همیشه سه نفر بودیم (۲)

1395/07/11

…قسمت قبل

بعد از رفتن پدرام، دوستی من و علی ادامه پیدا کرد و نزدیکتر هم شدیم. همین مسافرتهای شمال و یکی دو تا مسافرت خارجی و کسچرخای دائمی تو شهر. همرشته بودیم و علی تو درسها هم به من کمک میکرد . به قول خود علی، من حواسم به کلیات بود و علی به جزئیات. چیز خاصی که به این وضعیتی که الان توش هستیم ربط داشته باشه بینمون اتفاق نیافتاد. البته همین الان یه چیزی یادم اومد که قبلا بهش فکر نکرده بودم. یعنی مهم نبود. الان که دارم فکر میکنم و میگذارمش کنار اتفاقای این یه ماه اخیر، میشه گفت یه ربطی داشت.
من و علی زیاد با هم بودیم، تو شرایط مختلف. میتونم بگم در همه حالی همدیگه رو دیده بودیم، گریه کردن و خندین، عصبانیت و ترس و خوشحالی. جلوی هم لباس عوض میکردیم، حتی لخت همیدیگه رو هم دیده بودیم، شبها اگر کس دیگه ای نبود، هردومون معمولا با شرت می خوابیدیم. یا شده بود چندبار که یکیمون در حال دوش گرفتن یا تو وان کاملا لخت بود، چیزی لازم داشت، اون براش میاورد. تنها حالتی که همدیگه رو ندیده بودیم، درحال سکس بود. تا اینکه یک سال پیش، هردو نوزده سالمون بود، با هم دومین مسافرت خارجیمون رو رفتیم تایلند. بیشتر سفر ادونچر بود، بیشتر زمانمون رو تو یه جزیره بکر و تو کلبه های میون جنگل گذروندیم. یکی دو شبی رو که توی شهر بودیم، تصمیم گرفتیم دو چیزی که واسه اغلب مسافرای اونجا بیشترین جاذبه رو داره هم امتحان کنیم: سکس و ماساژ. من فکرم این بود که میریم و یه دختر ماساژمون میده و تهش هم کیرمون رو می خوره یا میکنیمش و تموم. اما علی گفت دوست نداره ایندوتا رو با هم قاطی کنه، میگفت اینجوری تمام مدت ماساژ آدم حواسش به سکسه و از خود ماساژ لذت نمیبره. درضمن میگفت بدش میاد از اینکه رو تخت های اونا، جایی که همه می خوابن و سکس می کنن بخوابه. گفت دوست داره تو اتاق هتل هرکاری می خواد بکنه، اول سکس، بعدش یه ماساژ برای آروم شدن.
اتاق من و علی یکی بود، من پیشنهاد دادم که یه اتاق دیگه بگیرم، اما علی مخالفت کرد و گفت به نوبت از اتاق میریم بیرون و یه قدمی میزنیم تا اون یکی کارش رو بکنه. رفتیم بهترین کلوپی که بود رو پیدا کردیم، انصافا دخترای خوبی داشت، هر مدل و سنی که فکرشو بکنی بود. من یه دختر بیست ساله دورگه که شبیه اسپانیاییهای تیره بود رو انتخاب کردم، دختره از فانتزیهای من هم سکسی تر بود. قدش متوسط بود، رنگ پوست تیره شکلاتی، سینه های متوسط اما سفت و برآمده، هیکل لاغر اما نه لاغری که استخوناش معلوم باشه، با پاهای کشیده و موهای مشکی بلند. یه دامن چسبون کوتاه پوشیده بود بدون شرت. موقع انتخاب کردنش هم راست کرده بودم و خب کیرم هم که نسبتا بزرگه، جلوی شلوارکم تابلو بود، علی طبق معمول مسخره بازی در میاورد و با انگشتش ادای کیر منو در میاورد که راست میشه. علی خودش هم یه دختر خیلی بیبی فیس انتخاب کرد، آدم فکر میکرد دختره سیزده چهارده سالشه، اما چون تو کلوپ بود، مطمئنا حداقل هیجده سالش بود.
اول من با دختره رفتم تو اتاق. سکس خوبی داشتیم. بعد اومدم بیرون و علی با اون یکی دختره رفتن. علی وقتی داشت میرفت تو اتاق، بهم گفت دو تا ماساژور رو هم هماهنگ کرده واسه یه ساعت دیگه. خلاصه علی هم بیرون اومد و دختره رو فرستاد بره. خودش دوش گرفته بود، من رو هم مجبور کرد برم دوش بگیرم. تو حموم که بودم شنیدم که ماساژورها اومدن تو اتاق. وقتی اومدم بیرون، دیدم علی کاملا لخت روی تختش خوابیده و یه ماساژور پسر داره ماساژش میده، یه ماساژور دختر هم منتظر منه. همونجور که گفتم این که علی لخت بود برام عادی بود، اما یادمه همون موقع هم تعجب کردم که چرا ماساژورش پسره. الان که خوب فکر می کنم، پسره هم خیلی خوشتیپ بود و فقط یه شلوارک یا بیشتر میشه گفت مایو آبی تنش بود و دقیقا لحظه ای که من نگاه کردم هم داشت کون علی رو ماساژ میداد. به روی خودم نیاوردم و حوله که دور تنم بود کنار گذاشتم و من هم لخت خوابیدم. دختره واقعا ماساژور خوبی بود. با تمام تنش من رو ماساژ میداد. یادمه علی رو نمیدیدم، اما فکر میکردم که اون پسره هم با تمام تنش علی رو ماساژ میده یا فقط با دستش؟ چیز دیگه ای که یادمه اینه که وقتی برگشتم که به پشت بخوابم، یه لحظه علی رو دیدم. ایندفعه اون هم به پشت خوابیده بود و پسره داشت سینه هاشو ماساژ میداد. علی روش به من بود کاملا داشت من رو میدید. عجیبترین چیز این بود که کیر علی کاملا راست بود. از این جهت تعجب کردم که یک ساعت قبلش علی سکس کرده بود، الان هم زیر دست یه پسر بود و داشت من رو نگاه میکرد. یادمه اون موقع خودم رو راضی کردم که علی داشته به ماساژور من که با شرت و کرست بود نگاه میکرد.
فکر کنم زیاد حاشیه رفتم، خب یاد روزای گذشته واسم جذابه. بهتره زودتر برسم به اصل ماجرا، یعنی اتفاقات یه ماه گذشته. قضیه از یک کل کل ساده شروع شد، یا یه شوخی، یا چه میدونم شاید هم از اول خیلی جدی بود. یه شب علی خونه ی من بود و طبق معمول نشسته بودیم و کسشر میگفتیم. چند روز قبلش من یه مهمونی رفته بودم، از معدود دفعاتی بود که تنها و بدون علی رفته بودم. اونشب علی داشت عکسای مهمونی رو نگاه میکرد و من براش از اتفاقات مهمونی تعریف میکردم. یهو علی پرسید «این کیه» امیر؟ نگاه کردم و گفتم «این سیناست، چهار سال از ما بزرگتره ، مخیه واسه خودش، مدال طلای المپیاد فیزیک گرفته، لیسانس و فوقش رو تو پنج سال از شریف گرفت» دیدم علی داره همه ی عکسایی که سینا توش هست رو میاره و زوم میکنه روش و با دقت نگاه میکنه. پرسیدم « چیه؟ چشمت رو گرفته؟» گفت «پسر جذابیه» خندیدم و به شوخی گفتم « هاها نمیدونستم گی هستی» علی یه نگاهی به من کرد و گفت «کلن گفتم، تو چرا همه چیز رو سکسی میبینی؟» انتظار نداشتم علی حرفم رو جدی بگیره و جواب بده، اما وقتی دیدم اینطوریه کرمم گرفت اذیتش کنم. گفتم « پیش قاضی و معلق بازی؟ برو علی آقا، من تو رو میشناسم، این لحنی که تو گفتی جذاب، یعنی دهنت آب افتاده» گفت «دهنم واسه چی آب افتاده؟» از این حرفش بیشتر تعجب کردم، قیافش خیلی جدی بود، همیشه وقتی من شوخی میکردم و سر کارش میذاشتم فوری میگرفت قضیه چیه و خودش هم شروع میکرد دلقک بازی در آوردن. اما الان خیلی جدی داشت به من نگاه میکرد و منتظر جواب من بود. مونده بودم چی بگم. وقتی داشتم این حرف رو میزدم اصلا تصوری نکرده بودم که دهن علی ممکنه واسه چی آب افتاده باشه. اما حالا داشتم واسه پیدا کردن جواب چیزای مختلفی رو تصور میکردم. گفتم « نمیدونم، لابد واسه…» روم نمیشد چیزی بگم. علی با همون لحن جدیش پرسید « به نظر تو پسر خوشگلی نیست؟» عجیب بود که علی از صفت خوشگل واسه یه پسر استفاده کرده بود، با جذاب راحت تر میتونستم کنار بیام. به عکس سینا نگاه کردم، عجیب بود، واقعا من هم فکر میکردم خوشگله. نمیتونستم جواب علی رو بدم. ساکت شده بودم. علی ادامه داد « به نظر من که خوشگله، یه علتش اینه که چشماش خیلی درشته، این عکس رو ببین، با چرخوندن چشماش چه حالتی ایجاد کرده. بعد هم به خاطر موها و لباشه. در کل هم قیافه اش بچه مثبتیه و یه جوری به دل آدم میشینه» از تعجب دهنم باز مونده بود، هم از اینکه علی داره این حرفا رو میزنه، هم از اینکه من دارم میشنوم و کاملا باهاش موافقم. تنها چیزی که تونستم بگم یه آره بود. بعد علی نگاهم کرد، انگار داشت ارزیابیم می¬کرد که می¬تونه حرفش رو بزنه یا نه. علی واقعا باهوشه تو این مسائل، میدونه یه حرف رو چطور شروع کنه، عکس العمل طرف مقابلش رو بسنجه و بعد اصل موضوع رو بگه. نمیدونم تو صورتم چی خوند که یهو رک و راست گفت « امیر میتونی من رو با این پسره آشنا کنی؟» گفتم « واسه چی؟» گفت «میخوام باهاش سکس کنم» فکم چسبیده بود کف زمین. نمیدونستم باید چی بگم، فقط خودم رو زده بودم به خنگی. گفتم «یعنی چی؟» گفت «نمیدونی سکس یعنی چی؟» گفتم «با یه پسر یعنی چی؟» همینطور که عکسای سینا رو میاورد و رو قسمتهای مختلف صورت و بدنش زوم میکرد شروع کرد به گفتن. از همون گفتنهای همیشگی، جوری که علی تعریف میکنه و آدم رو مسخ میکنه. مثل همون تعریفایی که دفعه اول که از سکس حرف زدیم واسه من و پدرام کرد. « یعنی اینکه بغلش کنی، اول از همه این چشمای درشتش رو ببوسی، جوری که مجبور شه پلکاشو ببنده و بعد که باز کرد با این سیاهی چشماش زل بزنه تو چشمت. وقتی اینجوری زل بزنه اونوقت اجازه داری لباش رو ببوسی. اما نه محکم. فقط یه بوس آروم و فوقش بتونی یه ذره زبونت رو به لبش بزنی که بفهمی چه مزه ای میده. اما حق نداری جلوتر بری، چون ممکنه بدش بیاد. بعد باز دوباره چشماش رو ببوسی و باز بذاری زل بزنه تو چشمات. دستت رو فرو کنی تو موهاش و به همشون بریزی. بعد شروع کنی به بوسیدن گونه اش، از اونجا راه میافتی و میرسی به گردنش، زبونتو رو گردنش میکشی و اون نفسش عمیق میشه. دستت رو از روی تیشرت میکشی رو سینه هاش، از آستین کوتاهش میبری تو و شونه هاشو میمالی. بعد این کار اگه به این چشمای درشت نگاه کنی، شهوت رو توش میبینی، یه جوری خمار میشه و دو دو میزنه تو چشمات، از چشماش میتونی مطمئن بشی که داره لذت میبره یا نه، فقط وقتی مطمئن شدی میتونی به جلوی شلوارش دست بزنی. باید همه ی حواست رو جمع کنی، اگه از چشماش اشتباه بفهمی و دست بزنی و یه برآمدگی بزرگ اونجا پیدا نکنی همه چی رو باختی. ریسکش زیاده، اگه نتونی کاری کنی که یه پسر قبل از اینکه به کیرش دست بزنی راست کنه، یعنی فاتحه اون سکس رو بخون بره… » علی حالش خوب نبود، عقلش سر جاش نبود، این چه حرفایی بود که داشت میزد؟ فکر نمیکرد من ممکنه بدم بیاد یا عکس العمل بدی نشون بدم؟ نه فکر نمیکرد، علی قبل از اینکه خودم بفهمم دستم رو خونده بود. میدونست عکس العمل من چیه، خودم نمیدونستم، اما علی میدونست. حالا دیگه من حالم خوب نبود، من عقلم سر جاش نبود، با حرفای علی و در حالی که عکسای سینا رو میدیدم، داشتم حشری ترین لحظه های زندگیم رو تجربه میکردم. الان که فکر میکنم شاید علی اصلا درباره سینا حرف نمیزد، علی داشت همون کاری رو که برای من واسه سینا تصور میکرد، رو خودم انجام میداد. بدون اینکه به من دست بزنه، بدون اینکه حتی صورتش رو به صورتم نزدیک کنه چشمام رو پر از شهوت کرده بود و کیرم رو راست. انقدر راست که دیگه فقط یه برآمدگی ساده جلوی شلوارکم نبود، کاملا داشت تمام هیکلش رو به وضوح از زیر شلوارک به علی نشون میداد.

ادامه دارد…

نوشته: م.م


👍 2
👎 3
16224 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

558814
2016-10-02 22:27:22 +0330 +0330
NA

داستانتو نخوندم ولی ما4 نفر بودیم (erection)

0 ❤️

558827
2016-10-02 23:36:37 +0330 +0330

خوشم اومد
روون مينويسي

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها