میلکا و مرد سن بالا

1398/03/18

سلام این داستانی که دارم تعریف میکنم واقعی هست
اسمم ملیکاست ۲۳سالم به شدت حشریم
تو همسایگیمون یه مرد سن بالا زندگی میکنه که زنش مرده بچه هاشم ازدواج کردن و تنهاست خیلی خوش قیافست
خانوادم قرار بود برای مراسم ختم یکی از اقوام برن شمال و من بخاطره دانشگاه نمیتونسم باهاشون برم ، قرار شد دوستام شب بیان پیشم
از دانشگاه اومدم رفتم دوش گرفتمو یه پیرهن نخی کوتا بدون شرت و سوتین پوشیدم
داشتم خونه رو جمع میکردم که دیدم صدای زنگ میاد رفتم درو باز کردم دیدم مرد همسایه اقای مرادی پشت دره
بعد سلام و احوال پرسی گفت بابات گفته رفتن شمال و تو تنهایی اگه چیزی لازم داشتی به من بگو گفتم مرسییی
گفت دارم میرم نون بخرم میخای براتون بخرم گفتم اره
خلاصه رفت و من موندم و نگاهایی که به پاهامو لباسام انداخته بود فهمیدم که بی میل نیس و بدش نمیاد یه کام بگیره ،کلی نقشه کشیدم که وقتی برگشت به یه بهونه بکشمش تو خونه و یه دله سیر بدم بهش که با اومدنه دوستام نقشهام خراب شد ، وقتی نون رو اورد و دید که دوستام اومدن حسابی رفت تو لک منم که کسک بد ول ول میکرد گفتم اقای مردای شما پیاز دارین گفت اره و اینجوری شد که من باهاش سوار اسانسور شدم تا برم ازش پیاز بگیرم، تو اسانسور جلوش وایسادمو کون گندمو دادم عقب تا به کیرش بماله قشنگ شق شدنشو حس کردم ، وقتی میخواستیم پیاده شیم دستش رو گذاشت رو کونم و گفت برو ، حالا منم کونم چسبیده بود به کیرش پیاده شدیم درو باز کرد گفت بیا تو تا برات پیاز بیارم رفت تو اشپز خونه ،خم شدم رو میزه عسلی عکساشونو ببینم که حس کرم یه چیزه گرم و نرم داره مالیده میشه به کسم برگشتم دیدم مرادی زیپش رو باز کرده و داره کیرشو میماله بهم سریع سرپا شدم که گفت وایساااااا نرووو میدونم توام میخوای ٫گفتم اخه من دوستام اینجان گفت برو یجوری بپیچشونو بیا میخوام امشب بسازم این کون و کس خوشگلت رو. رفتم بالا و تا اخره شب نشد که برم پایین ، بچه ها خابیدن و من فکر کردم الان بهترین وقته، رفتم در خونش در زدم انگار پشت در خابیده بود تا درو باز کرد منوکشید تو پرتم کرد رو مبل شیرج زد روم شرو کردن لب گرفتن و خوردن گردن مالیدن سینه هام دیگه اه و نالم دراومده بود با پاهاش پامو باز کردو دستشو برد لای پامو کسمو مالید سینه هامو میخوردو میرفت پایین ، رسید به کسم اول یکم بو کشید و گفت بوی زندگی میده این کست دختر من چجوری بگامش اخه ، گفتم میخوام یه جوری بگاییم که نتونم راه برم گفت ای به چشمو شرو کرد خوردن کسم زبونشو میکرد توش میک میزد انگشت میکرد چچولمو میخورد داشتم روانی میشدم که با اون یکی دستش شروع کرد انگشت کردن تو کونم دیگه نتونیتم خودمو نگه دارم و ابمو پاشیدم تپ دهن و صورتش اول تعجب کرد بعد انقد هیجان زده شد از این کارم که مگفت من عاشقه این نوع ارگاسمم ملیکا تو میتونی ابتو بپاشی دخترگفتم ارهههه تازه این اولشه پاشدم شلووارشو در اوردم و کیر ۲۰ سانتی و کلفتشو کردم تو دهنم تا حلقم میکردم تو دهنم ، مرادی تو فضا بود ، روی مبل برگشتم سرمو اویزون کردم و و بهش گفتم کیرتو بکن تو حلقم و تلمبه بزن همین کارو کرد و ۵دیقه همینجوری خوردم براش که گفت بس دارم ارضا میشم ولی هنوز کستو نکردم . فرقونی کردم و پاهامو گذاشت رو شونش و کیرشو گذاشت دم کسمو یادش افتاد من دخترم گفت باکره ایی گفتم نه بکن توش اینو گفتمو کیرشو سر داد توششششششش اصن بهش فکرم میکنم ابم میاد خییییلییییییییی خوب بووود اهههههههه و نالممممممممممممم زیاد شده بود دباره داشتم ارگاسم میشدم که کیرشو کشید بیرونو مالید به چوچولم اون جون جون میکردو من از لذت گریم گرفته بود خیلی بی هوا کرد تو کسم که ارگاسم شدم تند تند تلمبه میزدو اهههه اهههههه میکرد سینه هامو میخورد باز حشری شدم کیرش خیلی گنده بود حس میکردم الان از حلقم میاد بیرون دیگه ناله نبود جیغ میکشیدم برم گردوند داگیم کرد انگشتشو کرد تو سوراخ کونم و با کیرش محکم تو کسم میزد حس کردم داره ارضا میشه چندتا تلمبه زد ابش اومد ولی نکشید بیرون همونجوری تلمبه میزد داشتم دیونه میشدم برا کیرش که گفت ملیکا دوباره داره ابم میاد این دفه تند تر زد ابشو حس میکردم که با چه فشاری تو کسم داشت خالی میشد کسم گنجایش ابشو نداشت و از بغلش میریخت بیرون ۲،۳ دیقه بعد کیرشو کشید بیرون دیگه نا نداشتم ولی هنوز حشری بودمو نبضه کیرش رو حس میکردم کنارم دراز کشید یکم لب بازی کردیم و با کسم ور رفت تا خوابمون برد…

نوشته: ملیکا


👍 14
👎 16
97220 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

772374
2019-06-08 21:22:24 +0430 +0430

نویسنده پسره…


772394
2019-06-08 22:01:00 +0430 +0430

۹تا داستان جدید آپ شده ۸تاش چندتا پسربچه کونی ابنه ایی جقی نوشتن ریدم دهنت شهوانی با داستانا و کاربرای کونیت

3 ❤️

772397
2019-06-08 22:10:35 +0430 +0430

پسر جون وقتی کونت به خارش میوفته میره تو دستشویی شلنگ رو میکنی تو کونت اب رو باز میکنی تو تخیلات داری فکر میکنی کون میدی و اب طرف اومده
اول شلنگ رو تا اخر فرو نکن که از دهنت بزنه بیرون
دوم شیر اب رو تا اخر باز نکن که فشارش باعث بشه اب بریزه بیرون

1 ❤️

772398
2019-06-08 22:11:15 +0430 +0430

جنده خانوم کوستو حیف و میل نکن به کیرمم نیست واس خاطر خودت میگم به این پیرپاتالا میدی کوس و کونت آلزایمر میگیرن جاشون عوض میشه بقیشم نگم بهترع چه عن تو عنی میشه این همه جوون رعنای 118/235 سانتی تو شهوانیه فقط کافیه آگهی مزایده بزاری

2 ❤️

772467
2019-06-09 04:19:09 +0430 +0430

فقط تا جایی خوندم که گفتی پدر مادرت رفتن ختم یکی از اقوام توی شهرستان .چی بگم والا.من از قدیمی های سایت هستم.یه نظرت این مورد ختم اقوام در شهرستان و موندن طرف توی خونه به بهانه درس و دانشگاه رو چند صد بار تا حالا دیدم .

1 ❤️

772481
2019-06-09 05:33:13 +0430 +0430

خوبه ادامه بده

0 ❤️

772491
2019-06-09 06:20:47 +0430 +0430
NA

از مرد مسن و درشت بشدت خوشم مياد!! داستانت خوب بود،،

1 ❤️

772504
2019-06-09 08:14:11 +0430 +0430

مدل فرغونی!!!
تابلوعه یه پسر کونی هستی ، انتر

5 ❤️

772529
2019-06-09 10:09:37 +0430 +0430

خیلی بی ظرافت بود داستانت

2 ❤️

772559
2019-06-09 15:41:56 +0430 +0430

پسرجان! مرد سن بالایی که قبلا زن داشته خودش حین کوسلیسی میفهمه که دختره باکره هست یا نه!

2 ❤️

772649
2019-06-10 04:51:21 +0430 +0430

تخیلی بودنش کاملا مشخصه .پسر بودن نویسنده هم همینطور .ولی تصورش بخصوص برا یه مرد میتونه فانتزی خوبی باشه و تحریک کننده

0 ❤️

772716
2019-06-10 15:58:56 +0430 +0430

نمیدونم داستان چیه تا یکی از اموات میمیره بساط سکس براه میشه

0 ❤️

772830
2019-06-11 10:36:37 +0430 +0430

://

0 ❤️

772878
2019-06-11 19:05:25 +0430 +0430

دسته های فرقون به کووص مادرت بچه کووونی

0 ❤️

917162
2023-03-01 15:25:49 +0330 +0330

مادرشدنت مبارک

0 ❤️

966790
2024-01-15 09:44:13 +0330 +0330

طرز نوشتنت روان وعالی بوده

0 ❤️

966792
2024-01-15 09:46:29 +0330 +0330

طرز نوشتن و نگارشت روان بود

0 ❤️