همه چیز از چت روم شروع شد

1391/09/06

همه چی از چت و چت روم شروع شد. یه روز به خودم اومدم و دیدم همسرم دوست پسر داره و دیگه شکل دوستیشون از قالب چت بیرون زده و اس ام اس و تلفنه که پشت هم واسه هم خرج میکنن. یه کم به زنم و رفتاراش مظنون بودم تلفنش رمز دار شده بود و حتی توالت حموم هم که میرفت گشیشو میبرد با خودش. یکی دوبار دم در حیاط گوش وایسادم تا مطمءن بشم. رمز گوشیش هم باز کردم و دیدم بعله داستان شون تا حد غیر مجاز پیش رفته. بگذریم تو یه ماموریت بودم که فهمیدم خانم یه هفته خونه دوست پسرش سپری کرده. اومدم و خیلی به قول یکی از دوستام مثل مریخی ها بدون دعوا جدا شدیم. بعد از محضر رفتم تو یه سایتی سریع عضو شدم و گفتم اون بلایی که سرم اومده سر هر چی زن شوهر داره بیارم. اولین خانم رو که دیدم گفتم سلام . جواب نداد دومی فحشم داد سومی آف شد. این روال تا هفت هشت روز ادامه داشت تا اینکه یکی درخواست دوستی داد. معلوم شد که اهل یکی از استانهای غربیه و اسمش هم زیباست. “زیبا”. یه کم که گذشت متوجه شدم متاهله و شوهرش بچه دار نمیشه و خلاصه همه چی بر وفق مراد بود الا مسافت چهارصد کیلومتری. تو چتامون از یه تاریخی مدام از سکس حرف میزدیمو از زیر زبونش داستان شبهاشو میکشیدم بیرون و مثل یه جنتلمن سعی میکردم ویژگی های خودمو نسبت به شوهرش به رخش بکشم . بد جور به دلش نشسته بودم. تا اینکه یه شب اس ام اس داد . از دست شما مردا. کلافه م کرده این مرد. شوهرشو میگفت. معلم بود فکر کنم یا مدیر بود یادم نیست ولی مثل همه کارمندا صبح تا ساعت ۴ سر کار بود. گفتم چیه گفت تو عادتم و به زور اومده سکسشو کرده و خوابیده. این اواخر که باهاش چت یا اس ام اس میدادیم وضعیت جسمی و جنسیم طوری شده بود که مدام حموم لازم میشدم. یه دستم رو کیبورد بود و یه دستم رو معامله م. گفتم: عجب پس پریود هم که هستی سرویس میدی? گفت ندم چی کار کنم? گفتم منم میخوام گفت چی? گفتم همین. گفت بفرما نوش جون کن . مطمئنم وقتی این حرف رو زد فکرش هم نمیکرد تو کمتر از بیست و چهار ساعت پیشش باشم. بهش زنگ زدم بیا فلان میدون . باورش نشد اومد. تپل.قد حدود صدو شسصت تا هفتاد. سفید… لباش یه نموره نا فرم بود ولی چشماش بد جور قشنگ بود. سینه ها درشت. کمرش گود بود و این باسنشو بزرگ نشون میداد و از همه قشنگتر رونهاش بود تپل و ورزیده. نشست تو ماشین اولش یه کم خندیدیم عکس همو دیده بودیم ولی الان قضیه فرق داشت با راهنماییش رفتیم یه جای دنج تو همون ماشین لباشو بی مقدمه بوسیدم و کازیدم و تا دندوناشو خوردم. گفت هوووووی کبودش نکن. گفتم پریودی هنوز? گفت فکر کنم آخرشه امروز. نمیتونستم تحمل کنم دستم مدام رو صورت و پاهاش بود داغ داغ بودم میفهمید ولی به رو خودش نمیاورد.نهار رو با هم خوردیم و رسوندمش تا یه جایی و خودمم یه جایی(اگه دقیق نمیگم واس خاطر اینکه مکان معلوم نشه) چادر مسافرتیمو علم کردمو کپیدم. از شما چه پنهون سه بار تا صبح کف دستی زدم و با متکا بادیم حال کردم. مدام سینه هاش و روناش و مزه ی لباش تو ذهنم بود. صبح ساعت نه بهش زنگ زدم .“زیبا من باید برم . شاگرد دارم . بیا ببینمت” اومد. سوارش کردم یه چی گرفتم نهار با هم باشیم. بردمش تو جاده یه راه فرعی و پیچیدم تو خاکی. بنده خدا ترسیده بود. کپ کرده بود نفس نمیکشید چه برسه بگه کجا میبری منو. یه جای خلوت لا به لای تپه ها چادر رو علم کردم و رفتیم تو. اولش لباشو بعد دستام رفت رو سینه هاش . کلا تو سکس شوخم. با ترفند و جک دلقک بازی دکمه های مانتوشو باز کزدم و سیناهاشو دستمالی کردم هنوز عکسالعملی نداشت. متحیر بود لبمو گذاشتم رو سینه هاش مکیدنم. اولین واکنشش دستاشو گذاشت رو موهامو انگار که میخواد بشوره.دیدم بدش نمیاد یه کم وحشی بازی دراوردم که باعث شد روش باز شد و خوابید. جاش بد بود زیرمون سنگ زیاد بود. رفتم وسط دوتا پاش از رو شلوار کسش رو بوسیدم. اومدم شلوارشو درارم نذاشت گفت اگه این کار رو بکنی دیگه باید کات کنیم. گفتم چرت نگو گفت همین که گفتم. دست بر نداشتم شلوارشو دراوردم دستمو خواستم بکنم تو شرتش نذاشت گفت پریودم . ولی من که این چیزا حالیم نبود. کردم تو نوارش یه نموره لک داشت معلوم بود روز آخرشه. مدام میگفت نکن. کسش خیس شد و واسه اینکه چیزی نگه لباشو گذاشتم لا دندونام. داشتم حض میبردم و به این فکر میکردم چطوری بکنمش . اول از پشت یا بذارم دهنش و تو این فکرا بودم که یهو چشام افتاد به چشاش گفت زودتر ارضا شو. سکوت کردم. حدود دو دقیقه به چشای هم زل زدیم لباشو طوری کرد که ببوسمش. بوسیدم طولانی دستم هنوز تو شورتش بود. فکرم دیگه سکس نبود مدام تو شیش و بش این بودم که درارم یا ادامه بدم که یهو گفتم? دستامونو با چی بشوریم حالا ? تو گوجه رو خورد کن منم ظرفا رو آماده میکنم کالباس هم که خورد کردن نمیخواد . پاشدم یه لحظه جلومو گرفت نذاشت پاشم بعد رهام کرد. خودم شلوارشو پاش کردم و برا اولین بار عاشقانه بوسیدمشو . ناهار رو خوردیمو رسوندمشو دیگه هم ازش خبری نتونستم بگیرم. تمام/ ((ببخشید داستان نویس نیستم اگه بد بود ببخشید))

نوشته: Face@off


👍 0
👎 0
21773 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

345517
2012-11-26 23:22:55 +0330 +0330
NA

آخه بی شخصیت عوضی چونکه زنت بهت خیانت کرد تو هم مثلا می خواستی انتقام بگیری رفتی تو اینترنت که با زن های شوهر دار رفیق بشی
واقعاً خیلی بدبخت و بیچار ه ای . خاک تو اون سرت با اون طرز تفکرت . متاسفم برای تو . که مشکل بی عرضه گی و بی ناموسی خودتو می خوای با انتقام حل کنی

1 ❤️

345518
2012-11-26 23:33:16 +0330 +0330
NA

خدا لعنتت کنه.بابا زنت جنده بود اینو بفهم.نفهم.

0 ❤️

345519
2012-11-26 23:38:45 +0330 +0330
NA

شماها هستید ک دنیای پاک مجازی رو واس زن های پاک و با ابرو ب خطر می اندازید

1 ❤️

345520
2012-11-26 23:48:07 +0330 +0330
NA

khobe laghal khodetam midoni cheghad oghdei hasti.

0 ❤️

345521
2012-11-27 00:05:34 +0330 +0330
NA

اما این فقط یه داستانه. ‎:(‎‏ اصل و ول میکنید(نوع نگارش) میچسبین به فرع? (موضوع)

0 ❤️

345522
2012-11-27 01:52:15 +0330 +0330
NA

تو احتمالا تو لاس وگاس سیر میکنی

0 ❤️

345523
2012-11-27 02:29:05 +0330 +0330
NA

X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( X( خَعلی کارت نامردیه…
خَعلی بی شوری و بی تربیت و بی ادب و بی شخصیت و …
بقیه با آقایون که به حسابت رسیدگی خواهند کرد…

0 ❤️

345524
2012-11-27 03:00:31 +0330 +0330

aghayoon khanuma koso sher nagin
awaze ini ke begin dastanet eftezah bud narahate zanaye ba aberoo wo pakdamanin?

0 ❤️

345525
2012-11-27 03:15:59 +0330 +0330
NA

بنظر من لحظه ای که از تصمیمت گذشتی، به خودت اومدی و فهمیدی نه همه ی زنها مثل هم هستن و نه همه ی مردها.
این لحظه واقعا سخت و گیج کننده ست و خیلی خوبه که تو به حقیقت رسیدی و با لجبازی و هوس سرکوبش نکردی!
ممنون که این لحظه رو تو داستان توصیف کردی.

0 ❤️

345527
2012-11-27 03:54:02 +0330 +0330

ازينكه نويسنده جراتشو داشته بياد پاى داستانش جواب كامنتهارو بده خوشم اومد،آفرين!
ولى دوستانه بهت ميگم سعى كن براى داستان بعديت از موضوع بهترى استفاده كنى، ازين قبيل داستانها توى اين سايت اصلا استقبال نميشه.
شما بايد علايق مخاطب رو هم در نظر بگيرى، نميگم مطابق ميل خواننده بنويس، اصلا منظورم اين نيست، ولى بايد يه حداقل هايى رو رعايت كنى، براى مثال، شما در اجتماعى كه همه ى افراد از نارگيل متنفر هستن، بخواى از لذت، خوردن نارگيل تعريف كنى! خوب مسلما توى اون جامعه موفق نميشى و مورد بى توجهى و حتى توهين قرار ميگيرى.

البته بخاطر بى اطلاع بودنتون از شرايط اين سايت؛

من از دوستان خواهش ميكنم به نويسنده توهين نكنند و كمى نرمتر برخورد كنن.
جوونى كرده! ;-)
_
ولى آقاى نويسنده من با اين كامنتتون هم مخالفم. درسته داستان واقعى نيست ولى دليل نميشه بگيم كه: “اصل نگارش هست و موضوع فرعى”
اين كاملا اشتباست موضوع داستان بسيار مهمه و فرعى محسوب نميشه حتى خيلى وقتها از نگارش هم اهميتش بيشتره، شما با استفاده از بهترين نگارشت هم نميتونى صحنه ى استفراغ كردن يه ميمون رو به زيبايى به تصوير بكشى، ولى چه بسيار داستانها بودند كه بخاطر داشتن موضوع مناسب، نقصهاى نگارشى كه داشتن كمتر به چشم اومده و جزء داستانهاى خوب دسته بندى شدن.
اميدوارم در آينده نوشته هاى بهترى از شما بخونم.

0 ❤️

345528
2012-11-27 07:39:39 +0330 +0330
NA

لاقل میکردیش…

0 ❤️

345529
2012-11-27 09:10:29 +0330 +0330
NA

هر چی کشیدی از خیانت خانومت مقصر خودتی دنبالش بگرد ببین کجا اشتباه کردی 1 خانوم محترم بیخودی خیانت نمیکنه.

0 ❤️

345530
2012-11-27 11:45:43 +0330 +0330
NA

آریزونا پس این نویسنده جقی کجاست ? چرا نیستش
کسشعر گفته رد حد المپیک

0 ❤️

345531
2012-11-27 13:17:05 +0330 +0330
NA

ممنونم از همتون. و آریزونای عزیز و اون داداش صیغه ای و کلا همه. دمتون گرم. چشم راست میگین . حتما بهتر از این تقدیمتون میکنم. تمام فحاشی ها و نظراتو همه و همه رو به جون دل پذیرفتم. پایدار باشید. اینو اولین روزی که عضو شدم نوشتم و بعد شروع به خوندن داستانا کردم. نمیگم همین الان شدم یه نویسنده ولی سعی میکنم بشم اون چیزی که شما دوست دارید و دوست دارم داستانای شما رو هم بخونم تا بهتر یاد بگیرم

0 ❤️

345532
2012-11-27 14:20:25 +0330 +0330
NA

میگن هر کسی بدونه خودش نفهمه! این خودش یه فهمیه!خوبه فهمیدی نفهمی الاغ

0 ❤️

345534
2012-11-27 22:39:54 +0330 +0330
NA

:D
:D :D :D :D :D :D :D موافقم

0 ❤️

345535
2012-11-27 22:43:38 +0330 +0330
NA

:P کیرم تو کس زنت

0 ❤️

345536
2012-11-28 00:34:59 +0330 +0330
NA

من فک میکنم داستان عین واقعیت بود.به دو دلیل
اولا اینکه متاسفانه اکثر مردایی که زناشون بهشون خیانت کرده میان تو نت که انتقام بگیرن.اینا ازون دسته هستن که بقوله سوگل خودشون مقصر بودن که زناشون هرز پریده…قبول کن که به زنت توجه لازم را نکردی فقط عین یابو کار کردی یا شایدم کونده بازی دراوردی .از شانست زنت هم ازونا نبوده که بسوزه و بسازه بنابراین به چت و نت رو آورده که با یکی که نمیشناستش راحتتر دردودل کنه که حرفاشو تو فامیل پخش نکنه یا تو سرش نزنه. بعدشم که معلومه کس رو به فاک داده.اگه دوستت داشت تا دو ماه هم ماموریت بودی نه تنها خیانت نمیکرد بلکه بیشتر مراعات میکرد که حرف و حدیث هم پیش نیاد.چون خودت کونت گهی بوده وقتی میدیدی زنت تلفنشو قائم میکنه همون موقع این حرکتش باید بهت برمیخورد.ولی تو سکوت کردی…مگه شریک زندگی همدیگه نبودین؟پس پنهان کاری معنی نداره
دوم اینکه اون زن که بهت میگفت که از سکس با شوهرش راضی نیست و … یه حرف کلیشه ای هست که اکثرا میگن برای اینکه خودشونو از خطایی که میکنن تبرئه کنن یا بار گناهاشونو سبکتر کنن(خود گول زنی)…کسی اول کار نمیاد بگه که مثلا فامیل شوهرم فلانه یا شوهرم شخصیتمو خورد میکنه یا معتاده و…شرط میبندم همه اینارو بعدها بهت گفته.مطمئن باش زن تو هم همینارو به دوست پسراش گفته…پس زیاد به کیر و خایه ت نناز.چون اگه بخاطر کیر گنده بود زنت باهات میموند.یا همین زن به هر قیمتی بود بازم باهات تماس میگرفت…الان هرگونه عیبی دوا درمون داره.من بدون اینکه بشناسمت بهت میگم که از بس کیری بودی زنت نمیتونسته باهات راحت باشه.میترسیده برینی تو احوالش.شایدم از سکس با تو لذت نمیبرده ولی به روت نمیورده و تو هم فک میکردی خیلی باحالی.در حالیکه اون میترسیده تو بهش تهمت لاشی بودن بزنی و یا حرف بدتر و زننده تر.اگه دوستت داشت حتما طوری بهت میگفت که به غرور مردونه ت برنخوره.زن اگه بخواد با اون غریضه زنونه و زبونش چنان کاری میکنه که فک کنی براد پیت هستی در حالیکه در پیت هم نیستی:))
تو هم بجای انتقام و عقده ای بازی سعی کن زودتر سروسامون بگیری و اشتباه زندگی اول را نکنی.اخلاقتو درست کن کیری:))
اینم یادت باشه هیچ زنی تو دنیا بخاطر تنها کیر خیانت نمیکنه وگرنه کل زنای عالم را باید سیاه پوستای خرکیر میکردن.البته اینم بگم یه سری خانمها هستن که اکثرا از خونوادهاشون میشه فهمید که ذاتا بی بند وبار هستن .خب اینا تکلیفشون معلومه که با یکی عین خودشون وصلت میکنن.اما یه سری دیگه مخصوصا جاهایی مثل ایران که بخاطر جو اجتماع سخت گیری خونوادها یا زیادی مذهبی بودن همیشه در حسرت حتی یه دوس پسر تلفنی بودن،اینا فقط شوهر میکنن که آزاد بشن و عقدهای نوجوونی و مجردی را خالی کنن.چه بسا خطرناکترن.بعضیاشون شناگرای زبده ای هستن که میخان هیجاناتی را که تو اون سن نداشتن رو بعد از رهایی تجربه کنن.اینو گفتم فک نکنی چون زن اولت تو زرد از آب دراومد بری دنبال این چادرچارقدیا.داخل همینا هم خراب کم نیست.چون تو ننوشتی که زنت دلیله خیانتش را چی گفته پس معلومه که کاری کردی.پس اگه همین رویه را ادامه بدی بعدی هم بهت خیانت میکنه.یا دهنتو جور دیگه سرویس میکنه

خوابم نمیاد چقدر هم زر زدم.فحش ندینا من عین اون یارو آسیب شناس نیستم همینطوری یه چیزایی دیدم که میگم:))

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها