سلام اسم من آریاس ، 22 سالمه،
فوق دیپلم علوم سیاسی دارم و به دلایلی از ادامه دادن درسم صرف نظر کردم و مشغول به کار کردن تو سوپر مارکت پدرم شدم…
من تنها فرزند این خونوادم و
این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به یه سال پیش،تابستان سال 89.
اولین بارمه داستان مینویسم ، اگه اشتباهی داشت از همتون عذر میخوام.
مثل هر روز توی مغازه پشت دخل نشسته بودم و مشتری هارو راه مینداختم،
یکم که سرم خلوت شد یه آبمیوه خوردم و رفتم تو فکر…
تو فکر اولین دوست دخترم،مهناز،20 سالش بود و دانشجو بود.
هر کاری میکردم نمیتونستم قبول کنم که بهم خیانت کرده…من واقعا بهش اعتماد داشتم…دوسش داشتم و الانم که باهاش بهم زدم،یا بهتر بگم باهام بهم زده، دوسش دارم…
نمیتونستم بهش فکر نکنم…خیلی داغون بودم،حدود یه سال و نیم عمرمون با هم بودیم و بهترین لحظاتو برای هم میساختیم، اونو نمیدونم ولی من دیوانه وار دوسش داشتم…
هیچ بدی در حقش نکرده بودم،
ولی اون با من نموند و الان با یه پسره دوسته که وضع مالیش خیلی خوبه و شاید یکی از دلایلی که از من جدا شده همین باشه.
اصلا فکرشو نمیکردم یه همچین روزی برسه که با هم نباشیم،
چه وعده ها که بهم نداده بود.
با اینکه بهم خیانت کرده بود ولی هیچوقت ازش متنفر نشدم،نمیدونم چرا.
تو حال و هوای خودم بودم و اصلا حواسم به کار نبود،همه ی کارهارو به احمد(توی سوپرمارکت واسه ما کار میکرد) میسپردم.
کم کم هوا داشت تاریک میشد و تقریبا ساعت 8.30 بود، حالم زیاد خوب نبود واسه همین کلید مغازه رو دادم به احمدو سوار ماشینم شدم و اومدم خونه…
بعد از شام رفتم تو اتاقمو کامپیوترو روشن کردم،بعد از یکم چرخیدن تو اینترنت حوصلم سر رفت و اتفاقی تو یکی از درایوها چشمم به عکس مهناز افتاد،هرچی سعی کردم نتونستم بزرگش نکنم،چشمای عسلیشو خمار کرده بود و بیشتر موهای مشکیش از روسری بیرون بود، با اینکه سه ماه بود از هم جدا بودیم ولی بازم با دیدن اون عکس و نگاه کردن به لبخند نازش آروم میشدم
بازم تو خاطراتم غرق شدم…
به خودم اومدم…
حس کردم چشمام خیس شده…
فکر اینکه الان تو آغوش یکی دیگس خیلی آزارم میداد…
عکسشو بستم…
آهنگ امین حبیبی رو گذاشتم و شروع کردم به گریه کردن…
(آهنگ)
اون که یه وقتی،تنها کسم بود…
تنها پناهه دل بی کسم بود…
تنهام گذاشتو،رفت از کنارم…
از درد دوریش من بیقرارم…
نوشته: آریا
مرسی خوب بود احساسو هم درگیر کردی ایراد کم میشه ولی معلومه سنت کمه سعی کن بازم داستان بخونی تا از تجربیات بقیه واسه نوشتن استفاده کنی .
یک سوال . ببخشید مهناز رفت دامن کیو پوشید اومد ؟ اونم تو خونه شما ، آخ دامن کوتاه چین دار . می دونست میاد با خودش دامن آورده بود ؟ یا با همون دامن اومده بود رستوران کلا ؟ :d
از همه دوستان که داستانو خوندن و میخونن ممنونم.
از همه معذرت میخوام که اومدم نظر دادم،
sara sweet
محترم،آره خب سن ما در مقابل شما کمه،اون نکته دامن هم،دوستاش بهش هدیه داده بودن که برای مشکلات مرورگرم نتونستم جزئیاتو بیشتر توضیح بدم،
gigo
عزیز نکته ای هم که شما گفتین درسته،ویرایشش کردم، ولی نمیدونم چرا بازم اینطور اومده بود رو سایت،
سعی میکنم ازین به بعد بهتر بنویسم.
سرافراز باشید.
چرا همتون مرض دامن و شلوار گرفتین باب تصمیمتون بگیرین یا دامن پاش کنید یا شلوار اول میگی دامن کوتاه بعد میگی شلوارش در اوردم.حالا یه سوال زیر مانتو دامن کوتاه پوشیده بود؟مگه میدونست که میخواد بیاد پیش تو که بخواد با خودش لباس بیار؟بابا سوتی میدین در حد لالیگاااااا
بابا زیاد گیر ندین از بقیه داستان ها بهتر بود دیگه حالا یه ادیت هم کنه بد نیست
اصلا بهتر داستان ها قبل پست شدن یه دو نفری بخونن ایراداش در بیاد(ادمین با توام)
ـ رتبۀ چند کامنتدهندهای که در داستانهای اخیر نظر دادهاند (از 5) براساس سه معیار نزاکت در نظر، جذابیت نقد، و اعتبار نقد
ـ شمارۀ جدول: 0002
سایناجون4: نزاکت در نظر (4) + جذابیت نقد (5/3) + اعتبار نقد (5/4) = میانگین (4)
فریجاب: نزاکت در نظر (5/2) + جذابیت نقد (4) + اعتبار نقد (5/4) = میانگین (6/3)
گیگو: نزاکت در نظر (3) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (3) = میانگین (3)
سارا سوییت: نزاکت در نظر (3) + جذابیت نقد (2) + اعتبار نقد (3) = میانگین (6/2)
سپیده 58: نزاکت در نظر (5/2) + جذابیت نقد (2) + اعتبار نقد (3) = میانگین (5/2)
سینا سی.آر. 7: نزاکت در نظر (3) + جذابیت نقد (1) + اعتبار نقد (3) = میانگین (3/2)
بچه مشهد: نزاکت در نظر (1) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (5/3) = میانگین (3/2)
پیام 1342: نزاکت در نظر (3) + جذابیت نقد (5/0) + اعتبار نقد (3) = میانگین (1/2)
بچه شهر: نزاکت در نظر (1) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (3) = میانگین (1/2)
کوچول: نزاکت در نظر (1) + جذابیت نقد (2) + اعتبار نقد (2) = میانگین (6/1)
کسکن 3: نزاکت در نظر (1) + جذابیت نقد (1) + اعتبار نقد (2) = میانگین (3/1)
جنرال ارتش: نزاکت در نظر (3) + جذابیت نقد (0) + اعتبار نقد (0) = میانگین (1)
کسراخان: نزاکت در نظر (5/0) + جذابیت نقد (5/0) + اعتبار نقد (1) = میانگین (6/0)
داستانت نسبت به بقیه بد نبود.ولی یادت باشه یه سوتی دادی همون جریان دامن و شلوار.ولی هر کاری میکنم که فحشت ندم نمیتونم از قدیم گفتن ترک عادت موجب مرضه. آریا جان ببخشا خیلی ببخشیدا کیرم لا دندونات.
بابا خودمونیم با این وضع که همه کوس لیس شدن باید بیفتیم توی کار صادرات خیلی درامد دارها بهمون جایزه صادرکننده برتر میدن :D :D
هر چی میخوام فحش ندم نمیشه آخه کدوم خیانت جوجه؟
چرا فکرمیکنی وقتی1/5دوست بودین و بقول خودت سکس هم میکردین و دوستش هم داشتی و خواستگاری نرفتی بازم باید دختره باهات بمونه؟
لااقل با خودت روراست باش X( ~X(
8>
داداش عالی بود حال کردم از نوشتت!دی
یه جورایی خاطراتم جلو چشام اومد!!دی
اشک تو چشام اوردی دایی دمت گرم =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D>
بازم منتظرتم !!!دی دی
sinaoo7 من جاموندم داش =(( =(( =(( =(( =(( =(( =(( =(( =(( =(( =(( =(( =(( =((
لطفا جمع نبند. مگه همه دخترا رو میشناسی؟ پسرا چی که هر بلایی سر دخترا میارن. انصاف داشته باش.
نسبت به داستانای دیگه واقا عالی بود خیلی با احساس نوشتی.
khob bod.
hadeaghalesh ine ke az baghiye in dastana behtar bod
!;-)