هستی با خجالت بهم داد

1391/09/16

خیلی وقت نمیگذره که با این سایت اشنا شدم.چند تا از داستاناشو خوندم و همینطور کامنت هایی که گذاشته بودید.تموم نظر هاتونو دوست دارم و با کمال میل قبول میکنم.
(اما خواهشا کسی که این داستانو میخونه ظرفیت داشته باشه)
سه سال بود که باهم دوست بودیم اما فقط یک دوستی ساده حتی بنا به خواست خودش باهم رو بوسی هم نمیکردیم.دوستش داشتم عاشقانه.هیچ وقت به چشم سکس بهش نگاه نمیکردم چون میدونستم که این از اون نوع دختر ها نیست که بخوای فقط باهاش سکس داشته باشی لذتی که وقتی دستشو عاشقونه تو دستم بود رو به دنیا نمیدادم.دو بار لهم کرد دو بار ازم دل کند و رفت اما هر دفعه خودش به یک بهونه ای برگشت اما هر دفعه نسبت به دفعه قبلش بیشتر دلربایی میکرد و بیشتر منو شیفته خودش میکرد اما دوباره میزاشت و میرفت.از این کار لذت میبرد که کسی واسش پر پر بزنه.((از قدیم گفتن عشق ادمو کور میکنه واقعا راست هم گفتن))
همیشه ادم های بانمک و به ادم های خوشگل ترجیح میدادم.قبل هستی دوست دختر های زیادی داشتم اما این واسم یه چیز دیگه بود تو سه سال گذشته هم که باهم بودیم دیگه دور هر چی دختر بود رو خط کشیده بودم و خودمو متعد میدونستم بهش که خیانت نکنم.خیلی موقعیت ها پیش اومده بود واسم که با دختر های خوشگل تر و مایه دار تر از این دوست بشم اما من فقط همینو میخواتم و بس.((میگن علف باید به دهن بزی خوش بیاد.))
دختر خیلی خوشگلی نبود اما واسه من با نمک بود و همین واسم خیلی یک دنیا ارزش داشت.قدش 167 بود و وزنش هم 58تکواندو کار بود و 8 سال هم بود که ورزش میکرد.چشماش مشکی بود.وقتی که میخندید چشماش بسته میشد و همین خنده هاش بود که من خیلی شیفتش میشدم و هر کاری میکردم که اون بخنده و من بشینم و خنده هاشو نگاه کنم.
بعد از این که دوبار لهم کرد و رفت فهکیدم که فقط واسش بازیچه شدم که میادو دلربایی میکنه و میشکونه منو و دوباره میره.دفعه سوم شده بود که برمیگشت طرفم و میخواست که دوباره باهم دوست بشیم البته منم خودم بدم نمیومد که کنارش باشم.یکی دوبار باهم رفتیم شاندیز و برگشتیم اما درست همون مواقع بود که طرح اومده بود به دختر پسر ها بد جور گیر میدادن.یک روز اس داد گفت میخوام ببینمت اما بیرون که نمیشد.با ترس و لرز از این که مبادا ناراحت بشه گفتم بیاد خونه.((تو مدت دوستیمون دفعه اول بود که میخواستیم با هم تو خو نه قرار بزاریم))میترسید.نه به خاطر اینکه بیاد خونه و من کاری دستش بدم نه.به این خاطر میترسید که شاید کسی از همسایه ها ما رو ببینه و لو مون بدن و بیان تو خونه ما رو بگیرن.از همسایه ها مطمعن بودم که کسیی تو این کارا نیست منم که تو اون اپارتمان خونه دانشجویی داشتم تا به حال از این کارا نکرده بودم و همسایه ها بهم اطمینان داشتن.بعد از چند تا اس قبول کرد که بیاد خونمو بشینیم اونجا باهم حرف بزنیم.
دوشنبه بود.
کلاس طراحی معماری 4 داشتم ولی اصلا اون روز حواسم به کلاس نبود میخواستم که زود تر برگردم خونه خدا رو شکر کارامو که نشون دادم از استاد اجازه گرفتمو رفتم خونه.در خونه رو که باز کردم اولین چیزی که تو چشم میزد ظرف های تو اشپزخونه بود سرمو چرخوندم تو خونه (بنازم به بچه های معماری که همیشه کاغذ و ورق هاشون مثل روده گاو تو خونه پخشه)پر بود از کاغذ و چسب و وسایل ماکت.بقیه خونه چون ازشون استفاده ای نمیکردم تر تمیز تر بود.ساعتمو نگاه کردم دیدم ساعت 3 شده و ما هم ساعت 4.5قرار داشتیم که هستی بجای اینکه امروز بره باشگاه بیاد پیش من وای کی اینا همه رو تمیز کنه.اما باید شروع میکردم.لباسامو عوض کردم خونه رو تر و تمیز کردم رفتم یک دوش حسابی گرفتمو اومدم بیرون لباسامو پوشیدم.تازه میخواستم که چای بریزم دیدم زنگ زد.
تا گفتم جانم هستی جان گفت:درو باز کن تو کوچتونم.صداش میلرزید خوب میشد که استرس و اضطراب و فهمید.در و باز کردمو رفتم دمه در منتظرش شدم تا بیاد.درو باز کرد و اومد تو خونه اما همچنان داشت پشت سرشو نگاه میکرد و تا وقتی که درو بست نه به من نگاه میکرد نه اینکه جواب سلاممو داد.درو که بست برگشت نیگاش که کردم رنگش سفید شده بود دیگه سبزه نبود.خندم گرفت و نتونستم که خودمو کنترل کنم من خندیدم و اون هم یک سیلی کوچیک زد به صورتم و گفت تا اومدم بالا دلم هزار راه رفت که الانه که همه بگیرنم.با این که تو اون ساعت روز هیچکسی تو اپارتمان نبود اما باز هم میترسید.اما من راحته راحت بودم.چون که حداقل تا یک ساعت دیگه اصلا کسی از خونش نه بیرون میره نه میاد داخل.
خونم دانشجویی بود اشرافی نبود.اما خونم درو دیوارش پر بود از وسایل وطراحی و نقاشی.بعد از چند دقیقه که حالش جا اومدو یک لیوان اب خنک خورد نشستیم به حرف زدن.نمیدونم اما از این که دفعه سوم بود که با هام اشتی کردیم خوشحال نبودم با تمام احترامی که بهش میذاشتم اما این دفعه میخواستم که بکنمش چون خیلی عذابم داده بود و الان میدیدم که خریت کردم تو این مدت نکردمش.رفتم از تو یخچال ابمیوه اوردم و بهش تعارف کردم و نشستم کنارش شالش افتاده بود رو گردنش دستمو بردم دور گردنش و بغلش کردم و اونم داشت ابمیوشو میخورد چشمم به گوشاشو گردنش که افتاد دیگه کیرم سیخ شده بود اما خوشبختانه شلوارم جوری بود که نشون نمیداد.اروم اروم شروع کردم نوازش موهاش همیشه این کارو دوست داشتم و به بهونه اینکه میخوام بخندونمش و میخوام قلقلکش بدم دستمو بردم روی گلوش و شروع کردم به مالوندنش و اونم خودشو میخواست از دستم ازاد کنه اما نمیتونست و با هم به کارامون میخندیدیم دیدم که پیش زمینه داره اماده میشه اروم شدم و شروع کردم به نوازش گوشش و اونم هیچی نمیگفت و خودشو زده بود به کوچه علی چپ و داشتیم با هم حرف میزدیم در مورد اتفاقات روزانه که یک دفع ای برگشت و گفت امیییر چرا این کارو میکنی ؟یکم صداش میلرزید و با خنده ای ساختنی.دیگه باید جدی تر میرفتم جلو لباش نزدیک لبهام بود چشمامو بستم و با سرعت صورتمو بهش چسبوندم حس کردم از این کار شوکه شده بود که امیر داره چهکار میکنه؟منم از فرصت استفاده کردمو محکم لبهاشو میک میزدم که به خودش اومد و صورتشو برگردوند و چند لحظه ای فقط بینمون سکوت بود.گوششو دوباره میمالیدمو تو بغلم گرفته بودمش و اونم هیچ کاری نمیکرد.میدونستم این دختراز اونایی نیست بشه به راحتی کردش باید حوصله میکردم تا دفعه اولو اخرم نباشه که میکنمش.دوباره لبم رو به لبش نزدیک کردم و ایندفعه بیشتر و بیشتر لب میگرفتم ازش البته اصلا وارد نبود معلوم بود که دفعه اولشه که میخواد بده.دیگه لب هاش مال خودم بود میخواستم برم سراغ سینه هاش اما تا دستمو بردم زیر مانتوش دیدم که دستمو محکم گرفت و نزاشت که به سینه هاش دست بزنم منم دستمو اودمو از روی مانتوش که هنوز تنش بود شروع کردم به مالوندن سینه هاش خیلی سفت بودن چند دقیقه ای همینطوری گذشت دیگه اونم منو محکم گرفته بودو منو به خودش فشار میداد و صدای نفس هاش بلند تر شده بود.دکمه های مانتو شو در باز کردمو نشوندموش از صدای نفس هاش میشد فهمید که رام شده اما هنوزم که هنوزه میترسیدم.مانتو شو در اوردم دیگه مقاومتی نکرد.وای یک ناپ آبی پوشیده بود سینه های سیخ و صفتی داشت با سایز 75 تاپش اومده بود بالا نافش رو میدیدم تو بغلم گرفتمش لب هامو به لب هاش رسوندم اونم زل زده بود تو چشمام و نگاهم میکرد میتونستم نفرت و شهوت و تو چشماش ببینم شهوتش بیشتر بود چشماش خمار شده بود لب هامو که گذاشتم روی لبهاش اونم لب هامو بوسید و محکم تو بغلش گرفتم و لبهاشو میخوردم کمرشو میمالوندم و دستمو به طرف بالا میاوردم که بتونم سینه هاشو بگیرم دستمو از دور کمرش برداشتم و گذاشتم رو سینه هاش و فشار دادم که با یک اخخخخخخخ حاصل از شهوت به این کارم جواب داد واییییییی دیگه مست مست شده بودم.میخواستم تاپشو بیارم بالا و روی سینه هاش بذارم که محکم با دستش تاپشو گرفت و به طرف پایین کشید اما من باید کارمو میکردم باید یک کار دیگه ای میکردم که بیشتر بتونم تحریکش کنم لب هامو از رو لب هاش جدا کردم و اومدم پایین تر و همینطور که لب بعدش چونش و لیسیدم تا به گردن سفیدش رسیدم شروع کردم به لیسیدن گردنش و اروم مک زدن اما خیلی حواسم بود که اختیارمو از دست ندم تا گردنشو کبود کنم واسه همین لیسیدنو ترجیح دادم که اونم دستاش شل تر وشل تر شد تا اینکه دستاشو از روی تاپش برداشت و روی سرم گذاشتو به گردنش فشار داد حالا راحت تر تاپشو اوردم بالا و روی سینش گذاشتم منتظر بودم/منتظر لحظه ای که فشار دستش از روی سرم کم بشه و بتونم جامو عوض کنم.داشتم گردنشو میلیسیدم و گوشاشو میخوردم و یک دستمو دور کمرش گرفته بودمو به خودم فشارش میدادم و با دست دیگم هم داشتم سینه های نازشو میمالوندم.لحظه ای که دنبالش بودم واسم فراحم شد فشار دستش روی سرم کم شد و منم جامو سریع عوض کردمو اومدم پایینو کمرشو شکمشو لیس میزدم و میخوردم اما هنوز دستام از روی سوتین رو سینه هاش بود وداشتم میمالوندم دیگه داشت شدت شهوتش بیشتر میشد نفس هاش تند ترو تند تر شده بودو صدای نفس هاش هم بلند تر و بلند تر و حرکات بدنش هم تند تر داشت به خودش میپیچید.اروم و اروم اومدم بالا تا به سینه هاش ریسدم یک سوتین خاکستریه دکولته تنش بود از روی سوتین سینه هاشو خوردم و درازش کردم اونم بدون هیچ مفاومتی داراز کشید و اومدم روش دراز کشیدم.واییییییییییییییی باورم نمیشد این همون هستیه خودمه که تا دیروز حتی اجازه نمیداد که بوسش کنم اما الان زیرم دراز کشیده ومنم اومدم روش.سوتینشو دادم بالا و سینه هاشو دیدم واییییییی چه سینه های نازی داشت با یک دستم سینه شو میمالوندم و با دو تا انگشت دیگم داشتم نوک سینه دیگه شو میمالوندمو مک میزدمش تاپ و سوتینشو میخواستم در بیارم از تنش.جفتشونو گرفتم تو دستم و کشیدم به طرف بالا و اونم دستاشو به علامت رضایت اورد بالا تا بتونم که راحت تر لختش کنم.تاپ و سوتینشو در اوردم از تنش حالا دیگه بالا تنش لخته لخت بود و تو دستام.درازش کردمو وحشیانه و سریع و دیووونه وار سینه هاشو میخوردمو مک میزدم اونم تنها با صدای شهوتش به کار هام جواب میداد و با دستاش هم سرمو دستامو میگرفت و به خودش فشار میداد.دکمه شلوارشو میخواستم باز کنم اما دستشو اورد که نذاره باز.نتونست طاقت بیاره دستشو از رو دستم برداشت ولی هر کاری میکرد من از شدت فشار و مک زدن رو سینه هاش کم نمیکردم و در همین حال هم دکمه شلوارشو باز کردمو زیپ شلوارش رو کشیدم پایین.خجالت میکشید واسه همین پاهاشو محکم به هم چسبونده بود و دستم نمیرفت اروم اروم انگشتمو فشار میدادم تا به بالای کسش رسید دیگه تموم شده بود میدونستم که به حساس ترین نقطه بدنش دسترسی پیدا کردم.لای پاش خیس خیس شده بود.بالای کسشو میمالوندم و سینه هاشو میخوردم هر چی بیشتر این کارو میکردم اونم بیشتر شل تر میشد و شهوتتی تر.شلوارشوتا روی زانو هاش کشیدم پایین اما دیگه مفاومتی نکرد دیگه هستی رام رام شده بودو فقط تو چشماش شهوت موج میزد.شلوارو لباس خودم هنوز تنم بود شلوارمو کشیدم پایین و کیرم رو که سیخ سیخ شده بودو سرش خیس شدخ بو اوردم بیرون.کسش لای پاشو خیلی خیس کرده بود واسه همین نیازی نداشت که به کیرم تف بزنم و بخوام که خیسش کنم یک راست کیرم رو گذاشتم لای پاش وایییییی لای پاش داغ و گرمو خیس بود اونم تاگرمای کیرم رو لای پاهاش حس کرد ترسید شل شد و شروع کرد به التماس کردن.امییییییییییر این کارو نکن امیر تورو خدا این کارو نکن بی ابروم نکن.هیچی نگفتم و کار خودمو میکردم کیرم رو به کسش میمالوندم اونم دیوونه شد حالا من رفتم زیر اون و اون اومد رو کیرم لای پاش بود و اون خودش رو بالا و پایین میکرد گرما و خییسی کسش دیوونم کرده بود سینه هاش اویزوون شده بودو منم داشتم سینه هاشو میخوردم و کمرشو میمالوندم.اونم داشت گردنمو لیس میزد.وایییییییییییییییی جفتمون تو فضا بودیم.داشت ابم میومد میخواستم همن لای پاش خالی کنم اما فکر بهتری به سرم زد درازش کردم کنارم و اومدم روی سینه هاش نشستم وسط سینه هاشو لیس زدم سینه هاشو با دستام گرفتم و کیرم رو گذاشتم لای سینه هاشو جلو عقب کردم ابم داشت میومد صدام داشت به فریاد تبدیل میشد گفت روم نریزی کثیف میشم ها بزم میاد گفتم باشه.ابم اومد واسه همین کیرم رو با فشار از لای سینه هاش به صورتش نزدیک کردم ابم اومد و ریخت روی موهاش و صورتش هر کاری میکرد که از زیرم در بیاد اما زورش نمیرسید تموم ابم اومده بود و صورت اون هم پر اب کیر شده بود.خیلی لحظه خوبی بود واسم.درسته نه به زور زیرم خوابوندمش نه اینکه درست و حسابی تو کون و کسش نکردم اما همینقدر که میدیدم که خوردش کردم بسم بود.بلند شد و با عصبانیت رفت و خودش رو تر تمیز کرد و رفت.
اما این فقط واسه منو هستی یک اغاز بود.

نوشته: new eng arch


👍 0
👎 0
54473 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

346902
2012-12-06 01:07:11 +0330 +0330
NA

چطوری وقتی سینشو میخوردی گردنتو میلیسید?

0 ❤️

346903
2012-12-06 01:17:29 +0330 +0330
NA

گفتی نریز بزم میاد
منم میگم نریز گوسفندم میاد
دیگه چی دوست داری؟
نظرت در مورد گوساله چیه؟
مثلا بگی نریز گوسالم میاد
یا شتر
در کل خوب بود و طرز نگارشت باعث ایجاد واکنش در من شد

0 ❤️

346904
2012-12-06 05:37:31 +0330 +0330
NA

خوب بود . از گی و لز و محارم که بهتر بود . تنها نکته منفی داستانت این بود که سکس رو بخاطر انتقام انجام دادی نه بخاطر عشق و دوستی . شیر جوان کاملا درست میگه طبیعت خانم ها ناز کردن و هنر اقایون ناز کشیدنه . بنابراین اگه در هر بار جدایی بهت خیانت نکرده باشه -که ظاهرا خیانتی هم نکرده و با کس دیگه ای دوست نشده - این هدف تو اصلا قابل بخشش نیست.

0 ❤️

346905
2012-12-06 08:21:04 +0330 +0330
NA

Ba to movafegham Bazi dokhtara koskholan

0 ❤️

346906
2012-12-06 09:28:25 +0330 +0330
NA

مرسی باحال بود اگه باز سکس داشتی بنویس

0 ❤️

346908
2012-12-06 12:16:50 +0330 +0330

فوق العاده بود =D>

0 ❤️

346910
2012-12-06 12:42:26 +0330 +0330
NA

شیر جان زیادی کس میلیسی … از کوس لیسی متنفرم

0 ❤️

346913
2012-12-06 14:43:54 +0330 +0330

واقعاً که از قدیم راست گفتن خایه مال آخر فیلم میمیره حالا چه مرد باشه چه زن چه شیر باشه چه کیر…

0 ❤️

346914
2012-12-06 15:49:44 +0330 +0330
NA

شیر جوان:
احساسات آدمها بازیچه ناز کردن کسی نیست اونم برای چند بار! انتقام روش مناسبی نیست ولی با عواطف هم خیلی خود خواهانه و بیرحمانه است! ناز رو یک با یا حداکثر دو بار میکشند وقتی بیشتر شد میشه سوء استفاده. به هرحال داستانت بد نبود, ایرادات تایپی و نگارشی داشت ولی ضدحال نبود. موفق باشی

0 ❤️

346915
2012-12-06 23:43:33 +0330 +0330

آخه از “بنظر من یه تار موی یه دختر به صدتا پسر بی ادب می ارزهولی پسر خوب هم زیاده” جز خایه مالی چه برداشتی میشه داشت؟ آخر سخن حکیمانه بودا!!!

0 ❤️