نفس بریده (۱)

1396/12/13

سلام دوستان …
فصل تابستون تو مشهد حال و هوایی داره. زوار از همه ی شهر ها هجوم میارن و خیلی ها بصورت گروه های زنونه , چهار پنج تا زن با هم میان یك اتاق میگیرن و یكی دو ماهی میمونن.خوب هفته ی اول و دوم مسئله ای نیست ولی از هفته ی سوم كم كم حشرشون میزنه بالا.تشخیص اینجور زن ها هم زیاد سخت نیست. معمولا با هشون شوخی كه میكنی مثل اوایل ورودشون اخم نمی كنن بلكه معمولا با یك خنده یا لوندی بهت راه میدن تا بیشتر جلو بری…و بقیه اش دیگه دست خودته و به زرنگی خودت ربط داره. من البته مثل بعضی ها خیلی تیز نیستم و در طول تابستون شاید بیشتر از دو سه مورد برام پا نده …ولی یك بار یك حاج خانومی به پستم خورد كه باعث شد دریچه جدیدی در باب سكس به روم باز بشه…

غروب طبق معمول داشتم دخل رو می شماردم كه كم كم تعطیل كنم كه صدای نسبتا ظریفی منو به خود اورد , سلام علیكم. سر بلند كردم و زنی سی ساله و سفید رو را مقابل خودم دیدم.قد متوسطی داشت می شد حدث زد باید هیكل فربه ای زیر چادر داشته باشد. سلامش را جواب دادم و پرسیدم به چه چیزی احتیاج داره.كمی من من كرد و گفت, مدت زیادیست كه در بازار پرسه میزنه و به شدت تشنه شده.گفتم اجازه بدین براتون بستنی یا نوشابه بگیرم ولی اصرار كرد كه نه ,یك لیوان اب كافیست.از یخچال تنگ اب را اودم و لیوانی برایش ریختم, تعارفی به من كرد و بعد زیر چادر انرا لا جرعه سر كشید.تشكر كرد و ادامه داد كه فكر نمی كردم مشهد انقدر گرم باشه,گفتم شانس شما حاج خانوم این چند روزه گرم كرده.بعد با تعجب پرسیدم دفعه ی اولتونه تشریف میارین اینجا.گفت یك بار خیلی بچه بودم اومدم چیزی یادم نیست.گفتم اگر اشتباه نكنم از اصفهان تشریف اوردین.خندید و گفت لهجه دارم یا از اینكه دستم تو جیبم نرفته برای خودم یك نوشابه بخرم فهمیدی,گفتم .نه اختیار دارین.البته ته لهجه ی شیرینی دارین.تشكر كرد و چادرش را جمع و جور كرد كه برود.دل را به دریا زدم و قبل از اینكه خدا حافضی كنه گفتم, خلاصه اگه قابل بدونین ,بیرون شهر یك باغچه ای داریم كه شاید یكم از اینجا خنك تر باشه.مكثی كرد و خیره به صورتم نگاه كرد,بدون اینكه حرفی بزند سراپایم را برانداز كرد و به فكر فرو رفت,كم كم از گفته ی خو دم پشیمان شدم و نمیدانستم چه عكس العملی میخواهد نشان دهد,خواستم رفع و رجوع كنم ,ادامه دادم .كلیدشو بدم خدمتتون,سكوت را شكست و گفت,تك و تنها برم تو باغ چیكار كنم,جرات بسشتری پیدا كردم و گفتم,اگه اجازه بدین منم همراهتون میام,گفت. به همین داشتم فكر می كردم.به نظر نمیاد حریف باشی.شوكه شدم .فهمیدم منظورش چیه ولی نمیدانستم چطور جوابش را بدهم,با من من گفتم,حداقل به امتحانش كه می ارزه,گفت نه …من اگه راه بیفتم و به اخرش نرسم حالم خیلی خراب میشه,خواستم بگم بابا مارو دستكم نگیر كه ادامه داد,من از اون زنها نیستم كه پاهامو وا كنم طرف كارش رو انجام بده بره پی كارش,باید اعتراف كنم كه كاملا غافلگیر شدم و از صراحت لهجه اش دست و پامو گم كردم .فقط تونستم بگم. منم از اونایی نیستم كه فقط بخوام خودمو زود خلاص كنم,تند گفت.جدی اینجور فكر میكنی…بد دلی یا نه . فهمیدم منظورش چیه با بی اعتنایی گفتم اصلا, كمی خیره به من نگاه كرد و تكرار كرد,اصلا, باز هم خونسرد گفتم اصلا,شانه ای بالا انداخت و ادامه داد…مثلا هر كاری كه بخام انجام میدی…با خودم فكر كردم این از اول داره چونه میزنه كه براش لیس بزنم…یك نگاه خریدارانه به سرتا پاش كه پیچیده در چادر بود انداختم , خیلی خوشگل نبود ولی به نظر تمیز میرسید,گفتم اره…تو چی…با رندی گفت…فعلا من دارم شرایطم رومیگم,گفتم بفرمایید و با خودم فكر كردم ,بالاخره كیرم بهت بند میشه و اونوقت بهت حالی میكنم…ادامه داد, من میگم چیكار كنیم…من میگم ,من میگم چطوری بكنیم,كارهای كه میخوام رو باید انجام بدی ,كار هایی كه نمیخوام رو نباید انجام بدی,تا اخرش هم باید یادت باشه كه اوستای بازی منم,هر جا كه كم بیاری بازی به هم میخوره…راستش یكم از حرف هاش تو دلم خالی شد ولی از طرف دیگه دیدم هنوز هیچی نشده شورتم خیس شده,باز خونسرد و بی اعتنا گفتم ,هر چی نباشه شما مهمون مایی و شرط مهمون نوازی اینه كه ادم مطابق سلیقه ی مهمونش رفتار كنه,خندید و گفت ,خلاصه یادت باشه كه ایندفعه صاحبخونه خر مهمونه…الكی خندیدم ولی تو دلم گفتم یك كیر خری نشونت بدم كه ندونی از كدوم طرف برگردی اصفهان,…باهش تو میدون قرار گذاشتم و مشغول بستن مغازه شدم,با خودم فكر كردم شاید سر كار گذاشته و اصلا زده بچاك,ولی با این وجود زنگ زدم به زنم و گفتم برای اوردن جنس با یكی از بچه ها میرم سر مرز, كلید باغ را برداشتم و برای اجتناب از برخورد با همكارها بسرعت خودم را به خیابان پشتی,جایی كه ماشین پارك بود رساندم .توی میدان منتظر ایستاده بود, جلوی پایش ترمز زدم و بسرعت سو ار شد,تا چند چهار راه در سكوت راندم ,بلاخره سكوت را شكستم و گفتم, خوب حاج خانوم شمارو چی صدا كنیم,همانطور كه بیرون رو نگاه میكرد گفت, همون حاج خانوم خوبه,خندیدم و گفتم…خوشبختم منم حاج اقا,زیاد تحویل نگرفت,ادامه دادم نظرتون چیه یكم خوراكی بخریم,گفت,نظرمون مثبته,تا كی میخای انقدر لفظ قلم حرف بزنی,گفتم ,اخه هنوز با هم زیاد اشنا نشدیم,یكم خجالت میكشم,گفت… همین الان اگه موقعیتش بود تا دسته میچپوندی توش خجالت هم نمیكشیدی,حرف حساب جواب نذاره , دقیقا همینطر بود.دائم با خودم فكر میكردم چطوری بكنمش,گفتم,خیلی خوب چی دوست داری بخوریم,تند گفت,كیر,…تو هم دوست داری بخوری,سگرمه هامو كشیدم تو هم و گفتم.بابا با تو اصلا نمیشه حرف زد,گفت, خیلی خوب بابا, اول دم یك داروخانه نگردار من یكم خرید دارم,بعد هم ,دم یك سوپر ماركت,میوه فروشی,اجیل فروشی,شیرینی فروشی,پیتزا فروشی, تا بعد ببینم بازم چیزی یادم میاد, جدود یكساعت و نیم خرید میكردیم.صندوق عقب و صندلی عقب پر شده بود از كیسه های پلاستیكی كه من نمیدونستم نصف بیشترش چیه,بالاخره انداختم تو جاده ی كمر بندی و پیش بسوی وعده گاه,.ساكت نشسته بود و بیرون رو نگاه میكرد.پرسیدم,شما با خانواده اومدی یا تنها,برگشت نگاهی بهم كرد و پرسید ,اسم اونی كه جلوت اویزونه چیه,گفتم كدوم? گفت اصلا داری یا نه , فهمیدم منظورش چیه,خندیدم و گفتم اره بابا,دارم خوبش هم دارم,گفت نگفتی اسمش چیه,گفتم ,اسم های مختلفی داره,بعضیا بهش میگن,حرفم را برید,خودت بهش چی میگی,بوبول,دودول,شمبول,گفتم ,شمبول كه مال دختراس,گفت فكر كنم مال توهم از همون نوع باشه,گفتم نه بابا,اسمش كیره, حالا درست شد,گفت چه عجب,…بالا خره یه چیز بدرد بخور از تو دهنت در اومد,گفتم مال تو اسمش چیه, گفت ,مال منم اسمش كیره,یه لحظه برق منو گرفت,برگشتم و با تعجب نگاهش كردم,خنده ی موزیانه ای كرد و گفت, نترس بابا, اسمش كیره و لی خودش كسه,.هنوز حالم جا نیومده بود,گفت ,چیه, ترش كردی,با خودت گفتی امشب كیره رو خوردم,حالا از این قیافه ها نگیر.نمیخوای بگی كه تا حالا كیر نخوردی,ها,.گفتم ,مگه تو خودت تا حالا كوس خوردی,خیلی تند گفت,معلومه كه خوردم…خیلی چیز های دیگه هم خوردم,چواب منو ندادی,گفتم جوابی نداره,گفت یعنی خوردی,گفتم معلومه كه نه,گفت, امكان نداره,…در حقیقت راست میگفت,سال اول راهنمایی,یبار چند تا از بچه ها به هوای فوتبال بردنم بیرون شهر و ترتیبمو دادن همون هم بود كه برای دفعه ی اول ابم اومد و غریزه جنسی رو در خودم كشف كردم ,بعدش هم با یكی از دوستای یار و قارم یك مدتی بده بستون داشتیم,معامله ی پایا پای بود,بعضی وقت ها من اونو میكردم, و بعضی وقت ها اون منو,نمیدونم چه جوری بود كه هر كدوم كه اون یكی رو میكرد ,اب طرف مقابل هم میومد,این طوری بود كه كشف كردیم میتونیم كیر همدیگه رو بخوریم و همزمان ابمون بیاد,خلاصه تا سالها این برنامه ادامه داشت تا اینكه به فاصله ی كمی هر دو مون ازدواج كردیم,بعد از اون فقط یك بار دیگه اتفاق افتاد با هم حال كنیم كه اون هم داستان جدایی داره .خلاصه حاج خانوم درست میگفت ولی من به هیچ وجه مقر نیومدم,.پرسیدم,بالاخره نگفتی,تنها اومدی,با خانواده , یا دوستهات,گفت به وقتش خودم همه چی رو بهت میگم.توی باغ یك ساختمون نقلی دو خوابه با حموم و دستشویی بود كه دور تا دورش را درختهای كهنسال گردو احاطه كرده بود,جا بجا كردن چیز های كه خریده بودیم نیم ساعتی وقت گرفت,البته همه ی كار ها را خودش انجام داد و نگذاشت من دخالتی بكنم. من پرده ها را كشیدم و توی هال روی مبل ولو شدم و منتظر نتیجه ی كار ماندم.بالاخره او هم به هال امد و رو بروی من نشست,چادرش را برداشته بود و یك بلوز شلوار مشكی بر تن داشت.حالا به تر میشد راجع به هیكلش قضاوت كرد.اونقدر ها كه فكر میكردم چاق نبود ولی باسن بسیار بزرگی داشت.البته اگر میفهمید از كونش به عنوان باسن اسم بردم, حتما متلكی بارم میكرد.گفتم,خسته نباشی,گفت, كیر غول نشكستم كه خسته شده باشم,…دلم میخواست همونجا لنگ هاشو هوا كنم,
و كیر غول رو نشونش بدم ولی باز خودمو كنترل كردم.گفتم وقتش نشده یه چیزی بخوریم,گفت,به وقتش همه چیز بهت میدم بخوری.كمی جا بجا شد و جلو تر امد,با سر اشاره ای به كیرم كرد و گفت,در بیار ببینم چی داری,گفتم بیا خودت در بیار ,از رو مبل بلند شد و اومد طرفم ,دست برد و كمربندم را باز كرد. با یك حركت تند كمر بند را به طرف خودش كشید و باعث شد من هم به جلو كشیده بشم,دو سه بار تقلا كرد تا بالاخره كمر بند ازاد شد و در دستانش قرار گرفت.گفتم حالا چرا انقدر خشونت,به جای جواب گفت… درش بیار,گفتم .قرار شد خودت درش بیاری.گفت,اگه من در بیارم دیگه قابل پوشیدن نیست,مطمئن بودم كه راست میگه,زیپ رو شل كردم و كیرم رو كه داشت راست میشد بیرون اوردم,نگاهی كرد وگفت,همین بود انقدر رجز میخوندی,گفتم به قدش نگاه نكن ,حسابی سر حالت میاره,…گفت اون نباید سر حالم بیاره …تو باید بیاری ,گفتم از اون نظر هم خیالت راحت باشه,شانه ای بالا انداخت و نزدیك تر شد. جالا كسش جلوی صورتم بود ضربه ارامی با كمربند به پشتم زد و گفت , زیپم و با دندونات بكش پایین, فهمیدم چه قصدی داره واسه ی همین به صورتش نگاهی كردم, پرسیدم, عزیزم نمیخواهی اول یكم خودمونو تر و تمیز كنیم,شروع كرد به قهقه زدن و تكرار حرف من, خودمونو تمیز كنیم, كجامونو, گفتم ,اخه هوا گرم بود هر دو مون عرق كردیم. خنده اش شدید تر شد,در میان خنده های عصبی كننده گفت… همون اول فهمیدم این كاره نیستی…دیگه حسابی حرصم گرفته بود,با خودم گفتم بی خیال .یك بار ترتیبش رو بدم بفرستم بره پی كارش…برای اینكه بحث رو تموم كنم به هر بدبختی بود زیپش رو كشیدم پایین و در همین تقلا ها كم كم كیرم یك تكون هایی خورد و فتیله ی شهوت روشن شد ,خودش هم همكاری كرد و شلوار رو تا بالای زانو پایین كشید.الحق كه كوس تمیز و قشنگی داشت ,بدقت تراشیده بود و مطمئنا هر مردی را حالی به حالی میكرد.با خودم گفتم. درسته كه یكم بد اخلاقه ولی ارزشش رو داره…كسش رو به صورتم چسباند و شروع به بالا پایین رفتن كرد ,بیشتر انرا روی دماغم میكشید و باعث میشد بوی تندی كه داشت تا اعما ق مغزم نفوذ كنه.اول كمی چندشم شد ولی كم كم عادت كردم,خیسی و لزجی كسش هر لحظه بیشتر میشد و به همان اندازه شهوت و اشتیاق من,كم كم پایین تر امد و شروع به مالیدن كسش به دهان من كرد… سعی می كردم دهانم را بسته نگه دارم. با دو دست سرم را محكم گرفت و فشار بیشتری وارد كرد. فهمیدم تا زبانم را بكار نگیرم ول كن نیست,دل را بدریا زدم وبا نوك زبان شروع به لیسیدن چوچوله اش كردم…صدای ناله ای ازش بلند شد كه فهمیدم به نتیجه ای كه میخواسته رسیده.با این كه شوری كسش را روی زبانم حس میكردم ولی مانع از ورود اب كسش به دهانم میشدم و همواره اب دهانم را بیرون میدادم. همین مسئله باعث شده بود تمام صورتم خیس شود.كم كم پایین امد و صورتش مقابل صورتم قرار گرفت.چشمانش خمار و چهره اش ملتهب شده بود. به نظرم زیبا تر امد,صورتم را با هر دو دست گرفت و لبانش را به لبهایم چسباند.شروع به مكیدن لبهام كرد.خواستم من هم همین كار ذا با او بكنم ولی مانع شد. زبانش را بداخل دهانم كرد و شروع به چرخاندن كرد ,بعد ارام دور دهانم را لیسید و تمام رطوبتی را كه از كسش رو صورتم بود را بداخل دهانم فرو برد.حالا دیگر برایم هیچ چیز مهم نبود به جز دریافت هر چه بیشتر از وجود شهوت انگیز او,همانطور كه زبانش را روی لب هایم میكشید شروع به پایین رفتن كرد .اول گردن و بعد شروع به مكیدن سینه هام كرد.منم خودم را روی مبل ولو كردم و گذاشتم هر كاری میخواهد بكند.ارام پائین تر رفت.نوك زبانش را بداخل تافم میكرد و انگار كه بدنبال چیزی میگردد. درست مثل مردی كه بخواهد دختری را تحریك كند.احساس كردم به مرحله ی انزال نزدیك میشوم,سعی كردم افكار خودم را به جای دیگری معطوف كنم تا به اینوسیله انرا به تاخیر بندازم,مشغول جمع و تفریق كردن فروش و مخارج مغازه شدم,نسبتا سال پر سودی بود و شاید تا اخر تابستان میتوانستم ماشینم را تبدیل به احسن كنم,خوب تا حدی موفق شدم و كیرم از حالت شقی خارج شد,خوشحال از اینكه انزال را به تاخیر انداختم نفس عمیقی كشیدم,در همان لحظه بر خورد لب های نرم او را با كیرم حس كردم, خیلی سریع كیر بیحال شده ام را بداخل دهانش كشید و مشغول مك زدن شد,چه معجزه ای ,كیرم سریع قد راست كردو نفسم تند تر شد میدانستم كه دیگر قادر نیستم انرا به تاخیر بندازم و عنقریب است كه ابم فوران كند,شاید از طرز نفس كشیدنم این را فهمید.چون سریع دست از مك زدن كشید, بلند شد و ایستاد,شلوار و بلوزش را در اورد و لخت مادرزاد به طرف پنجره رفت ,فرصت خوبی بود كه هیكلش را برانداز كنم و تخمینی در مورد اندازه ی كونش بزنم,حق با من بود.كونش به طرز غیر عادیی بزرگ بود, از كنار پرده مشغول تماشای بیرون شد,ظاهرا تمایلی نداشت زیاد صحبت كند. منم گذاشتم هر جوردوست دارد رفتار كند,پس از مدتی دو باره به طرفم امد و مقابلم ایستاد. با خودم گفتم راند دوم شروع شد. صاف نشستم و دماغم را جلو دادم,خنده ای كرد.چرخید و پشتش رو به من كرد.حالا در مقابلم كون سفیدی بود كه حداقل دو برابر كون زنم بود,نمی دونستم چكار باید بكنم.اروم خم شد و كونش رو بیشتر عقب داد.

با وجود اینكه هنوز بوی كسش تو دماغم بود ولی بوی تند و متفاوتی رو حس میكردم,كونش رو طوری به صورتم چسباند كه دماغم وسط چاك كونش افتاد ,با دست لمبر هاشو باز كرد وخودشو بیشتر به صورتم فشار داد,بوی تند عرق مونده و چیزی شبیه كپك نفسم را بند اورده بود.خواستم دو باره پیشنهاد كنم حداقل یكم اب و صابون بخودمون بزنیم ولی منصرف شدم,میدونستم یك متلك دیگه بارم میكنه…شروع كرد به بالا و پاین رفتن و مالیدن سوراخ كونش به دماغم,سعی میكردم كمتر نفس بكشم.اونم سوراخش رو گذاشت دم دهنم.توقع داشت اون چیز كثیف و بد بو رو لیس بزنم.ولی من دیگه تحملم تموم شده بود و نزدیك بو بالا بیارم . شهوتی كه تا لحظاتی قبل وجودم را پر كرده بود جای خودش را به انزجار داد و كیرم كوچو و مظلوم سرش را به یك طرف خم كرده بود. با دست فشاری به كونش دادم و اونو به جلو هل دادم .مثل اینكه فهمید . كمی از من فاصله گرفت و به حالت سجده روی زمین خوابید. حالا اون كون سفید قلنبه بیشتر خودشو نشون میداد سوراخ قهوه ای رنگش هر مر دی را به مبارزه دعوت میكرد.این صحنه ی جذاب دوباره قلقلكی به كیرم داد.دلم میخواست بی تردید كیرم را روی ان نقطه قهوه ای رنگ میگذاشتم و تمام وجودم را وارد بدنش میكردم.شاید به همین قصد از جا بلند شدم و به طرفش رفتم.به تندی برگشت و طاقباز خوابید. خندهای كرد و بادست منو به اغوش دعوت كرد.سریع لباس هایم را دراوردم و كنارش دراز كشیدم, دوباره مشغول مكیدن لب ها ولیسیدن گردن و سینه هایم شد,پاین تر رفت تا دو باره به كیرم رسید .از نوك ان شروع به لیس زدن كرد و ارام ارام پایین تر رفت,حالا تخم هایم را میلیسید و انها را در دهانش جا میداد,زبانش را به زیر تخم هایم كشید و ارام فشاری به زیر پا ها یم وارد كرد.منظورش را نمی فهمیدم.سرش میان پاهایم بود و دهانش به عشقبازی با كیرم مشغول بود.ناگهان تغییر وضعیت داد و میان دو پایم زانو زد. حالا مسلط تر دستهایش را به زیر پاهایم برد و انها را بالا كشید.زانوانم را به سینه هایم چسباند و اینبار سوراخ كونم را هدف گرفت.با زبانش ارام اطراف انرا لیسد و بعد فشار بیشتری وارد كرد تا راهی بداخل ان بازكند,انگار میخواست كاری را كه انجام ندادم را به من اموزش دهد,اولین بار بود كه كسی با من اینكار را میكرد و لذتی كه از این كار میبردم برایم تازگی داشت,پا هایم را ول كرد تا به حالت عادی برگردد و دوبارهبه سراغ كیرم رفت,این بار با حرارت بیشتری مشغول مك زدن شد و در همان حال شروع به چرخیدن كرد و ارام رویم دراز كشید,حالا كسش مقابل دهانم بود و پا هایش در دو طرف صورتم قرار گرفته بود.كس نمناكش را به لب هایم مالید و شروع به بالا پایین رفتن كرد.هنوز كیرم در دهانش قرار داشت و با ان مشغول بود,كمی پایینتر رفت تا زبانم بتواند به قسمت های پایینی كسش برسد,دوباره سوراخ كونش مقابل دماغم قرار گرفت و بوی تندش دماغم را پركرد,خواستم سرم را برگردانم ولی یاد این افتادم كه چطور او بی هیچ تردیدی سوراخ من را كه مسلما زیاد هم خو شبو نبوده لیسیده بود,دل را به دریا زدم و زبانم را به دور سوراخ كونش كشیدم.ضاهرا خوشش امد چون فشار بیشتری وارد كرد و اهی از ته دل كشید.این بار مزه شوری همراه با گسی خاصی بود كه نمیدانم مزه كپك بود یا چیز ی دیگر , اون خودش هنوز با كیرم مشغول بو د و از حركات سریعی كه انجام میداد معلوم بود به وجد امده,من هم دست كمی از اونداشتم و دیگر برایم مهم نبود چكار میكنم,تنها چیزی كه میخواستم لذتی بیشتر بود .هم برای او و هم برای خودم,به نظر میرسید از اینكه كونش را میلیسم خیلی راضی است چون به نفس نفس زدن افتاده بو,من هم سعی كردم حال بیشتری بهش بدم,تا اینجا كه پیش رفته بودم.بقیه اش هم دیگه زیاد مهم نبود.با دو دست لنبر هاشو گرفتمو انها را از هم باز كردم.با این كار سوراخ كونش هم باز تر شد,زبانم را تیز كردم و سعی كردم به داخل ان نفوذ كنم.صدای تاله هایش به هوا بلند شده بود.دست از مكیدن كیرم برداشت و كمی قد راست كرد. فشار بیشتری وارد كرد تا شاید زبانم بیشتر بداخل نفوذ كند.خودم هم كم كم از این بازی خوشم امده بود و سعی میكردم بهتر هنر نمایی كنم,ارام ارام بالاتر رفت و دو باره كسش را برای لیسیدن ذر اختیارم گذاشت,خودش هم دوباره به سراغ كیرم رفت,این بار با رغبت بیشتری زبانم را بداخل كسش كردم و داخل ان شروع به جستجو كردم,نوك زبانم با سوراخ مجرای ادرارش برخوردكرد,یك لحظه مثل برق گرفته ها تكانی خورد , فهمیدم از این ناحیه بیشتر تحریك میشود , زبانم را روی ان نگاه داشتم و سعی كردم بیشتر انرا تحریك كنم…دوباره صدای ناله ها بلند شد, حالا تكان های خفیفی كه میخورد نشان از سرخوشی بیش از اندازه ی او داست, مزه شوری دردهانم حس كردم و مایعی دهانم ,را پر كرد,بو و مزه اش با چیز های قبلی فرق داشت, با كمی مزه مزه كردن دریافتم كه ان چیزی جز ادار نیست,مقدارش زیاد نبود بنابر این انرا با اب دهانم بیرون دادم و به اطراف پاهایش مالیدم, …
ادامه دارد

نوشته: زردوز


👍 4
👎 2
1065 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

676100
2018-03-04 21:51:58 +0330 +0330

لایک اول!
ولی چقدر ویرگول میذاری بین کلماتت, لطفا کمترش کن برای قسمت بعدی!
ببخشید یه سوال فنی , این بوی کص چجوریاست ?

1 ❤️

676124
2018-03-04 22:29:54 +0330 +0330

بابی
دودول من بوی گل میده ? 🙄 🙄 🙄

1 ❤️

676130
2018-03-04 22:50:29 +0330 +0330

آره بسکه با گلا جق میزنم 🙄

1 ❤️

676160
2018-03-05 06:22:39 +0330 +0330

داستانی با همین اسم خوندم فکر کردم همونه که امدم دیدم اون نیست .

با توجه به روند داستان هرلحظه منتظر یه فاجعه بودم که اینطور نبود و خیلی خوب پیش رفت و انحرافی توش وجود نداشت .

البته فتیش دوستان در جای خودش محترمه اگه با دروغ پردازی نباشه .
داستان خیلی خوب و قوی به نگارش درامده بود تبریک به نویسنده .

لایک 3

0 ❤️

676184
2018-03-05 10:20:57 +0330 +0330

تکراری بود …!انقدرا باهوش هستم یه داستان بخونم یادم بمونه حیف اسم داستان یادم نیست وگرنه لینکش میذاشتم

0 ❤️

676192
2018-03-05 12:40:33 +0330 +0330

با یه سکس انواع و اقسام بوها و مزه ها رو تجربه کردی.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها