مهاجران قربانی

1395/08/25

سلام دوستان اسم من علیرضاست و بیست و سه سالمه
به جای حاشیه میرم سر اصل موضوع من خلافکار نیستم ولی دوستان خلافکار زیاد دارم داخل یکی از شهر های مرزی ایران در حواشی دریای عمان زندگی میکنم
همه ساله مهاجران زیاد به قصد مهاجرت به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس از کشورهای مختلف به صورت غیر قانونی به اینجا میان از قضا یکی از دوستان من هم داخل کار قاچاق انسان بود
یه روز باهام تماس گرفت و گفت علیرضا پایه ای بریم سر وقت دخترای افغانی منم از خدا بی خبر تا اسم دختر اومد هول کردم و گفتم چرا که نه
بعد از چند دقیقه دوستم اومد دنبالم و با هم رفتیم به یک خرابه ای وسط بیابون چیزی ک میدیدم وحشتناک بود ده پانزده دختر افغانی مهاجر وسط بیابون به التماس افتاده بودن و ناله و زاری میکردن دوستم یه پشت دستی بهم زد و گفت علیرضا زود باش یکی رو انتخاب کن
نگاهی به دختران زیبا روی افغان انداختم و محو زیبایی آنها بودم و نیم نگاهی هم به آن سوی خرابه کردم که چطور قاچاقچیان پاهای دختران افغان رو به هوا داده بودن و مورد تجاوز قرار میدادن
صدای یکی از قاقچی ها هم میومد که میگفت افغانی بیشعور داری میری بدنت رو به عربا بفرشی خب به مام بده گناهی نکردیم که این همه داد و فریاد و ناله و زاری نمیخواد یکی از قاچاقچیان هم داشت با دوستانش حرف میزد و آنان رو به این محفل جنایت دعوت میکرد بی مقدمه به سمت یکی از دختران که بی حال روی زمان افتاده بود و معلوم بود بارها مورد تجاوز قرار گرفته رفتم و برای چند ثانیه نگاهم به نگاهش گره خورد انگار چشمانش به التماس افتاده بود صورتم رو به سمت دوستم چرخوندم و گفتم بس کنین اونم نسبت به حرفم کاملا بی تفاوت بود هر چی داد و فریاد میزدم فایده ای نداشت پس تصمیم گرفتم فیزیکی وارد عمل بشم لگد محکمی به یکی از قاچاقچیان در حال تجاوز زدم که باعث شد همه ی قاقاقچیان به سرم یورش بیارن بدجور کتم زدن البته دو تا چاقو هم خوردم دیگه متوجه چیزی نشدم تا اینکه روی تخت بیمارستان به هوش اومدم
و دوستم و خانواده ام بر بالین سرم بودن بعد از اون چند باری هم پلیس واسه تحیقات اومده بود پیشم
یه بار از دوستم پرسیدم اون شب چی شد گفت هیچی دیدم دارن میکشنت همه ی همکارامو بی خیال شدم و زنگ زدم پلیس الانم همشون داخل زندانن گفتم یکی هم رفته جلوشونو بگیره که بدجور کتکش میزنن البته میخواستن تو رو هم بندازن زندان ولی یکی از دخترا گفته لود واسه کمک به ما اومده بود و حسابی هم زدنش
دوستم فرار کرده بود از صحنه البته ناگفته نمونه الان یه ساله دوستم توسط پلیس عمان دستگیر شده و حبس ابد خورده و داخل شارجه دار آب خنک میخوره
خلاصه خواستم واسه دخترایی که ب فکر فرار از خونه ان هشداری داده باشم

نوشته: علیرضا


👍 2
👎 6
20193 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

564615
2016-11-15 22:12:22 +0330 +0330

دوست عزیز افغان واقعا متاسفم که شاهد همچین صحنه های تکان دهنده ای بودی. اما چرا عوض آبادانی افغانستان همتون درحال فرار و ترک کشورتون هستید.

0 ❤️

564621
2016-11-15 23:30:59 +0330 +0330

ای واااای…افغانستان عزیز،خطه ای از ایران زمین …پاره ای از خراسان بزرگ …
هر چند حالا هم وضعیت ما خیلی بهتر ازافغانیا نیست . خیلی از دخترای ایرانی هم در حین مهاجرت همین بلا به سرشون میره.

0 ❤️

564626
2016-11-16 00:21:41 +0330 +0330

شارجه که عمان نیست امارات متحد عربی هست همون دبی خودمون بعدشم دختر همیشه به عمارت میبرن نه به عمان این داستان ساختگی هست

0 ❤️

564639
2016-11-16 05:16:42 +0330 +0330

این که فرار کنی بری یه کشور دیگه کس بدی اشتباه چون هیچی وطنی نمیشه اما اینجا داستان داستان سکس نه داستان پند اموز

0 ❤️

564669
2016-11-16 14:46:14 +0330 +0330

کس شعر وسلا :)

0 ❤️

564754
2016-11-17 12:30:38 +0330 +0330

بریم سره داستان … بابا علیرضا کیرم تو رفاقتت یارو بردتت کس بکنی زدی زندگیشو گاییدی ؟؟؟؟!!! بابا اگه رفیقتم مثل تو آدم لاشی بود که همونجا 2 تا هم اون فرو میکرد بهت …فاتحه
بدبخت الانم 100% واسه همین اون توئه دیگه اونم با ابد تو زندانای عمان با کلی جنایتکارایه پاکستانی و افغانی وایرانی و عرب… حقش بود جایه همه دختر افغانیا تورو میگائبد
گرچه فک کنم یا کلا داستانت تو افکار مجلوقانت اتفاق افتاده یا رفتی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها