پرسیدم کس با کره نیست گفت نه یه مدت پیش سامان پسر خالت واسم پارش کرد.سامان از من 5 سال بزرگتره و بعد از این که با خالم راحت شده بود پردش رو زده بود.منم بدون معتلی خالم رو به حالت سگی شروع به گائیدنش کردم.خالم سرش رو برده بود پایین و هی آه آه میکرد و پتوش رو گاز میگرفت.کسش خیلی داغ بود.یکدفعه کیرم رو بیرون کشیدم و چند بار پشت سر هم در آوردم و کردم توو که خالم گفت داریوش دارم دیوونه میشم.زوود باش دیگه یه کم دیگه که طلنبه زدم دیدم خالم بدنش به لرزه در اومد و یکدفعه یه آب گرم رو کیرم سرازیر شد . ریخت بیرون.خالم ارضا شد.ولی هنوز من ارضا نشده بودم.یه کم که به خالم التماس کردم تونستم راضیش کنمتا از کون بکنمش.ولی به شرط اینکه با کرم کونش رو چرب کنم. پاشدم یه کم با کرم کون خالم و کیر خودم رو چرب کردم.کیرم رو گذاشتم دم سوراخ خاله شادی.خاله شادی فقط التماس میکرد که یواش کیرم رو کنم توو کونش.منم سر کیرم رو گرفتم و یه کم فشار دادم.کله ی کیرمرفت توو کون خالم ولی خالم فقط آه آه میزد و میگفت:داریوش جون خودت یواش بذار آخخخخخخخ دارم میمیرم.منم یه کم که وایسادم دیگه شروع کردم به طلنبه زدن یکی دو تا تلنبه بیشتر نزدم که کیرم تا دسته رفت توو کون خاله شادی.خاله شادی یه جیغ کوتاه و خفیف کشید.منم شروع کردم به ادامه دادن.احساس میکردم کیرم رو توو داغ ترین جای بدنش فرو کردم.یه داغی عجیبی داشت داشت آبم میوومد که کیرم رو بیروون کشیدم و خالم رو صدا زدم و خالم روشرو به من کرد و منم همه ی آبم رو ریختم روو صورتش و سینه هاش.بغلش کردم و توو بغلش یه نیم ساعتی خوابیدم.وقتی بیدار شدم دیدم خالم پا شده و داره خودش رو جم و جور میکنه که بخوابه.از اون موقع به بعد تا حالا بیشتر از 20 بار تونستم کون و کس خالم رو جر بدم. یه چند دفعه ای هم با سامان این کار رو کردم ولی هر روز کون و کسش برام جذابتر میشه و و خوشفرم تر.راستی یه دفعه که خیلی با سامان به خاله شادی حال دادیم هر دو تامون آبمون رو رو کون و داخل کون خاله شادی خالی کردیم و از اون موقع کون خاله شادی روز به رو ز بزرگ و بزرگتر میشه.سعی میکنم که یکی دیگه از ماجراهامو با خاله شادی براتوون بنویسم تا شما هم یه کمی حال کنید.

نوشته: داریوش


👍 3
👎 1
177499 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

269947
2010-12-20 18:21:24 +0330 +0330

رفیق مگه داری تو بادکنک اب میری که نوشتی {اون موقع کون خاله شادی روز به رو ز بزرگ و بزرگتر میشه}

بابا ریدن با این داستاناتون !! یه مشت بچه کونی

0 ❤️

269948
2010-12-20 19:35:28 +0330 +0330

اگه 20سالته چطور اسمت داریوشه؟
ببین داستانه اما کازی کن واقعی باشه

0 ❤️

269950
2010-12-21 09:46:56 +0330 +0330
NA

من هم آرزو داشتم خالم رو بکنم ولی هیچ وقت بخت با من یار نبود و من هم عرضه نداشتم چون خالم به همه کس میداد به جز خواهرزادش با اینکه به گفته همه تیپ خوبی دارم و خیلی حشریم .حیف شد چون من هم همیشه بدن خالمو دید میزدم ولی قسمت نشد بزنم توش

0 ❤️

269951
2010-12-21 09:51:20 +0330 +0330
NA

من هم آرزو داشتم خالمو بکنم و همیشه بدن باحالش رو دید میزدم و میرفتم جق میزدم ولی بخت با من یار نبود که بکنمش شاید هم بی عرضه بودم چون اون به همه کس میداد به جز خواهرزادش با اینکه به گفته همه تیپ خوبی دارم و خیلی حشریم ولی این آرزو او دلم موند

0 ❤️

269952
2010-12-21 10:21:04 +0330 +0330
NA

داریوش جون اگه امکان داره خالتو بیار ماهم یه سیخ بزنیم. واسه ثوابش میگمااااااااا…

0 ❤️

269964
2010-12-21 10:28:15 +0330 +0330
NA

داریوش جون اگه امکان داره خالتو بیار ماهم یه سیخ بزنیم. واسه ثوابش میگم

0 ❤️

269953
2010-12-24 12:09:14 +0330 +0330
NA

خالت باحاله اگه ميده بيار مام بكونيم

0 ❤️

269954
2010-12-25 19:53:20 +0330 +0330
NA

یه جاکوس گفتی اونم جایی بودکه گفتی آب خاله ریخت بیرون تابلو بودکه خودت تجربه سکس نداری

0 ❤️

269955
2010-12-26 05:02:49 +0330 +0330
NA

آقا چی کار بچه مردم دارین بزارین کارشو بکنه به شماها چه ، اینجا ایرانه هر چی بگی امکان داره ، حالا یه دروغی گفت شما ها چرا ضایش مکنید میخوره تو ذوق بچه :))

0 ❤️

269956
2010-12-29 06:15:34 +0330 +0330
NA

Bachche joon
takhayyolateto nega dar vase khodet

0 ❤️

269958
2011-01-03 21:22:29 +0330 +0330
NA

دادا باحال بود دمت گرم . =D>
همیناییم که الان دارن کس شعر میگن اول از همه منتظر میخونن حالم میکنن فقط یکم نمیفهمن. :))

0 ❤️

269959
2011-02-03 14:51:05 +0330 +0330
NA

azizam agar az mamanet dastan dari benevs

0 ❤️

269960
2011-03-31 06:55:37 +0430 +0430
NA

mire

0 ❤️

269961
2012-09-06 22:15:51 +0430 +0430
NA

اسگل گواطر نه گواتر

0 ❤️

269966
2012-10-01 19:48:26 +0330 +0330
NA

کسکش کف دستی محارم ننویس
مادرت میشینه به عزات ننویس
خارکسته کیرم تو انشات ننویس
حیفه اسم داریوش که رو تو گذاشتن،کس لق اون حرومزاده ای که تو ازش در اومدی

0 ❤️

269962
2014-10-16 05:48:15 +0330 +0330
NA

مرسی عالی بود با همین یه داستان آبم اومد

0 ❤️

269963
2015-03-30 09:34:45 +0430 +0430
NA

واقعان خیلی خنده دار بود بعضی جاهاش خوو داریوش ابش شیری بود دیه ها biggrin

0 ❤️

561498
2016-10-21 08:44:41 +0330 +0330
NA

تا گفتی چند سالته و کیرت ۲۰سانته دیگه نخوندم جقی بدبخت …

0 ❤️