مینو و پسرخاله پررو

1393/04/13

صبح روز بعد با بدنی خورد و خاکشیر از خواب بیدار شدم دوش گرفتم و آماده شدم سر میز صبحانه مادرم گفت که عروس خاله ام و پسرش رفتن گرمسار پیش خانواده اش و تا اخر هفته برنمیگردن بدون هیچ فکری کیفمو برداشتمو از خونه زدم بیرون همین که سوار آسانسور شدم پسرخاله ام هم وارد شد انگار نه انگار که دیشب چه اتفاقی افتاده اما من هراسون نگاش کردم که گفت سلام پیشی ملوس اخم کردمو جوابشو دادم مستقیم تو چشمام نگاه میکرد با اون نگاهش میخواست تخریبم کنه هیچ حرفی بینمون رد وبدل نشد تا رسیدیم پارکینگ یه خداحافظی زیر زیری کردم و رفتم سر وقت ماشینم که دیدم ای دل غافل ماشینم واقعا پنجره یه حسی بهم گفت کار خودشه برگشتم نگاش کردم با بیتفاوتی گفت چرا منو اینطوری نگاه میکنی تقصیر من چیه آها نکنه میخوای برسونمت با غیض گفتم نخیر الان زنگ میزنم آژانس اومد طرفمو همینطور که وانمود میکرد داره چرخ ماشینمو وارسی میکنه آروم طوری که فقط من بشنوم گفت باور کن اگه اینکار بکنی همینجا ماچت میکنم تو صداش چیزی بود که منو ترسوند انگار ترسو تو نگاهم خوند چون لبخند زد وگفت حالا عین دخترخاله های خوب سوارشو برسونمت با اکراه سوار شدم اما اصلا نگاش نکردم وقتی از پارکینگ اومدیم بیرون گفت آخیش راحت شدیم از اون منطقه ممنوعه وقتی دید جوابشو نمیدم گفت پیشی ملوس قهری؟ بابا قهر نکن تاب ندارم دیشب که مال من نشدی حداقل امروزتو بهم بده جان من شرکت نرو پیشم باش باهم یه چرخی میزنیم خوش میگذرونیم همین با عصبانیت نگاش کردم گفتم نگه دار رضا انگار تو واقعا دیونه شدی خندید و گفت اینقدر لج منو درنیار اول آخر مال منی با حرص گفتم به همین خیال باش باز خندید وگفت تو واقعیت مال خودم میشی اون لبای نازتو به هیشکی نمیدم مال منه بعد دستشو گذاشت رو دستم داغ داغ بود برعکس دستهای من که عین یه تیکه یخ بودن دستمو از زیر دستش بیرون کشیدمو گفتم لطفا منو جلوی شرکت پیاده کن این حرفم عصبیش کرد گفت وقتی میگم امروز مال منی فقط بگو باشه الانم گوشیتو دربیار به خاله زنگ بزن بگو میری انبار و تلفنت تا شب خاموشه با تعجب نیگاش کردمو گفتم تو از کجا میدونی من وقتی تو انبار باشم گوشیم خاموشه خنده قشنگی تحویلم داد و گفت خیلی از مرحله پرتی مینو خانم تو برای من عزیزتر از این حرفهایی از همه چی تو من باخبرم حالا گوشیتو دربیار و به خاله زنگ بزن…بدم نمیومد باهاش باشم اینو دیشب فهمیدم کاریو که خواست انجام دادم یه بوس برام فرستاد و گفت حالا میریم خوش گذرونی میخوام ببرمت باغچه یکی از دوستام تا حسابی بهمون خوش بگذره اول ترسیدم خواستم چیزی بگم که انگار فکرمو خوند گفت مینو جان به من اعتماد کن مطمئن باش اذیتت نمیکنم این باغچه مال یکی از دوستهای صمیمی منه خیلی با صفاست دلم میخواد بریم اونجا تا بی دغدغه و بدون دلهره مال هم باشیم دیگه چیزی نگفتم اما ته دلم شور میزد حدودا دو ساعت طول کشید تا برسیم توی راه رضا فقط کنار گوشم زمزه عشق میکرد و منم غرق لذت بودم داشتم حسیو تجربه میکردم که مدتها بود ازش دور بودم وقتی رسیدم همونطور که رضا میگفت جای دنج وباصفایی رو دیدم که اصلا باهاش حس غریبگی نداشتم ماشینو توی پارکینگ گذاشتیم و از پله ها بالا رفتیم تا وارد ساختمون شدیم پذیرایی شیک و زیبایی داشت روی یکی از مبلها نشستم که رضا گفت مینو راحت باش من میرم یه چایی ردیف کنم بعد اینکه رضا وارد آشپزخانه شد مانتوم رو درآوردم اما مقنه ام هنوز روی سرم بود با خودم خنده ام گرفت من اونجا بودم با رضا اون قبلا لمسم کرده بود و حتی من بوسیده بودمش اما هنوزم معذب بودم ده دقیقه بعد رضا با یه سینی که دو لیوان چای و یه ظرف شیرینی توش بود اومد سمت من و سینی رو گذاشت روی میز مقابلمون و خودش روی مبل کنار من نشست چشم تو چشمم گفت جون بخورم اون لبای نازتو که بدبختم کرده مقنه اتو دربیار و قبل اینکه چیزی بگم دست انداخت و اونو از سرم برداشت بعدشم دست برد پشت سرمو گیره موهامو باز کرد من موهای لخت و تقریبا بلندی داشتم تا زیر بند سوتین میرسید نمیدونم چرا احساس داغی میکردم مثل آدمی که تب داره رضا بهم نزدیک شد دستشو انداخت دور شونه هام و با یه حرکت منو سمت خودش کشید وبغلم کرد خواستم مانع بشم که با صدای پرتمنایی گفت مینو خواهش میکنم اروم گرفتم همونطور که منو تو بغلش فشار میداد موهامو میبویید ومیبوسید بوسه های ریزش از موهام شروع شد تا به گوشم رسید آروم وملایم لاله گوشمو بوسید و زمزمه کرد میخوامت دیونه این عطر تنتنم دوستم داشته باش مینو چون دوست دارم من عین مسخ شده ها هیچی نمیگفتم اما از عشقبازی رضا با خودم لذت میبردم اون لحظه غرق اون بودم و ترسهامو از داشتن همچین رابطه ای دور انداخته بودم به خودم جرات دادم و دستامو دور کمرش حلقه کردم با این حرکتم منو بیشتر به خودش فشار داد و گفت اخخخخخ دیونه اتم و بعد شروع کرد به بوسه های ریز گرفتن از گوشم با زبونش گوشمو نوازش میداد که اینکارش بدنمو به لرزه مینداخت و شهوت خفته در وجودمو بیدار میکرد با طنازی ازش میخواستم اینکارو نکنه اما اون شیفته تر و وحشی تر گردنمو و گوشمو میبوسید یهو منو از خودش جدا کرد و خوابوند روی کاناپه و خودش افتاد روم عین عطش زده ها منو میبوسید موهامو گونه هامو لبامو چشمامو به نفس نفس افتاده بود یه لحظه آروم شد تو چشام خیره شد منم بهش خیره شدم بعد بی اختیار سرمو کمی بلند کردمو و لباشو بوسید یه بوسه آبدار که خیسی لبام لباشو تر کرد باز آروم نگاهم کرد اما منم عین خودش مست شده بودم دو تا دستامو بالا آوردم روی گونه هاش گذاشتم بعد صورتشو آروم آوردم نزدیک صورتمو و اینبار لباشو تو دهنم گرفتم و بوسیدمش اینکارم دیوونه اش کرد اونم منو بوسید یه بوسه طولانی و شیرین پر از شهوت و عشق دستاش روی بدنم به حرکت دراومده بود بدنمو لمس میکرد و خودشو بهم میمالید منم غرق لذت بودم تو یه لحظه دستشو برد زیر لباسم با بی میلی دستشو پس زدم و گفتم نه رضا خواهش میکنم منو بوسید و گفت از چشمات نیازتو میخونم حد نزار بزار بهت لذت بدم ازم لذت ببر بعد بدون اینکه منتظر جوابم باشه دستاشو از زیر لباسم روی سینه هام گذاشت آخخخخ چقدر لذت بخش بود رضا داشت سینه هامو میمالید و من ناخودآکاه آه میکشیدم یه مدت که گذشت بلوزمو درآورد سینه هام بزرگ بود اما از زور شهوت بزرگترم شده بود رضا مثل قحطی زده ها افتاد به جون سینه هام اونا رو از توی سوتینم دراورده بود یکیشو میخورد و اون یکیو با دستاش میمالید منم از اینهمه لذت مست شده بودم و و براش طنازی میکردم از صدای ناله های شهوت آمیز من رضا داغتر شده بود اینو از کیرش که روی بدنم عین یه چوب شده بود میفهمیدم اما رضا هنوز لباس تنش بود در حالی که من از بالاتنه لخت شده بود و رضا از سینه هام سیر نشده بود هنوز با دستام کمرشو نوازش میکردم رضا سینه هامو ول کرد و شروع کرد به بوسه های ریز گرفتن از روی شکمم اینکارش داشت دیونه ام میکرد به نافم رسید زبونشو توی نافم میکرد و میاورد بیرون بعد آروم رسید به کمر شلوارم خواست شلوارمو دربیاره که نذاشتم بلند شدم دست بردم به پیراهنش دگمه هاشو یکی یکی باز کردم زیر اون پیراهن مردانه کرم رنگش یه بدن مردونه و خواستنی بود بدون معطلی دستامو دور کمرش حلقه کردم وبا طنازی بدن لختمو به بدنش چسبوندم داغی بدنم حشریش کرده بود البته منم دست کمی ازش نداشتم به یه حرکت دستامو بازکرد و بلندم کرد حالا رو به روی هم بودیم کیرش از زیر شلوار پارچه ایش کاملا مشخص بود حس میکردی میخواد شلوارشو پاره کنه و بزنه بیرون رضا دستمو گرفت و منو سمت اتاقی برد که حدس زدم اتاق خواب باشه وقتی وارد شدیم منو بغل کرد و برد سمت تختخواب همینطور که لب تو لب هم بودیم اول منو خوابوند بعد خودش روی بدنم خوابید بعد کمی لب گرفتن بلند شد خودش شلوارو شورتشو درآورد اخخخخ عجب کیری داشت دیونه شده بودم مست شده بودم بدون اینکه ازم بخواد کیر کلفتشو توی دستم گرفتم و شروع کردم به خوردنش رضا که حسابی سورپریز شده بود از اینکارم سرمو گرفته و خواست کیرشو تا ته توی حلقه ام فرو کنه با اینکه عقم میگرفت اما دلم میخواست اینکارو براش بکنم اونم هی میگفت جونننن بخورش بخورش پیشی ملوسم این کیر میخواد امروز تو رو بکنه میخواد جرت بده بخورش اومممم بخورش تو اوج لذت بود منم نهایت تلاشمو میکردم تا به بهترین شکل براش ساک بزنم بعد یه سال واندی کیر دیده بودم خودم بیشتر شیفته بودم اونم کیر رضا که بزرگ و بود و خواستنی بعد اینکه حسابی براش ساک زدم منو بلند کرد یه لب ازم گرفت گفت این لب کیری فقط جون میده برای خوردن اومممممم بخورمش بعد منو خوابوند روی تخت با یه ضرب شورت و شلوارمو درآورد البته من کمی خجالت کشیدم چون کوسم کمی مو داشت و برای سکس آماده نبود رضا گویی فهمیده باشه روی من خوابیدحالا کیرش روی کوس تپل و داغ من بود با دستاش دو طرف سرمو گرفت و خواست تو چشاش نگاه کنم وقتی نگاهش کردم گفت میدونم چی تو سرته اما من کوس پر موی تو رو هم دوست دارم پیشی ملوسم من عاشق بند بند وجودتم پس خودتو اذیت نکن بزار لذت ببریم بهش لبخند زدم اونم خندید لبامو بوسید و بعد از گردنم شروع به خوردن کرد تا به زیر شکمم رسید کوسم خیس خیس بود و له له کیر میزد رضا دستاشو گذاشت روی کشاله های رونم با دو تا شصتش اول بالای کوسمو ماساژ داد و گفت جونننن چه خیسه جون میده برا خوردن بعد آروم آروم لای کوسمو باز کرد نفس گرمشو میداد لای کوسم من که دیونه شده بودم نا خودآگاه آه میکشیدم رضا که دید خوشم اومده هی اینکارو تکرار میکرد یهو عین قطی زده ها افتاد به جون کوسم حالا نخور کی بخور با زبونش لای کوسم رو لیس میزد تند تند و ما بین میگفت میخوام آب کوستو بخورم داشتم دیونه میشدم خیلی ماهرانه کوسمو لیس میزد دقیق میدونست کدوم نواحی حشریم میکنه گاهی تند میکرد گاهی آروم بعد انگشت سبابه اش رو آروم کرد توی کوسم که آه من دراومد یواش یواش دو تا انگشتوشو بعد سه تا اما دیگه طاقت نداشتم مدتها بود کوسم دست نخورده مونده بود حالا تنگ شده بود تنگ تنگ اونقدر که طاقت سه تا انگشت مردونه رو نداشت درد داشتم با عشوه گفتم رضادد نکن دردم میاد اونم یه انگشتشو کم کرد و گفت جوننن میخوامت همونطور که انگشتاش توی کسم تکون میخورد با زبونش چوچولمو میک میزد داشتم به ارگاسم میرسیدم نا خودآگاه گفتم رضا داره میاد رضا داره میاد اونم قربون صدقه ام میرفت که بزار بیاد میخوامش آبتو میخوام تو همین لحظه ارگاسم شدم و صدای ناله شهوت آلودم تمام فضای اتاقو پر کرد رضا با اشتیاق تمام آب کوسمو خورد حتی بعد اینکه اروم شدم دهانه کوسمو جایی که تا چند ثانیه پیش انگشتاشو فرو کرده بود میک میزد تا اگه یه قطره مونده بخوره نمیدونم بخاطر این که مدتها از آخرین سکسم میگذشت بود یا هیجانی که داشتم اما بعد ارضا شدنم تمام انرژیم تخلیه شده بود نا نداشتم تکون بخورم رضا بعد اینکه خوب کوسمو خورد و بوسید اومد بالا دستشو گذاشت زیر سرم و بغلم کرد حالا سرم تو سینه رضا بود همونطور که با دستاش نوازشم میکرد گفت دیگه مال خودمی حالا پیشی ملوسم تو بغلم بخواب تا حالت جا بیاد با بی حالی نگاش کردم و گفتم پس تو چی دلم نمیخواد یه جانبه لذت ببرم باز لبامو بوسید و گفت من کلی حال کردم باورکن نوبت منم میشه پیشی اما الان فقط تو بغلم بخواب چون میخوام انرژی بگیر تا بتونم اونطور که دلم میخواد بکنمت این کیر من کلی دلشو صابون زده پیشی خانوم دلش میخواد یه کس سرحالو بکنه نه خسته و پژمرده بعد باز ازم لب گرفت و چقدر شیرین بود اینقدر نوازشم کرد و منو بوسید و قربون صدقه کوس و کونم رفت که نمیدونم کی تو بغلش خوابم برد…


👍 0
👎 0
96551 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

425711
2014-07-04 10:30:47 +0430 +0430
NA

هرچند که عشوه خرکی اولاش جالب نبود، در کل خوب بود

0 ❤️

425712
2014-07-04 13:17:38 +0430 +0430
NA

مث…خودت میخواستی از اولش فقط میخواستی خودتو خر کنی جلوش.نوش جونتون به هرحال mosking

0 ❤️

425713
2014-07-04 14:37:32 +0430 +0430
NA

اﻱ ﭘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻋﺸﻮﻩ ﺧﺮﻱ ﻫﻢ ﺑﻠﺪﻱ ﻛﻪ.ﺑﻴﺎ اﻳﻨﻮ ﺑﺨﻮﺭ ﺗﺎ اﻧﺮﮊﻱ ﺑﮕﻴﺮﻱ biggrin

0 ❤️

425714
2014-07-04 16:27:30 +0430 +0430
NA

nakhooooooooooondam

0 ❤️

425715
2014-07-04 22:55:40 +0430 +0430
NA

عجب طولانیه من که نخوندم ولی معلومه کوس شعره

0 ❤️

425716
2014-07-05 06:15:56 +0430 +0430

دیگی که واسه ما نجوشه بذار سر سگ توش بجوشه

0 ❤️

425717
2014-07-05 06:59:36 +0430 +0430
NA

اصلن باور نکردنی بود همش,چرا اخه اینطور داستانا میزارین

0 ❤️

425718
2014-07-05 07:49:33 +0430 +0430
NA

“گفتم رضا داره میاد”>>>:|
سرشار از توهم و دروغه محض :|
ریدی

0 ❤️

425719
2014-07-05 08:11:07 +0430 +0430
NA

به به …
انوهه بزرگ…
استاد تشریف نداشتید.
خوشحالم نامتون رو دیدم

0 ❤️

425720
2014-07-05 08:11:22 +0430 +0430
NA

به به …
انوهه بزرگ…
استاد تشریف نداشتید.
خوشحالم نامتون رو دیدم

لت وپار

0 ❤️

425721
2014-07-05 08:13:33 +0430 +0430
NA

شاشیدم تو کست با این داستانت.
دوریالی گوزو…

لت وپار

0 ❤️

425722
2014-07-05 08:40:54 +0430 +0430
NA

shekasteh.00>>>سلام شکسته
چاکریم
تا صاحب نظری مثله شما هست بنده شاگرد محسوب میشم
از شواهد پیداس شکسته انگاری نتت بدرقمه ترکیده :D

0 ❤️

425723
2014-07-05 11:47:53 +0430 +0430
NA

داستان کیری بود به درد خودت و اون پسر خاله جاکشت میخوره

0 ❤️

425724
2014-07-06 09:32:15 +0430 +0430
NA

داستان قشنگي بود
بهتر از خالي بنديهاي ذهن ملجوقو توهمي بعضيها كه خواهرو مادرشون ميگان.البته تو خواب

0 ❤️

425725
2014-07-06 11:41:50 +0430 +0430

یه ذره بیشتر تو مخ بود…نه به اون بی محلیت نه به این له له کیر زدنت…کیری بود

0 ❤️