همهمه

1396/02/16

بعد از تموم شدن کلاس از شدت خستگی داشتم از حال میرفتم و مستقیم رفتم سمت سرویس های دانشگاه و سرمسیر پیاده شدم وارد ایستگاه مترو شدم طبق معمول خیلی شلوغ بود بزور خودمو وسط جمعیت جا دادم و سوار شدم جمعیت خیلی فشرده بود و نزدیک قسمت آقایون افتاده بودم و از ترس اینکه کسی خودشو بهم بچسبونه کنار یه میله که چندتا خانم هم بودن خودمو جا دادم پسر بچه ای که همراه باباش بود هم کنارم میونه فشار جمعیت خودشو هی تکون میداد اونقدر بچه بود که اگر فشار جمعیت زیاد میشد بهترین گزینه بود تا مثل یک دیوار حائل بین من و مردهایی که نزدیکم بودن عمل کنه و همینطور هم شد همینطور که
واسه نفس کشیدن سرشو بالا پایین میکرد مدام از باباش سوال میپرسید مثل همه بچه های هفت هشت ساله… یک ایستگاه شلوغ جمعیت پسر بچه رو با فشار بین پاهام هول داد و دهنش مستقیم جلوی کسم بود وقتی سرش رو بالا پایین میکرد دماغش وسط شیار کسم بالا پایین میشد و کم کم منو تحریک کرد بطوریکه دوست داشتم تندتر اینکارو بکنه… اوج قضیه وقتی شروع به سوال پرسیدن کرد اتفاق افتاد و واقعا تمام تنم میلرزید احساس میکردم پژواک صداش توی تمام یاخته هام می پیچه و منو به عرش میبرد بابای پسره انگار فهمیده بود یعنی اون چند نفر که اطرافم بودن همه نگاه معنی داری به پسره و حرکات من میکردن. من انگار مسخ شده بودم و بد جور وا داده بودم…
اون اتفاق تا مدتها تماما جلوی چشمم بود مخصوصا وقتی پسره حرف میزد مثل ویبره زدن گوشی اما باشدت و لرزش زیاد نمیتونستم و شاید هم نمیخواستم فراموشش کنم تا اینکه از طریق یکی از دوستام با پسری آشنا شدم و اون آروم آروم اون صحنه رو از فکرم پاک کرد و تک تک حرکاتش آرومم میکرد… فرزاد پسری بود با تیپ و قیافه ی معمولی اما بخاطر نگاه خاصش به زندگی و تحلیل های منحصر به فردش از اتفاقات ساده ومعمولی فوق العاده به دل می نشست… توی سکس اصلا و ابدا عجله نمیکرد و به قول خودش سیستم بدن رو واسه یه سکس لذت بخش هوشیار میکرد و تا مطمئن نمیشد به اندازه کافی تحریک شدم و تمایل دار
م هیچ کاری نمیکرد بجز تحریک کردن های رفتاری و گفتاری… مثلا اول از یه اتفاق ساده و معمولی روزمره شروع میکرد به سوژه پیدا کردن و کنجکاو کردن من… وقتی هم تحریک میشدم قبل از سکس کامل بصورت ماساژ و گاهی دوست داشتم التماس کنم بهش که منو ارضا کنه… یه بار اینقد با بند شورتم بازی کرد و درش نیاورد که خودم با تمام وجود اونو پایین کشیدم در حالی که بلند بلند نفس میزدم… و اون فقط خودشو بصورت کنترل شده بهم میمالوند…
تصمیم دارم بصورت تک قسمتی از اتفاق هایی که منجر به تحریک شدن و ارگاسم هام شده بگم که این ماجرای متروی شلوغ رو بصورت امتحانی گذاشتم

نوشته: نینوش


👍 8
👎 6
26215 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

594183
2017-05-06 20:44:19 +0430 +0430

حس خاصی نداشت…از اصل کاریا بزار ببینیم اونجا چجوری عمل کردی…

0 ❤️

594193
2017-05-06 20:57:06 +0430 +0430

چرت…
با یه بچه…

0 ❤️

594256
2017-05-06 22:41:12 +0430 +0430

روون بود و خوب نوشته شده بود

1 ❤️

594348
2017-05-07 10:55:03 +0430 +0430

کسی فهمید چی شد… فکر کنم وسط نگارش یهو مامانش اومد تو اتاق…

0 ❤️

594467
2017-05-08 00:59:26 +0430 +0430

دماغه پینوکیو رو از رو این پسره ساختن.
یه داستانایی در مورد مترو میگن انگار ما تو روستا زندگی میکنیم مترو سوار نشدیم

0 ❤️

594502
2017-05-08 07:01:55 +0430 +0430

دو تا پاراگراف اولت عالی بود زنجیره وار نوشتی توی یه شرایط پیچیده قرار گرفتی و تحریک شدی اونم توسط یک پسر بچه فوق العاده و منحصر بفرد بود
ولی از بند سوم به بعد فاجعه بود یهویی یه نفر بهت معرفی میشه و سکس با اونو لو دادی البته شخصیت فرزاد هر چند خیلی کوتاه ولی نسبتاخوب توصیف کردی اما خیلی زود کرکره داستانتو پایین کشیدی بدون نتیجه
در کل اگه میخوای بازم بنویسی روی میانه و پایان کار بیشتر کار کن
موفق باشی

0 ❤️

677616
2018-03-16 05:22:12 +0330 +0330

انا رو دارم ميكنم و يه كي از بچه هاي همين سايت عكس ميگيره و جغ ميزنه

0 ❤️