همه چیز از یه شاخه گل شروع شد!

1396/11/04

دوستان سلام
داستانی که میخونید کاملا خیالیه و حاصل بیکاری و تنهایی بنده در یک شب طولانی زمستون
ضمنا اولین بارم هم هست که مینویسم پس خواهشا فحش هاتونو کنترل کنین که خانواده نشسته زشته :-)))
تو داستان اسم من آرشه !
خدمتتون عرض شود که من 27 سالمه. توی یه شرکت تبلیغاتی مشاور تبلیغاتم . قدم حدود یک و نوده و اندامم بد نیست… بدنساز نیستم ولی خیکی هم نیستم… یه مدت شنا کار میکردم و فرم داره بدنم
از کیرم هم بخوام بگم حدود هجده سانته و نسبتا کلفت…!
یه شب که توی بیکاری داشتم با رفیقم ساسان تو پارک قدم میزدم سیگار میکشیدم یه گل فروش اومد و اصرار و اصرار که گل بخرین… ما هم یه شاخه خریدیم ازش دلمون سوخت… مونده بودیم چیکا کنیم گل رو که دوتا خانم خوشگل و درجه یک دیدیم دارن از رو به رو میان…گفتیم چی از این بهتر!
خانما که به ما رسیدن مسیرمون رو باهاشون یکی کردیم … من صحبت رو شروع کردم و گفتم سلام خانما…شبتون به خیر… دیدم با گشاده رویی تمام جواب دادن … گفتم والا ما این دوتا شاخه گل رو خریدیم از اون گل فروشه… اما متاسفانه یا خوشبختانه کسی رو نداریم تقدیمش کنیم…
یکیشون( که از این به بعد اسمش میشه ترمه) گفت اع چرا خوشبختانه؟ گفتم خب چون الان با شما آشنا شدیم و گل رو دادم بهش ساسان هم گل دستش رو داد به اون یکی خانم( که اسمش میشه سحر) و خلاصه شروع کردیم به صحبت و لاس زدن … یکی دو ساعتی باهم گذروندیم و کار به شماره گرفتن و قرار بعدی رسید…ـ

یکی دو شبی خبری ازشون نبود تا ترمه به من زنگ زد و گفت حوصلشون سر رفته بریم دو بزنیم
به ساسان گفتم اکی داد و من رفتم دنبالشون( تو داستان که کنتر نمیندازه… من ماکسیما مشکی دارم!) اون شب چهار نفری رفتیم یه کافه و بعدشم شام و چند ساعتی گذروندیم
تو این قرار فهمیدیم ترمه سی و دو سالشه و یه ازدواج نا موفق داشته… سحر هم بیست و نه سالشه و ازدواج نکرده . از شهرستان اومده و بعد چند سال دوری از درس الان داره وکالت میخونه. کم کم رابطه مون صمیمی تر شد و راحت تر بودیم باهم… من بیشتر با ترمه راحت بودم و صمیمی شده بودم… خیلی دختر منطقی و ارومی بود و ادم رو خوب درک میکرد. از ظاهرش بخوام بگم قدش تقریبا یک و هفتاد چشم ها و مو هاش قهوه روشن و رنگ پوستش سفید. بدنش خیلی رو فرم و سینه هاش حد اقل 75 با یه کون گرد و خوش فرم
به گفته خودش نزدیک خونشون یه باشگاه ایروبیکه که یه ساله میره اونجا… .سحر هم یه دختر با نمک و سفید با چشمای عسلی که موهاش شرابیه… قدش از ترمه یکم کوتاه تره با سینه های 85 و کون تپل و رون های درشت!
( صبر داشته باشین به جاهای سکسیش هم میرسه… این مقدمه ها لازمه!)
بعد از همون قرار شب تو تلگرام به ترمه پیام دادم که بیداری؟ گفت اره خوشگله… گفتم حالم خوش نیست و از این چسناله ها که توجهش جلب بشه… اثر هم داشت… یکمی صحبت کردیم باهم که من شرو کردم از دوست دختر قبلیم گفتن و این که چرا بهم زدیم… تو همین صحبتا بودیم که پرسید حالا ظاهرش چطوری بود؟ بدنش خوب بود؟ منم گفتم بابا ترمه خانم شما که همه چی تمومی دیگه اون به چشم نمیاد! کم کم زدم جاده خاکی و حرفای سکسی رو باهاش طبیعی کردم…تو فاز تبادل اطلاعات
گفت خدا نکشت ارش حالمو عوض کردی… منم گفتم خوبه که… منم حالم عوض شده… اینجوری به درد هم بیشتر میخوریم…
گفت حیف که مامانم خونست اگه نه… گفتم برای اگه نه فرصت پیش میاد حالا… و خلاصه صحبتامون تموم شد…
فرداش از طرف شرکت برام ماموریت پیش اومد و رفتم اراک و چهار روز اونجا موندم

وقتی برگشتم گفتم ترمه یه قرار هماهنگ کن با سحر و ساسان بریم بیرون
هوا بارونی بود و بعد نیم ساعت زنگ زد بهم گفت سحر میگه بارون میاد حال نمیده بیاین خونه من دور هم فیلم ببینیم و قلیون بکشیم.
منم با ساسان اکی کردم و رفتیم
خونه سحر تو سامانیه بود… میدونستم بچه مایه ان هر دوشون ولی نه دیگه تا این حد.
یه خونه ی صد و پنجاه متری لوکس که همه چیزش به زیبایی طراحی شده بود… دوتا خواب بزرگ داشت و یه پزیرایی در اندشت. یه ال ای دی 65 اینچ و کلی چیزای باحال.
من رفتم دنبال ترمه و ساسان هم گفت خودم میام چون خونشون نزدیک بود
ترمه یه لباس خفن پوشیده بود که تا دیدمش دهنم وا موند. یه شلوار جینچسب و کوتاه با یه پا بند خیلی خوشگل… یه تاپ نیمه بلند و روش یه مانتو جلو باز مو هاشم رنگ کرده بود و هایلایت قهوه ای بلوند !
گفتم اینجوری که نصف پسرای شهرو میکشی از حسرت… گفت ما اینیم دیگه…
رفتیم و رسیدیم خونه سحر… از در که وارد شدیم… دیدم بههه بهههه… چه خبره!
سحر خانم موهای شرابیشو دم اسپی بسته بود و یکمش تو صورتش بود… یه لباس نیمه استین مشکی که یقه خشتی داشت و سینه های درشتش رو به زور میپوشوند و چاک سینه هاش دیوونه میکرد ادمو… با یه شلوار تو خونه ای چسب کوتاه که کونشو چند برابر نشون میداد.
ساسان قبل ما رسیده بود داشت قلیون رو آماده میکرد
ترمه هم رفت تو اتاق و وقتی برگشت دوباره خشکم زد…
تابی که تنش بود یقه هفتی بود و چاک سینش بیرون بود… یه سوتین مشکی هم داشت که گوشه هاش دیده میشد و از زیر تاب هم معلوم بود… شلوارش هم که اخرش بود!
نشستیم به گفتن و خندیدن و قلیون کشیدن…
سحر گفت بذار یه فیلم بذارم ببینیم … رفت و فیلم رو گذاشت و اومدنزدیک ساسان نشست رو مبل…
یکمی که از فیلم گذشت دیدم فیلمه صحنه زیاد داره… به شوخی گفتم خانما شما نگاه نکنین… چشم و گوشتون باز میشه… سحر گفت حرص نخور ارش از این باز تر نمیشه…
هرچی فیلم جلوتر میرفت صحنه ها بیشتر میشدو حس میکردم ترمه داره فقط به من نگاه میکنه…
سیگارمو تازه روشن کرده بودم که دیدم ترمه دستشو روی رون پای خودش میکشه و با زبونش لباشو خیس میکنه اون طرف هم سحر داشت ترمه رو نگاه میکرد… سحر تا دید منم دارم میبینمش یه چشمک بهم زد و لبشو لیسید…
دیدم بعــــــــــله… برنامه سکسه و ما هم که تشنه‌ی یه دل سیر کس کردن…
سیگارو خاموش کردمو پا شدم یه سر برم دستشویی ببینم اوضاع از چه قراره…
رفتم و چند دقیقه بعد برگستم دیدم سحر چسبیده به ساسان … ترمه هم با خودش مشغوله…
نشستم کنار ترمه و بی مقدمه صورتشو برگردوندم سمت خودم…زل زدم تو چشاش و ارووم لبشو بوسیدم…انگار یه دکمه ای رو زده باشم شروع کرد به لب گرفتن…ساسان از اون طرف گفت داداش اینجا خانواده نشسته هاااا خخخ … .که سحر بلا فاصله حرفشو قطع کرد و شروع کرد به لب گرفتن باهاش…
ترمه خیلی حرفه ای میبوسید و منم کم نمیذاشتم…
لبشو میمکیدم و با زبونم زبونشو نوازش میکردم…یه دستم دور کمرش بود و یکی دیگه رو روی رون و کونش میمالیدم…
بلند شد اومد روی پام نشست و تیشرتمو در آورد…سرشو آورد دم گوشم و گفت آرش نمیدونی چقدر تشنه ی کیرم… امشب منو سیر کن… گفتم سیر نمیکنمت ولی یه دل سیر میکنمت گفت جووون… دوباره جرم بده بعد این همه وقت…
تابشو در اوردم و شروع کردم لب گرفتن دوباره
اون طرف داستان س یع تر پیش میرفت… ساسان سوتین سحرو در اورده بود و داشت سینه های گندشو میخورد… چه سینه هایی… سفییید… نوکش هم به صورتی میزد…سحر هم دستش تو شلوار ساسان بود… سوتین مشکی ترمه رو پوست سفیدش دیوونم میکرد … سینه هاشو میمالوندم و باهاش لب میگرفتم… دستم و بردم و سوتینشو باز کردم… وااای چی نیدیدم… دوتا سینه ی درشت و سفت و خوش فرم با نوک فکقهوه ای روشن که مثل ژله جلو صورتم میلرزید… گرفتمشون تو دستم و شروع کردم به لیسیدنشون…
ولی ترمه تشنه تر از این حرفا بود… سرمو داد عقب و چسبوندم به مبلـ… کمربندمو باز کرد و شلوارمو تا مچ پام کشید پایین…کیرم داشت شرتمو جر میداد… از رو شرت گرفت تو دستش و گفت اوووه… من که با این جررر میخورم امشب… جووووون… و شرتمم در اورد… اول از رو خایه هام زبونشو گذاشت و تا سر کیرم یه لیس پر آب زد که آهمو در آورد… چند بار لیس زد کیرمو و بعد شروع کرد خوردنش… اون طرف سحر رو دیدم که داشت شلوارشو در میاورد… واااای… یه کون درشت و خوش فرم … یه شرت سرمه ای نازک پاش بود که کونشو انکادر میکرد…شلوارشو با عشوه و قر در اورد وکونشو کرد طرف ساسان… یه قر ریز داد و نشست رو کیر ساسان که از تو شرتش داشت منفجر میشد… خودشو رو کیرش جلو عقب میکرد و ساسان هم جفت سینه هاشو گرفته بود تو دستش…
ترمه کیرمو تا نصفه میمرد تو دهنش و در میاورد… یه جوری مک میزد که گفتم الان تخمام از سر کیرم میزنه بیرون… خیلی حرفه ای عمل میکرد…
لعد کیرمو در اورداز دهنش و شروع کرد باز به لیس زدن… بادستش کیرمو گرفت و بالاپایین میکرد دستشو… و یکی یکی تخمامو میکرد تو دهنش و لیس میزد… داشتم پرواز میکردم… تا حالا نشده بود یه دختر برام ساک بزنه و من اینقدر حال کنم…
بهش گفتم پاشو ببینم چی داری زیر اون شلوار سکسیت… یه نگاه شیطنت امیز بهم کرد و بلند شد…
زیپ شلوارشو باز مرد و با عشوه ی تمام شروع کرد به در آوردن شلوارش… پشتشو کرد به من و یکمی خم شد تا کامل در بیاره شلوارشو… جاتون خالی… یه کون سفید و گرد و خوش فرم… شرتش یه نخ مشکی بود که روی کسش یه مثلث کوچولو داشت(همون بکینی خودمون)… شلوارشو در آورد و منم چسبیدم به کونش… مگه میشد گذست از همچین چیزی!
با دستم کسشو میمالوندم و نشوندمش رو پام… سینه هاشو میخوردم و کسشو میمالوندم… صدای ناله هاش در اومد کم کم… گفت ارش کی میکنی منو؟؟؟؟ … کی میکنی؟؟؟؟
سحر شلوار ساسانو در اورده بود و داشت مثل به پورن استار واقعی براش ساک میزد… کیرشو تا ته میکرد تو دهنش در حدی که عق میزد و باز درش میاورد… ساسان سر و صداش زیاد شد و معلوم بود داره ابش میاد…سحر دستشو خیس کرد و گرفت دور کیر ساسان… تند تند ساک نیزد و دستشو بالاپایین میکرد… ساسان چند تا اه کشید و سحر هم دستاشو گذاست پشت ساسان و کیرشو تا ته فرو کرد تو دهن خودش تا ارضا شد و یه قطره ابشم هدر نداد… ساسان افتاد رو مبل ولو شد و سحر هم رفت کنارش…
من همینطور داشتم مس ترمه رو میمالوندم و سینه هاشو میخوردم… گفتم دوزانو بشین رو مبل… دوزانو نشست و پشتشو کرد به من… منم شرتشو در اوردم و ماش بودین و میدیدین که چه کسی داشت!
صورتی و بدون لک و ذره ای مو… اصن لامصب انگار کس بانو بریله بود!!!
یه لیس از اینور تا اونور کسش زدم مه یه آه از ته دل مشید و گفت جووون که چه حالی میده…
منم شروع کردم… کسشو لیس میزدم و اونم حال میکرد… چوچولشو با لبام میگرفتم و با زبونم تند تند میمشیدم روش… یکی از انگشتامو کردم تو مسش تا جا باز کنه که دیدم اوه… چه کس تنگی(از اونجا که کنتر نمیدازه حلقوی ارتجاعی بود پرده کسش) چرخوندمشبه پشت رو مبل و پاهاشو گذاشتم رو شونم… کسشو لیس میزدم و سینه هاشو میمالوندم…صداش بالا رفته بود و داشت حساااابی حال میکرد…
یه انگشت دیگه اضافه کردم و نقطه حساس کسشو پیدا کردم… با زبونم چوچولشو لیس میزدم و انگشتامو تو کسش جلو عقب میکردمـ… حس میمردم هر لحظه بدنش منقبض تر میشه و نفساش کوتاه تر و سریع تر…
پاهاشو دور گردنم حلقه کرد و داد زد ارش بکن…ارش بکن وا نستا… .ارش… ارش… ارشـــــــــــ و کمرشو یه قوس داد و محکم پاهاش قفل شد دور گردنم و دستاشو چنگ کرد تو موهام و نفساش شروع کرد به لرزیدن همینطور بدنش… و بعد از چند ثانیه بی حال شد و افتاد…
سحر گفت جوووووون چه حرفه ای تو ارش خان… ترمه روحش به پرواز دراومد که اینجوری… دلم خواست…ساسان پاشد رفت تو دستشویی و سحر اومد سمت من… همینجوری که پاهای ترمه رو شونم بود سحر اومد و کیرمو گرفت تو دستش… یکمی باهاش بازی کرد منم با دستم با کس ترمه بازی میکردم تا حالش سر جاش بیاد…
پاشدم نشستم رو میل و سحر دو زانو نشست جلوم…
کیرمو گرفت تو دستاش و شروع کرد ساک زدن…
دو دستی بالا پایین میکرد و سر کیرمو با لباش گرفته بود و زبون میزد…
بهش گفتم چه خبره دختر من به این زودیا نمیخوام خالی شم…
سحر که حالش سر جاش اومده بود اومد کنارم و گفت ارش سال ها بود تو کف همچین ارگاسمی بودم… یه لب گرفت ازم و رفت پشت سحر نشست… گفت سحر? سحر گفت جونم… ترمه گفت اگه پسر بودم یه جوری کونتو جر میزادم که حز کنی… کونشو با دستاش گرفت و سرشو گذاشت لای کونش…
سوراخ کونشو لیس میزد و سحر داشت دیوونه میشد…ترمه هم انگشت میکرد تو کس سحر و کونشو لیس میزد…
سحر هم کیر منو یه جوری میخورد انگار قحطی کیر اومده!
کاندوم از تو جیب کتم برداشتم و کشیدم رو کیرم
به ترمه اشاره کردم پاشد اومد گفتم پشتتو بکن بهم بشین رو کیرم… گفت جووون پشتشو کرد بهم و ارووووم نشست رو کیرم… انصافا برای یه زن تو اون سن کس تنگ و تمیزی داشت… داااغ و خیس بود و کیر منم تا ته فرو رفت توش…
یه آه با لرزش کشییید و چند ثانیه همونجوری نشسته بود تا کیرم جا باز کنه…
ساسان از دستشویی اومد و گفت خب من دوباره برگشتم… سحر گفت خوش برگشتی بیا که من بدجوری کیر میخوام…
ساسان سحرو بلند کرد و خوابونند رو مبل… دوزانو نشست جلوش و میرشو یهو فرومرد تو مسش…
سحر یه جیغ کوتاه زد و گفت اخخخخخ که من میمیرم برا این کیر…
ساسان هم حشری شد و شروع کرد به تلمبه زدن…
ترمه پاهاشو بهم چسبوند و دستاشو گذاشت رو زانو های من… ارووووم کونشو بالا پایین میکرد و کیر من کامل در میومد باز میرفت تو… انگار میخواست با تمام وجود حسش کنه…
کم کم ریتمشو تند تر میکرد و صدای شلپ شولوپ برخورد کون سفید و تپلش رو پاهای من بلند شده بود… چه حالی داشت… کسش انقدر تنگ بود که نمبتونستم یه مدت طولانی بکنمش و سریع نزدیک ارضا میشدم … اما.نمیخواستم به این زودی ارضا شم.
بلند شدم و ترمه رو دوزانو نشوندم رو مبل یه زانومو گذاشتم رو مبل و اون یکی پام رو زمین داگ استایل شد تقریبا که من عاشق این استایلم…
کیرمو تا ته کردم تو کسش و یه آه کشید دوباره…
موهاشو ریخت رو کمرش و کونشو داد بالا… چه قوس کمری داشت… حشرم دو برابر شد و دستامو گذاشتمرو کونش و شروع کردم به تلمبه زدن…
ساسان هم رو میگبل دراز کشیده بود و سحر روش نشسته بود و تلمبه میزد
سحرو صدا زدم و گفتم بیا مثل ترمه بشین
ساسان رفت پشت مبل و کیرشو داد تو دهن سحر… منم سحر و ترمه رو نشوندم کنار هم و چه تصویری بود اون دوتا کون و کس کنار هم…
کیرمو گذاشتم دم سوراخ کون سحر… با دستم هم داشتم کس ترمه رو میمالیدم…
به سحر گفتم کونت برا کیرم جا داره؟؟؟
گفت جووووون نداشته باشه هم باز میکنه…
کیرمو فشار دادم تو کونش… مثل این که قبلا خودش زیاد ور میرفته با خودش چون کونش زیاد تنگ نبود و کیرم تا نصفه رفت تو… ولی نفسش بند اومده بود… ساسان حالا داشت به دهن ترمه میذاشت و حال میکرد… منم شرو کردم به تلمبه زدن تو کون سحر… چه کون سفید و تپلی داشت…
یکم که کونشو گاییدم کاندومو در اوردم گفتم بیا ساک بزن
چه سااااکی میزد لامصب… کیرمو تا ته میخورد و در میاورد…
بعد چمد دفه که ساک زد به ساسان اشاره کردم که سحر مال خودته … اومد سروقت سحر و شروع کرد داگ استایل گاییدن سحر…
منم ترمه رو خوابوندم به شکم رو مبل و زیر شکمش یه کوسن گذاشتم…
کسش کامل دیده میشد از لای رونای تپلش…
دو زانو نشستم زو پشت رونش و کیرمو کردم تو کسش… تا ته رفت تو و ترمه گفت جووووووون… شروع کردم به تلمبه زدن… کم کم داشتم میومدم…
بهش گفتم کجات بریزم ابمو…
گفت حیف نیست بریزی؟؟؟
وقتی چندتا تلمبه دیگه زدم و بدنم داشت منقبض میشد که ارضا بشم, از زیرم پاشد و دو زانو زد رو بروم… کیرمو با دستش گرفت و کرد تو دهنش… دستشو بالاپایین میکردو مک میزد کیرمو… گفتم ترمه اومدم… اومدمممم… و تمام آب کیرمو تو دهنش خالی کردم… ولی ترمه ول کن ماجرا نبود… همچنان مک میزد و ساک میزد تا اخرین قطرشو بکشه…
ساسان هم نتونسته بود از کون تپل سحر بگذره… سحر زانو هاشو جمع کرده بود تو سینش و ساسان پشتش نشسته بود داشت کونشو میگایید…
سه چهارتا تلمبه محکم زد و کلشو خالی کرد تو کون سحر…
ترمه اومد تو بغل من و سحر هم تو بغل ساسان… همونجوری چند دقیقه دراز کشیدیم …
نوشته های اخر فیلمه داشت میومد…
ترمه با بی حالی تمام گفت وای… حاضرم همه چیمو بدم تا از این شبا بازم داشته باشیم…
مفتم داریم… تازه اولشه…
گوشیم داشت زنگ میزد…
باید میرفتم دنبال داداشم از استخر…ولی کی حالشو داشت بلند شه…

( ممنون که خوندین داستانو… لطفا فحش ندین… بجاش واقعا نظر بدین ببینم چطور بوده… اگه خوب بوده بازم بنویسم… دمتون گرم…)

نوشته: david


👍 0
👎 4
5691 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

670779
2018-01-24 21:30:35 +0330 +0330
NA

پس از سالها اول

0 ❤️