همیشه واسه ت همون عروسک ملوسم (۱)

1400/06/20

حدودای ۱۰ صبح بود که بهش زنگ زدم. با صدای خواب آلوده گفت. سلام عزیزم. چه عجب! راه گم کردی ؟ گفتم امروز خونه ای یه سربیام پیشت؟ گفت آره چراکه نه! می دونستم دوست داره خودمو براش لوس کنم. باعشوه ولوندی مخصوص خودم با صدای ریزوحشریم گفتم:
-یهو مزاحمت نباشم! حوصله نازی کوچولوتو دالی؟ پیشی ت می خواد بیاد بات علوسک بازی کنه. می خوای بذالیمش یه وقت دیگه؟
-نه جیگرم، اتفاقا خیلی هم دلم لک زده برا بازیات. زودی بیا پیشولکم!
-ملسی میوووو‌‌‌! دومادو حال بیال تا خوب به علوسش بلسه، پس تا بعد…… گوشی رو قطع کردم.
می دونستم از حالا واسم سیخ کرده. آییییییی!!! چشامو بستم. با تجسم کیر بزرگش تنم داغ شد. روتخت دراز کشیده بودم و داشتم به عروس دوماد بازی که قراره سه چهار ساعت دیگه راه بیفته فکر می کردم. خیلی وقت بود ندیده بودمش. انگار دوست پسر تازه م بود و براش هیجان داشتم. اصلا دلیل اصلی همین که کم می رفتم سراغش همین بود که براهم عادی نشیم و رابطه مون تر وتازه بمونه. سکس معرکه ای داشتیم. و لعنتی خوب بلد بود چجوری ارضام کنه…نفسام تند شد وپاهامو بهم فشاردادم و حس کردم یه کمی خیس شدم. لبه دامنمو که البته بزور رو شورتمو پوشونده بودگرفتم واز وسط یه هوادادم بالا تا خودمو ورانداز کنم. آیییییییی! دیدم بعله یه نقطه شورتم پررنگ شده، درست اون وسط. جووووون! هنوز هیچی نشده کار داده بودم دست خودم! انگشتمو از لبه شورتم کردم تو و خیسی کسمو حس کردم. نانازم به له له افتاده بود و دلش کیر می خواست. انگشتم یه کمی لزج شده بود. یه کمی باخودم وررفتم و رو چاکم انگشتمو کشیدم . زمزمه کردم علی جونم من مال توام نفسسسسم! بکنش تو! بذار تو عروسکت! آییییییی! انگشت وسطیم یه ذره رفته بود تو کسسسم! حالی به حالی شده بودم و داشتم از لذت می لرزیدم. دامنم رفته
بودبالا تا روی نافم و پاهامو ریخته بودم بیرون. می دونستم پاهام خیلی خوش تراشن، کشیده و بلند! وقتی جفتشون می کنم هیچ فاصله ای بینشون نمی افته. راستش ازدیدن هیکل خودم خیلی حال می کنم. تازه اپیلاسیون کرده بودم و ر‌ونام نرم و ناز بودن. سولاریومم رفته بودم و برنز کرده بودم! فقط ناحیه کوچولویی از کس و کون درشتم با نصف پایین می میام و البته جای بند بیکینی م سفید مونده بود. مخصوصا با بیکینی سکسی ای که بزور جاهای حساسم رو می پوشوند سولارکرده بودم که تضاد زیبایی بین رنگ پوست طبیعیم با بقیه جاهام بمونه. هات چاکلتی شده بودم که هرجای تنم تا میافتاد بیرون از لباس به طرف می گفت بیا منو بکن! آییییی جووونم! دیروز پریروزا که مامانم تن لختمو دید گفت نازیلا چه لعبتی شدی مامانی! منو به هوس میندازی وای به حال پسرا لعنتی! یه ذره بهشون رحم کن آخه!البته نوش جونت باشه هرچی میخوای شیره شونو بکش لذیذم! جیگرم به خودم رفتی تو خوشگلی و دلبری! راست می گفت خودش هم خوب مالی بود هرکی از پشت مارو می دید نمی تونست تشخیص بده کدوم مون دختریم. از بس که خوش هیکل بود. کشیده و قد بلند با باسن متناسب، یه هوا از من گوشتی تر بود. بخصوص سینه هاش که هنوز سفت وسربالا بود همه رو حالی بحالی می کرد. کس نازی بود واسه خودش! ناکس خوبم بلد بود چی بپوشه، چه جوری بلاسه، ادا و اطوار بریزه و خلاصه هنوز کیرا رو راست کنه. میلفی بود واسه خودش. البته چون ازمن با تجربه تر بود تو کیر زدن از من بی شرم وحیا تر بود و دریده تر. بموقع خودشو تو جنده بازی و لاشی گری هم تست می زد. یه وقتایی یه آرایشای زننده ای می کرد که نگو. استاد خلیجی زدن و بیرون ریختن تنش بود. گاهی وقتا که تو عروسیا و مهمونیا لبی تر می کرد باید من و بابام و پیمان، داداشم راه می افتادیم دنبالش و جمعش می کردیم از بس جنده میشد. یه دفعه خونه یکی از دوستامون وسط پارتی با یه گیلاس مست کرد و وسط مجلس رقص دیدم داره با پارتنرش که همون شب باهاش آشنا شده بود چه نگاهایی رد وبدل می کنه. خودشونو بهم چسبونده بودن وداشتن والس می رقصیدن.از فاصله دو سانتی به مرده زل زده بود و هر لحظه امکان داشت ازش لب بگیره! مرده هم داشت با نگاهش ممه های مامانو می خورد آخه لباسش خیلی باز بود . نصف بیشتر سینه هاش از زیر لباس مجلسی کوتاهش قلمبه زده بود بیرون. چاک سینه ش که هیچ اگه دقت می کردی یه هاله ای از دور قهوه ای بالای نوک ممه هاش هم پیدا بود ، می دونستم این جزییات رو خوب می دونه و موقع خرید لباس و پوشیدنشون حواسش هست کدوم نقاط بدنشو به نمایش بذاره. به بدن خودش خیلی مسلط بود و با کوچکترین حرکتی می تونست یه قسمت بدنشو براحتی نشون بده یا گاهی از روی طنازی بپوشونه. بابام اصلا و ابدا غیرتی نیست ولی هردو تو زندگی مشترک یه خط قرمزایی دارن که البته خیلی هم سفت وسخت نیست ولی گاهی بگو مگو پیش میاره براشون. لاسیدن و خودنمایی و لباسای سکسی پوشیدن و اینجور چیزا واسه شون خط قرمز نیست ولی لب گرفتن و دستمالی کردن و …. چرا! خلاصه اون شب یه آن دیدم مرده دستش رفت طرف سینه های مامی تا لمسشون کنه. بیچاره فکر کرده بود مامان از اون جنده لاشیای دوزاریه! سریع خودمو بهشون رسوندم و تا توجه بابا جلب نشده مامانو از خلسه پروندم. زیر بغل همو گرفتیم و نشوندمش رو اولین مبلی که پیدا کردیم. ای خداااااا این دفعه لباسش زیادی بالا رفت. حدس می زدم اون زیر چه خبره! معمولا کوچولوترین و نازک ترین شورتا رو واسه خودش می خرید . گاهی حتی لبه های کلوچه ش هم از دو طرف بیرون می موند. چند باری هم من هم بابا بهش می گفتیم اینا رو نپوشی سنگین تری اونم در جواب می گفت بهم حس امنیت میده حتی اگه به اندازه نخ باشه وفقط چاکمو بپوشونه. البته من می دونستم از پوشش به بهترین نحو ممکن برای تحریک مردا استفاده می کنه. حتی نجیب بازیا و پوشوندنای گاه گاهی ش هم باهدف تحریک کردن بود. داشتم اون شبو می گفتم که وقتی نشست روناشو پشت ویترین گذاشت که هیچ ، شورت و دم ودستگاهشم نمایش داد با اون طرز نشستنش! بابا این دفعه صحنه رو دید و یواش خودشو رسوند به ما. گفت نازی مامانو جمعش کن. می دونی که الان دارن اون روبرو برای دیدن فیلم سوپر بلیط می فروشن! خودمو لوس کردم وگفتم ای حسود! حالا خودت خوش شانس بودی این جیگیلی نصیبت شده چلا کنس بازی در میالی؟ بذا دوستامونم دلی از عزا دربیالن تو هم بلو سلتو به کس و کون این جیگلا گلم کن! پسل خوبی باش خوب ؟ یه چشمکی هم حواله ش کردم وبالاخره نرمش کردم. اونم یه لبخندی زد و رفت فهمیدم اوضاع ردیفه مامانم هم کم کم بعد چند دقیقه حالش اومد سرجاش و خودشو یه وراندازی کرد وگفت. واییی خدا مرگم بده. چرا اینقد لباسم رفته بالا ؟ خاک تو سرت چرا لباسمو مرتب نکردی پس؟ با یه لبخند گفتم پتی جونم همچی خودتم بدت نمیاد دوستای شوشو تو حالی بحالی کنی! نگاه کن بابا هم نشسته اون روبرو داره لاپاتو دید می زنه. چند وقته بهش حال ندادی که داره برا دیدن نانازت له له می زنه؟ یه خنده ریزی کرد و یه دو سه سانتی با عشوه دامنشو پایین کشید. گفتم آره همون دو سه سانت پر وپاچه ت زیادیشون بود نه؟ خوب پوشوندی خودتو! اونم با دلبری گفت نازییی جونم اگه الان نذارم تو ویترین پس کی بذارم؟ یه وقتایی باید بادبدم خودمو خوب! بیرون که نمی شه با حجاب واین داستانا، پس کجا می مونه برام آخخخخخه؟ دلم پوسید تو خونه! گفتم آییییییییی بمیرم برات الهی! آخه نیست با اون نیمچه حجابت هم کم خودتو باد می دی؟ ما که می بینیم تابستون ، زمستون به انحای مختلف همه جاتو می ندازی بیرون و تو خیابون و اینور اونور چشم مردمو از حدقه درمیاری! اون یه نخ شال حریر و اون روپوشای چاکدارنازک که حتی نمی تونه خط شورتتو بپوشونه شد حجاب؟ بهم خندیدیم و چشمک زدیم و ریسه رفتیم بعد گفت مامی پاشم برم دستشویی هم تو راه یه قری بدم هم لباسامو مرتب کنم ببینم لباس زیرام مرتبه یا زیادی نشونشون دادم خدای نکرده! گفتم اوفففففففف مامانی خوشگل خودمی تو استاد تشنه گذاشتن آدمایی، خیالت راحت جیگری عسلی……حرف تو حرف اومد. البته اینا رو گفتم تا حال وهوای خونوادگی مون روشن شه تا حدی. خلاصه داشتم می گفتم اون روز مامان اونقدر به بدن برنزه م زل زد و با نگاهش منو خورد تا من پررو ازش خجالت کشیدم و با اولین چیزی که دستم رسید خودمو تا حدی پوشوندم.وای چه هلویی ام من! وقتی آب از لب ولوچه مامانم سرازیر می کنم چه برسه به غریبه ها با اون کیرای کلفت آماده به خدمتشون! خوش به حال اونی که قراره بکنتم!! تو همین تصورات بودم که یه کمی شورتمو کشیدم بالا تا بره تو چاک کسم. آیییییییییی! وسط کسم درد لذت بخشی گرفت.تقریبا جلوی شورتم رفته بود تو کسسم و فقط یه خط باریکی ازش پیدا بود. جوووووونم چه کلوچه های تپلی! جون می دادن واسه مزه مزه کردن ولیسیدن و بلعیدن! بازم آیییییییی! داشتم خودمو با شهوت دید می زدم که یهو شنیدم داداشم داره از پشت در صدام می کنه:
-نازی کجایی. می تونم بیام تو؟
درحالی که مخصوصا یواش یواش دامنمو مثلا می کشیدم پایین گفتم آره جونم بیا تو.
داخل شد و بهم زیر چشمی زل زد. طفلکی خجالت می کشید ولی نمی تونست ازمنم چشم ورداره! در مجموع ازهمه مون خجالتی تره . البته اقتضای سنشه! چارده سالشه و هنوز تازه بالغه. البته یه مدتی بود نگاهش بهم یه طوری شده بود. زیرچشمی وراندازم می کرد و سعی می کرد تو چشام نگاه نکنه. البته پسرچشم وگوش بسته ای نیست. خوب معلومه با اون مامان خانم بچ و آبجی شیطونش زیادی هم چشم وگوشش بازه! مامی جونش که همیشه تقریبا نیمه لخت می گرده توخونه و اصلا حالیش نیست یه پسر بچه تو خونه ست. شایدم زیادی حالیشه البته! منم که باختلاف ۸ سال یه جورایی مثل مامان دومشم. وقتی بچه بود جلوش خیلی راحت لخت می شدم، حتی شده بود نوار بهداشتیمم جلوش عوض کنم. یه بار پرسید نازی این چیه؟ گفتم خانما هر چند وقت یه بار نانازشون خود بخود خیس میشه برا همین مجبورن از اینا بذارن تا شورتشون خیس نشه! گفت آهان فهمیدم. مامان هم همینطوره گاهی دیده م از اینا داره. خنده م گرفت و گفتم ای کوچولوی حیز. با اونجای مامان چیکار داری؟ طفلکی گفت من نگاش نمی کنم گاهی وقتا دامنش میره بالاچشام می افته! طفلک گیرافتاده بود تو جزیره حشریا! بابا مامان همیشه جلو ماراحت بودن. انگار زیادی اپن بودن یه سنت خانوادگی بود. جلو ما یه لبایی می گرفتن از هم که نگو. یه وقتایی صدای آه وناله های مامی رو نصف شبا میشد شنید. بابا از همه پوشیده تر بود البته نسبت به ما! وقتی هنوز پیمان کوچیک بود گاهی شده بود با دودولش بازی کنم. هردو حس عجیبی پیدا می کردیم. اون یه ذره دودولش بزرگ و مرطوب میشد ‌ یه کمی هم کس من داغ میشد. اسمشو گذاشته بودیم دودول بازی! یه وقتایی میومد پیشم دراز می کشید ومیگفت نازی میای دودول بازی ؟ می گفتم یه وقتی به مامان بابا نگیا وگرنه دیگه بازی بی بازی! می گفت مامانم هم گاهی وقتا از این بازیا می کنه. ولی نه به خوبی تو دستای تو نرم ونازکه! ولی خیالت راحت بهشون نمی گم! اون موقعها ۱۵سالی داشتم و اون هفت هشت سالش بود. عادت دستمالی کردن تو هردو مون موند البته با حجب وحیای بیشتری که اون پیدا کرده. الان گاهی وقتا مثلا اشتباهی یواشی دستش می خوره به نوک سینه هام و مثلا حواسش نیست ورشون نمی داره یه چند ثانیه ای یا گاهی به هوای کشتی و شوخی پاهاشو میماله به پاهام یا حتی گاهی وقتا کیرش یه هوا با کسم مماس میشه یه آن. اینطوری می فهمم بهم حس داره چون بد جوری بزرگ میشه این وقتا واسه م. تو حالت عادی سایزش متوسطه البته از رو شورتش می دونم اینو. این چند ساله هیچوقت روش نشده آلتشو نشونم بده. درمجموع من هنوز خیلی بی حیاترم . حتی یه وقتایی شده با دستم دودولشو که دیگه نه، کیرشو بشوخی لمس کردم که مثلا دردش بیارم و اذیتش کنم یا کسمو از رو شورت به روناش مالیدم تا بهش ابراز محبت کنم. البته از حیا سرخ شده ولی می دونستم داره حال میکنه …… خلاصه وقتی اومد تو اتاق گفتم چیه قربونت برم؟ گفت حوصله م سررفته بیا جنگ بازی. تازگی بازی دونفره شو دانلود کرده بودیم تو موبایلامون. اومد پیش پام نشست. با اینکه بالاخره دامنمو تابالاهای رونام مثلا کشیده بودم پایین ولی چون طبق معمول خیلی کوتاه بود می تونستم حدس بزنم که فقط شورتم رو پوشونده. برای احتیاط دستمو گذاشتم رو دامنم یهکم فشار دادم تا دامنم فرو بره ومثلانخوام که از اون زاویه که لبه تخت نشسته بتونه بالا هامو ببینه. آخه همونطور که گفتم تازگیا بالغ شده بود وهمین که من ومامان با تاپ لختی و دامنای کوتاه یه وجبی تو خونه می گشتیم و ازبالا سر وسینه هامون و از پایین پاهای کشیده مونو تا دم کس و کونمون براش تو ویترین می ذاشتیم از سرشم زیاد بود. الانم که پاهاموریخته بودم بیرون واسه ش. ولی جونور زاویه ای رو انتخاب کرده بود که با یه ثانیه غفلت من بتونه تا فیهاخالدونمم دید بزنه! گفتم فقط چنددقیقه ها، می خوام برم دیدن یکی از دوستام . بشرطی که بیایی پیشم. خواستم مثلا حالیش کنم که نمی خوام حواسمو بدم به پوشوندن خودم! البته چه پوشوندنی! ناچار قبول کرد وپیشم دراز کشید وبازی رو شروع کردیم.چند دستی بازی کردیم و طبق معمول همه دستارو بردبعدش یهویی مثلا احساساتم گل کرد وبغلش کردم و گفتم داداشی خودمی دیگه. دفعه دیگه سر یه چیزی می زنیم گفت مثلا چی؟ گفتم هر چی تو بخوای!! دیدم داره پایینو نگاه می کنه. رد نگاهشو گرفتم، دیدم ای دل غافل ! داره شورتمو دید می زنه. شورت که نه، راستش داشت کسمو دید می زد چون هنوز شورتم لای نانازم مونده بودو همونطورکه گفتم شده بود یه نخ که از دو طرفش لبه های تپلی کسم زده بود بیرون. بدون اینکه بفهمم دامنم رفته بود بالا تا ‌وسطای شورتم! با ادا وعشوه ساختگی که مثلا خجالت کشیدم دامنمو یه ذره کشیدم پایین وگفتم ناقلا کجا رو داری دید می زنی؟ حواست باشه از این چیزانخوایی ها! سرخ شد و چشماشو درویش کرد. البته هنوز می تونست دلی از عزادربیاره. خیلی جاهامو در معرض دیدش گذاشته بودم. رونای نازم، ساق پاهای قشنگم تا نوک انگشتام که تازه تو آرایشگاه پدیکور کرده بودم و لاک قرمز زده بودم، سر وسینه هام که همیشه خدا مثل ژله از زیر تاپ های تنگ ونازکم می لرزیدن، چاک سینه ام که همه جا بدجوری هوس انگیز بود حتی برا غریبه های تو خیابون، شکم صاف و سفت و برنزه ام که از بالای نافم تا کمرم زده بود بیرون…. بهش زل زده بودم اونم جنب نمی خورد. نفساش به شماره افتاده بود و منتظر بود.یواش دستمو بردم جلو و آروم گذاشتم رو شلوارش و کیرشو خیلی سبک لمس کردم . بازم داداش کوچولو برم راست کرده بود! یهو یه ضربه کوچیک به آلتش زدم و گفتم تاحالی بحالی نشدم بلند شو برو اتاقت. فعلا بسه! طفلکی بلند شد رفت.
یه ذره ته دلم از بدجنسیم خندیدم. کسم داشت آماده میشد برای بازی اصلی! شورتمو از لای چاکم دادم بیرون و یه ذره خودمو مالیدم و بلند شدم برم حموم. خوشبختانه اتاقامون همگی مستره و لازم نیست از اتاق بیاییم بیرون.ناحیه تناسلی موتازه شیو کرده بودم ولی باز یه صفایی بهش دادم. بیشتر بهانه بود تا باز م با نانازم ور برم. تووان دراز کشیدم و با حوصله به پشمام مدل دادم:فقط یه خط نازک از پشمامو گذاشتم بمونه. درست از بالای خط کسم شروع میشد و تا زیر خط شکمم بالا میومد. انگاری داشتم عروسکمو آرایش می کردم. موهای اونجام مشکیه ! مخصوصا اونجا رو دکلره نکرده بودم نا سکسی تر بنظر بیام. ترکیب بدن قهوه ای با ناحیه سفید دور کسم و اون خط موی مشکی هرکسی حتی اونایی که شب و روز دستشون تو کوس و کون مردمه رو می تونست حالی به حالی کنه! یه تتوی خوشگل نازم درست رو خط شورتم یه کمی متمایل به چپ داشتم که شکل یه قلب صورتی بود. تو استخرا وقتی بیکینی تنم بود اون قلبه می افتاد بیرون و خیلی جلوه داشت. البته باید یه کمی مثلا خود بخود کش بیکینی رو می دادم پایین تا وسطای استخون بالای رونم که قشنگ تو چشم بیاد. اگه کش بیکینی م می رفت بالا قلبه هم نصفه خودشو نشون می داد. بالاخره منم دختر همون مادر بودم و تاحدی بلد بودم بدنمو به نمایش بذارم! با آب گرم یه کمی ریلکس کردم و در حالی که از همه جای تنم داشت قطره های شفاف آب چیک چیک می کرد، حوله مو پوشیدم . نرمی حوله و تماسش با بدن خیسم بدجوری حشریم کرد. گفتم که چندماهی بود علی رو ندیده بودم و هوسشو بد جور کرده بودم.دوست داشتم کیر لذیذشو بمکم و صاف بکنم تو کسم. آیییییییییییییی!…….با همون حوله که نه سینه هامو پوشونده بود ، نه از جلو خیلی چفت بود و از لاش میشد همه جای تنمو به راحتی دیدرفتم جلوی آینه موهامو خشک کردم، صافشون کردم و شروع کردم به آرایش. اون وسطام هی خودمو از زاویه های مختلف دید می زدم و از دیدن خوشگلیام حال می کردم. عاشق آرایش کردنم! چشم وابروم خیلی تیپ شرقیه. ابروهامو با برس دادم بالا و خط چشم غلیظی کشیدم و سایه ملایمی زدم. اول ها از این مدل ابروهای پر طاووسی خوشم نمیومد ولی بعدتر از روی نگاه های حیز پسرا فهمیدم که حداقل بصورت شرقی من خیلی میاد. یه ست شورت و سوتین سفید نازک توری انتخاب کردم ، حوله رو در آوردم و پوشیدمشون. یه بلوز شومیز مشکی حریر نازک ویه دامن خیلی خیلی کوتاه یه وجبی کشی بازم مشکی از توکمدبرداشتم. جوراب شلواری شیشه ای طرح داری که تازگیا خریده بودمم باز کردم و به پاهام کشیدم. یه ذره جلو عقب کردم و خودمو از زاویه ها مختلف وارسی کردم. آخه قرار بود براش لایه لایه استریپتیز کنم. برا همین مراحل میانی هم برام خیلی مهم بود. زیر جوراب مشکی شیشه ای شورت سفیدم دلبری می کرد! بلوز و دامنمو که پوشیدم جیگری شدم که نگو! آییییییی! دامنم درست تا زیرشورتم بود و قشنگ یه وجب ونیم بالای زانوام بود. تازه وقتی می نشستم ، یایه ذره خم وراست می شدم چون جنسش استرچ بود قشنگ تا وسط باسنم میومد بالا. چسب تنم بود و به کس وکونم قشنگ چسبیده بود طوری که خط شورتم بد جوری داشت از عقب خودنمایی می کرد و از جلو هم طوری چین می خورد که هاله ای از شکل ۷ کسمو تداعی می کرد. یاد داداشیم افتادم وگفتم این دم آخری برم اتاقشو از زیبایی های خودم بی نصیبش نذارم. خوشبختانه مامان خونه نیود و رفته بود خرید وگرنه بایستی با اونم یه اختلاطی می کردم و اونم برای اینکه استادی شو برخم بکشه یه ایرادی از لباسام بگیره و کلی باهم بگو مگو کنیم. البته درنهایت می دونستم که هم یه کمی بهم حسودی می کنه هم تو دلش خودشوتحسین می کنه که چه جیگری پس انداخته و تربیت کرده! … درزدم ویواشی گفتم:
-داداشی! نازی رو ندیدی؟
-خودتو لوس نکن ، بیا تو ! یهو تا شکل و شمایلمو دید جفت کرد وپرسید کجا؟ گفتم دارم میرم پیش آلیس . نشستم رو تختش و پاهامو انداختم رو هم! باز کرمم گرفته بود اذیتش کنم. می دونستم پشت رونای گوشتیم بد جوری هوس انگیزه. مثلا حواسم نبود که دامنم زیادی بالا رفته و یه مثلث سفید کوچولو از زاویه دید پیمان پیداست. شورتمو می گم که از زیر جوراب شلواری نازک مشخص بود. پیمان گفت واوو‌‌‌ووووو ! خوش بحال آلیس که قراره بری پیشش . خندیدم وگفتم اون که مثل تو حیز نیست که همه جون آدمو دید بزنه! شانس آولدم داداش کوچولو ی خودمی وگرنه نمی دونم باهام چیکال می کلدی!!! داشتم باهاش لاس می زدم رسما! خودش هم می دونست ولی می ترسید پیشتر بره نکنه از همین چیزام محروم شه. بنظر من سکس یه طیفه: از نگاه کردن، لاس زدن ، تماس دست، لب گرفتن بگیر تا کردن! یه وقتایی حتی برا آدمای بکن باتجربه هم هرکدوم از اینا می تونه لذت بخش باشه. داداشیمم تو دنیای تینیجری خودش همین کارایی که باهم می کردیم ازسرشم زیاد بود . یه مدت جلوش نشستم و اونم روبروم رو زمین ولو شد. مثلا با موبایلامون ور می رفتیم. ولی می دونستم که داره زیر چشمی زیر دامنمو داره می خوره! منم داشتم با نوک موهام بازی می کردم و مثلا با یکی چت می کردم ولبخند می زدم. می دونستم مثل مامی فتیش خودنمایی دارم و اصلا از این بابت ناراحت نیستم. بنظرم بخشی از لذت جنسیه. با حسی که نسبت به نگاهش داشتم تنم داشت از لذت مور مور میشد. پامو از رو پام برداشتم و جفت ولی یه ذره بافاصله از هم گذاشتم تا بتونه بهتر کس و کونمو دید بزنه، البته ازرو شورت! دامنم باکوچکترین حرکتی بالا وبالاتر می رفت و منم هرازگاهی برای طبیعی تر کردن صحنه و تیزتر کردن کنجکاویش دامنمو مثلا بطور غریزی یه خورده مرتب می کردم و می کشیدم رو شورتم. آخه پسرا از دیدن حجب وحیای ساختگی دخترا هم حالی بحالی میشن! داشتم زیر چشمی کیر قلمبه ش رو از روی شلوارکش می دیدم. دوست داشتم داداشی برام راست کنه! حس سکسی قشنگی بود و دیدنش حشریم می کرد. رو تختش دراز کشیدم طوری که پاهام بطرفش باشه، پاهامو بسمت بالا جمع کردم و دامنموزیر رونام دادم تا مثلا نتونه باسنمو ببینه. حواسم از کنار شونه م بهش بود ، دیدم هی داره گردنشو می کشه تا بتونه بیشتر ببینه ولی نمی شد. یه حرکت کوچولو کردم تا دامنم از زیر ول بشه. این دفعه نمای کونم که سوراخشو خط نازک شورتم تا حدی پوشونده بود و همون خط هم رفته بود لای کونم رو به نمایش گذاشتم . چند ثانیه بعد پشت دامنمو باز مرتب کردم و جلوی چشم چرونیشو گرفتم. می دونستم باهمین چیزا کلی براش خوراک جور می کنم. آخه براش هنوز زود بود که بره سر اصل رابطه. یهو گفتم برا امروز دیگه بسه داره دیرم میشه! رسما حالش بد شده بود، می دونستم بعداز رفتن من می خوادچیکارکنه. بهش با کمی لوندی گفتم امشب منتظلم می مونی تا جوجوی خودم بشی؟ می دونستم لحن لوسمو دوست نداره ولی درونشو حالی بحالی می کنه! گفت چقدر بهت بگم من دیگه بزرگ‌شدم! چشما مو دوختم به شلوارکش وگفتم اینو که خیلی وقته می دونم برمنکرش لعنت! پاشدم ر فتم تو اتاق و از کمد چادر مشکیمو درآوردم و کششو انداختم پشت سرم. این چادرسورپرایز مخصوص امروزم برای علی بود و درحالی که داشتم چادرمو باد میدادم کفشای پاشنه ۷ سانتیمو پوشیدم و یه اسنپ گرفتم و تو راهرو منتظر شدم……

نوشته: نازیلا


👍 3
👎 4
10801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

831513
2021-09-11 05:39:56 +0430 +0430

«دیروز پریروزا که مامانم تن لختمو دید گفت نازیلا چه لعبتی شدی مامانی!»
وات د فاااااااااااااک؟مامانت اینو گفت؟ناموصا؟جان من؟خداوکیلی؟بیا پایین بابا سرمون درد گرفت.
تو دختر بچه حشری هستی که خیلی دوست داره بره اپیلاسیون و این کصشرا ولی ننه باباش بهش پول نمیدن

7 ❤️

831544
2021-09-11 09:55:16 +0430 +0430

از همون تیکه ای که درباره مامانت حرف زدی معلوم شد پسری. هیچ دختری به مامانش نمیگه خوب چیزیه!
تعریفات اغراق آمیز و ابلهانه و در نهایت یه مشت دری وری. ننویس

3 ❤️

831555
2021-09-11 10:50:52 +0430 +0430

از همون لوس بازی اولت سالار خوابید🤣🤣

0 ❤️

831671
2021-09-11 22:48:33 +0430 +0430

کیل تو حلف زدنت پیشی

2 ❤️

841953
2021-11-10 20:11:40 +0330 +0330

من چقد کصخل بودم که تا تهشو خوندم😐فانتزیاشو اومدع کردع داستان دخترکع جقی😂😂

0 ❤️