مینا زن همسایه

1392/02/27

با سلام داستانی رو که نوشتم براتون واقعیه :
اسمم رضا و 28 ساله قد 179 وزن 75 داستان مربوط به دو سال پیشه زمانی که تازه ازدواج کردم چند مدت بعد از عروسی رفتیم خونه پدر خانمم البته ناگفته نمونه که خونشون تو شهر دیگه ایه همون لحظه کا ما رسیدیم برای یکی از خونه های همسایه مستاجر جدیدی اومده بود که بعدا فهمیدیم اهل اراک هستن اسم زنه مینا و مرده کمال بود ( البته مستعار ) و بخاطر کار به شهر پدر خانمم اومدن تو منطقه ما ارتباط همسایگی خیلی زیاده و همه با هم در ارتباط هستن خسته از راه رفتیم کمک مرد همسایه خیلی تلاش کرد که بیخیال شیم ولی وقتی دید فایده نداره تسلیم شد اسباب اثاثیه رو خالی کردیم و تو حیاط خونشون گذاشتیم داشتیم میرفتیم که خانمش که خیلی خانم خوشگل و تروتمیزی بود یه تعاوف زد من و دوتا داداش خانم رو مجبور کرد رفتیم تو یه قالیچه پهن کرد تو یکی از اتاقا و نشسیم سریع رفت و چند لیوان شربت آورد بعد اومد از شانس من بغل دست من نشست اینو نگفتم که ما از خانواده های کاملا مذهبی هستیم و حسابی خودمو جمع و جور کردم که بهمدیگه نخوریم. فهمیدم که شوهره هم خیلی آدم حساسیه و خیلی ناراحت شدها ز چش خوره های که به زنش داشت فهمیدم . بگذریم ، مدتی گذشت و دیگه اونا هم مثل بقیه ارتباط نزدیکی با خانواده همسرم پیدا کردن جوری بود که همیشه خونشون بودن دو سال گذشت و ماهم یه خونه تو همون خیابون خریدیم و اساب کشی کردیم بعد از چند ماه کمال انتقالی گرفت که برن شهر خودشون تو این مدت متوجه رفتار مینا شدم که یه جورای داره با من رفتار میکنه هر وقت همدیگه رو میدیدم یه جوری بود که با بدنش نمایش میداد منم که به هیچی فکر نمی کردم تاواسه اسباب کشی آماده شدن باز مثل با قبل به کمکشون رفتیم کارا که تموم شد مینا خودشو بهم نزدیک کرد و آروم بهم گفت شلغم ، از دستم پریدی من خیلی بهم برخورد ولی بیخیال شدم که براش بد نشه از اخلاق شوهرش خبر داشتم چند سال گذشت البته تو این مدت با هم تلفنی در تماس بودیم تا عید چهار سال پیش کمال بهم زنگ زد و گفت که امسال میایم خونه تون یه احساس عجیبی داشتم چند روز توفکر بودم که یه دفعه مینا باگوشی من تماس گرفت گفت بیام اونجا واست دارم شلغم خوشگله ناگفته نباشه نسابتا خوشگل و خوشتیپ هستیم ، عید شدو اومدن ولی مثل قبلا نبود خیلی عادی مینا با همه شوخی میکرد از کمال نمی ترسید و کمال هم هیچ عکس العملی نشون نمی داد خیلی تعجب کردم یه روز باهم رفتیم بیرون شهر و از کمال احوال این چند ساله رو پرسیدم که گفت خیلی ماجرا داشته مینا مریض شده مشکل اعصاب داشته و رو رفتار کمال و حساسیتش مشکل داشته بگذریم اونا رفتن بعداز این ماجرا تلفنهای مینا بیشتر و بیشتر شد تا دیگه مثل دوتا دوست شدیم کم کم رومون به هم باز شدو مسایل سکس رو هم پیش می کشیدیم مدتی گذشت و هر روز مینا بهم زنگ نزد تا فهمیدم که با هم مشکل دارن منم واسطه شدم و تونستم از طلاق مینا و کمال جلوگیری کنم یه روز کاری برام پیش اومد مجبور شدم برم یکی از شهرای نزدیک شهرشون تو راه که بودم مینا تماس گرفت و ناخاوسته گفتم که نزدیکم و بهدیدنشون میام آدرس گرفتم بعداز ردیف کردن کارام رفتم سراغ اونا خواستم با کمال تماس بگیرم که هرجی زنگیدم کمال جواب نمیداد و گوشیش خاموش بود به مینا زنگیدم گفت که الان خونه خودشونه رفتم در زدم مینا در رو باز کرد با یه چادر سفید که خودشو کامل پوشیده بود به خیال خودم که کمال خونه ست رفتم تو دیدم خبری نیست پرسیدم کمال کجاست گفت سر کاره و کمی دیگه پیداش میشه مینا شروع کرد به پذیرایی و نشست ربروم روی دسته مبلو بازم داشت نمایش میداد که منم دیگه داشتم تماشا می کردم البته تو مدتی که باهم ارتباط تلفنی داشتیم خیلی سرزنشم می کرد که چرا با هم سکس نداشتیم و از این جور حرفا منم چون نمی خوا تستم به کمال و خانم خودم خیانت کنم تو اون مدت بیخیال مینا بودم که اون تلفناش اسیرم کرد یه ساعت گذشت که مینا بلند شدوگفت دیگه بسهخستم کردی شلغم خیلی بهم برخورداومد کنارم نشت با دستاش دستم رو گرفت و نوازش میکرد کم کم خودشو جلو کشید خواستم برم عقب که نذاشت فایده نداشت هرچی اسرار کردم نشد آروم لباش رو چسبوند رو لبام و شروع کرد به خوردن جوری میخورد که انگار چند روزه که گرسنه بوده با چنان حرصی میخورد که حسابی شق کردم چشاش رو بسته بود و از اطراف بی خبر نمی دونست که چه بلایی به سرش میاد منم باهاش راه افتادم و شروع به خوردن کردم بعد دستام رو روسینه های ناز گذاشتم واقعا عالی بود تو اون لحظه چند تا بدو بیراه به خودم نثار خودم کردم که چرا این هلو را تا الان گذاشتم واسه کمال دیگه حسابی داغ شده بودیم رفتم سراغ کسش که چی بگم ازش انگار که دختر چهارده ساله بود مینا به آخ و اوخ افتاده بود دستشو برد بسمت کیرم که نزاشتم الکی گفتم نکنه ارضا بشم میخوام حسابی کستو جربدم اونم گفت من کیرتو میخوام بزور راضی شد لباسامونو دراوریم داشتم بدنو دید میزدم که احساس کردم تو بهشتم و … اروم درازش کردم و خوابیدم روش دوباره شروع کردم به لب گرفتن مینا دیگه صداش بلند شده بود و همش میگفت رضا بکن منو تحمل ندارم منم گفتم هنوز زوده داشتم میخوردم که با اسرار مجبورم کرد هنوز کیرمو ندیده بود آخه اگه نشونش میدادم فرار می کرد چون خیلی بزرگه با کسی که من دیدم توش جانمی شد نمیدونستم چکار کنم حشرم زده بود بالا داشت شرتم پاره میشد دلو زدم به دریا آروم شرتمو در آوردم و سرش گذاشتم لای کسش که حسابی تعجب کرده بود از چشاش معلوم بود داشت میخواست به پایین نگاه کنه که نمیشد اخه روش دراز کشیده بودم حسابی کسش خیس شده بود یه ذره باهاش بازی کردم و اروم کیرم رو فشار دادم هنوز هیجی نشده یه جیغ کشید منم ذره ذره فشاردادم که دیدم داره جیغاشو بلند میکنه دستمو گذاشتم جلو دهنش که صداش تو ساختمون نپیچه یکمی همونجوری موندم که عادی بشه خودشم دیگه دلش میخواست بیشتربره تو که همراهی میکرد و ذره ذره فشار میداد با هر فشار یه جیغ کوچیک می کشید لذت با درد براش قاطی شده بود نمیدونست چکار کنه از طرفی ازکیر گنده من نمیگذشت از یه طرف درد شدیدی داشت که منم شروع کردم اروم اروم تلمبهزدن تا دردش کمتر بشه و کیرم بیشتر بره تو هرجور بود کیرمو تا ته دادم تو اشک از چشاش میومد چند لحطه گذاشتم تا عادی بشه و شروع کردم به تلمبه زدن دردش داشت عادی میشد که ابمداشت میومد به مینا گفتم داره ابم میاد سریع خودشو کنار کشید اولش نفهمیدم چرا پرسیدم گفت حالا که دارم لذت این کیر گنده رو بیبرم میخوای کار خودتو تموم کنی رفت از تو اتاق اسپری رو اورد و زد به کیرم گفتحالا بکن منم مثل بار قبل اروم اروم کیرمو فشار داد بازم جیغ میکشید چند لحظه گذشت تا عادی شد شروع کردم به تلنبه زدن خیلی اروم تلمبه میزدم دیدم داره خوشش میاد و درد هم که نداره سرعتشو بیشتر کردم در یک لحظه دیدم داره میلرزه فهمیدم که ابش اومده وارضا شده دیگه نخواستم اذیت بشه تند تند تلمیه زدم که ابم بیاد بعد از دقیقه ابم اومد اروم بلند شدیم با هم رفتیم یه دوش گرفتیمو لباسماونو پوشیدیم منتظر کمال شدیم حالا بعد از دوسال دیگه هیچ خبری از تلفنای مینا نیست نمیده فقط چند بار با کمال بهم زنگ زده فقط یه احوال پرسی ساده فکر کنم دیگه تحمل کیر منو نداره با کمال در ارتباطم
با تشکر از همه شما لطفا نظر بدید

نوشته: رضا


👍 0
👎 0
115769 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

381568
2013-05-17 22:54:29 +0430 +0430
NA

دوم . کیر تو کونت شلغم

0 ❤️

381569
2013-05-17 23:43:11 +0430 +0430
NA

تخمی بود اولا…دوما تو کس زن شوهردار کردی…چوبشو میخوری…منتظرم داستان چوب خوردنش و هم بنویسی…صد بت موقعیتش بوده اما نو کس زن شوهردار نکردم…حتی وقتی لخت کنار هم بودیم موبایلش زنگ خورد فهمیدم شوهر داره ادامه ندادم…خاک تو سرت…

0 ❤️

381571
2013-05-18 00:40:16 +0430 +0430
NA

هه یه روزی زن خودتم میکنن،مطمعن باش!وقتی بری دنبال زن مردم،میان دنبال زنت!

0 ❤️

381572
2013-05-18 02:06:58 +0430 +0430
NA

از هر دست بدی از همون دستم پس میگیری.حالا گیریم داستانت راست بود .کمالم یه داستان نوشته با زن تو نخوندی؟

0 ❤️

381573
2013-05-18 02:13:06 +0430 +0430
NA

از هر دست بدی از همون دستم پس میگیری.حالا گیریم داستانت راست بود .کمالم یه داستان نوشته با زن تو نخوندی؟

0 ❤️

381574
2013-05-18 03:37:38 +0430 +0430
NA

بعضی از تخیالات چه خوبه اگه برای بعضیا به واقعیت تبدیل بشه .

0 ❤️

381575
2013-05-18 04:14:29 +0430 +0430
NA

ﺍﺩم ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﮐﻢ ﺣﺍﻓﻈﻪ ﻣﻴﺸﻪ. ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﺮﺍ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺸﻪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺖ ﺍﻭﺭﺩﯼ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﺳﺎﻝ ۱۳۹۸ ﺭﻭ ﭘﻴﺸﮕﻮﻳﯽ ﮐﺮﺩﯼ.ﺗﺎ ﻧﺼﻔﻪ ﻧﺨﻮﻧﺪﻡ ﭼﻮﻥ ﭼﺎﺧﺎﻥ ﺑﻮﺩ.

0 ❤️

381576
2013-05-18 04:52:46 +0430 +0430

نمیدونم ما چرا همسایه خوشکلو پا بده دل بگیر قلوه بده نداریم؟!! بد نبید رضا خان

0 ❤️

381577
2013-05-18 05:53:07 +0430 +0430
NA

مهسا همه نیاز دارن کیه که نیاز نداشته باشه ؟؟؟؟ :-)

0 ❤️

381578
2013-05-18 06:09:12 +0430 +0430
NA

زنگ نزده بس که شلغم بازی در آوردی بَبو ! :دی

در ضمن درست نیس عزیزم با زن شوهر دار مگه اینکه خیلی ناز باشه طرف !

0 ❤️

381579
2013-05-18 06:15:23 +0430 +0430
NA

همش تخيل مغز كيريت بود و اگر هم واقعيت داشته باشه اون جنده خانوم مثل يه دستمال بهت نگاه كرده احمق جون

0 ❤️

381580
2013-05-18 08:16:17 +0430 +0430
NA

:? :? shalghame bisavad .,dobare shoroo shod,sharbato spray takhirio kire koloft ,ghalate emlaee.tavahom.ah ah maskhareha . tavahom ham tekrari mizanan ~X(

0 ❤️

381581
2013-05-18 10:05:39 +0430 +0430
NA

کس مغز داستان مال دو سال پیشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کاش برای ثبت نام تو این سایتم یکی از شرایطش داشتنه سواد حداقل دیپلم بود تا هر کس مغزی مخ ملتو به بازی نمیگرفت و کس و شعرایه زاییده ی اون مغز کیریشو اینجا نمینوشت.همون چند خط اول رو که خوندم و دیدم داستان وال دو سال پیشه و بعدشم دو سال گذشت و بعدم چند ماه و بعدشم چند سال گذشت و 4 سال پیش شوهره زنگ زدو…وااااااااااااااای خدااااااا

0 ❤️

381583
2013-05-18 17:13:12 +0430 +0430
NA

اخرش با این دروغ های کثیف تو سایت همه مارو با خود مسئولین شهوانی میبرن جهندم :D

0 ❤️

381584
2013-05-19 03:11:02 +0430 +0430
NA

داستان مربوط به ۲ سال پیشه! بعد دو سال همسایه بودین،
کمال بعد ۴ سال زنگ زد؟؟؟؟؟

هرچی میخام خودم رو گول بزنم شاید جناب نویسنده بیسواد داستانش از ۸ سال پیش شروع شده و سکسش مال ۲ سال پیشه باز هم نمیشه. خودش واضح گفته ۲ سال پیش.

دوستان نتیجه میگیریم این داستان هنوز اتفاق نیفتاده و نویسنده ۴ سال دیگه رو پیشگویی کرده.

امیدوارم خانمت زودتر از تو دست بکار شه و به توی خائن کثیف خیانت کنه.

0 ❤️

381585
2013-05-19 03:30:31 +0430 +0430
NA

متاسفم برات
شوهر من با زن داداشم رابطه داشت هم زندگی منو و خودشو خراب کرد و هم زندگی زن داداشمو حالا از هم جدا شدیم و پشمان شده از کارش ولی دیگه ارزش نداره .

0 ❤️

381586
2013-05-19 03:41:25 +0430 +0430
NA

دختریازن مطلقه ازکرمانشاه همه جوره درخدمتش خواهم بودباساپورت عالی اگه بودشمارشو خصوصی برام بزاره تاتماس بگیرم

0 ❤️

381587
2013-05-21 02:44:01 +0430 +0430
NA

کفتر کاکل به وای وای.
این خبر از من ببر وای وای.
===================>
دوسش داری؟
بخور واست مفیده
آخه کون فلفلی چرا اینقد شرو ور تلاوت میکنی اونم به صورته ترتیلی
زود برو خونه مامانی دلش شور میزنه
چخه چخه

0 ❤️

381588
2013-05-23 13:57:59 +0430 +0430

کیری بود دیگه ننویس . . . . . . . . .
یعنی آب منی کفتار تو حلقت با این کُس شعر که نوشتی. کیر تو سوادت خودت هم خوندی که چی بلغور کردی؟
منظورت از این کلمه “چش خوره” همون چشم غره بود دیگه نه؟
خلاصه اینکه اومدی خالی ببندی ولی ریدی، دیگه نویس کله کیری.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها