نکردن دو خواهر

1392/06/30

سلام بر همه ی عزیزانی که داستان نویس بدبخت رو به فحش میگیرند…حالتون خوبه؟بهتره همین اول بگم کار من به کردن نکشید.باز آخر داستان شاکی نشین فحش خواهر مادر بدین…میخوام یکی از تجربیاتمو بهتون بگم…هرچند شما خودتون خدای تجربه هستین.بریم سراغ داستان…
خواهرم یه مدتی میرفت تو مرکز توانبخشی کار میکرد.رشته اش روانشناسیه.
بعد اونجا با یه دختری آشنا شده بود که قرار گذاشتن باهم درس بخونن واسه فوق لیسانس.این دوستش همیشه میومد صبحا خونمون و باهم درس میخوندن.منم اونجا کلاس سوم دبیرستان بودم و صبحا مدرسه بودم و این دوستشو نمیدیدم.تا اینکه یه روز حوصله ی کلاس نداشتم و مدرسه رو قیچی کردم اومدم خونه.در گاراژمونو باز کردم و موتورمو بردم داخل که دیدم یه ماشینه بوق میزنه.رفتم جلو گفت آقا شما تاکسی خواستین؟گفتم نه.دیدم از اون یکی در خونمون یه دختری اومد بیرون با تیپ خفن.بعد سوار تاکسی شد و رفت.رفتم خونه به خواهرم گفتم کی بود این دختره؟گفت:دوست منه.گفتم شبیه شیطان پرستا بود.مثه سرخ پوستا لباس تنش کرده بود.خلاصه یه روز مادربزرگ زن داداشم فوت کرده بود همه رفته بودن تالار حلیم بخورن خواهرم با دوستش خونه موندن.من زود ناهارمو خوردمو اومدم یکم واس اونا حلیم اوردم.بهش گفتم بیا حلیمارو با برنج بخوری جایزه داری.گفتش محمد با من کل ننداز من خدای کلم.گفتم غلط کردی این همه مو داری کجاش کلی؟اونجا بود که رومون به هم واشد.خدایی من تا حالا دلقک تر از خودم ندیدم.به زور حلیمارو با برنج خوردو رفت خونشون.به خواهرم ز زد گفت جمعه میام دنبالتون بریم بیرون.اون بودو خواهرش من و دوتا از خواهرم.اولین باری بود خواهرشو میدیدم.خیلی ناز بود.به من گفتن محمد دوست داری کجا بریم؟گفتم الان بهترین وقته برای رفتن به مسجدجامع.گفتن خواهشا امروز دلقک بازی در نیار.خلاصه همش مسخره بازی درمیوردم.خواهرشم که یه سال از من کوچیکتر بود فک میکرد خیلی بانمکه.ولی خب تا اون موقع با موجودی مثه من مواجه نشده بود.هرچچچچچچی میگفت با تیکه جوابشو میدادم.خیلی زورش میومد.رفتیم پای کوه هنوز یکم برف مونده بود.اومد این خواهرش واسه عقده شو خالی کنه باگلوله برف زد خورد به پشتم.منم که بهانه اومد دستم رفتم گلوله برفو رو صورتش واس چند ثانیه نگه داشتم.طفلک صورتش قرمز شده بود.
این خواهر بزرگش که حدودا5 6 سالی از من بزرگتره گفت هیییییی یکی نمیاد که ما هم عروس شیم…منم بهش گفتم به در میگی دیوار بشنوه؟عمرا اگه بیام بگیرمت.اصرار نکن که نمیام.مگه اینکه بابات ماشین و خونه بگیره واسمون شاید بیام بگیرمت.اینم گفت آخجون از این به بعد محمد شوهر منه.هروقت میومد خونمون خواهرم میگفت محمد بیا خانومت اومده.یه شب مامان بابام با داداشم رفته بودن عزا(شایدم عذا یا اذا یا ازا یا عضا یا اضا…نمیدونم املاشو)یه شهر دگ.خواهرم زنگ زد دوستش و با خواهر کوچیکش اومدن شب خونمون.اونم به داداشش میگفت من خونه نیستم و خواهرام تنهان آخه داداشش خر غیرتیه.من و سه تا خواهرم بودیم اونو خواهرش.تا ساعتای3 4 صبح کسشر میگفتیم.یه شب دگ باز اومده بود خونمون که من با فاصله یه متری کنارش دراز کشیده بودم.دوتاییمون یه جوری نشسته بودیم که یه زانومون بالا بود.منم یه پشتی ورداشتم و یه طرفشو به زانوی خودم و طرف دیگشم خود به خود به زانوی اون گیر کرد.خواهرامم روبرومون نشسته بودن.داشتم با گوشیم ورمیرفتم که دیدم دستمو گرفت.منم ریده بودم به خودم.گفتم الان پشتی بیفته یا یکی از شوخی ورداره خیلی بد میشه.همینطوری دستای همو فشار میدادیم که دیدم دستامون عرق کرد.چندباری همین کارو کردیم بعد بلند شدیم که بخوابیم.من رفتم طبقه پایین کسی نبود.بعد نیم ساعت که مطمئن شدم خوابیدن به دختره اس دادم دسشویی نداری؟شب شاش نکنی به خودت پاشو بیا دستشویی.دستشویی طبقه بالامون خراب بود اومد تو حیاط دستشویی.منم دستاشو گرفتم و بوسش کردم و بغلش کردم و یکم مالوندمش که گفت محمد الان خواهرات میان میبینن بد میشه.خلاصه دو سه شب همینطوری اومدو همین برنامه بود و چند ماهی باهم رابطه داشتیم.یه بار دست کردم تو موهای خواهرم بعد از شوخی زدم پس کلش که بخندیم.بعد اس داد محمد نکن من حسودیم میشه.گفتم باشه تو رو هم نوازش میکنم.یه بارم اونجا کردم.ولی همیشه حسرت میخوردم که چرا نکردمش.آخه الان کونده شده واس من دم دراورده کسکش.یه مدت رفته بودم تو نخ خواهرش اونم تا حد کردن بردم.ولی بازم پشیمون کردم که چرا اونو هم نکردم.یه ضرب المثلی هست که میگه:دیوار که پست میشه مارمولک مست میشه…این ضرب المثل خیلی جاها کاربرد داره
نکته اخلاقی که میشه از این خاطره برداشت کرد اینه که:اگه دختری گیرتون اومد همچین بکنینش که اگه فردای روز شما رو جایی دید سرش پایین باشه
اوووووووووه چی همه طول کشید خاطره ام.ولی خدایی خواهر کوچیشو خیلی دوست داشتم.نه واس خاطر سکس.عاشقش بودم.ولی میگم که کسکش بود و واس همین پشیمون شدم که چرا نکردمش.الان من پیش دانشگاهی ام و هفته دیگه کنکور دارم.6 روز دیگه.خواهشا واسم دعا کنین یه جای خوب قبول شم.هرچند به حرف گربه سیاه بارون نمیباره.ههههههههههه شوخی کردم
ببخشید اگه اسم دخترا رو نیوردم چون دامادمون و دوست و رفیقا هم میان تو این سایت.اگه بخونن میفهمن کارمنه.ممنون که تا آخرش خوندین

نوشته: محمد


👍 0
👎 0
82291 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

399402
2013-09-21 03:04:30 +0430 +0430
NA

alan az hasrataye zendegit neveshti ke chi???

0 ❤️

399403
2013-09-21 09:59:07 +0430 +0430
NA

باور بفرمایید تنها هدفم از سر زدن به تاپیک های داستان های سکسی خوندن نظراته. بعضیا خیلی باحال نظر میدن :))

0 ❤️

399404
2013-09-21 17:42:19 +0430 +0430

دومبولو

0 ❤️

399405
2013-09-21 20:12:14 +0430 +0430
NA

شما اونجا سوم دبیرستان بودی؟؟؟؟ دقیقا کجاش؟ :D
یه شهر دگ؟؟؟؟؟؟؟ اونوقت دو ساعت خودتو واسه املای عزا کشتی؟؟؟؟؟ هه هه
پشیمون کردی؟؟؟؟؟؟ یا پشیمون شدی داداش من؟؟؟؟؟؟

0 ❤️