هنگامه ای بر پا بود

1393/05/19

هنگامه آروم موهای زنم رو از عقب کشید. دهنش که به ناله خفیفی باز شد با اون یکی دستش دهن رو بازتر نگه داشت٬ آب دهنش رو جمع کرد و با یه تف غلیظ طولانی سرازیرش کرد توی دهن زنم. من کیرم راست شد. نبض رگ‌های کیرم چنان می‌زد که انگار الان بود منفجر بشه. دست هادی٬ شوهر هنگامه از پشت اومد و روی موهای سینه‌ام لغزید. فشار کیرش رو روی کونم احساس می‌کردم. دوست داشتم خم بشم تا اون کیر نازک و خوش‌تراش توی کونم فرو بره اما نمی‌خواستم صحنه روبروم رو هم از دست بدم: هنگامه حالا داشت سینه‌های نازنین رو می‌مالید. نوک سینه‌هاش رو نیشگون می‌گرفت و صورت زنم رو به شکل تحقیر آمیزی می‌لیسید. دیگه طاقت نیاوردم دست بردم که با جق خودم رو از فشار شهوت خلاص کنم اما هادی دستم رو چسبید کمرم رو خم کرد و کیر نازک و چربش رو فرو کرد توی کونم. از درد داد زدم. حس کردم آب گرمی از کونم سرازیر شده.
*
دستمال رو که کشیدم به مقعدم خون ندیدم. هادی ولو افتاده بود روی زمین و کاندوم پر از منی از سر کیرش آویزان بود. کمی بیشتر دستمال رو چپاندم توی کونم اما اثری از خون نبود. معلوم شد که هادی با همون یک بار تو رفتن خودش رو خالی کرده و داغی آب وجودش این توهم رو در کونم به وجود آورده که خونی شده بودم.

هنگامه با بدن عرق کرده٬ پستان سیخ و چشم‌های منتظر داشت پوزخند می‌زد. موهای بلند زنم هنوز توی دستش بود. حس کردم نازنین داره نگاهم می‌کنه اما تا خواستم من هم نگاهش کنم چشم‌هاش رو دزدید. از خجالت بود؟ شاید. چند سال پیش٬ وقتی هنوز آتش شهوت زناشویی بین ما داغ بود موقع سکس انگشت توی کونم می‌کرد یا با اون دیلدوی چرب و سیاه پروستاتم رو ماساژ می‌داده دیدن کیر واقعی توی کون شوهرش چیز دیگه‌ای بود.

خجالت می‌کشید یا نه اوضاعش داغون‌تر از این حرف‌ها بود که اهمیتی بده. بدنش عرق کرده و گونه‌هاش از شهوت سرخ شده بود. برگشتم و به هادی نگاه کردم. هنوز یه گوشه افتاده بود و داشت نفس عمیق می‌کشید. هم نازنین٬ هم هنگامه منتظر علامتی از ما بودند که بدونند آیا ماجرا ادامه داره یا نه؟ هادی نای تکون خوردن نداشت اما من رو به هنگامه سر تکون دادم. چشم‌هاش مثل طوفان توی صحرا رعد و برق زد و دستش مثل شلاق بالا رفت و چنان به باسن نازنین کوبید که صداش هادی رو از جاش پروند. اشک توی چشم‌های نازنین جمع شد و بلافاصله جاش رو به لذت داد. هنگامه طوفانی نبود که به این سادگی بند بیاد. چند تف پی در پی مثل باران صورت نازنین رو خیس کرد و دست من دیگه نتونست طاقت بیاره. تا مشتم دور کیرم حلقه زد آبشار منی به بالا جهید و قبل از این که بتونم کنترلش کنم روی فرش و مبل پخش شد.

زانوهام دیگه تحمل نداشتند. نشستم و به رد آب کیر و اوضاع اطرافم نگاه کردم. لکه‌های سفید و زرد از لبه مبل پایین می‌ریختند و هنگامه دستش رو به لای پای نازنین می‌رسوند و صدای آه نازنین بلندتر و بلندتر می‌شد. دستی به کنار صورتم خورد. سرم برگشت و کیر هادی روبروی لب‌هام ظاهر شد. تلاش بی‌فایده بود. می‌دونستم عاشق این کیر هستم. اون شیء دوست داشتنی٬ خوش‌تراش و نازک رو لای لب‌هام گرفتم و ذره ذره مکش زدم به داخل دهانم.

  • اووووف. بخورش کونی

هادی داشت می‌گفت وقتی که کیر پلاسیده‌اش داشت توی دهنم جون می‌گرفت. بگو هادی جان بگو. هر فحشی که دوست داری به من بده اما من عاشق تو هستم. عاشق زن زیبای دلفریبت هستم. عاشق کیر نازک٬ کس ناز٬ اندام لاغر تو و لای پستان‌ها زنت هستم. چند بار به یاد خط سینه زنت جق زده باشم خوبه؟ چند بار نازنین رو به خیال هنگامه کرده باشم خوبه؟ چند بار توی چت با غریبه‌ها از کیر تو حرف زده باشم وقتی که در خیال وارد کس زنم می‌شه؟ من عاشق بوسه‌های خیس تو و هنگامه بودم وقتی جلوی مردم از همه دیگه می‌گرفتید. شب عروسیت یادت هست؟ «عروس دوماد رو ببوس یالا» و هنگامه توی رو بوسید و من مثل وحشی‌ها عکس می‌گرفتم. با اون عکس چه جق‌ها که نزدم. عکس رو روی مونیتور زوم می‌کردم و کیرم رو به لب‌های تو و زنت می‌مالیدم که اون طور لوند و شهوانی به هم قفل شده بودند. عکس سینه‌های باز زنت رو توی لباس‌های مهمانی چند بار لیسیده باشم خوبه؟ من عاشق شما دو نفرم. می‌فهمی؟

  • آی‌ی‌ی‌ی‌ی… نه‌ههههههه

هنگامه چنان چوچوله نازنین رو فشار داده بود که دختر بیچاره با زانو زمین نشست. هنگامه زیر بغل و دست زنم رو گرفت و هولش داد طرف ما. از چشم‌های خرمایی هنگامه شرارت و بزهکاری می‌بارید. نیشش تا بناگوش باز بود و از هیجان نقشه‌ای که در سر داشت نوک پستانش سیخ و پررنگ شده بود. من عاشق اون چشم‌های خرمایی بودم و اون پستان قهوه‌ای و اون قوس کمر و اون ناف زیبا و اون قدم برداشتن‌های مسخ کننده. کیر شوهرش در دهانم بود اما چشم‌هام به لرزش اون پستان‌های بی‌نظیر خیره مانده بودند.

  • کونی وقتی ساک می‌زنی به من نگاه کن

اما مگه می‌شد هادی عزیزم؟ از تو فقط کیرت زیباست اما در هنگامه هیچ عیب و نقصی نیست. به خصوص وقتی که وحشی می‌شه. وقتی که رئیس می‌شه. وقتی یه تف دیگه از دهنش پرت می‌شه تا بخوره به صورت من و زنم که حالا با فشار پنجه‌های قوی هنگامه چسبیده‌اند به هم.
با همون شیطنت مجذوب کننده هنگامه موهای زنم رو از صورت خیسش کنار زد٬ در گوش شوهرش چیزی گفت و غرق خنده شد. کیر هادی در دهان من ناگهان به حداکثر نعوظ رسید و بیرون کشیده شد. آخخخ… از خود بی‌خود شدم. تا منتهای شهوت بالا رفتم و در دره بی‌انتهای لذت سقوط کردم. دست نیافتنی‌ترین فانتزی جنسی عمرم به حقیقت بدل شد و کیر هادی تا خایه به حلق زنم فرو رفت. نفس من حبس شده بود اما نازنین از ورود این کیر ناگهانی بلافاصله اوغ زد و بالا آورد. برگشت و شروع به استفراغ کرد و هنگامه می‌خندید. وحشیانه می‌خندید. زنگ صدای خنده‌اش توی خونه پخش می‌شد و پنجره‌ها رو به لرزش درمی‌آورد. هادی اما نگران بود. خم شد تا به نازنین کمک کنه. نازنین دستش رو پس زد. بلند شد و با سرعت به سمت دستشویی رفت تا باز هم استفراغ کنه. از دستشویی صدای سرفه می‌آمد که پای هنگامه بالا آمد و با لگدی من رو نقش زمین کرد. به پشت افتادم. هنگامه با چالاکی جابجا شد و پاش رو روی سینه‌ام قرار داد. در همون وضعیت باقی موندم و به صدای سرفه‌ها گوش دادم. به سقف خیره شدم و بدون این که ببینم دست هنگامه رو حس کردم که هادی رو به طرف خودش کشید و در همون حالتی که پاش روی سینه من بود شروع به پچ پچ کردن با او کرد. به پشم‌های کس هنگامه٬ منحنی زیر سینه‌اش٬ خایه‌های آویزان و کیر کوچک شده هادی و حالا صدای دستشویی فکر می‌کردم. نازنین احتمالا مشغول شستن صورت و دهانش بود.

  • خوبی؟

هادی نگران بود. کنارم نشست و پرسشگرانه و خجالت‌زده نگاهم می‌کرد. چند لحظه بعد هنگامه هم پاش رو برداشت٬ خم شد و سوالی که هادی نپرسید رو به زبان آورد:

  • می‌خوای ادامه ندیم؟

وحشی‌گری به کلی از اون صورت زیبا رفته بود. طوفان صحرا قطع شده بود و خنکی بادهای که ابرها رو می‌برند تا آفتاب دوباره بیرون بیاد احساس می‌شد. لبخند زدم. به اون صورت زیبا و این زوج مهربان لبخند زدم و گفتم:

  • من مشکلی ندارم اما بزارید نظر نازنین رو هم بپرسیم.

و هنگامه به طرف دستشویی رفت. شوهرش دستم رو گرفت تا بلند شم و بشینم. صورتش سرخ بود و با دست‌هاش آلتش رو قایم می‌کرد.

  • شرمنده رفیق. از دست ما ناراحت نباشی؟

دوباره لبخند زدم. چرا فکر می‌کرد رساندن من و زنم به عمیق‌ترین و مخفی‌ترین آرزوهامون و زنده کردن دوباره شعله زندگی جنسی ما که داشت خاموش می‌شد کار اشتباهی بوده؟
در دستشویی باز شد و هنگامه و نازنین بیرون آمدند. هنگامه نازنین رو خواهرانه بغل کرده بود و با مهربانی به سمت ما آورد. روی مبل نشستیم. بغلش کردم و با دست دیگه یک تکه لباس روی شانه‌هاش انداختم. هادی بلند شد و در همون حالتی که با یک دست عورتش رو مخفی می‌کرد پرسید آب؟ سر تکان دادم و رفیق قدیمی با کون لختش به طرف آشپزخانه دوید. هنگامه یک تکه لباس دیگه روی آ انداخت و دوباره پرسید:

  • خوبی عزیزم؟

و مهربانانه دستی به موهاش کشید.نازنین با بی‌حالی و تعجب سر بالا آورد. من از روابط بین زن‌ها سررشته‌ای ندارم و نفهمیدم دقیقا چه چیزی بین نگاه دو دختر رد و بدل شد و چه معنایی داشت اما هر چه که بود باعث شد لبخند و رنگ به صورت زنم برگرده. هادی آب رو آورد و دیدم که حبه قندی هم توش حل کرده.نازنین لیوان آب رو گرفت و تشکر کرد. همه منتظر ماندیم تا نازنین به حال عادی برگرده.

  • خوبی عزیزم؟

این بار من بودم که از شریک زندگی‌ام در آغوشم می‌پرسیدم. نازنین لبخند کمرنگی زد٬ به اطرافش نگاه کرد. چیزی در صورتش شکل می‌گرفت و گوشه لبش در یک لبخند شیطانی بالا می‌رفت. در سکوت ما نازنین با چشمان زیباش چشمکی زد و پرسید:

  • پس منتظر چی هستیم؟

کیر من بالا پرید! صدای خنده هنگامه دوباره به پنجره‌ها پیچید٬ هادی به طرف جعبه کاندوم‌ها دوید و چند ثانیه بعد من برای لب‌های دو دختر که روی هم قفل شده بودند بی‌امان جق می‌زدم و هادی کیرش رو به سینه‌های زن من و زن خودش می‌مالید. دوباره رعد و برق زد و در صحرا طوفان شروع شد.

نوشته: ؟


👍 0
👎 1
28038 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

430570
2014-08-10 11:12:40 +0430 +0430
NA

ریدی :|
مشنگ ننویس حالم بهم خورد :|

0 ❤️

430571
2014-08-10 11:15:51 +0430 +0430
NA

من که چند خط بیشتر نخوندم.
میدونین؟
شما خوبین ها، زمونه بد شده.
ها والا مادر جان …

0 ❤️

430572
2014-08-10 16:57:02 +0430 +0430
NA

مرده شور ترکیبتونو ببرن که دارین بی غیرتی و کثافت کاری رو رواج میدین

0 ❤️

430573
2014-08-11 07:30:42 +0430 +0430
NA

منکه متوجه نشدم نویسنده کونی بود ساکر بود بیغیرت بود کوس کش بود یا شاعر و شیدای کوس دادن عیال جانش بود واله آدم از کار این خلق حیران میشه

0 ❤️

430578
2014-09-06 09:58:32 +0430 +0430
NA

مایم ضربدری میخوایم…

0 ❤️