همسر روسی (۱)

1396/05/15

چند ماهی بود فکر گرفتن زن روسی فکرم مشغول کرده بود.من که زبان روسی بلدم پول هم که دارم قیافم که خداروشکر بد نیست چرانباید یک زن خوشگل سکس بلد روسی داشته باشم از دوستم تو استرالیا پرس جو کردم نظرش چیه اون گفت اینجا تمام مردای استرالیایی به طرف روسیه سرازیر شدن زن روسی میگیرن البته بعید میدونم زنای روسی بیان تو ایران حجاب تحمل کنند.راست میگفت منم به خاطر شرکت خارج از ایران نمیتونستم زندگی کنم تصمیم گرفتم برم یک شهر مزخرف روسیه زن پیداکنم تا راضی بشه بیاد ایران زندگی کنه.تو نقشه دید زدم یک شهر بود به نام مورمانسک که شمال روسیه بود بعد از سرچ تو گوگل دیدم بله از این مزخرف تر پیدا نمیشه.بابام فوت شده مامانم در جریان گذاشتم که میرم روسیه برای کار شرکت هم سپردم دست داداش کوچیکم البته بهش حق امضا ندادم. ویزای یک ماهه گرفتم تا با خیال راحت بگردم بلیط گرفتم راهی شدم مسکو.

بعداز رسیدن به مسکو بلیط مورمانسک گرفتم واسه فرداش .چند سالی روسیه مونده بودم زمانی که جوون تر بودم و چندتا دوست صمیمی ایرانی هم تو مسکو داشتم رفتم خونه ی سعید یکی از این دوستان و شب پیشش موندم.فرداش رفتم مورمانسک.واقعا شهر بدی بود شهرهای ایران پیش این شهر پاریس بودن.خلاصه هتل گرفتم مشغول جست جو شدم اوایل پاییز بود ولی هوا خیلی سرد بود توشهر چرخ میزدم به دخترا چش چرونی میکردم چندروزی به همین طریق گذشت کم کم داشتم ناامید میشدم واب وهوای اینجام بهم نمی ساخت یک شب خسته رفتم به یک رستوران کوچیک مشتری زیاد نبود نشستم منو رو نگا کردم همینطور که چشمم به منو بود گارسون اومد گفت چی میل دارید یه نیم نگاه کردم وشوکه شدم.یک دختر بلوند خوشگل که موهاشو پسرونه زده بود بالاسرم بود.باخودم گفتم اب درکوزه ما تشنه لبان میگردیم همچنین خداروشکر کردم که چنین صورت خوشگلی افریده.همینطور تو افکار خودم غرق بودم که صدای دختره منو به خودم اورد.گفت:زودباشید انتخاب کنید.یه غذا انتخاب کردم بهش گفتم رفت. منم از پشت بانگاهم دنبالش کردم.لباس نسبتن پوشیده تنش بود ویه دامن مانند هم پاش بودپاهای کشیده وخوش فرمش هوش ازسر ادم میپروند.باخودم گفتم خودشه همین باید راضی کنم.چندلحضه بعد فکر دیگه ای به سرم زد خوب دختر به این خوشگلی ممکنه تاالان تنها باشه؟.لحضه دوبار اومدنش مثل یه قرن گذشت اومد میز چرخ دار پر از غذا کنار میز گذاشت غذارو چید منم برای خالی نبودن سینی یه پول درشت گذاشتم داخلش یه نگا کرد گفت ممنون. سنش به 23 24 سال میخورد معلوم بود زندگی سختی داره مجبور شده تو رستوران کار کنه غذا خوردم یکم نشستم تا رستوران کامل خالی شد دختره صداکردم بهش گفتم میتونم باهات صحبت کنم. این ناحیه از لحاظ اواها و لحجه یکم فرق داشت ولی هم من زبون اونو میفهمیدم هم اون. رک رفتم سراصل مطلب گفتم من تورو دیدم بایک نگاه عاشقت شدم من اهل ایرانم وتو ایران وضعم خوبه شرکت دارم اگه مایل باشی چندروزی باهم باشیم تاباهم بیشتر اشنابشیم قصد من هرزگی نیست قصد جدی دارم شاید به ازدواج ختم بشه دختره یکم شوکه شد راستش من خودمم شوکه شدم که چطوری این طور راحت حرفم گفتم دختره یکم من من کرد من گفتم از تو الان جواب نمیخوام یکم فکرکن.ولی بدون اگه بامن باشی دیگه نمیذارم سختی بکشی مثل ملکه زندگی میکنی.دختره گفت به پیشنهادت فکر میکنم.من گفتم میشه شماره موبایلت داشته باشم شماره داد و ازش خداحافظی کردم زدم بیرون رفتم هتل خداخدا کردم که قبول کنه فرداش نرفتم اونجا پس فرداش شب رفتم اونجا یکم دیررفتم تامشتری نباشه. اونجا بود رفتم سر میز نشستم اومد بالا سرم گفت چی میل داری.گفتم قبل از هرچیزی بگو ببینم جوابت چیه یکم مکث کرد بعد گفت جوابم مثبت که بیشتر اشناشیم منم از خوشحالی خواستم بپرم اونجا بغلش کنم ولی صبر پیشه کردم بایه لبخند بلند خوشحالیم بروز دادم.گفت حالاچی میخوری گفتم اشتهام بازشد هرچی تو دوست داشته باشی من میخورم یه لبخند زد رفت.چند روز گذشت تواون مدت فهمیدم که اسمش تانیا دابروفسکی هست دوست پسرش ادم عوضی بوده وهرشب مست میکرده چون ادم خلافی بوده نمیتونسته ازش جدابشه که خوشبختانه پلیس گرفته.باباشم چند سال پیش مرده این با مادرش که تویک اداره ابدارچیه زندگی میکنه.خونه هم که چه عرض کنم اتاقشون تو محله فقیرنشین شهره.تو این مدت حسابی باهم صمیمی شدیم یک شب که از رستوران دراومد رفتم دنبالش یکم گشتیم تویه کافه نشستیم اون وقت شب هم کسی نبود حین خوردن قهوه چشم هامون تو چشم هم بود اومدیم بیرون دست هم گرفتیم چون تانیا میگفت از تاریکی میترسه. خونشون دوربود هواهم یخبندان گفتم اگه دوست داری میتونی شب پیش من بمونی هتل نزدیکه بایکم مکث گفت باشه.رفتیم هتل ازشانس ما هتلدار اونجا نبود زود پریدیم اسانسور فلنگ بستیم اتاقم طبقه سوم بود باگوشیش به مامانش خبرداد که امشب خونه دوستش میمونه.اتاق یک نفره بود ولی بزرگ بود مسواک زدم اومدم دیدم پالتو دراورده بایک تاب راحتی نشسته و شلوار راحتی پاشه تا اون موقع بدنشو ندیده بودم .دیدم که بله بدن سفید سکسی داره.نشستیم تلویزیون نگاه کردیم باهم صحبت کردیم از احوالات هم باخبر شدیم .من گفتم فکر نمیکنی اگه موهاتو دراز کنی خوشگل تر میشه.گفت موهامو برای کی خوشگل میکردم کسی نداشتم.گفتم حالا که داری.یه لبخند ملیح زد.گفتم میدونی همون اولین بار که دیدمت عاشقت شدم. گفت منم اون موقع که دیدمت باچشم موی سیاهت دلمو لرزوندی.تواین مدت به خودمون اومدیم دیدیم تقریبا بغل هم هستیم هردو منتظر یک جرقه بودیم تا منفجر بشیم .بادستم صورتش لمس کردم لبای قرمزش داشت دیوونه ام میکرد اونم دست وپاش شل شده بود.گفتم عاشقتم تانیا و لبام گذاشتم رو لباش چند لحضه همون حالت موندیم بعد بدن همدیگه لمس کردیم و شهوت هردوما بالا رفته بود خوابوندمش رو تخت مشغول لب گرفتن نوازش شدیم گردنش وگوشش مک میزدم سینه هاشو مالش میدادم خلاصه هرکاری میکردم تا نقطه ضعف اولیه پیداکنم اونم همکاری میکرد بدنش دراختیارم گذاشته بود قبل از این که تابش رو دربیارم بهش گفتم ادامه بدیم باسرش گفت اره .تابش دراوردم وکرست مشکی رنگش نمایان شد.سینه هاشو مالش میدادم اونم چشم هاشو بسته بود بدنش هم حسابی گرم شده بود رفتم پایین تر شلوارش یواش یواش کشیدم پایین شرت مشکی پاش بود شرتش با کرست ست بود اول کرستش دراوردم سینه های مثل پنجه افتابش دیده شد نوک سینه اش حسابی منقبض شده بود ومعلوم بود حسابی تحریک شده سینه هاشو مک زدم وبااین کار ناله های از لذتش شروع شد حالا وقته اصل کاری بود رفتم زیر گوشش گفتم اجازه میدی این بارهم جواب مثبت بود.به طرف بین پاهاش روانه شدم وشرتش خیلی اروم پایین کشیدم .خدای من چی میدیدم الت تازه اصلاح شده واقعا خوردنی.لبه های التش را اروم لمس کردم دوباره اه ونالش شروع شده چوچولش رو نوازش کردم اب دهنم خالی کردم داخل التش یک انگشتم رو خیلی اروم وارد التش کردم به قول معروف راه را بازکردم تانیا اول مقاومت کرد ولی بعد انگار خوشش اومد که چیزی نگفت بعد تبدیل کردم به دو انگشت کم کم داشت ارضا میشد که یهو دست از کار کشیدم بلند شدم تا تانیا برای سکس حریص بشه بااین کار تانیا به خودش اومد بلند شد نشست منم یک لبخند موزیانه بهش زدم اونم فهمید برای چی این کار کردم لبخند زد. اومد جلوی پام نشست وکمر شلوارم رو باز کردشلوارم کشید پایین بعد شرتم کشید پایین یکم تند این کارو میکرد واین نشون میداد نقشه ام گرفته.التم گرفت دستش ودستشو عقب جلو میکرد منم در این فاصله بلوز وزیرپیراهنم رو دراوردم تا بدن ورزیدم اجازه خودنمایی پیداکنه. تانیا معلوم بود کارشو بلده خیلی ماهر ساک میزد والتم وارد دهنش میکرد.اولین سکسم باهاش بود اونم خیلی ماهرانه ساک میزد وترسیدم انزال بشم پس بلندش کردم صورتش بوس کردم زیر گوشش گفتم اماده ای گفت اره عزیزم.به پشت خوابید روتخت وروش به من بود وپاهاشو بازکرد منم یک تف زدم به التم ویک تف زدم به التش و اماده عملیات یازده سپتامبر شدیم. خیلی اروم کار شروع کردم ودخول انجام دادم چند لحضه بعد سریع تر کردم واونم همین میخواست.اون که تااون موقع ساکت بود حرف زدنش شروع شد:(اره عزیزم ادامه بده من ازتو راضی ام)وبالاخره جمله ای که میخواستم گفت.گفت دوست دارم مسعود.مسعود نمیتونست درست حسابی بگه ولی ناقص گفتنش روهم دوست داشتم.چنددقیقه همونطور ادامه دادیم بعد من گفتم یه جور دیگه.برگشت وپشتش روبه من کرد بازم دخول انجام دادم این بار حالت سگی.این حالت دوست داشتم سرعتم هم بالاتر رفت همون حالت زیر گوشش گفتم:عزیزم خیلی دوست دارم تو عشق منی همیشه باهات میمونم .من به کارم ادامه دادم وعقب جلو میکردم داشتم از لذت میمردم حین دخول سینه هاشو نوازش میکردم شونشو هم بوس میکردم.چند لحضه بعد ارضا شد و بدنش لرزید.من همون حالت ادامه دادم تااین که چند لحضه بعد ارضا شدم وابم رو روی باسنش خالی کردم وروی تخت ولو شدم کنار تانیا لبخندی ازروی عشق به تانیا زدم چنددقیقه سکوت حاکم بود.بعد بلند شدم بادستمال کاغذی باسن تانیا رو تمیز کردم تانیا گفت نکن میرم حمام.من بهش گفتم اذیت که نشدی گفت نه اصلا خوشم اومد.بعدرفت حموم.تانیا که رفت بلند شدم شورتمو پیدا کردم پوشیدم که لخت نباشم.نشستم رو تخت که تانیا بیاد تانیا که اومد بوسه پایانی باکمی تاخیر ازش گرفتم رفتم حموم.من وتانیا ومادرش به مسکو اومدیم واسه مادر تانیا یک اپارتمان کوچیک خریدم رفتیم سفارت ایران با تانیا عقد کردم فقط با 20سکه مهریه وهمراه تانیا به تهران سفر کردیم…ادامه دارد

نوشته: max payne


👍 7
👎 10
14795 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

643858
2017-08-06 21:02:58 +0430 +0430

🙄 🙄

0 ❤️

643861
2017-08-06 21:05:15 +0430 +0430

آره تو راست میگی… پوتین یه دست کونت نزاشت؟

4 ❤️

643908
2017-08-07 04:59:27 +0430 +0430

(hypnotized) (hypnotized)

0 ❤️

643922
2017-08-07 05:48:25 +0430 +0430

عجب و بازهم عجب

0 ❤️

643954
2017-08-07 08:23:33 +0430 +0430

هم لایک هم دیسلایک اوایلش قشنگ بود خوب توصیف کرده بودی ولی بعدش گره ابهام بود رو قسمت بعدی بیشتر کار کن ?

0 ❤️

643981
2017-08-07 11:17:16 +0430 +0430

کرملینو چطور اونو نخریدی؟؟ ممکنه یه وقتایی بخواین برین بازدید مادرزن جان شاید راحت نباشی شبو تو خونش بمونی بخوای بری خونه خودت!!! من همیشه اینو به یاسر اگزوز میگم امشب به تو کم ببند همیشه ببند!!

0 ❤️

644001
2017-08-07 15:04:04 +0430 +0430

Я не люблю свою историю, я надеюсь, что вы лучшие истории будут опубликованы

Спасибо за беспокойство

0 ❤️

644029
2017-08-07 20:10:08 +0430 +0430

وااا چرا دوستان بد نظر میدن?خوب امکان داره این داستان تخیلی باشه و واقعیت نداشته باشه شما به قلم نظر بدین خوب

0 ❤️

644047
2017-08-07 21:03:01 +0430 +0430

انشالله مبارک باشه بپای هم پیرشین‌ خوشبحال مادرجان نه چک زد نه چونه عروس اومدتوخونه همیشه شادوسرزنده وسرحال وقبراق باشی.
(پسرجان اندازه نگهدارکه اندازه نکوست) تخته گازنروسوپاپ میزنی
لائیییکککک

0 ❤️

752976
2019-03-09 00:46:52 +0330 +0330

عالیادامشو بزار

0 ❤️

765432
2019-05-04 08:03:44 +0430 +0430

آفرین معلوم شد واقعا شرکت داری و واقعا زرنگی دختر رو عاشق کردی بعدش باهاش ازدواج کردی با مهریه 20 سکه

آفرین بزرگ مرد کار درستی کردی از ایران زن نگرفتی

0 ❤️