ناشناخته

1397/09/10

من ۳۰ سالمه،تهرانم و توی یک اتاق مجردی زندگی می کنم، به خاطر رشته ام زیاد نتونستم پول دربیارم و همین بی پولی باعث شده که دوست دخترام همه ولم کنن.
دیگه حساب کنید سکس هم خبری نبود و من هم اندر کف… به این‌ معجون بدبختی … بی مکانی، کمی عذاب وجدان به خاطر مسائل مذهبی و صداقت تو رفتار با دخترا( همین که بگم نمی تونم ازدواج کنم و فقط دوست باشیم) رو هم اضافه کنید.
تا اینکه سال قبل برای یک کار پاره وقت رفتم نظرسنجی از مردم، برای هر فرم که پر می شد یه مقدار مشخصی پول می دادن.
کارم رو توی یکی از محله های شرق تهران شروع کردم و باید ظرف چند روز همه رو پر کرده تحویل می دادم.
مواقعی که خسته می شدم می رفتم پارک نزدیک محله تا هم از مردم توی پارک نظرسنجی کنم و هم کمی استراحت که یکی از مهم ترین اتفاق ها برام افتاد.
یه دختر حدودا ۳۵ ساله ی چادری با قیافه ی معمولی نشسته بود روی یکی از نیمکت ها، منم که پر رو سریع رفتم نشستم کنارش و گفتم ببخشید یه نظر سنجی داریم و اگه وقت دارین چند تا پرسش روانجام بدیم.
لبخندی از روی اعتماد به نفس زد و گفت بفرمایید. هیکلش کمی تپل بود با یک مانتو مشکی که چادرش نمی ذاشت دقیق ببینم اون زیر چه خبره، گفتم شانسمو امتحان می کنم فوقش اینم منجر به شکست می شه.
سؤال ها تموم شد و در حین پرسش گری شوخی می کردم و می خندیدیم، آخرش باید اطلاعات فرد رو وارد می کردم که سن و تجرد و تأهل بود.
با کمی مِن مِن کردن گفت متولد ۵۶ هست و مجرد، قلبم به تپش افتاد.
گفتم ااااا منم مجردم ها و خندیدم، لبخند زد، گفتم حالا تو این فرم که شماره نمی خوان اما من می شه شمارتون رو داشته باشم، گفت واسه چی و از این حرفا، گفتم خوب ازتون خوشم اومده، گفت همه اولش همینو می گن اما بعدها توی زندگی فلان می شه و …! ترسیدم تریپ ازدواجی باشه و منم با اختلاف حدود ۱۰ سال چی بگم آخه… خواستیم مخ بزنیم ها! خلاصه گفتم حالا همه مثل هم نیستن و منم آدم نامردی نیستم هر چی که نشون می دم همونم.
شمارشو داد، چند بار با هم تلفنی حرف زدیم و برای چت کردن به زور قبول کرد بیاد تلگرام.
اما یک چیزی که برام عجیب بود اینکه همیشه تو همون نقطه از پارک می نشست و ثابت بود انگار داشت مردم رو می پایید.
دیدم زن های پارک هم باهاش سلام و علیک گرمی دارن و‌ بهش احترام می ذارن، حدس زدم مأموری چیزی باشه.
حرفامون کم کم رنگ و بوی نزدیکی بیشتر و سکس و صیغه کردن رو گرفت.
خودم حرف صیغه رو پیش کشیدم و می دونستم اونم که مذهبیه و پایه ست.
یکی از روز ها روی همون نیمکت پارک صیغه خوند لحظه ی قشنگی بود، محرم شدیم البته با زبون ریختن های زیاد من.
چند روز کارم برای نظر سنجی تموم شد و دلم براش تنگ شده بود، پیش خودم گفتم نکنه اطلاعاتیه واقعا و تو دردسر بیفتم، بعدش گفتم اتفاقا کردن این ها آدم ها بیشتر حال می ده و باید زد پسر جان.
قرار اول رو گذاشتیم و می خواست بیاد خونه اما چه خونه ای! این اتاق مجردی لعنتی من… چندین اتاق اطراف یک حیاط باریک با دستشویی و حمام مشترک با چند پسر مجرد دیگه.
صبح روز موعود فرا رسید و رفتم پیشواز، آوردمش تو حیاط قبلش چک کردم کسی تو حیاط نباشه.
اومد در اتاق و دید یا خدا این چه اتاق کوچیک و بدیه! نمی خواست بیاد تو و به زور التماس قبول کرد.
اومد تو خیلی ناراحت بود دستشو گذاشت رو صورتش، اتاق که چه اتاقی، پر از کتاب و …
کمی نوازشش کردم دلم سوخت هم برای اون هم برای شرایط خودم، اما حشریتم زد بالا و افتادم تو مسیر اصلی …
چادرش رو بیرون آوردم و آویزون کردم، کم کم از روی مانتو مالیدمش، نمی ذاشت لب بگیرم ازش، کم کم لختش کردم، قلبم داشت از جا در می اومد یعنی می شد برای اولین بار یک جوون تازه ۳۰ ساله شده سکس کنه! لعنت به این مملکت که همه رو تشنه ی سکس کرده، اما من شرفم رو پای سکس کردن نداده بودم، من پرده ی هیچ دختری رو نزده بودم با احساسات هیچ دختری بازی نکرده بودم، با هیچ زن شوهر داری نخوابیده بودم اما این حق من نبود که تا این سن سکس نکرده باشم.
جق زدن، رفتن با زن جنده و گی کردن هیچکدوم به من نمی ساخت، اما یه سکس سالم کجا بود؟ با دخترا یا مشکل ازدواج داشتم یا مکان یا نبود اعتماد به نفس یا ترس های الکی.
یعنی می شد طلسم این غریزه ی طبیعی بشری که تو این کشور محدود شده امروز شکسته بشه؟
حسابی با هم ور رفتیم، خوردم، مالوندم و بوسیدم اما نه… چرا این کیر لامصب بلند نمی شد؟ این استرس چی بود، چندین بار ارضا شد، بدنش به رعشه افتاد از لذت، اما من چی؟ گفتم بهش حالا این کیر صبح تا شب بلنده و نمی ذاره من به کارام برسم اما نمی دونم الان چش شده!
نفس نفس می زدم تمرکز کردم و کمی بلند شد، فشار دادم بره تو کوسش اما به قدری بلند نبود که بره تو.
هر کاری کردم نشد، خندید و گفت نمی شه خوب زور نزن الکی، بهم برخورده بود آخه تحقیر شدن چقدر؟
هر طور شده بود راست شد و کردم تو، ناله ی بلندی کرد و آخ کشید، گفتم حالااااا شد.
چند بار تلمبه زدم و … فاااک دیدم داره آبم می آد سریع کشیدم بیرون ریختم رو بدنش.
یعنی این من بودم برای اولین بار سکس کردم؟ می دونستم خیلی از پسرا مثل منن اما دروغ می گن و لاف می زنن، اما حیف زود آبم اومد.
از یه طرف خوشحال بودم که جلوش کم نیاوردم از یک طرف هم لذت فرو رفت کیر تو کوس! مغزم هنگ کرده بود.
اون که خیلی بهش خوش گذشته بود، من براش ممه های گنده و کوس تپلش رو خورده بودم،حیف برای من زیاد طول نکشید.
تو بغل هم کلی حرف زدیم و از شغلش پرسیدم، خندید و گفت حالااا.
یکبار دیدم یکی از زن های مسن پارک به شوخی بهش احترام نظامی گذاشته بود، گفتم اصلا به من چه چرا سین‌ جیمش کنم که بپره از دستم، منم زیاد پیگیر نشدم.
از خودش تعریف کرد که علاوه بر کار دانشگاه هم می ره و یکی از پسرای دانشگاه ازش خوشش می اومد و راننده ش هم با اینکه زن داره ازش خوشش می آد ، راننده ش یه سمند زرد داشت که فقط موقع ترک کردن پارک می دیدم می آد دنبالش، چهره ش رو خوب ندیدم.
از این تعریف کردن های از خودش بدم اومد، همونجور که دستام تو موهاش بود و پشتش بهم بود گفتم اگه من دوست دختر داشته باشم تو چیکار می کنی؟ دیدم سکوت کرد هیچی نگفت بلند شد داشت گریه می کرد، اشکاش سرازیر شد و هق هق می زد.
باورم نمی شد کسی تو این سن با اختلاف سنی حدود ۱۰ سال اینقدر ازم خوشش اومده باشه.
دچار تناقض های زیادی شده بودم، این کیه؟ چرا تو این سن شوهر نکرده؟ چرا مثل بقیه زن های آهن پرست پول براش مهم نیست؟ نکنه خوب راست نکردنم به خاطر هیکلش باشه؟ این آخرین دیدارمون باشه یا نه؟
لباس هاش رو با چشمای گریون پوشید و رفت، تمام
خیلی دلم سوخته بود، اما منم چیز خاصی نگفته بودم.
دقیقا یادمه اعتراض های دی ماه بود، رفتم دوش گرفتم آماده شدم و رفتم خیابون انقلاب کمی پرسه زدم تو شلوغی ها، چقدر بی پناه بودیم همه جای این شهر لعنتی.
دیدم پسرایی رو که پشت ماشین های قفس دار می بردن، شب شد برگشتم خونه، ناکامی روی ناکامی، و فقط پیش خودم می گفتم این چه زندگیه خدایا چرا ما اینجا به دنیا اومدیم.

نوشته: jojo


👍 5
👎 5
9333 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

733230
2018-12-01 21:51:55 +0330 +0330

اولین بار اول شدم

0 ❤️

733246
2018-12-01 22:11:30 +0330 +0330
NA

ریدی با این کس و شعرهات

0 ❤️

733282
2018-12-01 23:17:33 +0330 +0330

الان داستان سکسی بود؟ بدبختی بود؟ اعتراضی بود؟ عاشقانه بود؟ خداییش چی مینویسن ملت… :|

2 ❤️

733288
2018-12-02 00:13:35 +0330 +0330

تو تهران به سمند زرد میگن تاکسی

3 ❤️

733350
2018-12-02 09:01:30 +0330 +0330

تهرانو فقط شنیدی آقای سمندر زرد.

2 ❤️

733387
2018-12-02 15:16:57 +0330 +0330

دلت از بسیجی ها پره لازم نیس با این چرندیات عقدتو خالی کنی. زنی با اون ابوهت و آبرو تو پارک که همه میشناختنش اومده با یه غریبه هیچی ندار زود صیغه کرده؟ اونم سر یه نظرسنجی؟ اون زنها کلی خواستگار پاسدار و سپاهی پولدار دارن.

1 ❤️

733430
2018-12-02 19:43:09 +0330 +0330

میستر_لز.کی گفت اون زن ها همه خاستگار نظامی پاستار دارن؟؟اگ اینطور بود ک این زن های بسیجی نظامی مجرد نمیموندن …درضمن اینقد این ادمارو بزرگشون نکن.چون اونایم مثل همه زنای دیگه ان

1 ❤️

733616
2018-12-03 21:15:48 +0330 +0330

پژی67 جون تو که ماشالا دست بکردنت خوب شده این عمو کاندومی ما هم التماس دعا داره.
اجرت با آقا امام خمینی

1 ❤️

734057
2018-12-06 04:08:50 +0330 +0330
NA

کیرم تواون تناقضهای کیریت ننویس باوووو

0 ❤️