هوس باز

1396/04/02

خسته از سرکار بر میگردم …
این روزا زندگی خیلی مراعاتتو نمیکنه .

“ما که میکنیم خب با درد تلاش
اما هی روزگار نامرد یواش”

طی دوبار اخری تونسته بودم از دست بابا و مامان فرار کنم ولی این دفعه نه … بابام تو آشپزخونه حین شستن دست و صورت خفتم میکنه

_بچه تو نمیخوایی یه سر و سامون بدی خودتو…؟
_یا اَبَرفَض … پدر سلامی…؟!هیچی…؟!
_امیر پسر گلم بزار رک و پوس کنده بهت بگم …
_بگو پدر میشنوم
_پسرم تو خونه اضافه هستی :| مادرت یه عروس پیدا کرده بی چون و چرا فردا شب میریم خاستگاری

حتی مهلت نداد نظرمو بگم . “پدر” یه تکیه گاه محکم تو زندگی . یه مرد … یه مرد که همیشه زیر سختی ها کمرش خم شد ولی اون “خم” ب لب نکشید و همیشه لبخند زد

“سه ماه بعد”

_عروس خانم وکیلم …؟
_با اجازه حضار و بزرگترای جمع “بله”

بعد از این ک عروس رو پسندیدم به عقدش در اومدم و بعد 6 ماه عروسی …
همه چی زود گذشت …

زندگی خوب بود . یه مرد غیر از ارامش و همسر خوب دیگ چی میخواد؟!

“نه ماه بعد”

اخیراً متوجه رفتار های مشکوکش شدم !
تلفن ها یواشکی , خنده های بی دلیل , سردی تو سکس , اینا چه دلیلی داره؟

نه پسر الکی بد بین نباش ولی حقیقتش اینه که این رفتار ها هر مردی رو به شک میندازه!

نشستم رو مبل برام چایی میاره ولی نمیشینه تلفنشو بر میداره و میره تو اتاق …

"عشقم بگم برات
بزار میگم برات
اینا یه شب دوشب عاشقتن
بعد دیگه بای بای "

“دو ماه بعد”

تصمیم خودم و گرفتم .

بهش میگم یه ماموریت خورده برام . تا فرودگاه برای بدرقه باهام میاد ولی بیشتر میخواد مطمئن شه .

منو راهی میکنه و خودش میره دنبال “کثافت کاریاش” .

“من قلبمو دادم واسه اون چشمای زیبات
تو رفتی با غریبه ها نشستی” هوس باز" "

بعد از اون منم میرم به پارک … یه جای دنج پیدا میکنم و سیگارو اتیش میکنم . اره … یکی … دوتا … سه تا … همینجوری دارم دودشون میکنم و هیچی حالیم نیس . به ساعت نگاه میکنم . وقت رفتنه …

یه تا کسی میگیرم و دم خونه پیاده میشم . کلید میندازم و وارد خونه میشم .کفش ها جلوی در ب طور نا منظم گذاشته شده . این تصویر نشون دهنده ی عجلشونه …
میرم تو خونه و برای اخرین بار به خونه نگاه میکنم.
قدم هامو به سمت اتاق خواب بر میدارم .

"اخه دیوونه چرا نمیفهمی من عاشقتم دیوونه
کی مثل من اینجوری با تو میمونه دیوونه؟ "

در و باز میکنم و با صحنه مواجه میشم . وقتی همه دنیاتو حین خیانت ببینی خیلی سخته . پسره خیلی با علاقه داره تلمبه میزنه . نمیخوام سکسشون رو به هم بزنم ولی …
ازش خداحافظی میکنم و از خونه برای همیشه میزنم بیرون.

“یک ماه بعد”

الان من یه دیوونه واقعیم … بعد از طلاق کارم به روان شناسی و دیوونه خونه کشیده شد اما هیچکدوم نتونستن منو از “جنون” خارج کنن.

از دیوونه خونه ک خارج میشم بعد یه روز جلوی پل هستم . دارم ماشینا رو تماشا میکنم که هرکدوم با سرعت و رنگ و مدل های مختلف رد میشن . اره این بهترین راهه . خلاصی از همه چیز . بعد از پرت شدن دیگ هیچ چیز نفهمیدم …!

“آخه دیوونه چرا بی لیاقتی چرا…؟!
با یه غریبه راحتی چرا؟!
بهش لبخند میزنی…”

پایان…
نوشته: A H


👍 10
👎 5
6941 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

632566
2017-06-23 21:13:24 +0430 +0430

من موزیکو خیلی دوس دارم…:)
ولی خب داستان اون جوری که باید شرح داده نشد…خوب بود، ولی کافی نبود…
با پارتی بازیِ موزیکِ داستان، لایکو میدم ;) ?

0 ❤️

632731
2017-06-23 22:27:15 +0430 +0430

لایک دوم بخاطر موزیک

0 ❤️

632786
2017-06-23 23:53:05 +0430 +0430
NA

داستانت جالب بود لایک سوم

0 ❤️

632791
2017-06-23 23:58:59 +0430 +0430

لایک میکنم چون این اهنگ رو خیلی دوست دارم

0 ❤️

633006
2017-06-24 07:12:41 +0430 +0430

اون آهنگ وسط متن به نظرم جالب نبود…یه جورایی به جا نبود!!!آخر داستانتو دوست داشتم ولی در کل میتونست خیلی بهتر نوشته بشه…هیچ حسی بهم منتقل نکرد

0 ❤️

633236
2017-06-24 14:48:24 +0430 +0430
NA

ﻣﺜﻠﻪ ﺑﻘﻴﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻨﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﻫﻨﮕﻮ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﻮﻥ ﻻﻳﻚ ﻭﻟﻲ ﺍﺻﻠﻦ ﺑﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻧـﭙﺮﺩﺍﺧﺘﻲ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺍﺳﺘﻲ ﺗﻤﻮﻣﺶ ﻛﻨﻲ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﺎ ﻣﻴﺘﻮﻧﺴﺘﻲ ﺑﻨﻮﻳﺴﻲ

0 ❤️

634021
2017-06-25 09:23:43 +0430 +0430

اين چيه الان خواستي مثلا متفاوت بنويسي؟ ولي بايد بگم كه ريدي.

0 ❤️

637388
2017-07-02 04:27:20 +0430 +0430

دوستان تشکر . فک میکردم داستانم بیشتر لایک داشته باشه ولی خب حقیقت اینه خیلی خوب ننوشتم . برا من افتخارِ که نویسنده بزرگی مث سامی زیر داستانم باشه حتی اگ اون نظر منفی باشه. ممنون که وقت گذاشتید و خوندید. با این نظرات هنوز مصمم نیستم ک بازم بنویسم یا نه … . تشکر

0 ❤️