نازنین خواهر نازنین

1400/09/13

سلام من امیرم۱۶سالم بود اون موقع مثل الان نبود گوشی نت اینا باشه دوستیا مخفی بود فیلم های پورن تو سی دی باید میخریدی یا تو مدرسه از دوستات می گرفتی اونم به نوبت خلاصه بدبختی خودشون داشت.پدرم کامیون داشت همیشه خدا خونه نبود کامیونش رو خیلی بیشتر از ماها دوست داشت.خواهر بزرگم مینا ازدواج کرده بود شوهرش افسر نیروی دریایی خونشون بندر عباس و تو خونه من و مامانم مونا خواهر کوچیکم که دوسال از من کوچیکتره.مونا دختر خوبی بود سربه زیر چادری و درس خون اما نسبت به سنش هیکل بزرگی داشت سینه های بزرگش با اینکه همیشه حتی تو خونه لباس پوشیده می پوشید خودنمایی میکرد. من اصلا به سکس یا حال کردن با خواهرم فکر نکرده بودم که یک روز تو مدرسه زنگ تفریح چیزی شنیدم که زندگیمو کلا عوض کرد هادی و آرش از سکس خواهر برادری حرف میزدن که پدرمادرشون فهمیده بودن و تا حد کشت زده بودن دختره خودکشی کرده بود اما نمرده بود بعد اینکه دختره حالش بهتر میشه با برادرش از بیمارستان فرار میکنه و حالا همه جا پرشده بود اونم تو شهر ما که شهر بزرگی نبود تو غرب کشور و هر خبری میشد سریعا به گوش همه میرسید.اون روز دیگه نتونستم درس بخونم فکرم همش درگیر بود مگه میشه برادروخواهر چطور تونستن از طرفی یک حس لذت بخش زمانی که به مونا فکر میکردم به سراغم میومد از اون روز به بعد دیگه به مونا بیشتر توجه میکردم به حرکاتش اندامش.اون سال امتحان های خرداد دادیم تموم شد وارد تابستون شدیم پنج تیر ماه بود سر ظهر رفته بودم استخر طبق عادت تابستانه از استخر که اومدم خونه دیدم پدرم اومده رفتم سلام کردم اما با اینکه مدتی بود ندیده بودمش جواب خوبی نداد باسر جوابمو داد یهو دیدم مامانم از اتاق اومد از چشماش معلوم بود گریه کرده پرسیدم چی شده گفتن دامادمون تصادف کرده و پای چپش از دوجا شکسته مینا تو شهر غریب تنهاست میریم چند روز بمونیم اونجا حواست به خونه باشه تا برگردیم و مثل همه مادرا نکات ایمنی رو هزار بار تاکید کرد بر انجام دادنش.خیلی ناراحت بودم تو دلم گفتم خدایا چی میشد مونا نمی رفت باهم میموندیم تو خونه که صدای پدرم بلند شد زن زود باش باید به قطار برسیم تعجب کردم مگه با کامیون نمیخواستن برن پرسیدم پدرم گفت که بار داره برای تبریز مادرت رو میبرم تهران راه آهن با قطار میره گفتم میره مگه مونا نمیاد که مادرم حرف بابامو قطع کرد گفت کجا بیاد پس برای تو کی غذا درست کنه تر وخشکت کنه دعوا نکنین کسی رو میارین خونه تو کونم عروسی شد بلخره راه افتادن و من با عشقم چند روز تنها تنها بودم و حتما دیگه باید کاری میکردم رفتم بیرون قرض گرفتم تاخیری ترامادول سیدنافیل با کلی خوراکی که مونا دوست داشت اومدم خونه گفتم حاضر شو شام بریم بیرون از مهربانی من تعجب کرده بود گفتم باید خوش بگذرونیم از خوشحالی ذوق زده شده بود رفت حاضر شد اومد سر تا پا نگاش کردم گفتم خجالتی نمیکشی با تعجب گفت چرا گفت اینجوری میخوای بیای گفت چه جوری گفتم چادر بنداز اون ور کمی آرایش کن خوشکل شو تیپ بزن از حرفام تعجب کرده بود گفتم مونا من پیش مامان اینا چیزی نمی گفتم اما دوست دارم تیپ بزنی خلاصه تیپ خفنی زد مانتو کوتاه خودم برداشتم رژ رو براش غلیظ کردم سویچ ماشین بابام مخفی میکرد ولی من جاشو بلد بودم آوردم بیرون رفتیم تو شهر ما جای دنج هست روستا تبدیل کردن به مکان گردشگری رفتیم رستوران شام خوردیم بلند شدیم کمی دور زدیم تو جنگل دیدم مونا میترسه دستاشو گرفتم گفتم من اینجام رفتیم کنار رود خونه یهو گفت امیر امشب کلا عوض شدی گفتم نشدم پیش مامان اینا چی بگم وگرنه من دوست دارم آزاد باشی تیپ بزنی با دوستات بدی بیرون گفت امیر سوال بپرسم دوست دختر نداری از این سوالش تعجب کردم اخه تا حالا این چیزا بین ما نبود گفتم نه گفتم دروغ نگو گفتم دارم گفت کیه گفتم روبروم نشسته صورتش سرخ شد و بی مزه بهم گفت گفتم داشتم میاوردم اینجا ولی خب دوس ندارم تورو دوس دارم از حرفام تعجب کرده بود همینطور که نشسته بودیم حس کردیم دو نفر دارن نزدیک میشن دیدم دختر پسر تقریبا هم سن خودمون بعد سلام احوالپرسی اینا پسره پرسید دوستین یا نامزدین یا همسرین من گفتم کدومش بهمون میاد گفت نامزد دختره گفت نه دوستن گفتم خانوم راست گفت دوستیم با این حرفم دیدم مونا اخم همراه با تعجب از حرفای امشب به من کرد بعدش دوتا گفتن ازشون عکس بندازیم باk750بعدش به ما گفتن شما نمیندازین من گوشیم که نوکیا۶۶۰۰بود دادم به پسره چون اونا تو بغل هم شکل های مختلف انداخته بودن منم مونا رو بغل کردم بعد دست انداختم کمرش و آخرش بغلش کردم طوری که سینه هاش چسبید به بدنم حس گرفته بودم لحظه خوشی بود مونا گفت بریم سرده بعد شاید بابا به تلفن خونه زنگ بزنه برگشتنی جاده اونجا چون رو کوهه باید خیلی آروم بیای که به مونا گفتم خوش گذشت گفت بد نبود گفتم به من که خیلییی ولی دلم نمی خواست امشب رو از دست بدم باید کاری میکردم از طرفی دلم هم میخواست مونا خودش هم راضی باشه نقشه های مختلف می کشیدم یهو دستاشو گرفتم در حین رانندگی نگاه متعجب به من کرد گفت امیر مشروب خوردی گفتم ته چطور گفت جوری هستی گفتم چه عیبی داره دست آبجیمو بگیرم عیبی داره گفت خب نه گفتم حالا من بپرسم گفتم دوست پسر داری که خیلیی بدش اومد دستشو کشید گفت داری از آبجیت می پرسی غیرت هم که نیس الحمدالله منم دیدم داره بد میشه سریع جمش کردم گفتم نه انتظار داشتم مثل من جواب بدی بگی تو گفت برو دیونه کاش با مامان میرفتم موندم با تو دیونه رسیدیم خونه خونه ما جوری بود که حیاط بزرگی پشت خونه داشت یعنی اول خونه بعد از خونه میرفتی حیاط اتاق من هم انتهای حیاط بود اونجا انباری بود من درستش کردم شد اتاق خودم گفتم مونا نمی ترسی که من بدم اتاق خودم مطمئن بودم میترسه از تنهایی ولی خواستم خودش بگه گفت امیر امشب کلا بی غیرت شدیا نمیدونی من میترسم گفتم پس بیا اتاق من درارو قفل کردم چراغا خاموش کردم منتظر شدم لباس عوض کنه دیدم با تاب و شلوارک بعد ی چادر هم پیچید به خودش رفتیم تو اتاق نمیدونستم از کجا باید شروع کنم سیگنال های داده بودم بهش امشب منم قرض هایی که خریده بودم خورده بودم کیرم وحشتناک بزرگ شده بود بعد بهش گفتم روت بگیر اون ور لباس عوض کنم شلوارک داشتم شورت رو کلا درآوردم اونو پوشیدم تی شرت هم درآوردم کلا لخت فقط ی شلوارک گفتم میتونی برگردی نگاه کرد گوشه لبش لبخندی زد گفت راحتی سرما نخوری ی وقت گفتم نه عزیزم سردم شد میام بغل تو گفت امیر بخدا امشب ازت میترسم منم نشستم کنارش چون ترامادول خورده بودم حسابی نعشه بودم فاز حرف زدن گفتم ببین مونا ما باید همو درک کنیم دوست پسر دوست دختر درد سر داره پسر فقط برای سکس میخواد دختر برای پول هیچ اتفاقی من رفته باید راز دار باشیم از این حرفا فقط سکوت کرده بود چیزی نمی گفت احساس میکردم داره خوشش میاد بعد گفتم مونا میشه راحت باشم گفت تو دیگه راحتی از حد گذروندی گفتم ببین تو صدرصد فیلم پورن دیدی گفت نخیر ندیدم گفتم خودم ی بار از تو کتاب هات سه تا سی دی پیدا کردم سه هاشون هم پورن بودن تا اینو گفتم از خجالت سرخ سرخ شد گفت واس دوستاش بوده گفتم عیبی نداره باید ببینی تا چشمات باز بشن بعد فرصت مناسب دیدم پریدم تو کامپیوتر گذاشتم گفتم ببین اولش نگاه نمی کرد بعد آروم آروم چشم دوخت به صفحه کامپیوتر بعد یک رب بیست دقیه حس کردم دیگه خوشش اومده لپاش گل انداخت صداش گرفت یهو خودش چادرو از دور کمرش باز کرد دیگه خیالم راحت شد خودش هم پایه اس داشتم به آرزوم می رسیدم همینطور که نشسته بود دست انداختم دور کمرش و گردنش شروع کردم بوسیدن وای چه داغ بود بعد دیدم فوری دستش و گذاشت رو پاهام من دستمو گذاشتم رو دستش بازی دادم بعد دست بردم تابش رو دادم بالا دیگه مثل وحشیا شده بودم از طرفی حول بودم از طرفی باور نمی کردم سکس کرده بودم اما با جنده پولی با دوستام که همش عجله ایی بود لخت شد نداشت شورت در بیارم منم اصرار نکردم تا اینجا که اومده بود خودش کلی بود سینه های سایز۸۰ درشت تپل نوک قهوایی روشن خوابوندمش سینه هاش کردم تو ذهنم بعد گردنش بعد لاله گوشش صداش بلند شده بود شلوارک درآوردم همینطور مات و مبهوت به کیرم زل زده بود خندید گفت وای چقد بزرگه دستاشو گرفتم دستشو گذاشتم روی کیرم اول چندبار فشار داد وبالا پایین کرد بعد گذاشت تو دهنش ناشی بود چند بار گاز گرفت ولی حرفه ای شد بعد روغن بادام داشتم تو اتاقم درازکشید کلا بدنش رو روغن مالی کردم ماساژ دادن دست بردم شورت درآوردم نگاهی کرد گفتم تو فقط چشماتو ببند گفت حواست باشه اونجا گفتم هست اینقد لیز کردم حس عجیبی گرفته بود یهو گفت من اونو میخوام گفتم چی رو اسمشو بگو گفت کیر کیر کیر خوشگلتو دراز کشید پاهاش انداختم رو شونه هام آروم گذاشتم روی سوراخ کونش با هزار بدبختی روغن زدن ماساژ دادن انگشت کردن بلخره سرش فرستادم داخل صدای جیغش کل اتاق برداشت بعد دیگه روون تر رفت طوری که نصف کیر بیست سانتی تو کونش بود داشت لذت میبرد همش میگفت محکم تر همزمان داشتم چوچولش رو با انگشتم ماساژ میدادم ی کوس تپل بی مو فابریک بعد جیغ محکمی کشید گفت دربیار دیدم ارضا شد اومد بغلم کرد بعدش لباس پوشیدیم رفتیم تو خونه حموم دونفری. مامانم ۱۲روز بعد اومد تو این مدت بکارتش هم زدم با دوستش هم سه نفری سکس کردیم که داستان های اینارو تو سری بعد نازنین خواهر نازنین ۲و۳وشایدم ۴بگم‌.از اینکه زیاد شد و احیانا غلط املایی داشت ببخشید.
نوشته: امیر


👍 14
👎 35
75301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

845996
2021-12-04 00:57:37 +0330 +0330

کیری

1 ❤️

845997
2021-12-04 01:00:08 +0330 +0330

شب مغز

0 ❤️

845999
2021-12-04 01:02:40 +0330 +0330

کیرم تو کونت امیر

0 ❤️

846001
2021-12-04 01:03:56 +0330 +0330

کیری!

0 ❤️

846005
2021-12-04 01:08:37 +0330 +0330

عرضه نداری دوست دختر پیدا کنی توی تخیلاتت چسبیدی به خواهر بیچاره ات حیف مای ببی هایی که مصرف تو شد

3 ❤️

846008
2021-12-04 01:11:14 +0330 +0330

امیر اقا سلام
وقتتون بخیر
فکر میکنم فقط سعی کردین یه چیزی بنویسین.
وگرنه
کوچکترین کشش و جذابیتی نداشت.
تازشم
میخوای ادامه بدی!!!
عجب اعتمادنفسی دارین.
باور کن اگه ادامه ندین،
کسی بهتون خرده نمیگیره
که چرا ننوشتین جونم.
💅💅💅💅💅💅💅

3 ❤️

846022
2021-12-04 01:46:40 +0330 +0330

گوه بخوری ادامشو بنویسی

1 ❤️

846047
2021-12-04 02:50:35 +0330 +0330

تا اونجا خوندم که سینه هاشو کردی تو ذهنت 😂😂😂 بعدش دیگه نتونستم ادامه بدم

1 ❤️

846052
2021-12-04 03:12:39 +0330 +0330

بقیشم بزار به بقیه گوش نکن خودم پگیر داستانتم👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻

1 ❤️

846055
2021-12-04 03:14:04 +0330 +0330

فقط صحنه های سکسیشو بیشتر کن همین…

1 ❤️

846067
2021-12-04 05:07:54 +0330 +0330

چ شخصیتی رو باید ببینیم تا شما بزرگوار لطفت شامل حال ما بشه و دیگه برامون ننویسی؟
فقط بگو چیکارکنیم؟

1 ❤️

846071
2021-12-04 05:28:28 +0330 +0330

امیر کونی تازگیا شده امیر بی غیرت 😀

0 ❤️

846079
2021-12-04 07:56:05 +0330 +0330

می‌دونی تقصیر خودت نیستا تقصیر اون مامان قحبه ات هست معلوم نیست زیر کی خوابیده تا گوساله‌ای مثل تو رو بیاره کیرم تو کوس و کون مامان جونت

0 ❤️

846090
2021-12-04 09:51:41 +0330 +0330

بسیار تخمی تخیلی بود

0 ❤️

846114
2021-12-04 11:22:16 +0330 +0330

خدایش کوس شعربود

1 ❤️

846134
2021-12-04 12:35:55 +0330 +0330

کیری

0 ❤️

846139
2021-12-04 12:51:08 +0330 +0330

کیری

0 ❤️

846167
2021-12-04 14:48:18 +0330 +0330

ادامه نده…!

0 ❤️

846174
2021-12-04 15:06:22 +0330 +0330

ننویس تورو خدا

0 ❤️

846292
2021-12-05 00:33:44 +0330 +0330

گوه خوردی دیوس کیرم تو کوس خواهرت برو اول سواد یاد بگیر بعد زر بزن

0 ❤️

846376
2021-12-05 06:02:46 +0330 +0330

خخخخخ دهنت سرویس جک تعریف میکنی بچه جون دختر14ساله سایز 80؟گوه نخورباباپسر16 ساله اونوقت 20 سانت؟ چقدربه یه نقطه زل زدی تااین اراجیف روبه ذهن کثیفت اوردی جوجو؟

0 ❤️

846418
2021-12-05 11:35:17 +0330 +0330

وای چقدر زمان نوشتن این داستان شهوتی و هیجانزده بودی …کاملا مشخص هست اونقدر حالت خراب بوده که حتی نتونستی ترکیب بندی جمله رو که ابتدایی ترین مقدمه نوشتن هست رو رعایت کنی
نگاه کن چقدر جملات بی معنی داری که بخاطر جابجا بودن کلمات هست
ضمنا اگه بار دیگه خواستی برا کسی تعریف کنی اولا دقت کن اون زمانی که تو ۱۶ سالت بود پسر و دختر جرات قدم زدن تو خیابابدن اونم آخرای شب رو نداشتن .و مامورا سریع میگرفتنشون
دوما تو شهرهای کوچیک خیلی باب نیست پسر و دختر جوون بدون اعضای خانواده اشون برن اینجور جاها چون شهر کوچیک هست برا دختر داستان میشه
و سوم زمانیکه شما ۱۶ سالت بود کدوم ادم الاغی اومو به قول خودت خواهرت هم ۱۴ سالش بود به شما گفت بهتون میخوره زن و شوهر باشین‌

خواهشا شماره ۲ به بعدش رو برا دوستات بصورت شفاهی تعریف کن که زحمت نیفتی با این حالت بخوای این همه تایپ کنی ما که راضی نیستیم

0 ❤️

846433
2021-12-05 13:02:55 +0330 +0330

یا خول و چلی ؛
یا آنقدر فشار اومده بهت نمیدونی چیکار کنی که اومدی این چرندیات رو سر هم کردی ؛
یه تعدادی هم میخونن فکر میکنن واقعیت داره میرن که انجامش بدن ؛
به نظرم زودتر متاهل شو تا از این توهمات بیای بیرون ؛
موفق باشی

1 ❤️

846496
2021-12-05 22:05:38 +0330 +0330

کص نگو

0 ❤️

846531
2021-12-06 01:25:12 +0330 +0330

یابو با ۱۶ سال سن کیر ۲۰ سانتی داشتی انتر
یعنی تو هر سال بیشتر از ۱ سانت رشد کرده🤣🤣

0 ❤️

916055
2023-02-20 05:48:39 +0330 +0330

من هی می گم چرا میگه قرض گرفتم.قرضایی که خوردم 'دیگه چیه؟؟!!!کونکش توبه قرص میگی قرض.بابا قرض داد گفت آبجیت رو باقرض بکن.قرضایی که خوردم مثل قرص بود.کیرانیشتین تو کونت کونی

0 ❤️