داستان بر میگرده به ۸-۹ سال پیش که ما(من و خانوادهم) شب یلدا تو مهمونی یکی از اقواممون با خانوادهای آشنا شدیم که دخترشون با دختر میزبان ، دوست و همکلاسی دوره دبیرستان بود.
من اونموقع ۲۰ سالم بود و تازه پایان خدمت گرفته بودم. یک برادر ۴ سال کوچیکتر از خودمم دارم.
خانوادهای که اونشب باهاشون آشنا شدیم عبارت بودند از:
آقا کمال شوهر مهوش خانم ، بچه بزرگشون مریم که ۲-۳ سال از من کوچیکتر بود و دو تا پسر کوچیک به اسمهای بهنام که ابتدایی بود و بهادر که ۳-۴ سالش بود.
آقا کمال حدودا ۸-۴۷ ساله با چشمهای سبز و سیبیل چخماقی و هیکلی متناسب و نسبتا قد بلند.
مهوش خانم ۲-۴۱ ساله قیافه خوب ، قد حدود ۱۷۰ ، پستونای ۸۰ ، یه کوچولو شکم که خیلی سکسی ترش میکرد ، کون قلمبهٔ خوووووووب و کلا همیشه لگ استرچ براق. اگه دوستان دقیقا مایلند بدونند چجور لگی میپوشید تو گوگل سرچ کنید : لگ استرچ شهره(اسم برندش شهرهست)
مریم یه دختر به غایت زیبااااااا… . بدون آرایش مثل پنجهٔ آفتاب.
اون دو تا گوز (بهنام و بهادر)هم که هیچی😀😀😀
همون شب اول که تو مهمونی باهاشون آشنا شدیم بعد مهمونی اینا به اصرار مارو بردن خونه خودشون. اونجا بود که وقتی رسیدیم مهوش خانم رفت لگ استرچش رو پوشید و اومد. مشکی بود و خیلی وقت بود که ظاهرا استفاده میکردش چون مشخص بود که اون سفتی و محکمی لگ نو رو نداره دیگه. این لگهای شهره پارچهش خیلی نازکه ولی اصلا پا رو نشون نمیده. ولی تمام آناتومیِ کون و پا و کس و همه چی از رو مشخصه. جوریکه خط شرت مهوش خانم به وضوح دیده میشد و کون قلمبهش بد جوری زده بود بیرون…
ناخنای دست و پاش بلند و سوهان خورده بود با لاکی به رنگ قرمز تند. یه تاپ مشکی جذب با حروف طلایی که یقهش کاملا کیپ و بسته بود و آیتم سکسیش فقط جذب بودن زیاش بود که بواسطه اینکه یه کوچولو شکم داشت باعث میشد سوراخ نافش از روی تاپ کاملا مشخص باشه.
مریم هم از همون لگ براقها قرمزش رو پاش کرد با یه تیشرت و اومد تو جمع. اونشب گذشت و از فردای اونروز روابط ما با خانواده مهوش خانم اینا بیشتر و بیشتر شد. طوریکه هفتهای ۴-۵ شب با هم بودیم، یا اونها میومدن خونهٔ ما یا ما خونهٔ اونها بودیم.
(خونه ما ، اون فامیلمون که شب یلدا خونهشون بودیم و با خانواده مهوش خانم آشنا شدیم و خونهٔ خود مهوش خانم اینا کلا تو یک محدوده و نزدیک هم بود)
آقا کمال میگفت که مغازه داره ولی بخاطر کلاهبرداریهایی که تو بازار میشه در مغازهش رو بسته!! بطور مشخصی مزخرف میگفت!
تو این رفت آمدها همیشه مهوش خانم سکسی و ولنگ و باز بود. ولی من بدجوری عاشق دخترشون مریم شده بودم. یواش یواش مشخص شد که اینها خیلی مواظب مریم هستن که دست از پا خطا نکنه. ظاهراً سابقه گوهکاری و گند بالا آوردن داشته.
تو این معاشرت کردنها من شدم معلم خصوصی مریم و رفت و آمد به خونهشون زیادتر شد.
یه بار که مهوش خانم زنگ زد خونمون که برم به مریم درس بدم وقتی رسیدم اونجا دیدم آقا کمال یه عبا رنگ عباهای رفسنجانی (اون شتری رنگ رو میگم) انداخته رو دوشاش و قرآنی و رحلی و تسبیح و… خلاصه مشغول تظاهره!خوراکش بود این حرکت در حالیکه هم زنش حسابی کس بود و بدجور سکسی ، هم مریم. خودشم که مشروبخور بود!
مهوش خانمم حموم بود. معمولا ساعت ۷-۸ شب میرفتم خونهشون برای درس دادن به مریم و خیلی وقتها تا ۱۲ - ۱ شب اونجا بودم. اکثر وقتها هم که با خانواده اونجا بودیم. بعد چند دقیقه مهوش خانم اومد بیرون با یه حوله سفید که پیچیده بود دورش و از بالای سینههاش تا یه کم پایینر از کونش رو پوشونده بود. خیلی راحت اومد باهام سلام علیک کرد ، دست داد با همون وضعیت سکسی یه مانوری داد و یه اعتراضی به مریم کرد که چرا برام چای نریخته و رفت تو آشپزخونه که چسبیده به پذیرایی و اوپن بود تا برام چای بیاره. آقا کمال هم قضیه به کتف چپش بود و انگار لذت هم میبرد از اینکه زنش نیمه لخت جلوی من داره میگرده!!من روی مبلی نشسته بودم که آشپزخونه رو میتونستم از قسمت باز و محل رفت و آمدش ببینم. مهوش خانم هم که حسابی کرم داشت و میخارید و میدونست که من کاملا مسلطم به اونجا و دارم میبینمش. وقتی رفت سر گاز برای چای ریختن ، دولا شد تا مثلا شعله گاز رو کم کنه که با این حرکت قشنگ کس درشت و کون قلمبه و گردش رو نشونم داد.
چای رو آورد بهم تعارف کرد با یه لبخند از سر شیطنت و گفت بفرمایید خاله جون. منم که اونموقع ۲۰ سالم بود و در اوج شهوت حسابی شق کرده بودم و داغ داغ بودم. تشکر کردم و چای رو برداشتم. مهوش خانم هم رفت تو اتاق خواب تا لباس بپوشه. چند دقیقه بعد اومد بیرون با یه ساق شلواری استرچ از همون براقها که گفتم ، طلایی رنگ با یه تاپ لمهٔ مشکی جذب بدون سوتین که نوک پستوناش اندازهٔ یه فندق قلمبه شده بود ومشخص بود. کونش انقدر گوشت داشت و قلمبه بود که اگه کیرتُ میذاشتی لای چاک کونش کاملا اون لا کاور میشد. خط شرتش قشنگ دیده میشد. یه شرت که هفتی پشتش تقریبا تو یک سوم بالای کون خوشگلش وایمیستاد و بیشتر از اینکه کونش رو بپوشونه قسمت پایین کمرش رو میپوشوند. موهای مش کردش رو سشوار کشیده بود و یهوری فرق باز کرده بود و آرایش شهوت برانگیزی هم کرده بود. آرایشی که معمولا زنها بعد از حموم کردن وقتی قرار نیست جایی برن نمیکنن مگر اینکه کرم تو کونت وول بزنه!!
من رفتم تو اتاق که با مریم که درس کار کنم که اونم
باز با یه استرچ براق سرخابی که حسابی پاهای خوشتراش و بلندش و اون کون ناز و خوردنیشُ بطرز وحشتناکی شهوتناک میکرد قدرت متمرکز شدن روی موضوع درسُ از من گرفته بود. بعد از چند دقیقه به اصرار مریم از روی زمین بلند شدیم رفتیم روی تخت. به محض رفتن روی تخت مریم دمر دراز کشید و یه پاشو جمع کرد تا چاک کونش حسابی باز بشه. با توجه به استرچ بودن شلوارش از یه زاویهای کاملا میتونستم آناتومی و فرم کسش رو ببینم. مریم اصلا تو درس نبود و با حرکتاش داشت به من میفهموند که باهاش ور برم!
یکی دو تا تمرین ریاضی بهش دادم ولی اصلا مخش تو درس نبود و دقیقه به دقیقه حرکتاش تابلو تر و حشری کنندهتر میشد. یه دستش رو عمود کرده بود زیر چونهش و با اون یکی دست بطور واضحی لای چاک کونشو دست میکشید و با خودش ور میرفت. کیرم یه شدت باد کرده بود و تو شلوار جین کلافهم کرده بود. خیس شدن جلوی شرتمُ قشنگ حس میکردم. دست انداختم تا کیرم جابجا کنم یه کمی ، مریم یه نگاهی مستانهای کرد و ۴ تا انگشت خودش کرد لای کونش و شروع کرد به انگشت کردن خودش. دیوونه شده بودم… صورتمو بردم نزدیک کون خوشگلش و شروع کردم به مالیدن صورتم به کون مریم… سُری و صافی لگی که پاش بود باعث میشد شهوتم چند برابر بشه. کونش ماچ میکردم و گازای کوچولو میگرفتم ازش. مریم دستشو گذاشته بود رو سرم و فشار میداد لای کونش. پاشو بیشتر جمع کرد و چاک کونش بیشتر باز شد. صورتم کردم لای چاک کونش و شروع به خوردن اعماق چاک کونش از رو لگ کردم. کیرم یه بدجوری شق شده بود. سرم درآوردم و مریم طاقباز خوابوندم و نیم تنهم انداختم روش و با دوتا کف دست صورت مثل ماه مریم گرفتم و شروع کردم به خوردنش لباش… یه طعم و غریب و تازه داشت برام… مثل چشیدن یه میوه استوایی که تا حالا نخوردی. مست شده بودم. مریم زبونش کرد تو دهنم. میمکیدم زبونشُ. با دست چپم پستون مریمُ شروع با مالیدن کردم. یه سینه اندازه یه هلوی درشت و کال!
از ترس اینکه نکنه یه وقت کسی بیاد تو اتاق از رو مریم بلند شدم و بهش گفتم که پاشه خودشُ جمع و جور کنه. ولی مریم گوشش به این حرفا نبود و حشرش بد جور بالا بود. جلوی لگ استرچش به اندازه یه سکه خیس شده بود و مشخص بود. اومد سمتم و شروع به خوردن لبام کرد و از رو شلوار کیرمو میمالید. بهش گفتم بذار بابات که رفت اونموقع. هر جوری بود آرومش کردم و تا قبل شام تو اتاق الکی وقت تلف کردیم. چون نه اون درس تو مخش میرفت ، نه من تمرکز درس دادن داشتم.
مهوش خانم حدود ۹:۳۰ اومد صدامون کرد برای شام. رفتم بیرون دیدم مهوش خانم میز شام رو چیده. بعد یکی دو دقیقه مریم اومد. دور میز نشستیم. میز نهارخوری ۸ نفره. یک طرف من ، مهوش خانم وسط و اون طرفش پسر کوچیکاش بهادر. سر میز بهنام و یک طرف آقا کمال و مریم. مشغول خوردن شام و صحبت و مسائل روزمره بودیم که مهوش خانم یه پاشو از روی زمین جمع کرد آورد بالا. مثل وقتیکه چهار زانو میشینیم. طوریکه روی رون من قرار گرفت… یه لحظه دهانم از جویدن باز ایستاد!! خدایا امشب این مادر و دختر چیکار دارن با من میکنن؟ من همینجوریش از شهوت دهنم گاییده شده ، این دو تا هم با اون لگهای استرچ و خط شرت و از حموم اومدن بیرون با به حوله نیم متری و… .
کاملا چکه کردن آب بیرنگ و درخشان اول سکس از سر کیرم رو حس کردم. تا آخر شام مهوش خانم کلی کرم ریخت و جنده بازی درآورد.
بعد شام بلافاصله رفتم تو دستشویی و شروع به جلق زدن کردم! خیلی زود آبم اومد… با فشار و زیاد. انقدر حشری بودم و موقع ارضا شدن زور زدم که وقتی پاشدم تو آینه دیدم که کبود شدم.
آقا کمال بعد از شام حدودای ۱۰ - ۱۰:۳۰ شب میزد بیرون تا بره خونه یکی از دوستاش اسنوکر بازی کنن. اونشب هم بعد از خوردن شام لباس پوشید تا بزنه بیرون.
دوتا پسرا هم بعد از اینکه مامانشون فرستادشون برای مسواک زدن رفتن تو اتاقشون تا بخوابن. مریم هم جلوی تلویزیون روی مبل نشسته بود و زانوهاش تو سینه جمع کرده بود جوریکه به شکل واضحی کسش زده بود بیرون … مثل یه زردآلوی درشت و آبدار. دلم میخواست برم جلوی مبل رو زمین بشینم و از روی لگ سوپر تنگش کسشو انقدر بمیکم تا آبش بیاد و ارضا بشه…
مریم میدید که من دارم کسش رو نگاه میکنم ، لبخند پر شر و شوری میزد و در همون حالت که زانوهاش رو جمع کرد بود تو سینهش و دستاش رو دور زانوها حلقه کرده بود به سمت پشتی مبل ، نیم تنهش رو عقب میداد و با اینکار کف پاهاش از سطح نشیمنگاه مبل جدا میشد و کس قلمبهاش بیشتر بیرون میزد و کیر من بیشتر باد میکرد…
مهوش خانم تو آشپزخونه مشغول جمع و جور کردن و شستن ظرفها بود و دائم به مریم غر میزد که پاشو فلان کارُ بکن یا روپوشتُ برای فردا حاضر کن و از این حرفها.
مهوش خانم کارش تو آشپزخونه تموم شد و با یه ظرف میوه اومد به ما ملحق شد. تا نشست چشمهاشُ درشت کرد و به مریم گفت: درست بشین! مریم هم یه کم جابجا شد.
من کنار تلویزیون نشسته بودم و مهوش خانم رو مبل دونفرهٔ پشت به اُپن آشپزخونه. با لحنی پر از عشوه و ناز به من گفت خاله جووون بیا اینجا برات میوه پوست بکنم. تشکر کردم و گفتم : خیلی ممنون خودم میخورم. دست راستش رو گذاشت روی مبل کنار خودش و گفت : بیا خاله… بیا اینجا بشین. بلند شدم رفتم کنارش … هنوز دستش رو مبل و جایی که قراره من بشینم بود. نشستم، کمی دستشُ جابجا کرد جوریکه وقتی نشستم با انگشتاش قسمت پایین کمرمُ که به باسن میرسید لمس کرد و برای چند ثانیه دستش رو نگهداشت و نوازشم کرد. دوباره شق کردم… شقیقههام گزگز میکرد و جریان سریع خون رو تو رگهام احساس میکردم. میخواستم پاشم خداحافظی کنم و بزنم بیرون به سمت خونه. از یه طرف این هیجان رو بشدت دوست داشتم ، از یه طرف داشتم اذیت میشدم. گیج و حیرون مونده بودم بین یه مادر ۴۰-۴۲ سالهٔ گوشت که همیشه تمایل داشتم به این نوع ، یعنی زن سن بالا. از یه طرف یه بچه آهوی ناز و خوردنی مثل مریم. نشستم پیش مهوش خانم و یه زردآلو از تو سبد برداشت و تو دستش نشونم داد و گفت : انقد رسیدهست که براحتی چاک میخوره و جدا میشه از هم!بعد دو نیمهش کرد و نصفهش رو با دست گذاشت تو دهنم. منم با لبام انگشتای خوشگلشو که لاک قرمز داشت گرفتم و اینجا بود که اولین پالس سکسی رو از من گرفت. رو به مریم با لحنی جدی گفت: پاشو برو بخواب صبح پدر منو در میاری تا بلند شی… پاشو!
مریم گفت : خب میخوام میوه بخورم
+نمیخواد بخوری پاشو زود باش و بُراق شد تو صورت مریم
نوشته: هایزنبرگ
اخه چطور با یه کوچولو شکم داشتن ادم سکسی میشه؟
اگه یه روز سرور پورنهاب قطع بشه کستانهای اینجا هم میشه یک دهم!! آخه شاسمیخ لوک خوش شانسم اینقدر تو زندگیش شانس نیاورده که مادر دختر سر …ش با هم رقابت کنن اونوقت توی جقو که هنوز ورم سوراخت به خاطر سربازی نخوابیده بوده سرت دعوا میکردن؟؟ اسکلی که کنکور قبول نشده رفته سربازی کون داد معلم خصوصی ازش در میاد؟ مگه درس ساک زدن میدادی وگرنه مشخصا چیز دیگه ای حالیت نیست…
درسته شعر گفتی ولی این نوع میوه خوردنو تجربه کردم
مخم پوکید از بس چرت بود،کیر آیزن هاور تو مغزت
خوب نوشتی ولی ساییدی انقد گفتی لگ استرچ😄😄
لایک میکنم
حتما شوهر مهوش ننتو بد میگاد که تو روش کراش زدی😂😂😂
گاییدی انقدر از تیپش تعریف کردی. انگار یه جقی توی کف باشی
دهن سرویس یه جوری از لیسیدن موی کس گفتی که دلم کس کثیف خواست 😂
خیلی حرفه ای نوشتی دمت گرم
حتما از لگ های اسپانسرت هم برای دوسدخترم میخرم😂
خوب بود. خسته نباشی. فضا سازی و اروتیک داستانت خوب و مقبول بود. چیزی رو که یه خواننده از اروتیک میخواست رو داشت.
فقط یکی دو جا اتفاقهای داستان دور از ذهن و منطق بود. یا شاید هم چون کمتر توضیحش دادی با عقل جور در نیومد.
چطور شب یلدا یهویی رفتید خونه خانواده ای که تازه باهاشون آشنا شدید. و چطور شما هفت روز هفته رو اونجا و اون هم به مدت چندین ساعت میگذروندید. اگر بچه ۱۰ الی ۱۲ ساله بودید منطقی بو. اما نه آدم جوون ۲۰ ساله.
به غیر از اینها، داستان خوبی بود. و قابلیت ادامه دادن هم داره اگر باهوش باشی
نظریه ی عدم قطعیت در فیزیک کوانتوم رو هایزنبرگ مرحوم ارائه داد ، اما با وجود تشابه اسمی این نویسنده با آن دانشمند فقید قطعا روح وی در عذاب خواهد بود !!
گوصفند🐑 کودوم پدر، مادری از کسی که کنکور قبول نشده میخواند که معلم خصوصی بچشون باشه؟ یه دوتا فیلم از جوردی دیدی جوگیر شدی گفتی بزار از رویاهام برا رفقا شهوانی بنویسم😒😑
میبینم که که واسه یارو تیز کردی اونم محل سگ بهت نذاشته بعدم رفته به شوهرش گفته اونم به ۶۶ روش سامورایی کونتو پاره کرده یعنی اصل داستان به وضوح از جنده جنده گفتنت معلومه اون منتهای علیه نفرتت از طرفو بخاطر اینکه کونتو به باد داده قشنگ میشه دید کیر اسب حرمله تو کونت نمیدونم چه اصراری هم دارین که بگین کستانتوت واقعیه
حوصله ندارم چند عکس از همین داستانی که با اه و تاب وووو در مورد خود گفتی بفرستم. این فیلم پورن رو چه جالب تعریف کردی . و اما سوال من، درسته زن یا دختر حشری بشن شاید به کی ری ترین آدم هم حال بده اما به اون اوج اوج اوج حشرش هم برسه به آشنا، اونهم پسری که هم سن بچه او هست و مهم تر تو خونه خودش و هر لحظه امکان ورود شوهر یا دیدن یکی از سه بچه خودش.اگر پاره پاره هم بشه از حشر نمیده، حالا بر فرض مثال داد، آقا سوال من از تو
چه محاسن و چه چیز خیلی عالی داری((فیس ت، هیکلت، قد کی ر ت… ))) که از دختر تا جا افتاده حشری شدن واست؟
جریان تا اونجا درست بود که دست کشید رو کونت بعد ترو برای اق کمال الملک شق کرده بچه باز شوهرش جور کرد که خودش زیر کسی دیگه بره … و من الله توفیق در ادامه راه دادن به کمولی (((به کمال میگن اینجا که هستم کمولی)))
امضا : اینجانب
نویسنده داستانم؛
@petros2012
پتروس جان؛
سکسی بودن از دید و نگاه آدمهای مختلف ، اقسام گوناگون داره.مثلا بعضیها تمایل به آدمهای نازیبا(صورت) دارند، بعضیها لاغر و ترکهای و بعضیها…
اون یه ذره شکم که منظورم من بود تو داستان هم فقط در حدی هست که انگار یه تیشرت رو تا کرده باشی و گذاشته باشی رو شکم طرف.
@pesare.tab
اگه بگفرمایید منظورتون از شعر کجای نوشتهم هست توضیح میدم خدمتتون.
@eldoradoo5555
کسی مجبورتون کرده بود تا انتها بخونید جناب؟
@خسته از دنیا
شما نوشته منُ درست نخوندین!
@ممم64
درسته که اینجا محل نوشتن داستان سکسیه،ولی میشه مودب بود و آدم! شما مشخصه که تربیت و خانواده درستی نداری.
@mardelor2
سعی کن مودب صحبت کنی.من نه فحشی به شما دادم، نه توهینی کردم.داستان سکسیمُ که واقعیه نوشتم.حتی اسامی هم واقعی بودن.(گیتی خانم و آقا ناصر) که پس از بازبینی از سوی پیج به (مهوش و کمال) تغییر کرده.شما میتونی داستان منو نخونی یا اگر خوندی مثل چندنفر که مودبانه پرسش خودشون رو مطرح کردن ، شما هم ایرادی اگر میبینی بنویسی.توهین چرا؟ درسته داستان سکسی نوشتم ولی قرار نیست حرف رکیک بهم بزنیم.
@mehdi160456
آقا مهدی متشکرم از برخورد محترمانه شما💐
ساعت ۱۲ شب از مهمونی شب یلدا بیرون اومدیم.
خونه میزبان ، ما و گیتی خانم و آقا ناصر(اسامی واقعی کاراکترها که ادمین پیج به مهوش و ناصر تغییر داده) کلا ۵ دقیقه با هم فاصله داشت.دعوت کردن که بریم خونهشون و یه چای میزبان ما باشند.و ما هم رفتیم.من هفت روز هفته اونجا نبودم.تو داستان نوشتم هفتهای چهار ، پنج شب با هم بودیم.یا اونها منزل ما یا ما منزل اونها یا بیرون برای شام و پارک و…
@hamedz67
کجاش بنظر شما …شعر بود؟
انقدر جق زدی عقلت گاییده سد اقای مجلق
لگ نبین جق نزن
من اگه کتاب خون بودم دیگه اینجا میومدم چیکار!!کوتاه،مفید مختصر و سکسی . ۲۰۰ صفحه داستانو کی حال داره بخونه خوووووو 😕
مهوش پریوش غلط کرد شوهر کرد این بنده خدارو آلت بدست کرد 😂
دخترشون گوه کاری کرده حواسشون به دخترشونه بعدا جلوی تو میاد کسشو نشون میده ننشم فقط میگه درست بشین؟؟؟؟؟؟!
برقراری عززززززززیز یا جق داری میزنی هنوز
از تبلیغ حوله خشک کن و تاثیر گرماش توی سکس رسیدیم به تبلیغات لگ استرچ شهره
فکر کنم دیگه تبلیغات تو ماهواره و تلویزیون جواب نمیده که تولید کنندگان محترم رو آوردن به شهوانی 😂 😂 😂 😂
هایزن شلوار شهره میفروشی فقط شلواره یا با گوشتش بیام مشتری بشیم جیگررررررر
بیشعور عاشق شلوار استریج و لگ و ایناست بعدم چجوری اروم بی صدا ناله میکنن بی صدا؟ولمون کن بابا تا همونجاشم هی پریدم خوندم دیگه حسش نیست بنظرم مزخرف نوشتی
قصد توهین ندارم
شاه ایکس جان حقو ب حق دار رسوند
ببین کاری با تومار نوشتنت ندارم… تا ی جاشو خوب رفتی ولی بعدش تو فاصله ی خط کامل مشخص شد ک تراوشات ذهن جقیت ته کشیده و قشنگ معلومه نمیدونی چطوری باید کصتانو ادامه بدی… پس چ کردی؟ بله شوهره ب کتف چپشم نبودو زنشم کصو کونشو واسم دزدکی انداخت بیرونو (مملکت جز تو کیر نداره ک اخه چیکار کنه زنه بیچاره مجبوره رو کچل مچل کراش بزنه) و تا رفتیم رو تخت دختره دمر خوابید بعد من کصشو میدیدم درحالی ک جلوش نشستمو براش درس میدم!!! بعد یهو ی پلک زدم دیدم دختره آرنجش تو کونشه داره گدایی دول 6 سانتی منه
بدبخت ننویس خب چرا حرص میدی مارو
بابا کشتی مارو با لگ استرچ! ولی عبارتها و نگارش داستان خوب بود
اومدی تبلیغات استریج یا نوشتن داستان…
یکم زیادی طولانی بود و این که یکمم زیادی رفتی توی جو و فانتزیات که زن و دختر مردمو جنده جلوه بدی واسه داستانت
واسه نوشتنش وقت گذاشتی اما کلمات تکراری زیاد داشت(اول کامنت)…
نه میشه تعریف زیادی کرد نه میشه نقص گزاشت جز همون چنتا
و بدترینشم همون استفاده بیش از حد از افکار و فانتزیای مغز نیمه خرابت بود…
موفق باشی جقیه حشری
خوب بود نمیدونی چه حالی میکنه یه زن 40 سال به بالا وقتی یه جوون 20 ساله بخوابه روشو بکنتش اصلن جوون میشه زیر کیر جوون بخوابه
یه داستان با 47تا لایک و فقط 9دیس لایک ولی وقتی کامنتا رو میخونی از هر 10تا 9تاش فحشه. خب کونیا یا داستان نخونید یا میخونید مثل بچه آدم نظر بدید. یارو داستان خونده ارضا هم شده لایک هم کرده ولی فقط واس اینکه کونش داره میسوزه میاد فحش میده.
سلام.
عالیییی بود. لطفا ادامه بده. خیلی دوست دارم قسمت بعدیش رو هم بخونم. ❤️
خیلی کسل کننده و غیر جذاب و پر از توهم بود
تا عبای آقا و حوله مهوش خوندم
ارزش وقت بیشتر نداشت
😏زحمت تیکه و فحش با بقیه بچهها 😏
خداوکیلی من اینو تو پورن هاب دیدم.کونی ننه فیلمارو چرا تعریف میکنی اخه .حق کپی رایت چی میشه ننه خراب?
برای اولین بار اول 😁