نمیخواستم ولی شــــــــد

1393/04/30

اسم من سایه هست و الان 20 سالمه
وبگم که این داستان مربوط به 3 ساله پشه ینی دقیقا وقتی که 17 ساله بودم قدم 160وزنم55
یه داداش 22 ساله دارم و یه خواهر 12 ساله
خب بریم سر اصل مطلب پسر عموم اسمش کامرانه و الان25 سالشه ولی اون زمان 22 سالش بود

ماجرا از اون روزی شروع شد که عمه ام همه ی فامیل رو برای جشن فارغ و التحصیلی دختر عمم دعوت کرد خونشون ولی من به خاطر درس و مشقم قرار شد خونه بمونم و درسم رو بخونم تا بعد برای شام داداشم که با دوستاش رفته بودن شمال و اونروز بر میگشتن بیاد دنبالم تا بریم خونه ی عمه زهرا خلاصه این شد که من یه 4 ساعتی تو خونه بودم میشه گفت درسام تمم شده بود ساعت حدودا7شب بود که به داداشم زنگ زدم ببینم رسیدن یا نه که اون گفت کارشون عقب افتاده و دیر میرسن و من دست کم باید نزدیک دو ساعت دیگه
هم صبر کنم

از این رو زنگ زدم به مامانم و ماجرا رو بهش گفتم اونم نه گذاشت نه برداشت گفت کامران میاد دنبالت منم که کلا دختر خجالتی هستم هیچی نگفتم و اماده شدم تا کامران بیاد
راستش با کامران اصلا راحت نبودم ازش خجالت میکشیدم چون به من یه جوری نگاه میکرد نمیدونم چه طوری بیان کنم براتون ولی کلا ازش میترسیدم
خلاصه گذشت و حدود 20 دیقه بعد زنگ خونمون رو زد آیفون رو برداشتم و گفتم الان میام
و ایفون رو گذاشتم ولی دوباره کامران زنگ رو زد
گفت خانومی میخای مارو دم در نگه داری ینی نیام تو؟(با یه حالت خنده)
منم بدون حرفی در رو باز کردم
به سرعت جت رسید به در اصلی نمیدونم این همه پله رو چطور اینقد سریع اومد بالا!!!
اومد تو من خیلی سرد سلام کردم و رفتم تو اتاقم تا پالتو و کیفم رو بردارم همه چیرو که برداشتم برگشتم از اتاق بیام بیرون که یهو خوردم به یه چیز خیلی محکم
قدش خیلی بلند بود خدودا170-180 میخورد

کامران بود گفتم عادت داری بدون در زدن بری تو اتاق کسی؟
خودم داشتم میومدم
بعدم راه افتادم به سمت در خروجی اتاقم
که یهو صدام زد…(خیلی احساس خطر میکردم دوس داشتم سریع تر بریم از خونه بیرون)
ولی انگار کامران خیال رفتن نداشت
برگشتم بی تفاوت نگام کردو گفت کجا با این عجله خانومی؟ما که تازه رسیدیم
بهش توپیدم چی میگی کامران دیر شده باید بریم
زیر لب گفت من کجا برم وقتی همه زندگیم اینجا وایساده
بلند تر گفتمم تو چت شده کامران دیوونه شدی؟؟؟؟؟؟؟
با یه صدای خمار و عجیب گفت اره دیوونه تو
یه لحظه یه جوری شدم گر گرفتم
کامران هر لحظه جلو تر میومد
خیلی گرمم شده بود…ولی تا به خودم اومدم دیدم گرمی لباش تمام تنمو سوزوند
اصلا نفهمیدم چطور شد منو دیوار چسبونده بود و لبام رو مک میزد دستام مشت کردم کوبیدم به سینش ولی زور و بازوی اون کجا و تن و بدن ظریف من کجا
اروم تو گوشم گفت اینقد اذیت نکن پشیمون نمیشی بهت قول میدم
منم داد میزدم که ولم کنه ولی کو گوش شنوا؟
کم کم شالم هم در اورد و دست میکشید لای موهام و تو گوشم زمزمه میکرد تو مال خودمی
و اروم بردم سمت تخت
واقعا خوشم اومده بود تا حالا با کسی رابطه نداشتم ولی هنوزم از کامران خجالت میکشیدم
دوس نداشتم اینقد بهم دست بزنه هر چند داشتم کیفشو میکردم
(کامران پسر خوش قیافه و خوش استیلی بودکه هر دختری ارزوشو داشت)
چیزی نگذشت که دکمه های مانتوم یکی یکی باز شد و تاپ بدن نمایی که زیرش برای مهمونی پوشیده بودم پیدا شد
شهوت از چشماش بیرون میریخت التماسش میکردم دیگه ولم کنه ولی اون حرفای قبلیشو تو گوشم زمزمه میکرد
مانتو رو با حرص پرت کرد اونطرف و تاپ صورتیمم در اورد سینه های بزرگ و قلمبمو که دید دیگه از خود بیخود شد
سینه هامو میبوسید و بو میکرد باتمام وجودش گاز میگرفت اه و نالم بلند شده بود و کامرانم خوشش میومد
روی نافم و میلیسید و بوس میکرد
از روی شلوار لی تنگم دست میکشید به رون های پام و این دیوونم میکرد
تا اینکه دست برد سمت دکمه شلوارم و قبل از اینکه من جلوشو بگیرم کشیدش پایین
دیگه واقعا شهوتی شده بودم انگار خودمم دوس داشتم
کامران شرته خوشگل و بنفشمو در اورد و شروع کرد به لیس زدن کسم و لای پاهام
(با این همه حداقل خوب بود که من کسم و کونم همیشه تر تمیزه ینی خیلی مو نداره و این واقعا خوب شد وگرنه از خجالت میمردم)
داشتم به اوج لذت میرسیدم که با یه دست برم گردوند
شنیده بودم خیلی از کون درد داره گفتم نه کامران دیگه ولم کن میترسم خیلی درد داره
گفت طوری میکنم دردت نیاد قول میدم…هیچی نگفتم میدونستم هر چی هم بگم باز کار خودشو میکنه
رفت از روی میز ارایشم یه کرم برداشت و کونمو چرب چرب کرد قلبم مثل گنجشک میزد
کامران سریع بلوزو شلوارش رو در اورد و افتا روم
سرشو گذاشته بود روی کمرم نوک کیرشو گذاشت روی کونم یه جوری شدم
سر کیرشو گذاشت توی کونم و یه فشار کوچولو داد که جیغم رفت هوا
سریع دستشو گذاشت روی دهنم و کیرشو سریع کرد توی کونم که دستشو یه گاز محکم گرفتم تند تند تلمبه میزد خیلی خیلی درد داشت صدای ناله هام کل خونرو برداشته بود
بعد ده ددیقه که تلمبه زد بالاخره ابش اومد و ولم کرد همه تنم درد میکرد نمیتونستم تکون بخورم اومد کنارم و گفت دستت درد نکنه خانومی حالا یکم اخماتو باز کن

منم با اینکه حسابی حال کرده بودم گفتم اه ولم کن کامران ببین چیکارم کردی نمیتونم تکون بخورم
کامرانم خیلی ریلکس انگار که هیچ اتفاقی نیفته گفت اشکالی نداره قربونت برم میری دوش میگیری الان به مامان اینا هم میگیم ترافیک بود دیر کردیم
سریع رفتیم حموم و یه دوش سه دیقه ای گرفتیم دیگه ازش خجالت نمیکشیدم
ولی خدایی کیرش خیلی بزرگ بود فک کنم 17 سانت رو بود
خیلی سریع موهامو سشوار کشیدم و حاضر شدم و از خونه رفتیم بیرون کامران با سرعت نور رانندگی میکرد که زودی برسیم
یه دفعه نگام به دستش که گاز گرفته بودم افتاد قشنگ کبود کبود شده بود
فهمید دارم به دستش نگاه میکنم
سریع گفتم ببخشید نمیخواستم
یه دفعه پرید وسط حرفمو گفت اشکال نداره فداتشم یه یادگاری از تو
بعد از اونم دیگه رسیدیم خونه ولی مامانم هیچ سوالی واسه دیر رسیدنمون نپرسید
ولی تا اخر شب همش کامران بهم نگاه میکرد

پایان

ناگفته نمونه که ما بعد اونروز باز هم رابطه داشتیم ولی هیچکدوم به باحالی اولی نبود
و الانم قرار که نزدیک به یک یا دو سال دیگه با هم ازدواج کنیم
امیدوارم از داستان لذت برده باشین نظرتون رو بهم بگین

نوشته:‌ سایه


👍 1
👎 0
38549 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

428046
2014-07-21 13:54:36 +0430 +0430
NA

O__o
kheyli bad!!!

0 ❤️

428047
2014-07-21 14:39:59 +0430 +0430
NA

خوب. بود

0 ❤️

428048
2014-07-21 15:01:38 +0430 +0430
NA

مبارکه
خوش باشید

0 ❤️

428049
2014-07-21 16:12:48 +0430 +0430
NA

داستانت خوب بود .

0 ❤️

428050
2014-07-21 16:16:42 +0430 +0430
NA

یارو علنا بهت تجاوز کرده :| تو حال کردی :| >>>عجیبه :|
1یا 2سال دیگم ازدواج :|
جلل الخالق :|
این موجودات چیه ن آخه :|

0 ❤️

428051
2014-07-21 17:01:11 +0430 +0430
NA

آفرین… جوونای این زمونه همه چیو ساده برگزار میکنن. اولین تجاوز اونم از کون خیلی شاد و خوشحال منجر به ازدواج در سالهای آتی میشه. یاد بگیرین کسخلا

0 ❤️

428052
2014-07-21 17:08:30 +0430 +0430
NA

khobe khejalati bodio deletam nemikhast:-/

0 ❤️

428053
2014-07-21 17:13:36 +0430 +0430
NA

خوب نبود
ولی بد هم نبود
بیشتر تمرین کن نویسندگی رو…

0 ❤️

428054
2014-07-21 17:17:02 +0430 +0430
NA

خیلی خوب نبود
ولی بد هم نبود
بیشتر تمرین کن نویسندگی رو

0 ❤️

428055
2014-07-21 19:05:16 +0430 +0430
NA

کون دادی شوهر گیرت بیاد؟عجبز!
~_^ خفه بمیر که حوصلمو سر بردی با این کون دادنت;)

0 ❤️

428057
2014-07-22 00:12:15 +0430 +0430
NA

بیشتر از اینکه یه داستان باشه انگار یه واقعه رو تند تند نوشتی . نکنه الانم می خواستی بری خونه خالت که عجله داشتی؟
خخخخخخخخخ

0 ❤️

428058
2014-07-22 01:18:36 +0430 +0430
NA

حالا با گفتنه اون حرف اخری که قرار باهم ازدواج کنید میخوای بگی جنده نیستی؟ قضاوت با بقیه من هیچی نمیگم

0 ❤️

428059
2014-07-22 02:09:15 +0430 +0430
NA

فرض رو بر راست بودن داستان میزاریم.دوست عزیز کارون 40 از افکار باستانی مثل سکس قبل ازدواج درست نیست و انگ جنده بودن میزنی دست بکش.امیدوارم خوشبخت بشی سایه.

0 ❤️

428060
2014-07-22 11:41:57 +0430 +0430
NA

چاخان بود ؛ حوصله ندارم بگم چرا ، ولی چاخان بود ، نکته ای هست از دوستان لطف کنید جواب بدین ، اگه یکی اول داستانش بگه که واقعی نیست ؛ میشینید میخونید اون داستانو؟

0 ❤️

428061
2014-07-22 11:59:53 +0430 +0430
NA

هاهاهاها حتمن میاد جلو غصه نخور کلن مغزت پریوده

0 ❤️

428062
2014-07-22 12:22:05 +0430 +0430

یه خوبی که این سایت داره اینه که از هر چی کس و کون و کردنِ زده میشی.
قسم میخورم تو این 2 سال و چند ماهی که اینجام یه بار هم با این داستانا دست به کیر نشدم ولی خوب همین خوندنش روح آدمو ارضا میکنه.

0 ❤️

428063
2014-07-23 00:28:15 +0430 +0430
NA

اگه کونت میخاره بده یه کام هم ما بگیریم ضرر نمیکنی شاید عاشق کیر من هم شدی جنده کوچولو

0 ❤️

428064
2014-07-27 01:04:23 +0430 +0430
NA

سر کونت میزاره باهات عروسی نمیکنه

0 ❤️