می خواستم پاک زندگی کنم

1391/12/07

سلام. من شیث هستم. 27 سالمه و از یکی بهترین دانشگاه های ایران فاغ التحصیل شدم. راستش من در نوجوانی آدم بسیار با اعتقادی بودم. همیشه خودم رو از نامحرم می گرفتم. هیچ وقت سرم در خیابان از زمین دور نمی شد و هرگز با هیچ دختر رابطه نداشتم. الان که این داستان رو می نویسم ترسم اینه که نکنه این داستان اشاعه فحشا باشه. اما احساس کردم که اینکه من به این روز افتادم نتیجه خوندن همین داستان ها در سال 82 بود. واسه همین اهمیتی نداره برام این مساله. فقط خواهش می کنم بهم فحش ندین.
همه چیز از دختر همسایه شروع شد. عاطفه دختر همسایه ما بود. بسیار زیبا با کمری باریک و صورتی سفید. خنده هایش بسیار دوست داشتنی بود و من حقیقتا به او دل بستم. اما هرگز نتوانستم به او بگویم که دوستش دارم. صبح ها قبل از رفتن به مدرسه کفش هایش را برایش جفت می گردم و منتظر می ماندم تا او نیز از خانه بیرون بیاید و با لبخندی به او سلام می کردم.
خانه ما ویلایی و دو طبقه بود و ما در طبقه همکف زندگی می کردیم. یک روز وقتی به حیاط رفتم از روی تراس دیدم که عاطفه جلو در پشت توری خوابیده و اندام قشنگش دیده می شد.

حدود یک ساعت به او نگاه کردم. شهوت تمام وجودم را گرفته بود و دوست داشتم از پله های تراس بالا بروم و او او را در آغوش بگیرم. تا آن زمان در مورد طریقه خود ارضایی چیزهایی شنیده بودم اما هرگز خود ارضایی نکرده بودم. اما وقتی دیدم که آقا عباس خیلی به شلوارم فشار می آورد فورا از حیاط به حمام رفتم و برای اولین بار با شامپو گلرنگ در عالم خیال با عاطفه سکس کردم. وقتی از حمام آمدم خوابی مثل مرگ بر من غالب شد و از ساعت 3 تا 3 فردا ظهر خوابیدم.
نهایتا من عاطفه را از دست دادم. او با یک سبزی فروش ازدواج کرد.
زمان گذشت و روزی در یکی از نمایشگاه های کتاب فصلی که دور یکی از میادین اصلی مشهد برگزار شده بود داشتم دنبال کتاب گنج های معنوی رضا جاهد می گشتم که دختری به من تنه زد. دختری تپل و خپل با چشم های سبز و صورتی بسیار زیبا و دوست داشتنی. عباس بلند شد. دوست داشتم که همانجا در بیارم و خانم را سر و ته کنم اما وسط خیابان زشت بود.
این بود که دنبال او حرکت کردم. می ترسیدم که با او صحبت کنم. اما او این کاره بود و به سمت سینما رفت.
با هم به داخل سینما رفتیم و در فاصله نزدیکی از همدیگر نشستیم. دستم را داخل جیبم کرده بودم و با عباس بازی می کردم. به داخل سالن رفتیم. خوشبختانه سالن بسیار خلوت بود و فیلم بسیار مزخرفی از جنگ ایران و عراق را نشان می داد. من کنار ساناز نشستم و به او سلام کردم. اسمم را گفتم و در حالی که مثل سگ لرز بدنم را گرفته بود و به جهنم و قیامت فکر می کردم دستم را آرام روی پایش گذاشتم. او نگاهی با لبخند به من کرد و کیفش را روی دستم انداخت. دستم روی پاهای گرمش بازی می کرد و کم کم آن را به جای حساسش نزدیک کردم.
اما دستم را پس زد. یک لحظه فیلم صحنه ای را نشان می داد که یک سرباز به درون سنگر رفته بود و با همسنگری اش صحبت می کرد. فضای سالن کاملا تیره شد و من برای اولین بار توانستم سینه ساناز را بمالم.
ناگهان احساس کردم که عباس آقا توی شرتم تف کرد و به سرعت خوابید. اگر چه تا آخر فیلم دستم روی دست و پای ساناز بازی می کرد اما دیگر لذت نمی بردم.
ماجرا به همین جا ختم شد و چندی بعد ساناز با یک راننده تاکسی ازدواج کرد.
بعد از این ماجرا عذاب وجدان کونم را پاره کرد. با یک کابل پیش دوستانم رفتم و گفتم که آنقدر مرا شلاق بزنید که از پشتم خون بیاید. من انسان احمقی بودم که با اینکه می دانستم نباید به ناموس مردم نگاه بد کرد. این کار را انجام داده بودم.
توبه کردم اما به چشم چرانی عادت کرده بودم. دلم خوش بود که تنها به دختر ها نگاه می کنم و به زن مردم کاری ندارم.
هر روز آلوده تر وکثیف تر از دیروز شدم.
قلب من که روزی مامن و جایگاه نور الهی بود به منشا کثافت تبدیل شده بود.
مرتب مثل شما داستان سکسی می خواندم و به نوامیس خودم هم با نگاه شهوت آلود نگاه می کردم.
با خودم می گفتم که شیث تو داری به کجا می روی؟ و این گفته قرآن را مرور می کردم که: فاین تذهبون؟
اما دلم میل به هر سو می کرد. من با بدبختی تمام دیپلم ریاضی را گرفتم. توی ذهنم پر بود از عکس سکسی و مالش دختر ها در اتوبوس و تاکسی که برای تفریح انجام می دادم. روش کار چنین بود که بعد از ظهر ها در صف تاکسی می ایستادم و اگر دختر خوشگلی در نوبت می ایستاد من هم طوری سوار می شدم که صندلی عقب و وسط قرار گیرم و آنوقت از میدان رسالت تا جنت آباد روی دختر لم می دادم. برخی اوقات که با واکنش روبرو می شدم خودم را به خواب می زدم و خلاصه به قول دوستان مرض خودم را خالی می کردم.
شب هم که سرویس آخر اتوبوس بسیار شلوغ بود از رسالت تا تجریش صندلی عقب قسمت مردان سمت بیرون می نشستم و شانه ام را از صندلی بیرون می دادم و دختران هم می دانستند که چطوری خودشان را به من بمالند. خلاصه این خواب های غفلت لحظه به لحظه مرا تباه کرد.

از آنجا که درسهایم ریده بود به دانشگاه درپیتی در شهرستان رفتم که آنجا نسبت پسر به دختر 90 به 10 بود و فرصتی بود برای لاس زدن با دختران گوناگون که بعضی اوقات به اندازه ای داستان در اتاق خالی شدت می یافت که عباس شرتم را سوراخ می کرد.

آخر کار از آنچه از آن می ترسیدم سرم آمد و من عاشق یک زن شوهر دار شدم. اولین بار تنها با او روی تخت خوابیدم بدون اینکه لباسم را در بیاورم. می دانستم که گناه است. اما در آن لحظه که شهوت بر انسان غلبه می کند هیچ چیز مگر ایمان جلودار آن نیست و من پله پله در منجلاب فساد فرو رفتم.

وقتی که فاصله ها و اعتماد ها بیشتر شد من بیشتر و بیشتر گناه کردم. تا اینکه یک روز وقتی وارد خانه شده بودم سعیده روی تخت خوابیده بود و من به سرعت روی او پریدم. او بلوز دامن زیبایی بر تن داشت و به راحتی دامنش را بالا دادم. پاهای سفیدش می درخشید و در ذهنم گفتم خدایا مرا ببخش. به سرعت شرتش را در آوردم و کف دستم را روی نقطه حساسش به آرامی به گردش در آوردم. بارها این کار را انجام داده بودم و با زبانم دور گردنش را می لیسیدم. سعیده گفت: چی شده شیث؟
گفتم می خوامت و درحالی که شلور و شورتم را در می آوردم سینه هایش را می مالیدم.
سینه مالی یکی از بهترین راه های ارضای سعیده بود. من با نرم و سریع این کار را انجام دادم و در یک حرکت غافلگیر کننده انگشتم را در سوراخ اونجای خوشگل سعیده فرو بردم. آخ او در آمد و چشمانش خمار شد.
گفت: نکن شیث! اما شهوت امانم را بریده بود و عباس را به سرعت درون جایگاه گرم و مطمئنش کردم.
تا آن زمان من تنها با لای پایی کار می کردم اما آنجا برای اولین بار کثافت کار بودنم را ثابت کردم.
داستان مثل همه این داستان هایی که اینجا نوشته اید تمام شد، اما بعد از آن من خودم را نبخشیدم و بار دیگر از دوستان درخواست کردم که مرا شلاق بزنند.
خون روی تمام پشتم جاری شده بود.
متاسفانه سعیده از من حامله شده بود.
در حالی که بچه ام در حال شکل گرفتن بود من دوباره در کنکور شرکت کردم. فکر می کنم این سکس ها قوای ذهنی ام را افزایش داده بود. من با رتبه دو رقمی در یکی از بهترین دانشگاه های ایران قبول شدم.
فشارهای عصبی مرا به بیماری دیابت مبتلا کرد. من فکر می کنم نفرین شده ام. دانشگاه به پایان رسید و فرزند من در خانه یک مرد ساده دل متولد شد.
مردی عصبی که نمی دانست چگونه باید با همسرش رفتار کند.
مردی پاک و احمق که آنقدر زنش را عذاب داده بود که وقتی زنش با من می خوابید احساس عذاب وجدان نداشت.
بارها جلوی او خودم را زدم. بارها گفتم که رهایم کن اما او می گفت که تو زندگی منی و من نتوانستم از او ببرم. مخصوصا اینکه او برای چند سال تمام هزینه های مرا تقبل کرده بود و من نیاز مالی بسیار داشتم اما بی نیاز شدم.
خدایا من چقدر بدبختم که به این روز گرفتار شدم.
تا اینکه از سربازی معاف شدم و عازم افغانستان شدم.
جایی که من اسم آن را سرزمین بدبختی و حماقت می گذارم. افغان ها مثل حیوان زندگی می کنند. زنانشان هم مثل حیوان اند.
من دوستی پیدا کردم که به من پیشنهاد شراب و زن داد.
گفتم من دختر می خواهم و شاید هم با او ازدواج کنم. می دانید از زمانی که بچه ام بدنیا آمده به شدت افسرده شده ام. می خواستم خودم را بدبخت کنم.
بدبختی از این بیشتر که زنت افغانی باشد!
دوستم که شاید دشمنم بود مرا در کارناوالی از دختران فراری یا دزدیده شده افغان قرار داد.
افغانی ها دخترانشان را می فروشند. دوستم هم حیوان تر از آنها رفته بود و 4 دختر بچه خریده بود. در کابل دختر هر چه جوان تر باشد ارزان تر است چون پدر برای او خرج کمتری کرده است.
چهار دختر در یک خانه گلی با بوی گوه و من!!!
یکی از مزارشریف و دو تا از فاریاب و دیگری از کابل… چهار دختر سفید افغان با پشم های بلند. زجری از این بدتر و نعمتی از این بهتر و گناهی از این بزرگتر؟
آن شب تا صبح سه تاشان را پرده دریدم.

خدایا من چه حیوان کثیفی شدم. شیثی که روزی آرزویش این بود که خدا را ملاقات کند. اکنون تبدیل به شیطانی شده بود که هیچ گاه نمی توانست از منجلاب بیرون بیاید.

شب بعد از دوستم خواستم که برای این دختران ژیلت و کمی لوازم آرایش خریداری کند که احساس نکنم که با خر مجامعت می کنم.

بدبخت ها نمی دانستند که چگونه خودشان را آرایش کنند و چهار اورانگوتان تبدیل به چهار کون سرخ شده بودند.

می دانید اسلام می گوید که صیغه بخوانید و من هرگز خودم را با این مزخرفات فریب نمی دهم.
من با آن چهارتا سکس کردم و غیر از دختر کابلی سه تا از آنها باکره بودند.
دوستم می گوید که 4 فرزند از آنها دارم
اما من از افغانستان برگشتم و اکنون دنبال فرار از خودم هستم.
ارشد قبول شدم اما بی خیالم
چه فایده دارد زندگی؟
می ترسم خود کشی کنم. می ترسم که نزدیک دختری بروم. می ترسم ازدواج کنم.
دلم خوش است که لواط نکرده ام اما بعید نیست که با این روند آن را هم مرتکب شوم.
دوستان می دانم شما هم مثل من فکرتان پریش است که به این سایت آمده اید و عقل درست و حسابی هم ندارید.
اما شاید مثل من گناهکار نباشید.
کسی هست که بگوید من چطور باید از خودم و از گذشته ام خلاص شوم؟
کسی هست که حرفی بزند شاید آدم شوم.
مرسی
ببخشید که داستانم باب میل شما که دوست دارید داستانی بخوانید که تحریک شوید نبود.
این حقیقت من بود که می خواستم پاک زندگی کنم.

نوشته: دیوانه سکس


👍 0
👎 0
29876 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

364348
2013-02-25 23:00:30 +0330 +0330
NA

(|: good morning

0 ❤️

364349
2013-02-25 23:17:03 +0330 +0330
NA

salam duste aziz az khundane dastane shoma beyne in hame dastane alaki khshhal shdm be onvane baradare kuchiktaret khastam bgam hameye adamha khatahaee kardan tu zndegishun khda ham ke mige 100 bar agar tobe shekasti baz ay pas be hich vajh na omid nabash khoda bozorgtaro ghafar tar az in harhast

0 ❤️

364350
2013-02-26 00:19:48 +0330 +0330
NA

گوزو :))))

0 ❤️

364351
2013-02-26 00:28:56 +0330 +0330

ماشالا چه اسپرمی داری. پیرزن 90 ساله رو هم حامله میکنه. تا اینجاش که 5 بار سکس کردی 4 تا توله پس انداختی!
با همین ریاضی ضعیفت کنکور دو رقمی شدی؟ “نسبت پسر به دختر تو دانشگاهتون 90 به 10 بود! برای همین خیلی میشد لاس زد؟!” من مطمئنم رشته "خلا"بانی قبول شدی تو با این خنگیت.

اسمت هم که ساختگی بود گفتی شیث که نشون بدی انگولک میکنی ولی در واقع هر روز تو اتوبوس، تاکسی و مترو انگولک میشی و قاعدتاً به قول ادمین پای عکسهای سایت خیلی هم محظوظ!
دیگه عرضی نیست خواستی بیا یه کم شلاقت بزنم حال بیای.

0 ❤️

364352
2013-02-26 00:51:52 +0330 +0330
NA

در تایید سخنان دوست عزیز mostoufi:

شما ثبت احوال برات 2 تا شناسنامه داده. خودت که شیث هستی .التت اقا عباس؟ چه جالب.

والا نمی دونم می خواستی طنز بنویسی که اینجوری شد یا داستان .

به هر حال من حس کردم شما در حال ارضا شدن در حمام با شامپو گلرنگ دست به قلم بردی و

مارو مورد لطف قزاز دادی.

فقط نگفتی نوع شامپو چی بود که اشاعه فحشا نشه.

پیشنهاد می کنم نویسندگان محترم سایت نخونن که سکته می کنن.از ما گفتن.

0 ❤️

364353
2013-02-26 02:37:46 +0330 +0330
NA

خاک بر سرت کنن. دیوانه اخمق.مرتیکه اون آلت وامونده ات اسم نداره که اسم بابات رو گذاشتی روش. پف یوز. فحش حقته حسابی هم حقته. ریدم به حلقت مردک چرا به مردم کشور های دیگه توهین میکنی. بوزینه بتو ربطی نداره که دیگران چطور زندگی میکنن.قرو.مسا.ق.در ضمن گه خوردی رفتی فیلم جنگ رو دیدی الدنگ

0 ❤️

364354
2013-02-26 05:23:56 +0330 +0330
NA

آقا عباس…هه هه هه…از منم آقاسلطانه…آقاسلطان تو حلقت چرا به افغانها فحش میدی

0 ❤️

364355
2013-02-26 06:26:08 +0330 +0330
NA

رفته بودی افغانستان کون بدی؟؟

خب همینجا میدادی

تا دلت بخواد کیر کلفت هست

اونوقت چه جوری رفتی افغانستان؟؟ سوار کیر بن لادن شدی؟؟

0 ❤️

364358
2013-02-26 09:35:38 +0330 +0330
NA

به به به به به به به هب هب هب به به به هب هب هب به هب به به هب هه به بهبهبهه ههببه هبه به هبهبه( زبونم گرفت و قاطی پاتی شد) شراره خانوم خدا وکیلی نمیدانستیم شما آخوندة تشریف دارین .میشه بگین این همه حرفای فلسفی و بزرگ و عجیب و غریب رو که ما اصلا ازش سر در نمی آریم از کجا در آوردید.
من یه خوردشو اینجوری بلدم:(البته قصد توهین به مقدسات را ندارم)
الا یا ایهالمتوهمون انتم وانتماکم(یعنی اونا ماهارو میگن) التنبانکم جرررررررروکم بواسطه هذا خزعبلون.انتم مفسدون فی الارض ولایعقلون وعقلهم بمثابه النخود.
در جای دیگر میفرماید:
اذا زُلزِلته الارض جزقالا وهااولاغکون و مَن اسموکینگ سیگاره و هو فی الناره مِن الان الی یوم المستراح بوسیله طیاره.

0 ❤️

364360
2013-02-26 09:45:57 +0330 +0330
NA

جمع کن بابا کس شعر بود.مغز معیوب.

0 ❤️

364361
2013-02-26 10:08:00 +0330 +0330
NA

میری کس زن شوهر دار میزاری
بعد کنکور قبول میشی بعد هر
گوه دیگه که میخوای میخوری.
آره حتما خدا مبخشتت،ریدن…!!!

0 ❤️

364362
2013-02-26 13:14:29 +0330 +0330
NA

;) ;) ;) ;)

0 ❤️

364363
2013-02-26 13:43:41 +0330 +0330
NA

خر یا اسبی یا زرافه ای پدر مادر و خانواده تو رو در کل از کون کوس دهان بکند عوضی …باتوام acc_nzr احمق …دیگه با همه چی شوخی میکنین عوضیا

0 ❤️

364364
2013-02-26 15:21:12 +0330 +0330
NA

استغفرا… ربی و اتوبوا علیه …

0 ❤️

364365
2013-02-26 15:34:15 +0330 +0330
NA

فقط میتونم به اسپرمات بگم خسته نباشید!!!

0 ❤️

364366
2013-02-26 15:35:41 +0330 +0330

ما که نفهمیدیم اخرش بچه مشهد بودی یا تهران دانشگاه توپ قبول شدی یا به کون دادن دانشگاه رفتی عمو جون تکلیفت و با خودت که روشن کن

0 ❤️

364367
2013-02-26 15:44:01 +0330 +0330
NA

همیشه راه برگشت باز است این نوشته ی من کاری به درست بودن و غلط بودن داستانت نداره

0 ❤️

364368
2013-02-26 16:01:22 +0330 +0330
NA

شراره جون میری کس میدی میای اینجا مادر روحانی میشی.کس و کونتو ببر یک جای دیگه فک کردی نمیدونیم هر روز به چند مرد و پسر کس و کون میدی و الان پاره شدی
کسم با تمام ترشح های واژینالم تو دهنت.برو گوه بخور و دیگه این سایتها نیا

0 ❤️

364369
2013-02-26 16:04:41 +0330 +0330
NA

تیتا جان بد نبود یکمی مهربون تر باهمجنس خودت بر خورد میکردی

0 ❤️

364370
2013-02-26 16:36:41 +0330 +0330
NA

امیدوار شدم که افراد با وجدان بیدار هم هستن تو این سایت
چی میشه اگه واقعا هم عکس مادر و خواهر خودتن که داری میذاری ننویسی که مادرمه ؟ کاملا اشاعه فرهنگ کار کاملا اشتباه و از بین بردن حرمت خانوادست …
هیچ چیزی صمیمیت و گرمی خانواده نمیشه ولی متاسفانه داریم خرابش می کنیم …

0 ❤️

364371
2013-02-26 20:28:00 +0330 +0330
NA

Mostoufi عزيز … خيلي باحال نوشتي ، نوشتت از اين داستان جالبتر بود و خيلي ريزبينانه!

0 ❤️

364373
2013-02-27 04:28:51 +0330 +0330
NA

حالا هی برو گه زیادی بخور بعد توشب احیا بیا گریه کن وبگو غلط کردم :)) :)) :))

0 ❤️

364374
2013-02-27 17:31:14 +0330 +0330

شراره جون،جان خودت که برام خیلی خیلی عزیزه بیخیال شو بنده خدا کاری به دین و ایمون نداشته شما با یه عینک دیگه سعی کن نیت طرفو ببینی نه اون عینک بزرگی که شبها هم دودی میمونه(البته مشکل از تو نیست از اون عینک ساز نامرده میدونم) و اسه همین شاید دیدت نسبت به این نوشته اینجوریه طرف منظوری نداشته خیر سرش اومده طنز بنویسه ،ریده…!
درضمن نویسنده محترم (آلاغ عزیز)جرا اینقدر احمقی که پاک بودن رو به این چیزا میدونی می بخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن…! خوبه خود خرت گفتی مرده نمی دونست چجوری با زنش رفتار کنه پس زن بیچارش چه گهی بخوره مرد یا زنی که عرضه نداره نیازهای جفتش رو تامین کنه نباید انتظار تعهد صد درصد روداشته باشه هر چندچاره خیانت نیست و هزارجور راهکار وجود داره اینم بگم کسی که همه جوره جفتش بهش میرسه وبراش کم نمیزاره حتی اگه دوست دختریا پسر ادم باشه وقتی خیانت میکنه و تعهدشو زیر پا میزاره هر بلایی سرش بیاد حقشه اون کسی هم که پاک بودن آدما رو با این معیارها اندازه میگیره همون بهتر که بره بمیره پس تو هم بهتره بری بمیری

0 ❤️

779536
2020-11-30 23:52:29 +0330 +0330

من که نفهمیدم چی نوشتی ولی ۱۰۰٪یک جقی هستی

0 ❤️