نون زیرکباب، خواهرزن آلمانی

1401/02/29

نون زیر کباب .
خواهر زن آلمانی ،
““””"""""
داماد اول خانواده ای شدم با هفت دختر جورواجور، اختلاف سن زن من با خواهر کوچکش حدود ۲۰ سال بود . وقتی ما ازدواج کردیم ، خواهر کوچکش حدود ۶ سال داشت ، ولی از همون زمان مشخص بود که چشای رنگی ، موی سر طلایی خدادادی ، و هیکل مناسب، از اين خواهر زن کوچک ، لعبت خاصی ساخته میشه ، زمان گذشت و مرجان ما لعبت واقعی شد . رابطه من او هم خوب بود، ،با من راحت بود و در تمام مسائلش باهام مشورت می‌کرد.
گاهی هم شوخی شوخی اذیتش میکردم ، دست به بدنش میزدم .تعریف هیکلش میکردم . و میگفتم شبیه آلمانی ها هستی ،
کم کم دیگه اسمش هم ژرمنی صدا میزدم .
خیلی زود در سن ۲۰ سالگی خواستگار پیدا کرد و با یه پسر پولدار ازدواج کرد.
اوایل همه چیز خوب بود و همه راضی از همه چیز . من و‌این خواهر زنم در یک شهر بودیم و بقیه خواهراش در شهر دیگه . این بود که ارتباط بیشتری باهم داشتیم، چون شوهرش در کارخانه ای حدود ۴۰ کیلومتری خارج شهر کار می‌کرد،
برای رفتن تو شهر و بازار و … بخاطر خوشکلی و زیبایی منحصر به فردش ، مشکل داشت و براش مزاحمت ایجاد میشد .
یک روز اتفاقی تو شهر دیدم که یک نفر براش مزاحمت ایجاد کرده و میخواد هر جور شده سوارش کند . که من هم سریع وارد ماجرا شدم و طرف هم فرار کرد . مرجان هم سریع سوار ماشین من شد و داشت به شدت می لرزید.
ناخودآگاه دستش را در دستام گرفتم و آرامش کردم و دلداریش دادم .
گفتم دیگه حق نداری تنهایی بیای بیرون‌. هر وقت کاری داشتی به خودم زنگ بزن.
گفت از شوهرم می ترسم. اگر یک مورد از این اتفاقات بهش بگم ، تحمل نداره و منو می‌کشد.
دست هام را سفت گرفته بود و گفت شوهرم بداحلاق و بد دهان است و اگر بگم بهش میگه حتما خودت دوس داشتی و‌چراغ سبز نشان دادی تا اذیتت کنند .
گفت محسن جان کمکم کن . شوهرم اذیتم میکنه ، من تنهام. تمام عقده هام تو دلم جمع شدن. کسی ندارم باهاش حرف بزنم .
اینبار نزدیکش شدم ، سرش را به بغلم فشار دادم و بالای سرش بوسیدم. اوهم دستهام را بوسید…
خیلی تعجب کردم .
گفتم بریم خونه حرف بزنیم .
مرجان مانتو جلو باز کوتاه پوشیده بود با شلوار جین آبی . ران های گوشتی پر و باسن برجسته ، لب هایی زیبا و چشمانی بزرگ و موی سر طلایی .با ۱۷۵ قد و ۷۵ وزن .حدود ۲۴ سال
دقیقا مث یه زن آلمانی.
وقتی داخل خونه رفتیم . گفتم مرجان ،بخدا تقصیر پسرها نیست مزاحمت میشن. خودت را تو آیینه دیدی؟؟؟؟
من هم چون ورزش میکنم ، بدنم بد نیست، .۱۸۵ قد و ۹۵ وزن دارم با ۴۵ سال سن.
دم درب مانتوش در آورد. و با تاب و شلوار جین آبی ، آدمو دیوانه می‌کرد.
رفت آشپزخانه و دو لیوان شربت رد سینی گذاشت.
رفتم کنارش ، و یک لیوان برداشتم و جلو دهانش بردم ، گفتم بخور عزیزم،
تمام شربت را خورد . او هم لیوان منو بلند کرد و نزدیک لبم آورد. من هم کامل خوردم .
گفت ببین زندگی چقدر میتونه زیبا باشه … با یک لیوان شربت هم میشه طعم محبت چشید، لیوان را برد سمت ظرفشویی و من هم از پشت بغلش کردم‌. سرم را رو گردنش گذاشتم. دوتا سینه اش تو دستام و گردنش می بوسیدم. قشنگ لش افتاده بود تو بغلم. و باسنش به کیرم چسبیده بود .
در حالیکه اشک تو چشاش حلقه بسته بود، گفت آرزو داشتم یکبار شوهرم اینجور بغلم کند .
گفت . خیلی سرد رفتار می‌کنه . و هر وقت خودش بخواد میاد سراغم برای سکس .اونهم در حد ۵ دقیقه .
گفتم ‌چرا ؟؟؟
گفت نمیدونم چرا ؟
من همه جور خودمو آماده میکنم براش. ولی اون بی تفاوت رد میشه . از پشت دست دیگرم را به داخل شلوارش بردم . و به کوسش رسیدم. خدای من این کوس تو دستام یک استثنا بود . برجسته. و خیس خیس بود . اونقدر در همان حالت براش مالش دادم و انگشت رو چوچوله اش کشیدم تا شل شد و ارضا شد و نفس بلندی کشید. بغلش کردم و بردمش تو اتاق خواب رو تخت گذاشتمش.
باحال بود و فقط نگاهم می‌کرد.
کنارش نشستم و با موهاش بازی کردم .خیلی زیبا بود . حالا که بدنش را می دیدم، خدا اینو جداگانه آفربده بود .
کمربند را باز کرد و شلوارم را پایین کشید. از رو شورت کیرم را لمس کرد . سریع شورتم را پایین کشید و هیییییین بلندی کشید .
گفت این چرا ابتقدر بزرگه.
گفتم پس باید چقدر باشه؟
گفت مال شوهرم نصف وجب منه
اینو که من باید با دو دستم بگیرم، ،،
گفتم مال شوهرت دووول هست مال من سالار کیره ،،،،
گفت الحق سالاره،،،،،
گفت خواهرم کوفتش بشه که همیشه اینو تکی میخوره…
گفتم اون ازش خسته شده . برای همیشه می دمش بخودت مرجان ژرمنی عزیزم…
وقتی گفتم عزیزم، سر کیرم تو دهانش کرد و گازش گرفت، ،،،
دستم پشت سرش گذاشتم و تا ته گلوش فشار دادم … اووووق بلندی کشید … و اشک پر چشاش شد. و درش آوردم
گفت الحق که سالاری هست…
گفتم میدونی چقدر دوستتت دارم . و اگر خواهر زنم نبودی. نمی‌گذاشتم با کسی ازدواج کتی، و زن خودم میشدی.
گفت من هم قلبا دوستتت دارم . از امروز زن خودت میشم . برای همیشه .و شروع کرد به ساک زدن . فقط نصفش تو دهانش می‌کرد.
همونجا سرپایی یک لحطه کیرم را تا ته گلوش فشار دادم و‌ ارضا شدم . حتی یک قطره آبم بیرون نیامد. همش را قورت داد.
شلوارش تا زانو پايين کشیدم. و به پشت دراز کشید هر دو پاش را تو شکمش جمع کردم . صحنه ی کوسش زیبایی خاصی داشت . کلمات نمی‌توانند زیبایی کوس مرجان را بیان کنند . بی نهایت خوشکل به رنگ صورتی و حالت کلوچه ای داشت .
شلوار تنگش هم سبب میشد کوسش کمتر باز بشه و پاهاش به هم بچسبد،
زبانم را رو ‌کوسش کشیدم. و او هم آه می‌کشید. محسن بخورش . محسن گازش بگیر . محسن عزیزم مال خودته این کوس زیبا …
خوردم وخوردم تا دوباره ارضا شده . ارضای وحشیانه ای داشت . با صدای بلند آه و ناله می‌کرد. و فریاد می‌زد… بالارفتم و لبش را خوردم . آنچنان لب هام را می مکید که گفتم الان خونش جاری میشه. زبانم در دهانش می‌کشید. و گاز می‌گرفت. گفتم مرجان وحشی شدی ، گفت وحشی بودم . صاحب نداشتم . الان دارم .
بدنش زیر بدن من افتاده بود . کامل لخت شدیم ‌ در هم پیچیدیم.
وقتی در حین لب بازی کیرم به شکمش خورد ، و داغ و سفت بود ، یک لحظه ترسید و گفت محسن ‌تورا خدا این سالار آرام تو‌کوسم جا بده ، پاره میشم .

گفتم میخوام خشن بگامت .
گفت دوس دارم ولی میترسم.
گفتم فکر کن شب اول ازدواج است که پرده پاره میشه.
متکایی زیر باسنش گذاشتم هر دو پاش را پشت گردنش انداختم . کوسش کامل بالا آمد .
یه کوس صورتی، پف کرده ، لیز و گوشتی و بدون مو ،
گفت بخدا اینجور پاره میشم .
کیرم به سمت دهانش برد و کامل خیسش کرد .
سر کیرم را بر کوسش نهادم . ترس تو‌چهره اش موج میزد .
محسن تورا خدا رحم کن ، آرام عزیزم.
درحالی‌که سر کیرم بر در کوسش بود . بالا رفتم و با دست اطراف صورتش گرفتم و لبهاش خوردم . و حواسش را پرت کردم و ناگهانی تا خایه در کوسش فرو بردم .و‌نگه داشتم .
فقط صدای گوزیدنش شنیدم. چون لبهاش در دهانم بود . احساس کردم بیهوش شده و تکان نمی‌خورد. چشاش زیر و رو شد. ‌ احساس کردم کیرم شکست، گرمای شدید کوسش و تنگیش لذت خاصی داشت. درد ناخن هاش در پشتم کامل احساس کردم . حدود سه دقیقه هر دو بی حرکت بودیم. تا چشاش باز کرد . چنان زبانم را گاز گرفت که مطمئن شدم حتما یه نصفش قطع کرده، چندتا تلمبه تند تو‌کوسش زدم تا زبانم را ول کرد .در حالیکه چشاش پر اشک بود ، گفت خیلی نامردی. وحشی، این کیر خر هست مال آدم نیست ،
لبش خوردم ، گوشش خوردم ،سینه هاش خوردم تا آرام شد و لذت برد . گفت تمام عقده های دلم خالی کردی ، آرام شدم . گفت لعنت بهت چرا این چند سال نیامدی سراغم؟
چقدر انتظارت کشیدم ،
درحالیکه تو کوسش تلمبه میزدم، گفتم دیگه مال خودمی،
این کوس طلا مال منه ، ،گفت به نظرت این کوس با کیر دیگری سیر میشه ؟ .محسن تند تلمبه بزن.
پاهاش از پشت گردنش آزاد کردم . و یه قلت زدم اونو رو خودم کشیدم. گفتم حالت تو تلمبه بزن . دست در گردنم انداخت و شروع به تلمبه زدن کرد.
تلمبه زد زد و زد تا ارضا شد ، و رو من دراز کشید و چشاش بست و آرام گرفت .ده دقیقه رو من خوابید.
گفتم حالا داگی شو . ، چهار دست و‌پا شد. کون سفید و باسن زیبای مرجان جلوم بود . چند سیلی محکم به باسنش زدم . گفتم مرجان آماده ای ؟
گفت هیچ وقت اینقدر آماده نبودم. شروع کن .
از پشت کیرم وارد کوسش شد. معلوم بود درد داره ‌ولی تحمل می‌کرد ‌ انگشتم را در کونش قرار دادم . خودش را بیشتر جمع کرد . کونش نبض میزد. و من تلمبه های وحشیانه تو کوس مرجان. غیر ارادی آه وناله می‌کرد و فریاد می‌کشید ‌ آی محسن پاره ام کردی .‌ محسن کوس مرجان را پاره کن . محسن تند تر تلمبه بزن .
محسن آی آی آی آی
گفت آب کیرت را بریز تو کوسم . حامله ام کن و من در عمق کوسش ارضا شدم. و بی‌حال کنارش دراز کشیدم.

با صدای زنگ موبایل بیدار شدم. خدای من ساعت ۱ ظهر بود ‌ منو مرجان از ساعت ده صبح سکس کرده بودیم و خوابیده بودیم. سریع بیدارش کردم . و وقتی ساعت نگاه کرد شوکه شد. گفت شوهرم ساعت ۲ میاد خونه . زود باش.
سریع جمع وجور کردیم . به شوهرش زنگ زد و گفت از صیح ‌حالم ‌خراب هست . غذا درست نکردم. بیرون چیزی بخوره .
خوشبختانه شوهرش گفت، اضافه کاری دارم و خونه نمیام . من هم به خانمم زنگ زدم و‌گفتم دنبال کارهام هستم و تا غروب نمیام.
اونقدر ژولیده و بی‌حال بود، نمیشد در یک ساعت جمع وجورش کرد …
بردمش حموم . و اونجا تو بغل خودم حمامش دادم . بیرون اومدیم. و آرایش کرد. و سوار شدیم و رفتیم بیرون غذایی در رستوران خوردیم و دوری در شهر زدیم.
گفت محسن ، احساس میکنم ، یه جسم بزرگ تو‌پاهام و شکمم هست . جای کیرت فراموش شدنی نیست .
گفت آرام شده ام. .پیشنهاد کرد از شهر بزنیم بیرون .
وقتی بیرون شهر رسیدیم . دستش آورد کمربند را باز کرد . گفت خدایا این کیر چرا همیشه آماده است؟؟؟؟
گفت آرام رانندگی کن .
خم شد و شروع به ساک زدن کرد .‌ قشنگ و آرام ساک میزد. گفت من از این کیر سیر نمیشم .
نزدیک ارضا شدنم بود که زدم کنار جاده. در همون حال تو دهانش ارضا شدم . کامل آبم را خورد و با زبان کیرم را پاک کرد .
گفتم به خواهرت زنگ بزن بگو شام خانه شما میایم .
مرجان به خانمم زنگ زد . احوال من ازش پرسید.
به زنم گفت محسن کجاست وچکار میکنه . ؟
من هم آرام گفتم پیش مرجان هست و کیرش تو دهانش.
بلاخره بهش گفت که شام خانه شما میایم. هوس کردم‌ (( کیر )) محسن بخورم…
خانمم گفت چی ؟؟
مرجان گفت، هوس کباب محسن کردم خوشمزه هست ،
خانمم هم بلند خندید ،
و این شروع رابطه من و نون خوشمزه زیر کبابم ، مرجان ژرمنی عزیزم شد . شش ماهه هر وقت مرجان بخواد یا من هوس کنم با مرجان سکس دارم . الان هم داره کیرم را ساک می‌زند و من مینویسم. گاهی بهم میگه مرض ننویس . بعد میگه بنویس … قول داده بعد شش ماه اجازه بده این سالار عزیز را تو کونش جا بده . ولی هنوز نتوانسته تحمل کنه . فقط یکبار کله کیرم رفت تو کونش که واقعا از هوش رفت ثو ترسیدم …
خدا خواهر زنهاتون را نصیبتون کند .
انشاله.

محسن

نوشته: محسن


👍 12
👎 25
50401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

874792
2022-05-19 01:06:57 +0430 +0430

ایول .اولین کامنت

0 ❤️

874793
2022-05-19 01:12:59 +0430 +0430

داستانت افغانی بود…

2 ❤️

874794
2022-05-19 01:17:41 +0430 +0430

اگه واقعی باشه داستان خوبی بود
کاش منم بتونم به خواهرزنم برسم‌…

0 ❤️

874796
2022-05-19 01:21:18 +0430 +0430

جق حادثه آفرید.از اول هم مشخص بود که یک دستی می نویسی

4 ❤️

874822
2022-05-19 02:27:20 +0430 +0430

دوستان ببینید که با یه لیوان شربت چه کارها که نمیشه کرد حالا اونهایی که شربت رو از داستانهاشون حذف کردن و بجایش چای و قهوه سرو کردن پشیمون شدن.

1 ❤️

874834
2022-05-19 03:01:57 +0430 +0430

برگرفته از کتاب عطار نیشابوری

2 ❤️

874862
2022-05-19 03:59:12 +0430 +0430

محسن جون اونیکه تو تعریف کردی کیر الاغ تو طویله خونتون هستش هااااا ببین حاجی ریدی بدم ریدی تو با این سنت جق میزنی بعد کیر خرتون رو میخوری واقعا برات متاسفم

2 ❤️

874883
2022-05-19 10:20:04 +0430 +0430

همش تقصیر اون شربت لعنتیه

0 ❤️

874894
2022-05-19 12:16:10 +0430 +0430

تنها با شربت است ک زندگی زیبا میشود . ( شاید متوجه نشده باشین ولی این داستان نبود تبلیغ شرکت سن ایچ بود )

1 ❤️

874933
2022-05-19 17:19:10 +0430 +0430

این دیگه جرقی نیس با دستگاه برقی زده کسکش

1 ❤️

874939
2022-05-19 18:07:04 +0430 +0430

همه مثل تو حرامزاده‌ نیستن…کوس کش افغانی…تازه من شنیدم افغانها زنهای خودشان را دست بدست میکنن…و دیگر اینکه شنیده‌ام پسر های مجرد را آرایش میکنن و شب به شب میگاندشون …خلاصه بچه کونی …برو کونت رو بده

1 ❤️

874941
2022-05-19 18:24:30 +0430 +0430

الانم ک این کامتو مینویسم دارم از کون میکنم
جقی کمتر بزن

1 ❤️

874952
2022-05-19 21:32:03 +0430 +0430

قد۱۷۵و وزن ۷۵، بنظرت اون یکم چاق نیس؟

0 ❤️

874997
2022-05-20 02:22:25 +0430 +0430

اره کسکش تو که راس میگی برو ساقیتو عوض کن جنس خراب بهت انداخته دیوس مردم را چی فرض کردی

0 ❤️

875018
2022-05-20 04:48:14 +0430 +0430

بابا عقده ای خرهم کیر کلفت داره

0 ❤️

875026
2022-05-20 05:16:07 +0430 +0430

بر گرفته از کتاب خفاشها ماکارونی میخورند خرچنگ ها ایستاده میشاشند

0 ❤️

875120
2022-05-20 23:35:16 +0430 +0430

افغانی کونی میدونم شماها زنهاتون رو شریکی می کنین.پس گوه بخور دیگه ننویس.

0 ❤️

875151
2022-05-21 01:48:58 +0430 +0430

یوقت موقع نوشتن کیرت گاز نگیره تر بزنی😂😂

0 ❤️

875239
2022-05-21 11:29:32 +0430 +0430

الحق که سلطان جق خاورمیانه ای کمتر بزن بدبخت دچار زوال عقل شدی
این یه نمونه از عوارض جق:
با یه پسر پولدار ازدواج کرد
شوهرش تو یه کارخونه کار میکرد که ۴۵ کیلومتر از شهر فاصله داشت
آخه جقی بدبخت کدوم آدم پولداری تو کارخونه کار میکنه؟تو هنوز معنی پولدار نمیدونی چی میشه اومدی داستان می نویسی حداقل می نوشتی شوهرش کارخونه داره
تو برو یه گوشه بشین جقتو بزن تو رو چه به داستان نوشتن

0 ❤️

875256
2022-05-21 14:27:33 +0430 +0430

کاش منم زنم خواهر داشت ببینم چیه این نون زیر کباب

0 ❤️

881911
2022-06-27 21:22:05 +0430 +0430

اخه محسن کیر خر به دهانت بااین کوس های که نوشتی، پدرسگ اگه اینطور بود که قهرمان ژیمناستیک جهان بود کونی، چطور دوپایش راپشت گردنش انداختی، گوزد

0 ❤️

881912
2022-06-27 21:27:53 +0430 +0430

کونی جقی الان که دارم مینویسم میگم جقی احمق

0 ❤️

885835
2022-07-19 14:31:00 +0430 +0430

جق؟ جق بوات سوزونده😂

0 ❤️

889450
2022-08-10 19:52:16 +0430 +0430

دمت گرم نوش جونت

0 ❤️

930780
2023-05-31 13:17:35 +0330 +0330

چجوری است که همیشه راوی داستان کیرش بزرگترین کیر دنیا است 🤔

0 ❤️