نفس بکش زیبا! نفس بکش! (۱)

1397/07/09

ساعت19:30به وقت لندن:
از پنجره اتاقم،با چشمایی که خسته از اشک و حسرت و ذهنی که پر از سوال بود بیرون رو نگاه میکردم.پسر و دخترایی که خیلی راحت کنار هم راه میرفتن،می دویدن،بازی میکردن…
صدای جیغ و دادی که همیشه از پارک روبروی ویلا میومد و شاید برای خیلی ها بوی نشاط و زندگی؛اما برای من حسرت بی پایانی داشت.

ساعت حدودا ده شب بود:
:کارن!کارن کجایی؟بیا کمکم میخوام بیام پایین))
_چشم خانوم اومدم
کارن رو خیلی دوست داشتم.زن پنجاه ساله دوست داشتنی خدمتکارمون که سال ها بود جای خالی مادرم رو برام پر میکرد.اون و شوهرش آقای جیمز که تو خونه ما مشغول به کار بودن.
جیمز کمی مسن تر بود و با تجربه تر.گاهی وقتا غروب که دلم میگرفت میومد پیشم.حرفای اون و کارن روزنه امید رو تو دلم روشن نگه داشته بود…

_خانوم؛خانوم بیدار شین!آرین اومده دنبالتون میگه میخوایم بریم پیاده روی!
+چی شده کارن؟پیاده روی؟من با ویلچر بیام پیاده روی؟
_نمیدونم ولی آرین اصرار داره که بیاید.
+بهش بگو حوصله ندارم))
دو دقیقه نشد که آرین اومد کنار تختم نشست.خودم رو به خواب زدم.
_پاشو زیبا خانوم!پاشو زیبای من میخوام ببرمت پیاده روی صبحانه هم مهمون من.
_دوست داشتم باهاش برم،ولی از طرفی هم دلم میخواست نازمو بکشه.همچین حسی رو کمتر تجربه میکردم
_بدو دیگه زیبای خفته من!به طلوع آفتاب که نمیرسیم بلند شو حداقل قبل از ظهر به کلبه برسیم!
+آرین اذیتم نکن.میدونی که حالم گرفته ست.
_چی شده عزیزم!؟کی دل خوشگل ترین دختر دنیارو شکونده؟بگو تا با یه مشت نابودش کنم!
+کی؟این ویلچر های لعنتی!ای کاش میتونستم از دستشون خلاص شم
اینو که‌گفتم،فهمید باز دلم پره.پیشونیم رو محکم بوسید.
_بلند شو بریم زیبای من!دلت میاد من تنها برم؟
همیشه با این زیبای من گفتناش نظرمو عوض میکرد!بازم پیشونیم رو بوسید.
+باشه میام!کمکم کن بلند شم.
دستام رو گرفت و در یه لحظه منو گذاشت رو کمرش!
+هورررررا.برو جلو آرین!بهت دستور میدم بری جلو!!
_چشم قربان!
+آخ جون!کولی سواری چه حالی میده!
دست خودم نبود؛از ته قلبم دوسش داشتم…

ساعت8صبح:
+آرین چرا تو انقدر بهم محبت میکنی؟حتی بیشتر از پدرم که دوسه ماه یه بار بیشتر نمیبینمش!
_این چه سوالیه زیبا؟خب من تورو واقعا دوست دارم!بارها هم بهت گفتم ایندفعه که پدرت از امریکا برگشت مسئله ازدواجمون رو باهاش در میون میزارم.
_ممنونم آرین!فکر کنم ادامه راه رو باید از وسط جنگل بریم!
نگاهی بهم کرد و لبخند زد.
_ببینم اذیت که نمیشی؟
+تو که باهامی،نه!

ساعت11صبح:
کلید زنگ زده ای رو از جیبش در آورد و در رو باز کرد.داخل که‌رفتیم؛حس آرامش پیدا کردم!
انگار همون جایی بود که تو رویاهام میدیدم!
+آرین!میشه همیشه بیایم اینجا؟
_اگه تو بخوای و نگی خوابم میاد،البته!

بازم منو رو کمرش گذاشت و برد اتاق بالایی.روی تخت گذاشت و لبهامو بوسید.
دوست داشتم با دو دستم گونه هاشو نوازش کنم اما روی دست چپم تسلط زیادی نداشتم.سمت چپ بدنم از بچگی بخاطر تزریق اشتباه یه واکسن فلج شد!واکسنی که بهش میگن"فلج اطفال"

البته تسلطم روی دست چپم روز به روز بیشتر میشد ولی هنوز نیاز به تمرین زیادی داشتم.
زیر چشمی به آرین نگاه کردم!نور آفتاب که بهش میخورد دوست داشتنی تر نشون میداد!
موهای زیتونی با چشمای قهوه ای و لبخندی که همیشه روی لبش بود؛تسکین دردهام بود!
سرش رو آروم آورد نزدیک گوشم:
_عزیزم!بعد از ازدواجمون هر وقت بخوای میارمت اینجا.
+تا آخر عمر عاشقت می مونم!آرین من!
همین کافی بود تا شروع کنه به بوسیدنم!
با هوس لب هام رو میمکید و من،از وجود حس مردونگیش لذت میبردم.
نمیدونم چقدر گذشت؛هردومون چشمامون از هوس سیاهی میرفت!
شروع کرد به بوسیدن بدن و گردنم!
+وای خدای من!آرین!نکن قلقلکم میاد!!!
_تو مال منی!هیچوقت رهات نمیکنم!

سینه هام رو با شهوت فشار میداد و لبهام رو میبوسید.زبونم رو توی دهنش فرو کردم و اینجا بود که هر دومون ناله میکردیم!
اونقدر شهوتش زیاد بود که بدون مقدمه لباس های هردومون رو در آورد و محکم بغلم کرد!
حالا من هم همراهی میکردم!حس آرامشی تو بغل مردونش داشتم رو هیچ جای دیگه نمیتونستم پیدا کنم…
سریع کیرش رو تا آخر تو کسم فرو کرد!
اینجا هم اول به فکر ارضا کردن من بود!
لب هامون رو روی هم فشار میدادیم و اون سینه هام رو با دست فشار می داد!
_وای آرین!ادامه بده آرین!آره خودشه عزیزم ادامه بده!
با تمام وجود تو بغلش ارضا شدم.انگار ناله های من اون رو هم ارضا کرده بود!
نگاه هردومون به آب سفیدی که روی شکمم ریخته بود افتاد!هردومون خندیدیم!
_ممنونم زیبا!تو بهترین دختر دنیایی عزیزم!
+آرین!اینجوری حرف نزن آخه خجالت میکشم!
پیشونیم رو بوسید!

(بر اساس زندگی شخصی خودم-با کمی تغییر)

با نظراتتون بهم بگین که ادامه داشته باشه یا نه؟همه نظراتتون رو میخونم!

ادامه دارد…

نوشته: ziba1994


👍 12
👎 8
13884 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

721210
2018-10-02 02:56:46 +0330 +0330

دومین دیس رو زدم ، تا دو دو مساوی شن
زیبا مرد ؟

0 ❤️

721211
2018-10-02 02:59:19 +0330 +0330

همممممم
ما یبار از بیمارستان ویلچر دزدیدیم ، محض بخاطر اینکه یه بشقاب پلو و یه لیوان اب روش بزاریم و استوری بریم واترپلو با ویلچر

0 ❤️

721244
2018-10-02 07:30:51 +0330 +0330

ساده و رون مرسی لایک کردم
ولی سکسش کم بود بیشتر دلسوزی داشت

1 ❤️

721254
2018-10-02 08:35:50 +0330 +0330

آخه اینم شد داستان سکسی
همه سکس تون سی ثانیه طول کشید؟
منگول اونوقت یه ساعت کولت کرده برده فقط برای سی ثانیه.
حتما بابات خرپوله که حاضره باهات باشه و اینقد نازتو بکشه
جرات داری تمام دارایی تو بده موسسه خیریه بعد ببین دوباره عاشقت هست یا نه.

0 ❤️

721271
2018-10-02 11:28:01 +0330 +0330
NA

سلام من هرشب تو خواب ارضا میشم حتی شب هایی که سکس هم دارم و بدبختانه رو اوردم به خود ارضایی برای حل این مشکل که بازم جواب نداد میخام بدونم برای درمان باید به چه دکتری مراجعه کنم

0 ❤️

721283
2018-10-02 12:12:53 +0330 +0330

گنجشکم هر شب ارضا نمیشه،
اینجای آدم دروغ گو .
خواستی یه مانوری بدی ها که منم هستم،
خو منم میگم باش تا علف زیر پات خشک شه.

‏(مخاطب کامنت بالایی)

3 ❤️

721334
2018-10-02 16:09:41 +0330 +0330

به وقت لندن همونجا که شورت آبجیتو کندن؟
خوب بود؟

0 ❤️

721397
2018-10-02 21:34:03 +0330 +0330

اینی که الان نوشتین بیشتر شبیه خاطره بود و اگه با دلنوشتن سبک میشین بنویسین…اما داستان نوشتن قواعد خودشو داره که باید بیشتر مطالعه داشته باشین و توصیه من بهتون همینه چون خاطره شخصیه ولی داستان ارتباط بهتری ایجاد میکنه و موندگارتره …لایک … موفق باشین

0 ❤️

721407
2018-10-02 21:50:33 +0330 +0330

درود. داستان با ی روند کلی گویی پیش میره، توی صحنه و اپیزودهایی که ایجاد کردی تکرار اسم خیلی به چشم میخوره. جزئیات و زاویه دید با کمی چاشنی اروتیک میتونه داستانت جذاب تر کنه، قلمت مانا و پایدار آفرین 9 ?

0 ❤️

721883
2018-10-04 19:47:56 +0330 +0330

خوبه براي شروع … ادامه شو غافلگير كننده بنويس واسمون

0 ❤️

722094
2018-10-05 12:44:06 +0330 +0330

بدک نبود کنجکاوم ببینم ادامه ش چطوریه
لاایک

0 ❤️